باب نهى از توصیف خدا

بَابُ النَّهْيِ عَنِ الصِّفَةِ بِغَيْرِ مَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ تَعَالَى

باب نهى از توصیف خدا به غیر آن‌كه خود توصیف نموده

و هو الباب العاشر من كتاب التوحيد و فيه اثنا عشر حديثا:

57- الحديث الاول و هو السابع و الستون و المائتان‏

عَنْ عَبْدِ الرَّحِيمِ بْنِ عَتِيكٍ الْقَصِيرِ قَالَ كَتَبْتُ عَلَى يَدَيْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ أَعْيَنَ إِلَى أَبِي‌عَبْدِاللَّهِ(ع) أَنَّ قَوْماً بِالْعِرَاقِ يَصِفُونَ اللَّهَ بِالصُّورَةِ وَ بِالتَّخْطِيطِ فَإِنْ رَأَيْتَ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ أَنْ تَكْتُبَ إِلَيَّ بِالْمَذْهَبِ الصَّحِيحِ مِنَ التَّوْحِيدِ.

فَكَتَبَ إِلَيَّ سَأَلْتَ رَحِمَكَ اللَّهُ عَنِ التَّوْحِيدِ وَ مَا ذَهَبَ إِلَيْهِ مَنْ قِبَلَكَ، فَتَعَالَى اللَّهُ الَّذِي لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ تَعَالَى عَمَّا يَصِفُهُ الْوَاصِفُونَ الْمُشَبِّهُونَ اللَّهَ بِخَلْقِهِ الْمُفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ.

فَاعْلَمْ رَحِمَكَ اللَّهُ أَنَّ الْمَذْهَبَ الصَّحِيحَ فِي التَّوْحِيدِ مَا نَزَلَ بِهِ الْقُرْآنُ مِنْ صِفَاتِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ فَانْفِ عَنِ اللَّهِ تَعَالَى الْبُطْلانَ وَ التَّشْبِيهَ فَلا نَفْيَ وَ لا تَشْبِيهَ؛ هُوَ اللَّهُ الثَّابِتُ الْمَوْجُودُ، تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يَصِفُهُ الْوَاصِفُونَ وَ لا تَعْدُوا الْقُرْآنَ فَتَضِلُّوا بَعْدَ الْبَيَانِ

ترجمه: ابن عتیك گوید: به امام صادق علیه السلام نامه نوشتم و توسط عبدالملك بن اعین فرستادم كه: مردمى در عراق خدا را به شكل و ترسیم وصف می‌كنند، اگر صلاح دانید خدا مرا قربانت كند روش درست خداشناسى را برایم مرقوم دارید. حضرت به من چنین نوشت: خدایت رحمت كناد از خداشناسى و عقیده مردم معاصرت سئوال كردى، برتر است آن خدائی كه چیزى مانند او نیست و او شنوا و بیناست، برتر است از آن‌چه توصیف كنند: توصیف كنندگانی كه او را به مخلوقش تشبیه كنند و بر او تهمت زنند، بدان كه خدایت رحمت كند روش درست خدا بركنار ساز، نه سلب درست است و نه تشبیه (یعنى نه نفى و انكار خدا و نه تشبیه او به مخلوق) اوست خداى ثابت موجود، برتر است خدا از آن‌چه واصفان گویند، از قرآن تجاوز نكنید كه پس از توضیح حق گمراه شوید.

شرح‏

تخطيط: شكل؛ مَنْ قِبَلَكَ: همراهان تو، هم‌فکران تو.

نفی صفات و تنزیه به تنهایی، مستلزم تعطیل است

اثبات صفات به‌تنهایی، مستلزم تشبیه است.

فَلا نَفْيَ وَ لا تَشْبِيهَ: راه درست نفی تعطیل و نفی تشبیه است نه اثبات آن دو.

هُوَ اللَّهُ الثَّابِتُ الْمَوْجُودُ: اشاره به نفی تعطیل است.

تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يَصِفُهُ الْوَاصِفُونَ: اشاره به نفی تشبیه است.

