ابعاد دین

  با توجه به نقش مهم دين، اين پرسش را مي‌توان مطرح كرد كه چرا دين اين اندازه اهميت دارد و هدف آن چيست؟ از آن‌جا كه دين يكي از بزرگ‌ترين عوامل محرك و تبيين رفتار انسان است، اين‌گونه امور، اولين حوزه دل‌بستگي همه ديدگاه‌هاي نظري به‌منظور مطالعه پيرامون دين است.
«نينيان اسمارت»(Ninian Smart) در كتاب «تجربه ديني بشر»[1]، اين امور را اين‌گونه تعريف كرده است:
ابعاد دين عبارت است از:
1ـ بُعد آموزه‌اي، عقيدتي يا فلسفي (به اضافه امور مربوط به آخرت) ( "Doctrinal or philosophical  "including eschatological)
2ـ بُعد اسطوره‌اي يا داستاني (Mythic or narrative)
3ـ بُعد اخلاقي يا حقوقي (فقهي) (Ethical or legal )
4ـ بُعد شعاير يا عملي (Ritual or practical)
5ـ بُعد تجربي يا احساسي (Experiential or emotional)
6ـ بُعد تشكيلاتي يا اجتماعي (Organizational or social)
7ـ بُعد نماد‌هاي مادي يا هنري (Material or artistic/symbolic)
8ـ بُعد سياسي و اقتصادي (cf.Wallace Jr.'W.J'Political and economic)
اين عناوين نشان‌دهنده مهم‌ترين بُعد دين است كه برخي از دانشمندان بر آن تأكيد كرده‌اند.

  با توجه به نقش مهم دين، اين پرسش را مي‌توان مطرح كرد كه چرا دين اين اندازه اهميت دارد و هدف آن چيست؟ از آن‌جا كه دين يكي از بزرگ‌ترين عوامل محرك و تبيين رفتار انسان است، اين‌گونه امور، اولين حوزه دل‌بستگي همه ديدگاه‌هاي نظري به‌منظور مطالعه پيرامون دين است.
«نينيان اسمارت»(Ninian Smart) در كتاب «تجربه ديني بشر»[1]، اين امور را اين‌گونه تعريف كرده است:
ابعاد دين عبارت است از:
1ـ بُعد آموزه‌اي، عقيدتي يا فلسفي (به اضافه امور مربوط به آخرت) ( "Doctrinal or philosophical  "including eschatological)
2ـ بُعد اسطوره‌اي يا داستاني (Mythic or narrative)
3ـ بُعد اخلاقي يا حقوقي (فقهي) (Ethical or legal )
4ـ بُعد شعاير يا عملي (Ritual or practical)
5ـ بُعد تجربي يا احساسي (Experiential or emotional)
6ـ بُعد تشكيلاتي يا اجتماعي (Organizational or social)
7ـ بُعد نماد‌هاي مادي يا هنري (Material or artistic/symbolic)
8ـ بُعد سياسي و اقتصادي (cf.Wallace Jr.'W.J'Political and economic)
اين عناوين نشان‌دهنده مهم‌ترين بُعد دين است كه برخي از دانشمندان بر آن تأكيد كرده‌اند.
اديان مختلف در تأكيد بر هريك از ابعاد ياد شده تفاوت دارند و همگي به يك اندازه بر هريك از آن‌ها تأكيد ندارند. به‌عنوان نمونه، «باوي»(Bowie) مي‌گويد: جنبه‌هاي عقيدتي و فقهي اسلام و يهوديت به‌عنوان نمونه كاملاً گسترده است. در حالي كه در جوامعي كه فاقد كتاب ديني هستند، بر بُعد اسطوره‌اي دين تأكيد مي‌كنند.
دانشمندان نيز هر كدام با توجه به ديدگاه‌هاي نظري خود بر برخي از آن ابعاد تأكيد بيشتري دارند.
