آثار وضعي در قرآن

اشاره‌اي كوتاه به چند نصّ ديني از قرآن كريم، ما را به ديدگاه اسلام در مورد آثار و پيامدهاي اعمال نزديك مي‌سازد:
أـ «و و من یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره»؛ (زلزال،8) هر كسي كه ذره‌اي كار نيك انجام دهد، آن را مي‌بيند و آن‌كه ذره‌اي كار بد انجام دهد آن را مي‌بيند.
آن‌چه كه به نام كيفر و پاداش در جهان ديگر (برزخ و قيامت) به انسان داده مي‌شود، همان اعمالي است كه در دنيا انجام داده است، نه آن‌كه به‌خاطر آن اعمال، امور قراردادي و اعتباري، پاداش و كيفر او باشد. اعمال انسان از ميان رفتني نيست و در صحيفه نفس او ثابت و ماندني است و آن‌گاه كه حجاب از آن برداشته شود، همه وعده‌ها و عيدهاي ديني را در آن صادق مي‌يابد.
ب‌ـ «إنّ الّذين يأكلون أموال اليَتامي إنّما يَأكُلونَ في بُطونهم ناراً»؛ (نساء،10)  آنان‌كه مال يتيم را (به ناحق) مي‌خورند، در واقع آتش جهنم مي‌خورند و معده خود را از آتش پر مي‌كنند.
اشاره‌اي كوتاه به چند نصّ ديني از قرآن كريم، ما را به ديدگاه اسلام در مورد آثار و پيامدهاي اعمال نزديك مي‌سازد:
أـ «و و من یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره»؛ (زلزال،8) هر كسي كه ذره‌اي كار نيك انجام دهد، آن را مي‌بيند و آن‌كه ذره‌اي كار بد انجام دهد آن را مي‌بيند.
آن‌چه كه به نام كيفر و پاداش در جهان ديگر (برزخ و قيامت) به انسان داده مي‌شود، همان اعمالي است كه در دنيا انجام داده است، نه آن‌كه به‌خاطر آن اعمال، امور قراردادي و اعتباري، پاداش و كيفر او باشد. اعمال انسان از ميان رفتني نيست و در صحيفه نفس او ثابت و ماندني است و آن‌گاه كه حجاب از آن برداشته شود، همه وعده‌ها و عيدهاي ديني را در آن صادق مي‌يابد.
ب‌ـ «إنّ الّذين يأكلون أموال اليَتامي إنّما يَأكُلونَ في بُطونهم ناراً»؛ (نساء،10)  آنان‌كه مال يتيم را (به ناحق) مي‌خورند، در واقع آتش جهنم مي‌خورند و معده خود را از آتش پر مي‌كنند.
مال يتيم كه به ناحق از او ستانده شود، آتشي پوشيده و پنهان است. اگر كسي آن را بخورد، آتش خورده است؛ اگر كسي با آن لباس فراهم سازد و بپوشد، لباسي از آتش پوشيده است. چنين كسي هم اينك در ميان شعله‌هاي آتش قرار دارد، ولي به‌خاطر تخدير طبيعت نمي‌تواند سوزش آن آتش را ادراك كند. مانند معتادي كه چنان خمار است كه آتش سيگاري را كه انگشتانش را مي‌سوزاند، درك نمي‌كند.
ج‌ـ «يا أيُّها الّذين آمنوا لايَغتَب بعضُكم بَعضاً أيُحِبُّ أحدُكم أن‌يأكُلَ لَحمَ أخيه مَيتاً»؛‌ ( حجرات،12) اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! از يك‌ديگر غيبت نكنيد! آيا دوست داريد كه برخي از شما گوشت تن برادر مرده خود را بخورد.
غيبت كردن به‌مثابه خوردن گوشت برادر مرده خود است، اگرچه به‌ظاهر سخن گفتن درباره اوست. آن‌چه كه اين‌جا پوشيده است، در جاي ديگر آشكار خواهد شد و اين همان آثار وضعي و طبيعي اعمال است.
