باب ابن‌که ائمه اركان زمین‌اند

بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ هُمْ أَرْكَانُ الْأَرْضِ

باب ابن‌که ائمه اركان زمین‌اند (باب چهاردهم از کتاب حجت که 3 حدیث دارد)

و هو الباب الرابع عشر من كتاب الحجة و فيه ثلاثة احاديث‏

91- الحديث الاول و هو الثامن عشر و خمس مائة

عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي‌عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: مَا جَاءَ بِهِ عَلِيٌّ(ع)، آخُذُ بِهِ وَ مَا نَهَى عَنْهُ، أَنْتَهِي عَنْهُ؛ جَرَى لَهُ مِنَ الْفَضْلِ مِثْلُ مَا جَرَى لِمُحَمَّدٍ(ص)؛ وَ لِمُحَمَّدٍ(ص) الْفَضْلُ عَلَى جَمِيعِ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ؛ الْمُتَعَقِّبُ عَلَيْهِ فِي شَئ مِنْ أَحْكَامِهِ، كَالْمُتَعَقِّبِ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ؛ وَ الرَّادُّ عَلَيْهِ فِي صَغِيرَةٍ أَوْ كَبِيرَةٍ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّهِ. كَانَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ(ع) بَابَ اللَّهِ الَّذِي لا يُؤْتَى إِلا مِنْهُ؛ وَ سَبِيلَهُ الَّذِي مَنْ سَلَكَ بِغَيْرِهِ هَلَكَ. وَ كَذَلِكَ يَجْرِي الْأَئِمَّةُ الْهُدَى وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ؛ جَعَلَهُمُ اللَّهُ أَرْكَانَ الْأَرْضِ أَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِهَا؛ وَ حُجَّتَهُ الْبَالِغَةَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى؛ وَ كَانَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ(ص) كَثِيراً مَا يَقُولُ: أَنَا قَسِيمُ اللَّهِ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ؛ وَ أَنَا الْفَارُوقُ الْأَكْبَرُ؛ وَ أَنَا صَاحِبُ الْعَصَا وَ الْمِيسَمِ؛ وَ لَقَدْ أَقَرَّتْ لِي جَمِيعُ الْمَلائِكَةِ وَ الرُّوحُ وَ الرُّسُلُ بِمِثْلِ مَا أَقَرُّوا بِهِ لِمُحَمَّدٍ(ص)؛ وَ لَقَدْ حُمِلْتُ عَلَى مِثْلِ حَمُولَتِهِ وَ هِيَ حَمُولَةُ الرَّبِّ؛ وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يُدْعَى، فَيُكْسَى؛ وَ أُدْعَى،‏ فَأُكْسَى؛ وَ يُسْتَنْطَقُ وَ أُسْتَنْطَقُ، فَأَنْطِقُ عَلَى حَدِّ مَنْطِقِهِ؛ وَ لَقَدْ أُعْطِيتُ خِصَالًا مَا سَبَقَنِي إِلَيْهَا أَحَدٌ قَبْلِي؛ عُلِّمْتُ الْمَنَايَا وَ الْبَلايَا وَ الْأَنْسَابَ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ؛ فَلَمْ يَفُتْنِي مَا سَبَقَنِي؛ وَ لَمْ يَعْزُبْ عَنِّي مَا غَابَ عَنِّي؛ أُبَشِّرُ به اذن اللَّهِ، وَ أُؤَدِّي عَنْهُ كُلُّ ذَلِكَ مِنَ اللَّهِ؛ مَكَّنَنِي فِيهِ بِعِلْمِهِ.