1- بعد آموزه اي، عقيدتي يا فلسفي ( به اضافه امور مربوط به آخرت )
 بُعد آموزه‌اي، عقيدتي يا فلسفي (به اضافه امور مربوط به آخرت)
عقايد و آموزه ‌ هاي دين، مجموعه تعاليمي است كه به باور انسان ارتباط دارد و بايد بدان ايمان داشته باشد. اين تعاليم، اگرچه خود آموزه‌اي رفتاري نيست، ولي در نوع رفتار و جهت‌گيري آن تأثير ژرف دارد. چنين تعاليمي، بُعد عقيدتي دين را تشكيل مي ‌ دهد. به‌عنوان نمونه، آن‌چه مربوط به خداشناسي و انسان‌شناسي مي‌شود، مانند صفات و افعال خدا، ارتباط انسان با خدا و اموري مانند آن.
به تعبير ديگر، بُعد عقيدتي عبارت است از تنظيم و شفافيت و توان عقلاني به آن ‌ چه كه از طريق زبان اسطوره‌اي و نمادين دربارة ايمان و شعاير ديني وحي شده است. اديان بخشي از توان حياتي خود را به موفقيت در ارايه تصوير كامل واقعيت از طريق نظام سازوار عقايد، مديون است.

بُعد اسطوره‌اي يا داستاني
اسطوره دو معني دارد: گاهي به معني افسانه و امور موهوم است، چنان‌ ‌ كه در تعبيرهاي قرآني اسطوره به همين معني است و اگر كفار، قرآن و تعاليم پيامبر را اسطوره مي‌خواندند، به همين معني نظر داشتند. گاهي نيز اسطوره به معني كنايه و استعاره، مجاز، ايهام و مانند آن به‌كار مي‌رود. مقصود از بُعد اسطوره ‌ اي دين در اين بحث، معني دوم از اسطوره است. به تعبير برخي همين بخش، الهيات داستاني است و مقصود از الهيات داستاني، مطالعات ذات خدا و حقيقت ديني آن‌گونه كه در قصه‌هاي ديني وارد شده است، مي ‌ باشد[2].
اين‌كه كدام بخش از تعاليم ديني اسطوره است، مورد اتفاق همگان نيست، بلكه تفاوت ميان آن دو چندان آسان نيست. برخي غير از مثال‌هاي اندكي كه جز استعاره نمي‌توان معني ديگري براي آن شناخت، چيزي را استعاري نمي‌دانند و در مقابل، برخي ديگر همه تعاليم مدلّل ديني را اسطوره‌اي مي‌دانند. به‌عنوان نمونه، همه داستان‌هاي ديني مانند داستان آفرينش آدم، آزمودن او، شيطان، مكر شيطان، فرشتگان، سجده بر آدم، گفتگوي فرشتگان با خدا، ‌نفس و وسوسه‌هاي آن، مراتب عالم هستي، آسمان‌هاي هفت‌گانه و نيز بسياري از تعاليم مربوط به سير بازگشت انسان و عالم پس از مرگ و مانند آن از نظر اين افراد، بُعد اسطوره‌اي دين است. (نگارنده در بخش ديگر از همين مباحث تحت عنوان «زبان دين» از آن بحث كرده است).
به‌طور كلي، داستان‌هاي مربوط به خدا، خدايان و نيز داستان‌هاي مربوط به معني رخدادهاي تاريخي در سنت، داستان‌هاي مربوط به جهان نامريي كه جايگاه ويژه‌اي در تاريخ دارد، اين داستان‌ها را اسطوره‌هاي تاريخي و داستان‌هايي كه چنين جايگاهي ندارند را اسطوره‌هاي غيرتاريخي مي‌توان ناميد[3].
