رعایت ادب

از جمله آداب حضرت رسالت تعظیم آن حضرت وخاندان پاکش (صَلواتُ الله عَلیهِم اَجمَعین ) در رفتار، گفتار و نیّت می باشد، بدین معنا که رفتار ما توأم با تعظیم باشد؛ یعنی سینه زنی ها وعزاداری ها باید در نهایت حرمت و احترام باشد، باید در کمال وقار وادب باشد، در گفتار نام این خاندان را با احترام و عظمت یاد کنیم ، هم در سخن گفتن هم در نوشتن کلمه صَلوات الله عَلیهِم اَجمَعین را به صورت (ص) یا کلمه عَلیه السَّلام را به صورت (ع) نیاوریم. چون تمام نوشتار ما به هیچ نیارزد الاّ این کلمات مقدس یا دعایی بر زبان و قلم ما ،که در وهله اول ابراز محبّت و نشان صدق دعوی ماست, که در این راه (سلوک) جز با پای عشق نمی توان قدم زد و شرط محبّت ابراز صادقانه و اظهار محبّت است و در وهله دوم تشریف ما به محفل قرب ملائک و حضرت حق تعالی است که می فرماید : « إنَّ اللهَ وَ مَلائکتهُ یُصَلّونَ عَلی النَّّبی »(احزاب/56) جایی که خداوند از ازل تا به ابد بر این خاندان پاک و حبیبش درود و تحیّت می فرستد این نشان شرف حضور برای ماست که در این جمع داخل شویم.
صلوات و درود ما بر آن ذوات مقدّسه نه چیزی به مقام ایشان می افزاید نه بر کمالاتشان ، با درود و سلام خداوند جایی برای درود و سلام ما باقی نمی ماند ، چگونه ما که تمام وجودمان و جمله کمالاتی که داریم ظّل و سایه ای بلکه کمتر از آن از نور وجود آن خاندان (صَلواتُ الله عَلیهِم اَجمَعین) است که بر ما تابیده، می توانیم با سلام خود بر ارج و مقام ایشان اضافه کنیم و این پنداری کودکانه و دور از ادب و احترام است. انسان کامل از مرتبه احدیت تجافی حاصل نکرده است، بلکه عکس و سایه اوست که در مراتب نازل تابیده است.

ابراز ادب
ابراز ادب در نیّت بدین معنا که هرگاه در خاطر ما نام و یاد ایشان گذشت در خاطر ما تکریم و تعظیم ایشان بگذرد. به هر طریق ممکن اظهار ادب کنیم بخصوص با ذکر صلوات .
ادب دیگر اینکه با وضو و طهارت شب را صبح کنید که با این حداقل طهارت شباهتی در پاکی و طهارت به ایشان پیدا کنیم، زیرا که این خاندان (صَلواتُ الله عَلیهِم اَجمَعین) محض طهارت و پاکی اند که «یُطَهِّرکُم تَطهیراً» طهارتی که پاکی ازهر چه غیر خداست. اگر اهل محبت هستید باید وضو بگیرید دو رکعت نماز بخوانید و سپس بخوابید و اگر از خواب برخواستید مجدداً این طهارت را تکرار کنید.
بدانیم که انبیاء و اولیاء گذشته در دعاها و نیایشهای خویش از خدای بزرگ طلب می کردند که خدایا ما را از امّت حبیبت قرار بده ، این نعمت بزرگ را که بدون زحمت و استحقاق به ما ارزانی داشته اند قدر بدانیم و آداب ان را رعایت کنیم باشد که در امّت آن حضرت و مورد عنایت و توجه ایشان باشیم.

ويژگِهای ابراز محبت خالصانه
ابراز محبّت خالصانه و صادقانه دو ویژگی دارد : اول اینکه خاندان پیامبر (صَلواتُ الله عَلیهِم اَجمَعین)، را به خاطر خودشان بخواهیم و دوست بداریم نه به خاطر خودمان و حوایج مادّی یا معنوی و حتی اخروی خود ، حتی هدایت را نیز در این مقام نخواهیم بلکه فرامین و اوامر ایشان را صرفاً فقط به این علت که امر ایشان است ،اطاعت کنیم و انتظاری نداشته باشیم و ایشان را وسیلة رسیدن به آرزوها و حوایج خود قرار ندهیم. امّا اینکه در توسّل و مناجات با ایشان همه چیز خود را هم از آنان طلب کنیم مانعی ندارد، امّا در مقام عمل به دستورات ایشان بدون چشم داشت مطیع باشیم.
ویژگی دوّم : تلاش و فعالیّت در جهت تشبّه و سنخیت با محبوب است. بکوشیم تا آن خاندان (صَلواتُ الله عَلیهِم اَجمَعین ) و ویژگی هایشان را بشناسیم و خود را تا حد ممکن به شباهت زبانی, رفتاری و معرفتی ایشان درآوریم، حداقل فایدة آموزش زبان عربی همین است که زبان، زبانِ محبوب است.