ترجمه: امام صادق علیه‌السلام فرمود: آن‌چه على علیه‌السلام آورده، انجام مى‌دهم و از آن‌چه نهى فرموده، باز مى‌ایستم، براى او همان فضیلت آمده كه براى محمد (ص) آمده و محمد (ص) را بر تمام مخلوقات خداى عزوجل فضیلت دارد، خرده‌گیر بر حكمى كه على آورده مانند خرده‌گیر بر خدا و رسولش است و كسى كه در موضوعى كوچك یا بزرگ على را رد كند در مرز شرك به خداست، امیرالمؤمنین علیه‌السلام باب منحصر به‌فرد خداشناسى است و راه به سوى خداست، هر كه جز آن پوید هلاك شود و این امتیازات هم‌چنین براى ائمه هدى یكى پس از دیگرى جاری است. خدا ایشان را اركان زمین قرار داده تا اهلش را نجنباند (اختلال نظام و سر گردانى عمومى پیش نیاید) و حجت رساى خویش ساخت براى مردم روى زمین و زیر خاك (مردگان یا ساكنان آن روى زمین) خود امیرالمؤمنین علیه‌السلام صلوات‌الله‌علیه بسیار مى‌فرمود: من از طرف خدا قسمت كننده بهشت و دوزخم (میان آن دو مكان ایستاده موالیانم را به بهشت و دشمنانم را به دوزخ راهنمائى مى‌كنم) و من بزرگ‌ترین فرق گذارم (میان حق و باطل یا میان بهشتى و دوزخى) و من صاحب عصا و میسمم، تمام ملائكه و روح القدس و پیامبران به فضیلت من اقرار نمودند چنان‌كه به فضیلت محمد(ص) اقرار كردند. مرا بر مسندى مانند مسند او نشانیده‌اند و آن مسند (هدایت و خلافت) خدائى ست (مركوب من در قیامت همان مركوب پیامبر و از جانب خداست رسول خدا(ص) (در قیامت) خوانده شود و جامه در بر شود من هم خوانده شوم و جامه در بر شوم، او به‌سخن آورده شود و من هم به‌سخن آورده شوم و همانند سخن او سخن گویم، به من خصلت‌هائى عطا شده كه هیچ‌كس نسبت به آن‌ها بر من پیشى نگرفته است: مرگ مردم و بلاها و نژادها و فصل الخطاب (قرآن یا تشخیص حق از باطل) را مى‌دانم، آن‌چه پیش از من بوده از دستم نرفته و آن‌چه نزدم حاضر نیست (از امور آینده) بر من پوشیده نیست، با اجازه خدا بشارت مى‌دهم و از جانب او اداى وظیفه مى‌كنم، همه این‌ها از طرف خداست كه او به علم خود مرا نسبت به آن‌ها توانا ساخته است.

شرح

عَنْ أَبِي‌عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: مَا جَاءَ بِهِ عَلِيٌّ(ع)، آخُذُ بِهِ وَ مَا نَهَى عَنْهُ، أَنْتَهِي عَنْهُ:

انتساب حکم، امر، نهی و مانند آن به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و اهل‌بیت آن حضرت دو گونه است:

1- انتساب مطلق به او به‌گونه‌ای که حکم یا امر و نهی مقید به هیچ شرط و قیدی نباشد و امور عصری و نسبی در آن دخیل نباشد. مانند وجوب نماز و مفاد حدیث شریف امام صادق صلوات‌الله‌علیه که فرمود: حَلالُ مُحَمَّدٍ حَلالٌ أبَداً إلَى يَوْمِ الْقِيَمَةِ، وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أبَداً إلَى يَوْمِ الْقِيَمَةِ. لا يَكُونُ غَيْرَهُ وَ لا يَجِى‏ءُ غَيْرُهُ‏. و قال: قال علىٌّ عليه السّلام: مَا أحَدٌ ابْتَدَعَ بِدْعَةً إلا تَرَكَ بِهَا سُنَّةً.( اصول كافى، ج1، ص58).

2- انتساب مقید به او به‌گونه‌ای که حکم یا امر و نهی مقید به شروط و قیودی باشد و امور عصری و نسبی در آن دخیل باشد. مانند احکام ثانوی و اجتهاد مجتهد.