در واقع معيار عقيدتي و اسطوره‌اي بودن، استدلال‌پذيري است. گزاره‌اي كه مدلّل است يا كم و بيش استدلال‌پذير است و مي ‌ توان با تكيه بر دلايل قابل پذيرش آن را اثبات نمود، ‌گزارة عقيدتي و مربوط به بُعد عقيدتي دين است و گزاره‌اي كه مدلّل نباشد و راهي نيز براي مدلّل ساختن آن وجود نداشته باشد و در واقع استدلال‌پذير نباشد، ممكن است مربوط به بُعد اسطوره‌اي دين باشد و ممكن است بخش فراعقليِ بُعد عقيدتي دين باشد و نه بُعد اسطوره ‌ اي آن.
چنان‌كه گفتيم، همه تعاليم استدلال‌ناپذير ديني، اسطوره‌اي نيست، چنان‌كه اگر استدلال‌پذير هم باشد، عقيدتي نيست، بلكه ممكن است مربوط به ابعاد ديگر دين باشد. آن دسته از تعاليم ديني كه مربوط به باورهاي قلبي انسان باشد و نه رفتارهاي او، مانند مسايل مربوط به شناسايي خدا و جهان و انسان، اگر استدلال‌پذير باشد، بُعد عقيدتي دين است، نه اسطوره‌اي.

 بُعد اخلاقي يا حقوقي (فقهي)
بُعد اخلاقي دين عبارت است از مجموعه ساز و كارهاي نظري و عملي كه جامعه را كنترل مي‌كند. اگرچه انسان غالباً از دست‌يابي به آرمان‌هاي اخلاقي ديني ناتوان است، در عين ‌ حال، بايد ميان آموزه‌هاي اخلاقي يك ايمان و آثار اجتماعي واقعي و زمينه‌ها و شرايط واقعي آن فرق گذاريم.
مجموعه بايدها و نبايدهاي ديني مربوط به رفتارهاي ظاهري يا باطني كه ويژة يك دين معين نباشد و در واقع از امور عبادي خاص نباشد، بُعد اخلاقي دين است. به تعبير ديگر، مجموعه بايدها و نبايدهاي هر ديني را مي‌توان بر دو بخش تقسيم كرد:
أ‌ـ بخشي كه به نوعي فهم‌پذير است، اگرچه در دين بر اين فهم‌پذيري تأكيد نشده باشد و به تعبير ديگر، قطع نظر از تعاليم ديني، خردپذير است.
ب‌ـ بخشي كه به‌طور خاص و جزيي فهم‌پذير نيست و اگر تعاليم ديني مربوط به آن نباشد، انسان توانايي شناسايي آن را ندارد و به تعبير ديگر، ذاتاً خردگريز است.
بايدها و نبايدهاي ديني خردپذير، بُعد اخلاقي دين است و بايدها و نبايدهاي خردگريز، بُعد عبادي دين است كه پس از اين بدان اشاره خواهيم كرد. بُعد اخلاقي دين به‌خاطر خردپذيري آن، تقريباً يا تحقيقاً ميان اديان مشترك است و تفاوت‌هاي احتمالي ميان آن‌ها اندك است.
حوزة اخلاقي دين از دو بخش تشكيل شده است:
أ‌ـ بايدها و نبايدهاي مربوط به رفتارهاي ظاهري انسان مانند راست ‌ گويي، خوش‌زباني، خوش‌رويي، عدالت و پرهيز از ستمكاري و آن‌چه مربوط به خوردن، آشاميدن، ديدن، شنيدن، گفتن و مانند آن است.
ب‌ـ بايدها و نبايدهاي مربوط به حالات و ملكات دروني انسان، مانند تسليم، تواضع، محبت، كينه، بخل، حسادت، كبر، غرور و مانند آن. مجموعه اين دو دسته بايدها و نبايدها، بُعد اخلاقي دين را تشكيل مي‌دهد.