تفسیر سخن حضرت علی (علیه السلام )   

 حضرت علی (صَلواتُ الله و سَلام عَلیه) در دعای کمیل می فرماید: «اللّهُمَ اغفِرلیَ الذُنوب الَّّتی تَهتِکُ العِصَم » این سخن را ما بگوییم یا کمیل بگوید یا حضرت علی (صَلواتُ الله و سَلامُ عَلیه) خود ظاهر و باطن شریعت است. برای ایشان عدول از ظاهر و باطن شریت امکان ندارد. وجود مبارک ایشان اصالت دارد. شریعت در ظاهر و باطن نسخه ای از وجود ایشان است .
وقتی می گوییم حق با علی است و علی با حق است ؛بدین معناست که ایشان محور است حق باید بر گرد این محور بچرخد، حق باید
خود را اصلاح کند تا شبیه به ایشان شود نه اینکه ایشان خود را اصلاح کند در جهت حق، به تعبیر دیگر سهم حق از حقانیت میزان موافقت با حضرت علی (صَلواتُ الله وَ سَلام عَلیه) است. اگر می خواهیم صحّت شریعت را بسنجیم باید با حضرت علی صَلواتُ الله و سَلام عَلیه بسنجیم و حق را دریابیم. این طلب بخشش گناه از ظاهر و باطن شریعت نیست.
ادعیه خاندان پیامبر (صَلواتُ الله عَلیهِم اَجمَعین) دعای ویژه ایشان است؛ یعنی آن کلام ویژه است برای آن حضرات، ما در خواندن دعای ایشان در گفتارمان کلام ایشان را تلقّی می کنیم و معیار سعادت ما شباهت با ولی است. ما در این ادعیه شباهت به ایشان در کلام و دعا پیدا می کنیم و این کم نیست، برای کسب تشبّه باید اینگونه بود . تشبّه کلید ورود به حوزه ولایت است.

خروج  حضرت آدم از بهشت
خروج حضرت آدم (عَلیه الصَّلاة والسَّلام) از بهشت با اشتیاق کامل بود، با اینکه آن حضرت در آن مقام مسجود تمام ملائک بود و تمام نعمت ها برای ایشان فراهم بود، اما ایشان به هیچ کدام از نعمات بهشتی نه تنها خوردنی ها و نوشیدنی ها که سرور و نور و بهجت ها بی توجّه و بی میل بود، زیرا که در حضور یار چشم از او برداشتن و به غیر دوختن روا نبود ، در حضور او غفلت از او شایسته مقام آدم نبود، زبان حال ایشان این بود که می پسندم که نخورم و نیاشامم و رنج و زحمت ببرم امّا به غیر تو ننگرم .
حضرت آدم (عَلیه الصَّلاة و السَّلام) دربهشت خطایی مرتکب نشد وامری را ترک نکرد ونهی ای را فرو نگذاشت زیرا که صاحب ولایت کلیّه الهی بود و از بندگان مخلَص است که شیطان را راهی در حوزة اقتدار او نیست، مقام ایشان در آسمان چهارم در زمره اخصّ خواص انبیاء الهی(صَلواتُ الله عَلیهِم اَجمعین) است، بر همه کون و مکان تسلّط دارد چگونه ممکن است فریب خوراک را بخورد کسی که اهل خوراک نیست، از طرفی دشمنی شیطان بر آدم عیان و آشکار است، عدوّ مبین است ،او می گوید :« انّی لکما لَمِنَ الناصِحین»(اعراف/21)، آدم صاحب علم اسماء است، صاحب ولایت تامّه الهی است محال است سرش کلاه برود از طرفی ابلیس در بهشت است بهشت محلّ خدعه و فریب نیست شیطان دروغ نمی گوید که می گوید : من دلسوز شما هستم, راست گفت اگر آدم در بهشت می ماند و از آن درخت نمی خورد دیگر آدم نمی شد.
در روایت آمده است : آدم را آفریدیم و اگر گناه نمی کرد ما آدم دیگری را می آفریدیم تا گناه کند زیرا که فرمود : « انّی جاعِلٌ فِی الارضِ خَلیفه»(بقره/30) وقتی آدم سؤال کرد، خدا فرمود : « لا تَقرَبا هذِه الشَّجر ة »(بقره/35) این امر و نهی الهی نبود فرمود خودتان را به زحمت نیاندازید، من آدم دیگری می آورم،
در روایت است که امام باقر (صَلواتُ الله وَ سَلام عَلیه) فرمود : مردم چه می گویند در رابطه با این درخت، گفتند : می گویند: گندم بود یا جو بود یا انگور، حضرت فرمود که اشتباه است .این درخت، درختِ علم ما خاندان پیامبر بود و آدم این را می خواست، در بهشت حضرت آدم با حضرت جبرئیل (صَلواتُ الله عَلیهِما) گردش می کرد انوار آن خاندان پاک را مشاهده کردو تقاضا کرد که آیا  می شود من نفر ششم این خاندان باشم؟ خدا فرمود: لا تَقربا هذه الشَّجر ة، یعنی اگر می خواهی عضو ایشان باشی راهش این است، آدم به هر وجهی از خود که نگاه کرد آن را قطره ای از اقیانوس بیکران خاندان پیامبر (صَلواتُ الله عَلیهِم اَجمَعین) دید و دریافت که در مقابل نور ایشان و جلوه ای از وجه مبارک حضرت امام حسین (صَلواتُ الله وَ سَلام عَلیه)بهشت ناچیز است، بهشت حُسنی از محاسن بی حدّ و اندازه امام است، محبّت پیوستن و تشبّه و همراهی و همتایی با این خاندان همه وجود او را پر کرد ،این بود که به بهشت پشت پا زد، به سجده ملائک پشت پا زد، به آدم گفته شد در این سفری که تو در پیش گرفتی جمع کثیری از فرزندان تو در راه می مانند و توان برگشتن ندارند، گفت: باکی نیست که این سفر، سفری است در خور و شایسته ما و از آن درخت چشید این بود که «بَدَت لَهُما سَؤاتُهما» زشتی هایشان عیان شد، نقص و ذلّت ایشان آشکار شد این درخت سبب شد که زشتی و نقصان و ضعف خود را ببینند و بیابند، ایشان انوار پاک خاندان پیامبر (صَلواتُ الله عَلیهِم اَجمَعین) را مشاهده کردند و خود را در برابر آن نور تابان سراسر ضعف و ذلّت و حقارت دیدند و این بود که بر آن شدند تا در ادامه مسیر با کسب محبّت و شباهت به ایشان خود را پالایش کنند و نهایت را نیز با شباهت ایشان بدست آورند.
 