ممکن است مضمون این فراز از حدیث شریف ناظر به قسم اول از احکام منسوب به امیرالمومنین صلوات‌الله‌علیه باشد. چنان‌که ممکن است مقصود از آن وحدت اوامر و نواهی امیر‌المومنین و سایر ائمه صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین باشد.

در احکام حقیقی و اوامر مطلق که زمان و مکان و مصلحت‌های موقتی و موردی در آن دخالت ندارد، امر و نهی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و اهل‌بیت آن حضرت یکی است و تفاوتی با هم ندارد ولی در احکام ثانوی این‌گونه نیست یعنی حکم ثانوی در زمان امیرالمومنین صلوات‌الله‌علیه با حکم اولی در هر زمان دیگری تفاوت دارد البته‌ بدین‌گونه که اگر در آن شرایط زمانی و مکانی و مصالح تابع آن که امیر‌المومنین صلوات‌الله‌علیه حکم خاصی دارد، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم یا هر یک از ائمه حضور داشتند، باز هم حکم همانند می‌داشتند.

و نیز ممکن است مقصود آن حضرت، تعظیم حضرت امیرالمومنین صلوات‌الله‌علیه باشد.

جَرَى لَهُ مِنَ الْفَضْلِ مِثْلُ مَا جَرَى لِمُحَمَّدٍ(ص):

دلیل نخست بر این سخن حضرت است که فرمود: مَا جَاءَ بِهِ عَلِيٌّ(ع)، آخُذُ بِهِ وَ مَا نَهَى عَنْهُ، أَنْتَهِي عَنْهُ.

با توجه به این‌که آن‌چه خدای متعال بدان امر کند یا از آن نهی نماید واجب الاتباع است و با توجه به این‌که آن‌چه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بدان امر کند دقیقا امر خدای متعال است چنان‌که حق تعالی فرمود: مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ(حشر، 7)؛ وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى (3) إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى(4) عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى(نجم،3-5)، اینک از آن‌جا که هر فضل و کمالی که در پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم وجود دارد عینا در امیرالمومنین صلوات‌الله‌علیه هم وجود دارد، پس آن‌چه آن حضرت بفرماید، واجب الاتباع است دقیقا همان‌گونه که آن‌چه خدای متعال می‌فرماید، واجب‌ الاتباع است چنان‌که فرمود: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا(نساء، ۵۹)

تفاوت کمالات پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم با اهل بیت آن حضرت تنها در اصالت و تبعیت است نه در وسعت و ضیق.

وَ لِمُحَمَّدٍ(ص) الْفَضْلُ عَلَى جَمِيعِ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ:

دلیل دوم: با توجه به این‌که امیرالمومنین صلوات‌الله‌علیه در فضائل و کمالات هم‌چون پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم است، اگر کسی از امر و نهی آن حضرت پیروی نکند به‌ناچار یا به نظر خویش عمل کرده است یا به نظر دیگران و از آن‌جا که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بر همه خلق فضیلت دارد بلکه هیچ موجودی قابل مقایسه با آن حضرت نیست، پس پیروی از آن حضرت و در نتیجه پیروی از امیرالمومنین واجب و ضروری است.

تعبیر جَرَى لَهُ مِنَ الْفَضْلِ مِثْلُ مَا جَرَى لِمُحَمَّدٍ(ص) تصریح است بر همانندی امیرالمومنین با پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در فضایل علمی، عملی، نفسی، قلبی و روحی و فراتر از آن.

الْمُتَعَقِّبُ عَلَيْهِ فِي شَئ مِنْ أَحْكَامِهِ، كَالْمُتَعَقِّبِ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ:

دلیل سوم: این عبارت دو معنای متضاد دارد: 1- هر که در او شک کند مانند کسی است که در خدا و پیامبر شک کرده است و شک در خدا و پیامبر، کفر و گمراهی را در پی دارد. با توجه به دو حدیث بعدی، مقصود همین معنی است.