 بُعد شعاير يا عملي
در اديان دستوراتي وجود دارد و به انجام رفتارهايي سفارش و راهنمايي شده است كه خردپذير نيست بلكه خردگريز است، بدين معنا كه اگر تعاليم ديني در مورد آن‌ها نبود، عقل متعارف انسان، توانايي دست‌يابي به آن را نداشت و به همين جهت خردگريز نام دارد. يعني از حوزة فهم عقلاني متعارف بيرون است و كمند عقل عرف به آن نمي‌رسد. عبادت به معني اخص همين است و در همين بخش است كه تسليم و انقياد و به‌طور دقيق‌تر تعبّد انسان آشكار مي‌شود.
همة اديان چنين اعمالي دارند كه بدان مناسك و شعاير ديني گفته مي‌شود و انجام آن‌ها بدون قصد عبادت يا قربت ممكن نيست و به تعبير ديگر، چنين مناسكي تنها در صورتي كه به قصد عبادت و نيت قربت باشد، عبادت است نه صرفاً انجام دادن آن يا انجام آن به قصد و نيتي غير از آن‌چه گفته شد. مثلاً شست ‌و شوي دست و صورت يا بدن، عبادت نيست، بلكه شست‌وشوي آن به نيت عبادت يا انجام فرمان خدا، عبادت، وضو و يا غسل است و نيز انجام آن به هرگونه و كيفيت، عبادت نيست، بلكه انجام آن به‌گونه‌اي كه فرمان خدا آن را معين كرده است، عبادت است.
خردگريزي آن نيز در همين است كه بدون امر و هدايت الهي قابل شناخت نيست. كميت و كيفيت عبادت كاملاً وابسته به امر الهي است و عقل آدمي در آن هيچ‌گونه دخالتي ندارد و تنها مي‌تواند كميت و كيفيت آن را از دستورات الهي استنباط كند، نه آن‌كه وضع نمايد و يا كم و زياد كند.
از آن‌جا كه ابعاد چهارگانه ديني كه گفته شد، با يك‌ديگر ارتباط ويژه‌اي دارند، مي‌توان آن را بدين صورت تقسيم و دسته‌بندي كرد. گزاره‌هاي ديني به‌طور كلي بر دو دسته است:
أ‌ـ گزاره‌هاي مربوط به آن‌چه كه هست يا نيست.
ب‌ـ گزاره‌هاي مربوط به آن‌چه كه بايد باشد يا نباشد.
گزاره‌هاي دسته اول، عقيدتي و اسطوره‌اي است و گزاره‌هاي دسته دوم اخلاقي و عبادي است. هريك از اين دو دسته نيز بر دو دسته ديگر تقسيم مي‌شود. گزاره‌هاي مربوط به هست‌ها و نيست‌ها بر دو دسته است:
أـ گزاره‌هايي كه مدلّل يا استدلال‌پذير است.
ب‌ـ گزاره‌هايي كه مدلّل يا استدلال‌پذير نيست.
قسم اول، گزاره‌هاي عقيدتي و قسم دوم، ممكن است گزاره‌هاي اسطوره‌اي باشد.
گزاره‌هاي مربوط به بايدها و نبايدها نيز بر دو دسته است:
أـ گزاره‌هايي كه قطع نظر از راهنمايي‌هاي ديني فهم‌پذير است.
ب‌ـ گزاره‌هايي كه قطع نظر از راهنمايي‌هاي ديني فهم‌پذير نيست.
دسته اول، گزاره‌هاي اخلاقي و دسته دوم، گزاره‌هاي عبادي است.

بُعد تجربي يا احساسي
اين بُعد دين مربوط به كشف و شهود انسان ديني(Experience) است و در واقع مي‌توان آن را انتظار انسان از دين و غايت آن تلقي نمود؛ زيرا كسي كه ديني را پذيرفته است و به ابعاد آن آشنا گشته و بدان گردن نهاده است، در پي دست‌يابي به چيزي است كه از راهي غير از دين نمي‌تواند به‌دست آورد. به تعبير ديگر، بُعد تجربي دين مربوط به كساني است كه با پذيرش آگاهانه و همراه با پژوهش، از دين انتظار معيني دارند و در واقع به كساني مربوط است كه در پي يافتن غايت و هدفي هستند و دست‌يابي به آن را در گرو پذيرش دين و انجام دستورات و راهنمايي‌هاي آن مي‌دانند و به تلقي عاميانه از دين ارتباطي ندارد. مؤمنان ممكن است بخواهند از طريق انجام عبادات و شعاير با جهان نامريي تماس داشته باشند، بلكه در آن وارد شوند. اديان شخصي معمولاً چنين خواسته يا واقعيت دادن به آن را در بر دارند و به تجربه كردن جهان توجه دارند.