58- الحديث الثاني و هو الثامن و الستون و المائتان‏

عَنْ أَبِي‌حَمْزَةَ قَالَ قَالَ لِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع) يَا أباحَمْزَةَ إِنَّ اللَّهَ لا يُوصَفُ بِمَحْدُودِيَّةٍ، عَظُمَ رَبُّنَا عَنِ الصِّفَةِ، فَكَيْفَ يُوصَفُ بِمَحْدُودِيَّةٍ مَنْ لا يُحَدُّ وَ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ

ترجمه: ابوحمزه گوید: امام چهارم علیه السلام به من فرمود: اى أباحمزه: همانا خدا به هیچ محدودیتى توصیف نشود، پروردگار ما بزرگ‌تر از وصف است، چگونه به محدودیت وصف شود آن‌كه حدى ندارد بینائی‌ها او را درك نكنند و او بینائی‌ها را درك كند و او لطیف و آگاه است.

شرح‏

بسیاری از متکلمان، صفات حق تعالی را زائد بر ذات او دانستند.

فیلسوفان، صفات او را عین ذات او دانستند.

عرفا صفات را تعینات و ذات واجب را فاقد هر تعینی می‌دانند.

إِنَّ اللَّهَ لا يُوصَفُ بِمَحْدُودِيَّةٍ: از نگاه فیلسوف، مقصود از صفت محدود، صفات زائد بر ذات است، زیرا نشان‌دهنده محدودیت ذات و فقدان کمالات است.

و نیز لازمه‌اش این است که متصف به صفات مخلوقات شود که سبب محدودیت است.

از نگاه عرفا، هر نوع صفتی محدودیت است یا دین سبب که صفت، تعین است و تعین همان محدودیت و یا بدین سبب که اسناد صفت به حق تعالی فرع تصور آن است و تصور هرگونه که باشد، محدود است.

تفسیر حدیث شریف بر اساس دیدگاه عرفا، دقیق‌تر است.

59- الحديث الثالث و هو التاسع و الستون و المائتان‏

عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْخَزَّازِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالا دَخَلْنَا عَلَى أَبِي‌الْحَسَنِ الرِّضَا(ع) فَحَكَيْنَا لَهُ أَنَّ مُحَمَّداً(ص) رَأَى رَبَّهُ فِي صُورَةِ الشَّابِّ الْمُوَفَّقِ فِي سِنِّ أَبْنَاءِ ثَلاثِينَ سَنَةً وَ قُلْنَا إِنَّ هِشَامَ بْنَ سَالِمٍ وَ صَاحِبَ الطَّاقِ وَ الْمِيثَمِيَّ يَقُولُونَ إِنَّهُ أَجْوَفُ إِلَى السُّرَّةِ وَ الْبَقِيَّةُ صَمَدٌ

فَخَرَّ سَاجِداً لِلَّهِ ثُمَّ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا عَرَفُوكَ وَ لا وَحَّدُوكَ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِكَ وَصَفُوكَ سُبْحَانَكَ لَوْ عَرَفُوكَ لَوَصَفُوكَ به ما وَصَفْتَ بِهِ نَفْسَكَ سُبْحَانَكَ كَيْفَ طَاوَعَتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ يُشَبِّهُوكَ بِغَيْرِكَ اللَّهُمَّ لا أَصِفُكَ إِلا به ما وَصَفْتَ بِهِ نَفْسَكَ وَ لا أُشَبِّهُكَ بِخَلْقِكَ أَنْتَ أَهْلٌ لِكُلِّ خَيْرٍ فَلا تَجْعَلْنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ

ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيْنَا فَقَالَ مَا تَوَهَّمْتُمْ مِنْ شَئ فَتَوَهَّمُوا اللَّهَ غَيْرَهُ

ثُمَّ قَالَ نَحْنُ آلُ مُحَمَّدٍ النَّمَطُ الْأَوْسَطُ الَّذِي لا يُدْرِكُنَا الْغَالِي وَ لا يَسْبِقُنَا التَّالِي

