تعاریف هشتگانه دین(4)

5ـ تعريف اديان با توجه به جنبه‌هاي مشترك آن‌ها [1]
پيشتر گفته شد كه يافتن جنبه مشترك ميان اديان كار دشواري است؛ زيرا متوقف بر شناسايي مصاديق دين است و شناسايي مصاديق متوقف بر تعريف دين است و تعريف دين به شناسايي جنبه‌هاي مشترك بستگي دارد و گفته شد كه راه حلّ تعريف را بايد در منطق جست.
در عين حال، برخي دين را با توجه به همين مشكلات تعريف كرده‌اند. به‌عنوان نمونه «جان هيك»،[2]  فيلسوف دين معاصر، دين را همين‌گونه تعريف مي‌كند. وي نخست، انديشه نجات، رهايي[3]  يا رستگاري [4] را امر مشترك ميان همه اديان معرفي مي‌كند، آن‌گاه دين را به‌عنوان نظامي كه راه نجات و رستگاري انسان را ارايه مي‌كند، تعريف مي‌كند.

5ـ تعريف اديان با توجه به جنبه‌هاي مشترك آن‌ها [1]
پيشتر گفته شد كه يافتن جنبه مشترك ميان اديان كار دشواري است؛ زيرا متوقف بر شناسايي مصاديق دين است و شناسايي مصاديق متوقف بر تعريف دين است و تعريف دين به شناسايي جنبه‌هاي مشترك بستگي دارد و گفته شد كه راه حلّ تعريف را بايد در منطق جست.
در عين حال، برخي دين را با توجه به همين مشكلات تعريف كرده‌اند. به‌عنوان نمونه «جان هيك»،[2]  فيلسوف دين معاصر، دين را همين‌گونه تعريف مي‌كند. وي نخست، انديشه نجات، رهايي[3]  يا رستگاري [4] را امر مشترك ميان همه اديان معرفي مي‌كند، آن‌گاه دين را به‌عنوان نظامي كه راه نجات و رستگاري انسان را ارايه مي‌كند، تعريف مي‌كند.
بسياري در پي آن بودند كه عنصري را بيابند كه ميان همه تعاريف قابل توجه مشترك باشد. اين عنصر اگر وجود داشته باشد، گوهر دين را تشكيل مي‌دهد و بنابراين مي‌توان انتظار داشت كه محور هر ديني باشد. عنصري را كه آن‌ها به‌عنوان امر مشترك ميان اغلب تعاريف مشترك يافته‌اند، (اگرچه ميان همه اديان مشترك نيست) اعتقاد به وجود نيروي كيهاني متعالي كه غالباً كلمة خدا براي آن به‌كار مي‌رود. خدا، هم نمايان‌گر ذات واحد است و هم ذات متعدد؛ اگرچه مفهوم يكتاانگاري به‌طور گسترده‌تري از مفهوم كثرت‌انگاري پذيرفته شده است. در حالي كه وجود نيروي متعالي از سوي دين‌داران كمتر مورد پرسش قرار گرفته است، تصورات آن‌ها دربارة ذات او، به همان اندازه مبهم، نامعين و متفاوت است كه خود تعاريف دين اين‌گونه است و به نظر مي‌رسد هريك از نويسندگان بزرگ كه دربارة دين قلم زده‌اند، خدا را به شيوه خود درك كرده و پذيرفته‌اند. اينجا تنها به تعداد اندكي از نمونه‌هاي آن اشاره مي‌كنيم:
«كانت» [5] خدا را به‌عنوان «قانون‌گذار اخلاق» معرفي مي‌كند و «ويليام جيمز»،[6]  او را به‌عنوان «بخش برتر طبيعت» توصيف كرده است. «ماتيو آرنولد» [7] اعتقاد دارد كه خدا «نيرويي است كه سبب درست‌كاري است.» [8]
به نظر «سِر جيمز جينز»،[9]  او «بزرگ‌ترين رياضي‌دان» است. «برگسون» [10] در يكي از كارهاي پيشترش او را «نيروي خلاق» معرفي كرده و در كارهاي بعدي‌اش، آن‌گاه كه افكارش به عرفان گراييد، او را «عشق[11]  و معشوق» [12] خواند. [13]
بنابراين مي‌بينيم كه به همان تعداد كه براي خدا تعريف وجود دارد، براي دين نيز وجود دارد؛ ولي نكته‌اي كه بايد مورد تأكيد قرار گيرد اين است كه خدا نامحدود است، بنابراين فهم محدود ما هرگز نمي‌تواند ذات او را دريابد. برخي از كساني كه كوشيده‌اند تا خدا را تعريف كنند، عنان خيال خويش را از دست داده و تأملات خام خود را بدون هرگونه ارتباطي با واقعيت، رها كرده‌اند.
 گروهي ديگر در حالي كه در پي چيزي بوده‌اند كه ذهنشان مي‌تواند به‌خوبي بپذيرد، خدا را همان طبيعت دانسته‌اند. ولي اينان از ياد برده‌اند كه خدا متعالي است. خدا را مي‌توان احساس كرد، ولي نمي‌توان او را شناخت. اعتقاد بر اين است كه شناخت خدا در تجربه عرفاني رخ مي‌دهد، ولي همين شناخت نيز چنان‌كه عارفان بزرگ بدان تصريح كرده‌اند، شناختي ناقص، گريزان و هماره با تيرگي است.
بنابراين، يك تعريف جامع از خدا ممكن نيست. با اين حال ممكن است برخي از مفاهيم مربوط به خدا را به‌صورت تعريف ارايه نمود. ولي به نظر بسياري براي دين نمي‌توان همين كار را نيز انجام دارد. تعريف دين به درك دقيق‌تري از خدا نياز دارد. پس اينك مي‌توان پرسيد كه آيا چنين مفهومي از خدا را مي‌توان به‌دست آورد و چگونه؟
 