از نگاهي ديگر، انسان‌هاي روكرده و باورمند به دين بر دو دسته‌اند:
أـ گروهي كه باورها و رفتارهاي ديني آن‌ها همانند آداب و رسوم خانوادگي، قومي و ملي است، دين‌باوري آن‌ها نيز همين‌گونه است. علل گرايش آن‌ها به دين نيز با همين معيارها توجيه‌پذير است. اين گروه يا غايت و هدفي از دين ندارند و يا اگر دارند چيزي در حد و اندازه همان باورهايشان است.
ب‌ـ گروه ديگر كه گرايش آن‌ها به دين از سرِ تأمل، يقين و اضطرار دروني است. اينان با علم يا تجربه يا هر عامل ديگر فهميده‌اند كه اولاً، انسان هدف‌ها و غايت‌هايي بيش از خور و خواب و شهرت و ثروت دارد و ثانياً، دست‌يابي به اين هدف‌ها تنها از راه گرايش به دين و رهسپاري به‌وسيلة هدايت‌هاي ديني امكان‌پذير است. اين گروه غايت قصواي خود را در دين و از طريق دين مي‌يابند. بُعد تجربي دين، به همين گروه ارتباط دارد.
كسي كه ديني را از سرِ تأمل پذيرفته است و خود را به آن سپرده است، بي‌شك انتظار ويژه‌اي از دين دارد، بلكه از مجموعة باورها و رفتارهاي منظم خود نتيجة خاصي را مي‌طلبد. اين انتظار و نتيجه، يا به لذت‌ها و خوشي‌هاي زودگذر مادي و دنيوي او ارتباطي ندارد و يا دست‌كم منحصر به آن نمي‌شود. زيرا اگر كسي تنها چنين غايتي را از دين طلب كند به بيراهه رفته است. انتظار دين‌باوران دين‌شناس نه دين‌داران دين‌ناشناس، از دين، دست‌يابي به يك تحول و دگرگوني ژرف دروني و به تعبير ديگر، شهود و مكاشفه است كه «تجربه ديني» نام دارد.
اين تجربه ديني و تحول دروني يا شهود، ممكن است از ديدگاه باورمندان به اديان مختلف به گونه‌هاي مختلفي تفسير شود و مي‌شود، ولي دست‌كم همة آن‌ها در يك جهت مشتركند و آن اين است كه غايت و هدف از دين كه همان شهود و تجربة ديني است، فراتر از بُعد مادي انسان است، اگرچه تفسيرهاي مختلفي را براي همين امر مشترك مي‌توان ارايه نمود.
به‌عنوان نمونه، از نظر عارفان، اين مقصد متعالي، رهايي از خود و غير خود، شكستن ديوارهاي محدوديت جهان مادي و معنوي و دست‌يابي به مبدأ و منبع هستي، بلكه فنا در اسماء و صفات و در پايان، فناي در ذات خداي متعال است.
از نظر مؤمنان صاحب تأمل مسيحي، اين غايت قصوي عبارت است از احساس اتحاد يا دست‌يابي به اتحاد با مسيح.
از نظر بوداييان آگاهِ اهلِ رياضت و سخت‌كوش، اين غايت، احساس خلأ و هيچي و تهي بودن (Niravana)جهان و دست‌يابي به آن و رسيدن به جايي است كه تنهايي خود و وهم‌آلود بودن همة كثرت‌ها را احساس يا مشاهده كند و يا دريابد.