يَا مُحَمَّدُ إِنَّ رسول‌اللّه(ص) حِينَ نَظَرَ إِلَى عَظَمَةِ رَبِّهِ كَانَ فِي هَيْئَةِ الشَّابِّ الْمُوَفَّقِ‏ وَ سِنِّ أَبْنَاءِ ثَلاثِينَ سَنَةً. يَا مُحَمَّدُ عَظُمَ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَكُونَ فِي صِفَةِ الْمَخْلُوقِينَ

قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَنْ كَانَتْ رِجْلاهُ فِي خُضْرَةٍ؟ قَالَ ذَاكَ مُحَمَّدٌ كَانَ إِذَا نَظَرَ إِلَى رَبِّهِ بِقَلْبِهِ جَعَلَهُ فِي نُورٍ مِثْلِ نُورِ الْحُجُبِ حَتَّى يَسْتَبِينَ لَهُ مَا فِي الْحُجُبِ إِنَّ نُورَ اللَّهِ مِنْهُ أَخْضَرُ وَ مِنْهُ أَحْمَرُ وَ مِنْهُ أَبْيَضُ وَ مِنْهُ غَيْرُ ذَلِكَ

يَا مُحَمَّدُ مَا شَهِدَ لَهُ الْكِتَابُ وَ السُّنَّةُ فَنَحْنُ الْقَائِلُونَ بِهِ

ترجمه: خزاز و محمد بن حسین گویند: خدمت حضرت رضا شرفیاب شدیم و براى آن حضرت نقل كردیم، روایتی كه: محمد(ص) پروردگارش را بصورت جوان آراسته سى ساله دیده و گفتم: هشام بن سالم و صاحب طلاق و میثمى می‌گویند: خدا تا ناف میان خالى بود و باقى تنش توپر، حضرت براى خدا به سجده افتاد و فرمود: منزهى تو، تو را نشناختند و یگانه‌ات ندانستند، از این رو برایت صفت تراشیدند، منزهى تو، اگر تو را می‌شناختند به آن‌چه خود را توصیف كرده‌اى توصیف می‌كردند، منزهى تو، چگونه به خود اجازه دادند كه تو را به دیگرى تشبیه كنند بار خدایا، من تو را جز به آن‌چه خود ستوده‌اى نستانم و به مخلوقت مانند نسازم، تو هر خیرى را سزاوارى، مرا از مردم ستمگر قرار مده سپس به ما توجه نمود و فرمود: هر چه به خاطرتان گذشت خدا را غیر آن دانید، بعد فرمود: ما آل محمد طریق معتدلى (صراط مستقیمى) باشیم كه غلو كننده به ما نرسد و عقب افتاده از ما نگذرد (مثل آن‌كه ما امیرالمؤمنین علیه السلام را خلیفه بلافصل دانیم ولى یك‌دسته غلو كرده او را خدا دانند و یك‌دسته عقب افتاده در رتبه چهارمش دانند، این دو دسته باید در عقیده خود را به ما كه در حد وسطیم رسانند تا نجات یابند) اى محمد هنگامی كه رسول‌خدا(ص) به عظمت پروردگارش نظر افكند جوان آراسته و در سن سى سالگى بود اى محمد! پروردگار عزوجل من بزرگ‌تر از این است كه به صفت آفریدگان باشد. عرض كردم: قربانت گردم، كى بود كه دو پایش در سبزه بود؟ فرمود: محمد (صلى‌الله‌علیه‌واله‌وسلم) بود كه چون با دل متوجه پرودگارش شد، خدا او را در نورى مانند نور حجت (معارف و عقول) قرار داد تا آن‌جا كه آن‌چه در حجت بود برایش هویدا گشت، همانا نور خدا سبز و سرخ و سفید و رنگ‌هاى دیگر است، اى محمد! عقیده ما همان است كه قرآن و حدیث به آن گواهى دهد.

شرح‏

موفق: رشيد؛ توافق: تناسب امور؛ خر: سقوط کردن از بلندی؛ نمط: گروهی از مردم که منافع یا سرنوشت یا مقصد مشترک داشته باشند.