 
قراردادي بودن كيفر ممكن نيست
بر فرض كه پاداش رفتارهاي انسان كه اديان الهي به آن وعده داده‌اند، قراردادي باشد، كيفر نمي‌تواند قراردادي باشد؛ زيرا هدف خردپذيري نمي‌توان براي آن تصور كرد. نه هدف‌هاي تأديبي براي آن تصور مي‌شود و نه هدف‌هاي عبرت‌آموز و نه هدف‌هاي انتقام‌جويانه.
اگر كيفر امري قراردادي باشد و خدا براي رفتارهاي معيني، كيفرهاي خاصي تعيين كرده باشد و در عالم آخرت آن كيفرها را بر حسب اعمال ياد شده به انسان بچشاند، يا بدين‌خاطر است كه مي‌خواهد از آن‌ها انتقام بگيرد، در حالي كه انتقام از لوازم غضب است و غضب از لوازم نفس و تغييرپذيري و محدوديت آن است و چون خدا مجرّد و مقدّس از هرگونه محدوديت و نقص و تغيير است، چنين انگيزه يا هدفي از كيفر ندارد. يا بدين‌خاطر است كه كساني كه چنين كارهاي ناپسندي را انجام داده‌اند، اصلاح و ادب كند. چنين هدفي نيز ناممكن است؛ زيرا كسي كه كاري را در دنيا انجام داده است، اينك در آخرت كه جايي براي اصلاح و تربيت نيست، چگونه تأديب مي‌شود؟ اصلاح و ادب مربوط به دنياست، پس كيفر اخروي براي تأديب هم نيست. هم‌چنين است اگر مقصود از كيفر اخروي به‌منظور اصلاح ديگران باشد و اگر مقصود از آن، تهديد به كيفر به‌منظور تأديب باشد، كيفر تبيين نشده است. در نتيجه تهديد قراردادي است،نه كيفر.
در هر صورت، اگر كيفر امري قراردادي باشد، نه جنبه تأيب و اصلاح مي‌تواند داشته باشد و نه جنبه انتقام، بنابراين نمي‌تواند قراردادي باشد.
6ـ حكومت‌هاي ستمگر و نيز پيدايش طبقه‌اي به نام عالمان ديني و جنگ‌هاي ويران‌گر،آن‌گونه كه فرويد و فروم مطرح كرده‌اند، سوء استفاده از دين است، نه از لوازم ذاتي دين. سوء استفاده از دين، دليلي بر ناديده گرفتن و ترك دين نيست، چنان‌كه در موارد مشابه آن، سوء استفاده چنين نتيجه‌اي ندارد. مگر ثروت مورد سوء استفاده قرار نمي‌گيرد و آيا اگر از ثروت سوء استفاده شد، كسي به نفي و ناديده گرفتن آن حكم مي‌كند؟ مگر از قدرت، شهرت، علم و مانند آن سوء استفاده نمي‌شود؟ آيا با سوء استفاده از آن‌ها، حكم به نفي آن‌ها مي‌كنند و علم، قدرت، ثروت و مانند آن بد مي‌شوند؟ سوء استفاده از علم، قدرت و دين غير از خود آن‌هاست.
از اين گذشته، به نظر فروم، دين تأمين‌كننده نياز انسان به نگرش مشترك و كانون سرسپردگي است؛اينك اگر بخواهيم دين را بدين دليل كه مورد سوء استفاده قرار مي‌گيرد، ناديده بگيريم، بايد جايگزيني براي آن بيابيم كه هم نيازهاي ياد شده را برآورده سازد و هم مورد سوء استفاده قرار نگيرد،آيا چنين چيزي ممكن است؟ و آن چيست؟
7ـ پيدايش نهاد روحانيت و نيز برخي از جنگ‌هاي ديني، امري اجتناب‌ناپذير و در عين حال پسنديده است. مگر ممكن است دين كه پاسخ به بسياري از پرسش‌هاي عميق انسان را عهده دار است، عالم و متخصص نداشته باشد. در اين صورت چه كسي بايد به تفسير دين بپردازد؟ آيا همه مردم توانايي چنين كاري را دارند؟
به‌ويژه در عصري كه علف هرز نيز به‌عنوان يك رشته علمي، صاحب‌نظران و عالمان متخصص دارد، آيا مي‌توان گفت كه دين نياز به متخصص و صاحب‌نظر ندارد؟!