2- هر که از دستورات آن حضرت پیروی کند مانند کسی است که از دستورات خدای متعال و پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم پیروی کرده است و از آن‌جا که کسی که از دستورات خدا و رسول او پیروی کند به سعادت تام و غایت قصوی می‌رسد، پس کسی که از امیرالمومنین پیروی می‌کند نیز به سعادت تام و غایت قصوی می‌رسد به همین دلیل هر چه را او امر کند انجام می‌دهم و آن‌چه را نهی کند ترک می‌کنم.

وَ الرَّادُّ عَلَيْهِ فِي صَغِيرَةٍ أَوْ كَبِيرَةٍ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّهِ:

دلیل چهارم: کسی که خواسته و اوامر او خواه کوچک خواه بزرگ را ردّ و انکار کند مانند کسی است که دستورات خدای متعال را ردّ و انکار کند و کسی که امر خدا را ردّ و انکار کند در حدّ شرک است، پس ردّ و انکار دستورات آن حضرت، در حدّ شرک است. عکس نقیض آن این است که کسی که مشرک نیست و به خدا ایمان دارد، از آن حضرت پیروی می‌کند، پس هر چه را آن حضرت بفرماید، از او پیروی می‌کنم.

چند نکته: 1- اگر چه در برخی روایات و آیات ظاهراً میان صغیره و کبیره فرق گذاشته شده است، ولی نافرمانی از خدای متعال و انبیاء و اولیاء او همه کبیره است. 2- ردّ به معنی انکار است نه پذیرش بدون عمل. 3- کسی که پیامبران و اولیاء خدا را انکار کند، مشرک است بدون آن‌که چیزی بر انکار او افزوده شود. 4- مقصود از شرک در این فراز کفر است نه شریک قرار دادن برای خدای متعال. البته اگر علت تخلف از امر خدای متعال پیروی از طاغوت یا غرایز و مانند آن باشد، با حفظ اعتقاد به خدای متعال، این از مصادیق شرک است.

كَانَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ(ع) بَابَ اللَّهِ الَّذِي لا يُؤْتَى إِلا مِنْهُ:

دلیل پنجم: دلیل دیگر بر لزوم اطاعت از امیر‌المومنین این است که او باب الله و باب رحمت و سایر صفات خدای متعال است چنان‌که در حدیث دوم از باب دوازدهم توضیح داده شد.

وَ سَبِيلَهُ الَّذِي مَنْ سَلَكَ بِغَيْرِهِ هَلَكَ:

دلیل ششم: دلیل دیگر این است که آن حضرت راه مستقیم خدای متعال است راهی که جای‌گزین ندارد و اگر کسی جز از آن حضرت پیروی کند و در واقع صراط مستقیم و سبیل الله را ترک کند، به هلاکت می‌رسد.

نکته: این‌که آیا راه‌ وصول به خدای متعال، یکی است یا متعدد، مسأله‌ای است که بسیار مورد بحث قرار گرفته است. به‌گمان نویسنده راه‌ها متعدد است ولی اولاً همه راه‌ها مانند هم نیستند نه در سرعت وصول نه در دقت وصول و نه در عوارض و پیامدهای منفی آن‌ها.

ثانیا راه‌های یادشده در صورتی موصل به حق و سعادت است که معتبر و اطمینان‌آور باشند و اعتبار آن‌ها تبیین شده باشد یا از طریق عقل یا نقل.

ثالثاً عامل انتخاب هر یک از راه‌های معتبر نباید غیر از حجت عقلی و نقلی باشد و اگر عامل انتخاب، هوی و هوس یا مانند آن باشد، قطعا موصل نخواهد بود.

رابعاً در هر حال نباید راهی که انتخاب شده است با راه اصلی یا راه برهانی یا راه اثبات شده به‌وسیله بینات، تعارض داشته باشد.

خامسا نباید آن راه عناد با راه برهانی و مانند آن را در پی داشته باشد.