إِنَّهُ أَجْوَفُ إِلَى السُّرَّةِ وَ الْبَقِيَّةُ صَمَدٌ: به‌گمان برخی، عالم یک شخص است که جسم و روح دارد. جسم عالم، جسم کل، یعنی فلک اقصی و آن‌چه در آن است می‌باشد.

روح عالم نیز روح کل است.

مجموع جسم و روح عالم، صورت خداست.

بر این اساس، خدای متعال اعلی و اسفل دارد. اسفل او اجوف است بدین سبب که قوه امکانی و هیولای ظلمانی دارد.

و اعلای او صمد است، بدین سبب روح عقلی، بالفعل است و فاقد امکان استعدادی و مادّه ظلمانی. تعالی الله علواً کبیراً.

مَا تَوَهَّمْتُمْ مِنْ شَئ فَتَوَهَّمُوا اللَّهَ غَيْرَهُ

قاعده کلی در توصیف خدای متعال: هر چیزی که درباره غیر خدا تعقل شود درباره خدای متعال تعقل شدنی نیست. شبیه کلّ ما میزتموه باوهامکم الخ. به تعبیر دیگر، صفات خدای متعال با صفات خلق متفاوت است.

قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَنْ كَانَتْ رِجْلاهُ فِي خُضْرَةٍ؟ قَالَ ذَاكَ مُحَمَّدٌ

پیامبر (ص) آن‌گاه که خدای متعال را با عین بصیرت و قلب و سرّ مشاهده کرد، زمانی بود که در هیئت جوانی سی ساله موفق و مناسب بود نه این‌که خدای متعال در هیئت جوان سی ساله موفق و مناسب باشد.

حجب الهی از جهت نور متفاوتند، برخی سبز، برخی سرخ و برخی سفیدند. (شرح برخی از مراتب انوار در شرح حکمت اشراق، ص380 آمده است.)

نور سفید، اقرب انوار به حق تعالی است. نور سبز ابعد انوار به اوست. گویی با ظلمت آمیخته شده است. نور قرمز میانه آن دو است. نور زرد میانه سفید و قرمز است.نارنجی میانه سبز و قرمز است.

اگر اهل سلوک با گام‌های صدق و عرفان حرکت کنند، به مشاهده این انوار موفق می‌شوند. برخی این انوار را در قالب مثالی مشاهده می‌کنند و برخی در قالب حسی.

مَا شَهِدَ لَهُ الْكِتَابُ وَ السُّنَّةُ فَنَحْنُ الْقَائِلُونَ بِهِ: هر چه در قرآن آمده است مشهود آن خاندان مطهر است نه این‌که آن را از روی تقلید پذیرفته باشند.

60- الحديث الرابع و هو السبعون و المائتان‏

عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع): لَوِ اجْتَمَعَ أَهْلُ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أَنْ يَصِفُوا اللَّهَ به عظمتهِ لَمْ يَقْدِرُوا

ترجمه: امام چهارم علیه السلام فرمود: اگر اهل آسمان و زمین انجمن كنند كه خدا را به عظمتش توصیف كنند نتوانند.

شرح‏

أَنْ يَصِفُوا اللَّهَ به عظمتهِ: توصیف خدای متعال آن‌گونه که شایسته اوست.

توصیف خدای متعال ممکن نیست، زیرا اولاً، توصیف با مفهوم و ماهیت است و او فاقد مفهوم و ماهیت است. ثانیاً، هر مفهومی که انسان ادراک کند، محدود است و شایسته خدای نامحدود نیست.

61- الحديث الخامس و هو الحادي و السبعون و المائتان‏

عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَمَذَانِيِّ قَالَ كَتَبْتُ إِلَى الرَّجُلِ(ع) أَنَّ مَنْ قِبَلَنَا مِنْ مَوَالِيكَ قَدِ اخْتَلَفُوا فِي التَّوْحِيدِ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ جِسْمٌ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ صُورَةٌ فَكَتَبَ(ع) بِخَطِّهِ سُبْحَانَ مَنْ لا يُحَدُّ وَ لا يُوصَفُ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ أَوْ قَالَ الْبَصِيرُ

ترجمه: سهل از قول همدانى گوید كه من به امام نوشتم كه دوستان شما در این شهر در توحید اختلاف دارند: بعضى گویند: او جسم است و بعضى گویند صورت است، حضرت به خط خود نوشت: منزه باد آن‌كه محدود نباشد و به وصف در نیاید چیزى مانند او نیست و او شنوا و داناست (سهل گوید كه همدانى گفت: دانا) یا گفت بینا.