كسي كه هدف و انتظار ويژه‌اي از دين دارد و براي دست‌يابي به آن به راهبردهاي دين دل سپرده باشد، نرسيدن به آن هدف را به ‌ نوعي به معني از دست دادن نيرو، استعداد و در واقع هدر دادن عمر خود مي‌داند و در مقابل، دست‌يابي به تجربة ديني و شهود دروني را نشاني از درستي راه و راهكارهاي مورد عمل خود و ماية اميد به دست‌يابي به غايت قصواي خود مي‌داند.
بُعد تجربي دين، از جنبه‌هاي متعددي اهميت دارد كه يادآوري دو مورد آن لازم است و تفصيل آن را به بخش تجربة ديني همين مجموعه وامي‌گذاريم:
1ـ تجربة ديني از آن جهت كه تبيين‌كنندة منشأ تاريخي دين است.
2ـ تجربة ديني از آن جهت كه غايت شخصي دين و انتظار از آن است.
تجربة ديني از جهت نخست، منشأ و مبدأ پيدايش دين را تفسير مي‌كند و نشان مي‌دهد كه دين به كدام يك از تجربه‌هاي تاريخي وابسته است. از آن‌جا كه بر حسب ديدگاه‌هاي فلسفه دين، هر ديني ثمره و برآيند وحي و شهود انساني به مقصد رسيده است، تجربة ديني از اين جهت مي‌تواند منشأ دين را تفسير كند و به برخي از نكات پوشيده و پنهان آن دست يابد.
همين تجربه از جهت دوم، تبيين غايت شخصي دين است و نشان مي‌دهد كه غايت تكامل انسان در فرايند روحي و دروني، رسيدن به مرحلة شهود است كه خود داراي مراتبي است كه عالي‌ترين آن از منظر اديان مختلف، اتحاد با مسيح، فنا در ذات حق و دست‌يابي به خلأ است.
 
 بُعد تشكيلاتي يا اجتماعي
بُعد اجتماعي آن شيوه‌اي است كه دين مورد بحث، در آن نهادينه مي‌شود و از طريق نهادها و آموزه‌هايش بر جامعه تأثير مي‌گذارد.
ابعاد آموزه ‌ اي، اسطوره‌اي و اخلاقي دين، دعاوي دين را دربارة طبيعت و ذات جهان مرئي و مقاصد آن و چگونگي شكل زندگي انسان مطرح مي‌كند.
بُعد اجتماعي، چيزي را نشان مي‌دهد كه زندگي مردم به‌وسيلة اين دعاوي شكل گرفته است و نهادهاي ديني آن را اجرا مي‌كنند.
چنان‌كه ديديم، بُعد تجربي دين، بررسي آثار شخصي دين يا برآيندهاي دروني دين بود. در بُعد اجتماعي، بررسي آثار و پيامدهاي اجتماعي دين مورد نظر است. بررسي مسايل سياسي، اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي، راه‌هاي صيانت از باورهاي ديني مردم، مقابله با تهاجم فرهنگي ـ سياسي دشمنان دين، گسترش باورهاي ديني و مانند آن، بخشي از مسايلي است كه در بُعد اجتماعي دين مورد بررسي قرار مي‌گيرد.
بُعد اجتماعي دين را به دو صورت مي‌توان بررسي نمود:
أـ بررسي اين‌كه دستورات اجتماعي يك دين چيست؟ به چه منظور چنين تعاليمي ارايه شده است؟ آيا همان‌گونه كه انسان جنبة عبادي دين را به‌تنهايي نمي‌شناسد، بلكه اگر دين اين جنبه را به او نشناساند، درك روشني از آن نخواهد داشت، جنبة اجتماعي نيز همين‌گونه است؟ آيا بُعد اجتماعي دين، گوهر دين و ... تغييرناپذير و هميشگي است و يا از اعراض عصري دين و تغييرپذير و موقتي است؟ آيا گزاره‌هاي ديني در مسايل اجتماعي، به تعبير منطقي، قضاياي حقيقيه است يا خارجيه؟ پس از پاسخ به اين پرسش‌ها، شناسايي مصاديق اجتماعي و تدوين راهكارهاي اجراي آن، به هريك از جنبه‌هاي پنج‌گانه ديگر كمك مي‌كند و از اين‌رو ضروري است.