وَ كَذَلِكَ يَجْرِي الْأَئِمَّةُ الْهُدَى وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ:

ویژگی‌های یادشده در هر یک از امامان بعد از امیرالمومنین صلوات‌الله‌علیهم‌احمعین وجود دارد.

جَعَلَهُمُ اللَّهُ أَرْكَانَ الْأَرْضِ أَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِهَا:

دلیل بر تعمیم: خداوند ائمه علیهم‌السلام را ارکان زمین قرار داد.

ماد، يميد، ميدا أي تحرّك و زاغ و اضطرب

نکته: اولاً، مقصود از ارکان، یا اسبابِ وجود جهان است یا اسبابِ دوام آن یا هر دو. نقش آفرینش‌گری ائمه علیهم‌السلام در جهان همه این احتمالات را تایید می‌کند چنان‌که در حدیث ششم از باب یازدهم گفته شد.

ثانیا نقش آفرینش‌گری آن حضرات در جهان با نقش تربیتی آنان منافاتی ندارد، بنابراین نابودی فرهنگی و اخلاقی نیز می‌تواند مفاد این فراز از حدیث شریف باشد.

وَ حُجَّتَهُ الْبَالِغَةَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى:

دلیل هفتم: آن حضرت حجت خدا بر همه بندگان او در جهان طبیعت است، بنابراین پیروی از او بر همه واجب است. شرح بیش‌تر ذیل این فراز (وَ نَحْنُ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ عَلَى مَنْ دُونَ السَّمَاءِ وَ مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ) حدیث سوم از باب یازدهم ارائه شد.

ممکن است مقصود از مَنْ تَحْتَ الثَّرَى، اموات باشد.

وَ كَانَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ(ص) كَثِيراً مَا يَقُولُ: أَنَا قَسِيمُ اللَّهِ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ:

دلیل هشتم: امیرالمومنین مُقسّم بهشت و جهنم از سوی خدای متعال است. نخست برخی از روایاتی را که در این موضوع وارد شده نقل می‌شود آن‌گاه به تبیین آن پرداخته خواهد شد.

در این روایات به چند نکته تصریح شده است:

1- مقسم بودن آن حضرت و ویژگی‌های این اقسام و این‌که دوستان و پیروان آن حضرت به بهشت می‌روند و دشمنان و منکران او به جهنم.

قال رسول الله (صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم): ... معاشر الناس، إن عليا قسيم النار، لا يدخل النار، وليّ له، و لاينجو منها عدوّ له، إنه قسيم الجنة، لا يدخلها عدوّ له، و لا يزحزح عنها وليّ له.

رسول (صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) فرمودند: ... اي گروه مردم! یقیناً علي تقسيم كننده جهنم است. كسي كه ياور و دوست او باشد وارد آتش نخواهد شد و كسي كه دشمن او باشد از آن نجات نخواهد يافت. یقیناً او تقسيم كننده بهشت است. كسي كه دشمن او باشد وارد آن نخواهد شد و كسي كه دوست او باشد از آن محروم نخواهد شد.

عن أبي‌عبد‌الله، عن آبائه عليهم السلام قال: قال رسول الله صلي الله عليه وآله لعلي عليه السلام: ... يا علي أنت قسيم الجنة والنار، لا يدخل الجنة إلا من عرفك و عرفته، ولا يدخل النار إلا من أنكرك و أنكرته.

امام صادق عليه‌السلام از پدرانشان: رسول خدا (صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) به حضرت علي عليه السلام فرمودند: ... اي علي تو قسمت كننده بهشت و دوزخي. وارد بهشت نمي‌شود مگر كسي كه او تو را و تو او را بشناسي و وارد دوزخ نمي‌شود مگر كسي كه تو را انكار كند و تو او را انكار كني.