شرح‏

ما من صورة امكانية و صفة خلقية الّا و لها حقيقة اصلية في عالم الالهية و عالم الاسماء الرّبانية لكن على وجه اعلى و اشرف

62- الحديث السادس و هو الثاني و السبعون و المائتان‏

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ قَالَ كَتَبَ أَبُوالْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ(ع) إِلَى أَبِي‌أَنَّ اللَّهَ أَعْلَى وَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يُبْلَغَ كُنْهُ صِفَتِهِ فَصِفُوهُ به ما وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ وَ كُفُّوا عَمَّا سِوَى ذَلِكَ

ترجمه: محمد بن حكیم گوید: موسى بن جعفر علیه السلام به پدرم نوشت: خدا بالاتر و والاتر و بزرگ‌تر از این است كه حقیقت صفتش درك شود، پس او را به آن‌چه خود توصیف نموده بستائید و از غیر آن باز ایستید (از پیش خود چیزى نگوئید)

شرح‏

صفات خدای متعال مفاهیمی دارد و وجودی.

همان‌گونه که همه موجودات در مفهوم وجود مشترک و در برخورداری از وجود متفاوتند، صفات نیز همین‌گونه است.

مفاهیم آن‌ها قابل فهم و شناخت است و کنه و وجود آن‌ها فراتر از عقل است.

63- الحديث السابع و هو الثالث و السبعون و المائتان‏

عَنِ الْمُفَضَّلِ قَالَ سَأَلْتُ أباالْحَسَنِ(ع) عَنْ شَئ مِنَ الصِّفَةِ فَقَالَ لا تَجَاوَزْ مَا فِي الْقُرْآنِ

ترجمه:  مفصل گوید از حضرت ابوالحسن علیه السلام مطلبى از صفت خدا پرسیدم، فرمود: از آن‌چه در قرآن است تجاوز نكنید.

64- الحديث الثامن و هو الرابع و السبعون و المائتان‏

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْقَاسَانِيِّ قَالَ كَتَبْتُ إِلَيْهِ(ع) أَنَّ مَنْ قِبَلَنَا قَدِ اخْتَلَفُوا فِي التَّوْحِيدِ قَالَ فَكَتَبَ(ع) سُبْحَانَ مَنْ لا يُحَدُّ وَ لا يُوصَفُ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ

ترجمه: كاشانى گوید: به امام علیه السلام نوشتم كه معاصران ما درباره توحید اختلاف دارند، حضرت نوشت منزه باد آن‌كه محدود نباشد و به وصف در نیاید، چیزى مانند او نیست و او شنوا و بیناست.

65- الحديث التاسع و هو الخامس و السبعون و المائتان‏

عَنْ بِشْرِ بْنِ بَشَّارٍ النَّيْسَابُورِيِّ قَالَ كَتَبْتُ إِلَى الرَّجُلِ(ع) أَنَّ مَنْ قِبَلَنَا قَدِ اخْتَلَفُوا فِي التَّوْحِيدِ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ هُوَ جِسْمٌ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ‏ هُوَ صُورَةٌ فَكَتَبَ إِلَيَّ سُبْحَانَ مَنْ لا يُحَدُّ وَ لا يُوصَفُ وَ لا يُشْبِهُهُ شَيْ‏ءٌ وَ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ

ترجمه: نیشابورى گوید: به امام علیه السلام نوشتم كه مردم زمان ما درباره توحید اختلاف دارند: بعضى گویند: او جسم است و بعضى گویند صورت است، حضرت به من نوشت: منزه باد آن كه محدود نباشد و به وصف در نیاید، چیزى مانند او نیست و او به چیزى نماند و او شنوا و بیناست.