نقد و بررسي تعريف مبتني بر امور مشترك
اين تعريف علاوه بر اشكالي كه پيش از اين ياد شد، مانند تعريف‌هاي ديگر، خالي از انتقاد نيست؛ زيرا انديشه نجات و رهايي دين، يا جنبة معرفتي دارد يا عملي. در هر دو صورت، دين به يكي از ابعاد آن تعريف شده است و يكي از ابعاد دين، بيان‌گر ماهيت و گوهر آن نيست.
 
6ـ تعاريف جامع[14]
تعريف جامع، تعريف چند وجهي است. در چنين تعريف‌هايي، همه جنبه‌هايي كه به‌گونه پراكنده در ديگر تعاريف آمده است، جمع مي‌شود. در واقع جامعيت اين‌گونه تعريف‌ها بدين جهت است كه همه ابعاد دين را لحاظ كرده‌اند و از اين جهت هيچ‌گونه كاستي ندارند؛ مگر آن‌كه گفته شود ابعاد ياد شده، (معرفتي، عاطفي، اخلاقي و عملي) در همه اديان وجود ندارد. اگر چنين باشد، اين تعريف نيز جامع نخواهد بود و در نتيجه مي‌توان گفت تعريف حقيقي كه نسبت به همه اديان جامعيت داشته باشد، ممكن نيست.
اين‌كه تا چه اندازه اين اشكال اهميت دارد، تا اندازه‌اي به پژوهش‌هاي تحليلي درون ديني اديان مختلف بستگي دارد. شايد بتوان گفت كه بر اساس نوعي توجيه عقلاني و روان‌شناسانه، مي‌توان ابعاد ياد شده را در همه اديان پذيرفت، اگرچه گسترة هريك از آن‌ها در اديان ياد شده تفاوت داشته باشد.
در هر صورت، يكي از تعاريف از اين دسته از اين قرار است: دين عبارت است از مجموعه عقايد، اخلاق، قوانين و مقرراتي كه براي ادارة امور جامعه انساني و پرورش انسان‌ها لازم است. [15] اگر اين مجموعه آسماني باشد، دين الهي است وگرنه بشري خواهد بود.
تعريف «پيترسون»: دين از مجموعة عقايد، اعمال و انگيزه‌هاي شخصي و جمعي تشكيل شده است و بر محور مفهوم واقعيت نهايي شكل گرفته است.[16]

 نقد و بررسي تعريف جامع
در اين تعريف، ابعاد متعدد دين لحاظ شده است. در اين تعريف، هم بُعد معرفتي دين مورد توجه قرار گرفته است، هم بُعد اخلاقي و عملي آن. تنها چيزي كه ممكن است در مورد كاستي اين تعريف گفته شود، لحاظ نكردن بُعد عاطفي دين است كه آن‌هم علاوه بر اين‌كه در تعريف پيترسون به اشاره آمده است، توجيه‌پذير است؛ زيرا عواطف در متن ايمان جاي دارد و شايد بتوان گفت كه ايمان، بدون دخالت عواطف تحقق نمي‌پذيرد؛ زيرا ايمان، محصول فعاليت صرف عقلي نيست؛ به همين خاطر است كه تنها دلايل و شواهد عقلي به ايمان نمي‌انجامد، چنان‌كه ردّ دلايل نيز سبب سلب ايمان نمي‌شود. ايمان محصول دل‌مشغولي فراتر از عقل انسان است كه مي‌تواند بر مباني عقلي و خردپذير استوار باشد. از اين گذشته، اين تعريف، مجموعه قوانين قراردادي و دستوري مصوّب مجالس، احزاب و انجمن‌ها را كه چنين ويژگي‌هايي را داشته باشد، در بر مي‌گيرد و حال آن‌كه چنين چيزي نه مدلّل است و نه متعارف.
از اين گذشته، تعريفي كه شامل همه جنبه‌هاي اساسي اديان باشد، وجود ندارد؛ زيرا به اعتقاد بسياري اديان را مي‌توان بر چند دسته تقسيم كرد: 1ـ جوامع سنتي شامان، [17] توتميسم [18] و جان‌دارانگاري [19] (اعتقاد به ارواح)
2ـ سه مورد از اديان توحيدي مهم در تاريخ جهان، يهوديت، مسيحيت و هندويسم دين چندخدايي هستند.[20]
3ـ اديان شرق دور: بوديسم، كنفوسيوس و تائوئيسم خدا ندارند. آن‌ها بر مفاهيم اخلاقي تأكيد مي‌كنند.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------

1- Definition with resptect to common aspect
2- John Hick
3- Deliverance
4- Salvation
5- Kant
6- William James
7- Matthew Arnold
8- cf. Brightman, op. cit., p. 81
9- Sir James Jeans
10- Bergson
11- Love
12- Beloved
13- cf. Henry Bergson, The Two Sources of Religion and Morality, pp. 245
14- Comprehensive definition
15 ـ ر.ك. جوادي آملي، عبدالله، شريعت در آينه معرفت، 94
16- cf. Peterson, P. 4
17- Shaman
18- Totemism
19- Animism
20- Polytheistic