آيا دفاع از هر چيزي لازم است، ولي دفاع از دين و باورهاي قلبي انسان لازم نيست؟ برخي از جنگ‌ها به‌خاطر دخالت و هجوم قدرت‌مندانِ نادانِ سلطه‌طلب به باورهاي ديني مردم پديد مي‌آيد و در واقع دفاع در برابر متجاوز است. چه كسي و كدام عاقل، دفاع را نامشروع مي‌داند؟!
8ـ نقدناپذير بودن منبع دين، نقطه قوت آن است و نه ضعف. اگر همه منابع آگاهي انسان نقدپذير باشد، راهي براي دست‌يابي به علم وجود نخواهد داشت. از اين گذشته، عقل هم منبع پرسش‌ناپذير است و در عين حال معتبر هم هست. اگر اعتبار هر سخني به خردپذيري آن است، خودِ خرد، بايد اعتبار ذاتي داشته باشد؛ زيرا در غير اين صورت دور يا تسلسل پديد خواهد آمد. اعتبار هر گزاره‌اي به عقل است، ولي نمي‌توان اعتبار عقل به چيز ديگر باشد. اگر به‌عنوان نمونه اعتبار ادراكات عقلي به دليل باشد، دور است؛ زيرا اعتبار دليل به‌خاطر تأييد عقل است و اگر چيزي فراتر از عقل باشد، تسلسل است و در هر دو صورت محال است.
علاوه بر اين، پرسش‌ناپذيري دين چندان هم بي‌دليل نيست؛ زيرا اثبات وجود خدا، صفات او، ضرورت بعثت و مانند آن، كاملاً خردپذير و عقلي است.
به‌علاوه، پذيرش دين و سخنان خدا دو شرط اساسي دارد كه مي‌توان از آن‌ها به‌عنوان معيارهاي نقد دين استفاده كرد. آن دو معيار عبارت است از: أـ سازگاري دروني ب‌ـ سازگاري با نيازهاي اساسي انسان.
سازگاري دروني،نقد دروني دين است. ناسازگاري دروني دين، نشان‌دهنده آلودگي آن به غرايز بشري و تحريف‌شدگي آن است. پس مي‌توان آن را بدين وسيله نقد كرد.
سازگاري با نيازهاي بشري نيز همين‌گونه است. ديني كه نيازهاي اساسي بشري را ناديده بگيرد يا آن را نفي كند و با واقعيت ستيز داشته باشد، دين خدا نيست، بلكه ساخته فكر و فهم بشري است.
9ـ تزلزل اخلاق به‌وسيله دين، پنداري بيش نيست؛ زيرا حسن و قبح ذاتي اشياء متوقف بر تعابير ديني نيست. به تعبير ديگر، همه پيروان و عالمان دين، همانند اشاعره نمي‌انديشند و به انكار حسن و قبح ذاتي اشياء نمي‌پردازند.
از اين گذشته، بر فرض عقلي بودن حسن و قبح و ناديده گرفتن دين، باز هم اين اشكال مطرح خواهد شد.در واقع اين اشكال بر منكران دين هم وارد است؛ زيرا اگر حسن و قبح، امري عقلي باشد و مقدمات فهم عقلي آن به دلايلي مخدوش باشد، بنيادهاي اخلاقي متزلزل مي‌شود. اگر فرض مخدوش شدن فهم عقلي چندان معتبر نيست، فرض دست نيافتن به دين نيز همين‌گونه است.
با طرح و بررسي اشكالاتي كه به نظر فرويد و فروم بر دين وارد شده است، اينك به اصل بحث باز مي‌گرديم و عوامل پيدايش و گرايش به دين از نظر اريك فروم را مطرح مي‌سازيم.