66- الحديث العاشر و هو السادس و السبعون و المائتان‏

سَهْلٌ قَالَ كَتَبْتُ إِلَى أَبِي‌مُحَمَّدٍ(ع) سَنَةَ خَمْسٍ وَ خَمْسِينَ وَ مِائَتَيْنِ قَدِ اخْتَلَفَ يَا سَيِّدِي أَصْحَابُنَا فِي التَّوْحِيدِ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ هُوَ جِسْمٌ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ هُوَ صُورَةٌ فَإِنْ رَأَيْتَ يَا سَيِّدِي أَنْ تُعَلِّمَنِي مِنْ ذَلِكَ مَا أَقِفُ عَلَيْهِ وَ لا أَجُوزُهُ فَعَلْتَ مُتَطَوِّلًا عَلَى عَبْدِكَ فَوَقَّعَ بِخَطِّهِ(ع) سَأَلْتَ عَنِ التَّوْحِيدِ وَ هَذَا عَنْكُمْ مَعْزُولٌ. اللَّهُ وَاحِدٌ أَحَدٌ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ؛ خَالِقٌ وَ لَيْسَ به مخلوق يَخْلُقُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَا يَشَاءُ مِنَ الْأَجْسَامِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ وَ لَيْسَ بِجِسْمٍ وَ يُصَوِّرُ مَا يَشَاءُ وَ لَيْسَ بِصُورَةٍ جَلَّ ثَنَاؤُهُ وَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ شِبْهٌ هُوَ لا غَيْرُهُ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ

ترجمه: سهیل گوید: در سال 255 به حضرت عسكرى نوشتم كه اصحاب ما شیعیان در توحید اختلاف دارند: برخى گویند او جسم است و بعضى گویند او صورت است اگر صلاح بدانى به چاكر خود لطف كنید و به من بیاموزید آن‌چه را كه بر آن بایستم و از آن تجاوز نكنم انجام می‌دهم، حضرت به خط خود مرقوم فرمود از توحید پرسیدى در صورتى كه از شما بركنار است (وظیفه شما نیست) خدا یگانه و یكتاست، نزاده و زاده نشده و چیزى همتاى او نیست، او خالق است و مخلوق نیست خداى تبارك و تعالى هر چه خواهد از جسم و غیر جسم بیافریند و خودش جسم نیست، آن‌چه خواهد صورتگرى كند و خودش صورت نیست، سپاسش بزرگست و نام‌هایش مقدس‌تر از آن‌كه برایش مانندى جز خود او باشد، چیزى مانندش نیست و او شنوا و بیناست.

شرح‏

مُتَطَوِّلًا: منت نهادن، تفضل کردن.

67- الحديث الحادي عشر و هو السابع و السّبعون و المائتان‏

عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ لا يُوصَفُ وَ كَيْفَ يُوصَفُ وَ قَدْ قَالَ فِي كِتَابِهِ وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ فَلا يُوصَفُ بِقَدَرٍ إِلا كَانَ أَعْظَمَ مِنْ ذَلِكَ

ترجمه: امام صادق علیه السلام فرمود: همانا خدا را توصیف نتوان كرد چگونه توان توصیفش نمود كه در كتابش فرماید: (91 صوره 6) خدا را چنان‌كه شأن اوست نشناختند، پس خدا با هیچ مقیاسى توصیف نشود جز آن‌كه بزرگ‌تر از آنست.