ما رايت الا جمیلا
 در مصیبت عاشورا به سنگینی ضربه نگاه نکنید، به آن کسی که ضربه را می پذیرد و آن کس که ضربه می زند، نگاه کنید. برای نمونه در شب تشییع جنازه حضرت زهرا (صَلواتُ الله عَلیها) حضرت امیر المؤمنین (صَلوات الله وَ سَلامه عَلیه) به خانم زینب کبری(صَلواتُ الله عَلیها) می فرماید: زینبم تو نیا ، زیرا نمی خواهم که کسی تو را ببیند، در شب تاریک, در حجاب, در جایی که جز خواص و نزدیکان حضور ندارند، حضرت امیر المؤمنین (صَلوات الله وَ سَلامه عَلیه) چنین می فرماید. حالا چنین بانوی مخدّره ای را در عصر روز عاشورا حجاب از سر برگرفتند و قسّی ترین و شقی ترین خلق ایشان رابا تازیانه می زنند، مصیبت بزرگ است، زمانی که در آغاز سفر آن بانو قصد سوار شدن بر محمل را داشت ،حضرت ابوالفضل (صَلواتُ الله وَ سَلامه عَلیه) می فرمود: ای مردم روبرگردانید که دختر علی (صَلواتُ الله وَ سَلامه عَلیه) بر محمل بنشیند و با این بانو این قوم چه وحشی گری ها کردند، لب و دهانی را که حبیب خدا نه یک بار که به کرّات بوسیده بود با چوب خیزران زدند، جسارت و بیشرمی از این بالاتر و پس از این همه مصائب عظیم که بر حضرت زینب (صَلواتُ الله عَلیها) و اهل بیتشان وارد شد ،آنجا که در مجلس، ابن زیاد(لعن الله علیه) به قصد تمسخر و اهانت گفت: دیدی که خداوند چه طور همة کسان شما را به دست ما کشت و خوار و ذلیل شدید؟ آن حضرت فرمود:« ما رأیتُ الاّ جَمیلا»؛ جز زیبایی و حسن ندیدم. این تعارف نبود حقیقتاً آن حضرت در تمام لحظات همان لحظاتی که اشک می ریخت, به دنبال بچه ها می دوید, کشته شدن ها را می دید, همان لحظه زیبا می دید, حُسن می دید، اگر خدا می خواست زیباترین مظهر جمال خویش را که ذرّه, ذرّه اش را جلال الهی فرا گرفته باشد، آشکار کند بهتر از حادثه عاشورا نمی شد.
وقتی ابن زیاد با هر سخنی که برای شکستن ارزش خاندان پیامبر (صَلواتُ الله عَلیهِم اَجمَعین) در چشم مردم بر زبان آورد ،خفّت و خواری و تهی بودن خویش را عیان شده می دید و آبروی خود را در خطر ،گفت: عجب زن شجاعی هستی! آن حضرت فرمود: به خدا قسم خدا اجازه نداده است ما شجاعت خود را اظهار کنیم، بدین معنا که مردان ما شجاعت خود را در جنگیدن و دفاع از امامشان نشان دادند، کودک 12 ساله چنان دلاوری می کند که مردی کامل، امّا به ما زنان اجازه داده نشده است که صفت شجاعت خود را آشکار کنیم، چه بسا اگر حضرت زینب (صَلواتُ الله عَلیها) مجاز به ظهور شجاعت باشد خود علی دیگری است, خود حسین دیگری است.
صفات و کمالات خاندان پیامبر (صَلواتُ الله عَلیهِم اَجمَعین) به تمامه در این عالم ظهور پیدا نمی کند, مانند اسماء و صفات خدا که بعضی پوشیده و در ظلّ بقیه اسماء هستند, اسماء و صفات ایشان نیز چنین است.