ب‌ـ بررسي چگونگي پيدايش، دوام و گسترش دين.
به‌عنوان نمونه، بررسي نقش نهادهاي اجتماعي هر ديني مانند مسجد، كليسا و كنيسه و غير آن، در گسترش و دوام و ژرفاي آن؛ بررسي پيامدهاي سياسي اديان همچون جنگ‌ها و كشمكش‌هاي سياسي ـ اجتماعي آن؛ بررسي علل و نتايج تقسيم مردم به گروه‌هاي مؤمن و غير مؤمن و مانند آن.
هريك از كنش‌ها يا واكنش‌هاي اجتماعي ياد شده، به ‌ نوعي به جنبة اجتماعي دين باز مي‌گردد، اگرچه با جنبة اجتماعي ناشي از محتواي دين اندكي تفاوت دارد. به تعبير ديگر، گاهي جنبه‌هاي اجتماعي محتوا و گوهر دين مورد بررسي قرار مي‌گيرد و گاهي جنبه‌هاي اجتماعي مربوط به تحقق خارجي دين. در هر صورت هر دو مربوط به جنبة اجتماعي دين است.
مقصود از پرداختن كوتاه به ابعاد مختلف دين، اشاره به پيدايش علوم و رشته‌هاي مختلفي است كه در اثر تحول دين‌پژوهي پديد آمده و هريك از آن‌ها به يكي از جنبه‌هاي ديني مي‌پردازد. مطالعات مربوط به هريك از اين جنبه‌ها حتي اگر به‌صورت علمي و نظري انجام پذيرد، تأثير مستقيمي بر دين‌پژوهي و تفسير جديد از دين دارد. نتيجة اين مطالعات به مسايلي مي‌انجامد كه دست‌كم نگاهي جديد به دين را به دنبال دارد كه ممكن است با نگاه سنتي و تفسير رايج از آن تفاوت‌هاي اساسي داشته باشد.
كلام جديد خواه علم مستقلي باشد و خواه نباشد، بر همين مطالعات بنا شده است و به همين خاطر است كه با دين‌پژوهي تفاوت دارد و در واقع كلام جديد يا مسايل كلامي جديد، بر نتايج دين‌پژوهي تكيه زده است و علمي در رديف آن نيست تا گسترده‌تر يا محدودتر باشد و نسبت ميان آن دو عموميت و خصوصيت باشد. ره ‌ آوردهاي دين ‌ پژوهي در حكم مواد كلام جديد است.
حاصل آن‌كه اولاً، مطالعات و پژوهش‌هاي ديني دربارة جنبه‌هاي مختلف دين، به نتايج مهمي كه تأثيرگذار بر فهم از دين و تفسير آن است، انجاميده است و ثانياً، همين فهم و تفسير از دين، سبب رو آوردن به مطالعاتي شده است كه به پژوهش‌هاي پيشين جهت ويژه‌اي بخشيده است. براي شرح بيشتر و شناسايي رابطه ميان دين‌پژوهي و كلام جديد، نگاه كوتاهي به دين‌پژوهي خواهيم داشت .

------------------------------------------------------
[1 ] cf.Banton, M,The Religious Experience of Mankind,61969,12-,reprinted in Tambiash,S.The Religious Experience,1996,38-See also Banto,M,Dimensions of the Sacred,1996.
[2 ] cf.Barbour:p.69
[3] cf.Smart,Ninian,The Religious Experience of Mankind,15