68- الحديث الثاني عشر و هو الثامن و السبعون و المائتان‏

عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي‌عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَظِيمٌ رَفِيعٌ لا يَقْدِرُ الْعِبَادُ عَلَى صِفَتِهِ وَ لا يَبْلُغُونَ كُنْهَ عَظَمَتِهِ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ وَ لا يُوصَفُ بِكَيْفٍ وَ لا أَيْنٍ وَ حَيْثٍ وَ كَيْفَ أَصِفُهُ بِالْكَيْفِ وَ هُوَ الَّذِي كَيَّفَ الْكَيْفَ حَتَّى صَارَ كَيْفاً فَعُرِفَتِ الْكَيْفُ به ما كَيَّفَ لَنَا مِنَ الْكَيْفِ‏ أَمْ كَيْفَ أَصِفُهُ بِأَيْنٍ وَ هُوَ الَّذِي أَيَّنَ الْأَيْنَ حَتَّى صَارَ أَيْناً فَعُرِفَتِ الْأَيْنُ به ما أَيَّنَ لَنَا مِنَ الْأَيْنِ أَمْ كَيْفَ أَصِفُهُ بِحَيْثٍ وَ هُوَ الَّذِي حَيَّثَ الْحَيْثَ حَتَّى صَارَ حَيْثاً فَعُرِفَتِ الْحَيْثُ به ما حَيَّثَ لَنَا مِنَ الْحَيْثِ فَاللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى دَاخِلٌ فِي كُلِّ مَكَانٍ وَ خَارِجٌ مِنْ كُلِّ شَئ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ

ترجمه: امام صادق علیه السلام فرمود: خدا بزرگ است و با بندگان توصیفش نتوانند و به حقیقت عظمتش نرسند، بینائی‌ها او را درك نكنند و او بینائی‌ها را درك كند و او لطیف و آگاه است، به چگونگى و جای‌گزینى و چه‌سوئى توصیف نشود (نتوان گفت خدا چگونه است یا به كجاست یا در چه سو است) چگونه توانم او را به چگونگى وصف كنم با این‌كه چگونگى را او آفرید تا چگونگى شد و به وسیله چگونگى كه براى ما قرار داد چگونگى شناخته شد یا چگونه توانم او را به جای‌گزینى وصف كنم در صورتی‌كه او جا را آفرید تا جا محقق شد و ما به وسیله جای‌گزینى كه براى ما قرار داد معنى جای‌گزینى را فهمیدیم، یا چگونه توانم او را به در چه سو است وصف كنم در صورتی‌كه او سو و جهت آفرید تا آن محقق شد و ما به وسیله جهتى كه براى خود ما قرار داد سو و جهت را فهمیدیم، پس خداى تبارك و تعالى در همه جا داخل و از همه چیز خارج است (علم و قدرتش به همه جا احاطه دارد و ذاتش غیر همه چیز است) بینائی‌ها دركش نكنند و او بینائی‌ها را درك كند (چشم در حالی‌كه همه چیز را مى‌بیند خودش را و دیدنش را و ابزار دیدنش را درك نمى‌كند اما خدا این‌ها را درك مى‌كند تا چه رسد به چیزهائی‌كه چشم مى‌بیند چنان‌که در آیه دیگر فرماید نگاه خیانت‌آمیز را مى‌داند) شایسته پرستشى جز خداى فراز و بزرگ نیست و او لطیف است و آگاه.

شرح مترجم: این‌كه گوئیم خدا بود و هیچ چیز با او نبود از جمله چیزها همین چگونگى و جای‌گزینى و در چه سوئى است چگونگى به معنى حالت و صفت و كیفیت است مثلا چون خدا انسان را آفرید کیفیت‌هایی به او داد مانند قامت راست، شعورى بیش‌تر از حیوان، استعداد سخن گفتن و عالم شدن، حواس پنج‌گانه با اثرهاى مخصوص و در جاهاى معین این‌ها و هزارها مانند آن چگونگى‌هائى است براى انسان كه بعد از آن‌كه انسان آفریده شد ما به این چگونگى پى‌بردیم هم‌چنین است کیفیت‌هاى همه چیز جهان اما خداوند متعال وجود صرف هستى مطلق است و هیچ گونه چگونگى ندارد، زیرا اگر او چگونگى داشته باشد باید دیگرى آن چگونگى را به او داده و او را آن گونه خلق كرده باشد در صورتی‌كه او مخلوق دیگرى نیست بلكه خود او خالق همه چیز و کیفیت‌هاى آن‌هاست هم‌چنین است موضوع جای‌گزینى و در چه سوئى.