قال الإمام علی علیه‌السلام: أنَا قَسیمُ الجَنَّةِ وَالّنارِ؛ ادخِلُ أولِیائِی الجَنَّةَ، وادخِلُ أعدائِی النّارَ

امام علی(ع) فرمود: من تقسیم کننده بهشت و جهنّم هستم. دوستدارانم را وارد بهشت می‌کنم و دشمنانم را وارد جهنّم می‌کنم.

قال الإمام علی علیه‌السلام: أنَا قَسیمُ النّارِ، فَمَن تَبِعَنی فَهُوَ مِنّی، ومَن عَصانی فَهُوَ مِن أهلِ النّارِ

امام علی(ع) فرمود:: من تقسیم کننده آتشم. هر که مرا پیروی کند، از من است و هر که مرا نافرمانی کند، اهل آتش است.

2- دلیل مقسم بودن آن حضرت.

عن مفضل بن عمر قال: قلت لأبي‌عبدالله علیه‌السلام: لم صار أميرالمؤمنين علي بن أبي‌طالب قسيم الجنة والنار؟ قال: لان حبّه إيمان و بغضه كفر، و إنما خلقت الجنة لأهل الايمان، و خلقت النار لأهل الكفر، فهو عليه السلام قسيم الجنة والنار لهذه العلة فالجنة لايدخلها إلا أهل محبته، و النار لايدخلها إلا أهل بغضه.

از مفضل بن عمر نقل شده که از امام صادق عليه‌السلام پرسید: به چه علت اميرالمومنين علي بن ابي‌طالب تقسيم کننده بهشت و دوزخ است؟ حضرت فرمودند: به خاطر اين‌كه دوستی او ايمان و دشمنی او كفر است و یقیناً بهشت براي اهل ايمان آفريده شده است و دوزخ براي اهل كفر، پس بدين سبب حضرت علي عليه‌السلام مقسم بهشت و دوزخ است، بنابر اين به بهشت نمي‌رود مگر اهل محبت و دوستي با او و به دوزخ نمي‌رود مگر اهل دشمني با او.

3- در برخی از روایات تقسیم آن حضرت برای ورود به بهشت یا جهنم، علت تام معرفی شده است نه معلول.

قال رسول اللّه(ص) لِعَلِی(ع): إنَّک قَسیمُ النّارِ، وإنَّک تَقرَعُ بابَ الجَنَّةِ وتُدخِلُها بِغَیرِ حِسابٍ

پیامبر خدا (ص) به علی(ع) فرمود: تو تقسیم کننده جهنّمی و تو درِ بهشت را می‌زنی و [مردمان را] بدون شمارش، وارد آن می‌سازی.

قال الإمام علی علیه‌السلام: أنَا قَسیمُ النّارِ یومَ القِیامَةِ، أقولُ: خُذی ذا، وذَری ذا.

امام علی(ع) فرمود: من تقسیم کننده آتش در روز قیامتم و خواهم گفت: این را بگیر و آن را وا گذار!

قال الإمام علی علیه‌السلام: أنَا قَسیمُ اللّهِ بَینَ الجَنَّةِ وَالنّارِ، لا یدخُلُها داخِلٌ إلا عَلی حَدِّ قَسمی.

امام علی(ع) فرمود: من تقسیم کننده بهشت و جهنّم هستم. هیچ کس جز بر پایه تقسیم من، در آن‌ها وارد نمی‌شود.

عن علي علیه‌السلام: أنا قسيم النار، إذا كان يوم القيامة قلت هذا لك و هذا لي.

از حضرت علي عليه‌السلام نقل شده كه فرمودند: من قسمت كننده دوزخم؛ زماني كه روز قيامت فرا رسد (به آتش) مي‌گويم اين (شخص) براي تو و اين (شخص) براي من.

4- در برخی دیگر آن حضرت طریق بهشت معرفی شده است نه علت آن.

قال الإمام علی علیه‌السلام: أنَا صِراطُ اللّهِ الَّذی مَن لَم یسلُکهُ بِطاعَةِ اللّهِ فیهِ هُوِی بِهِ إلَی النّارِ، وأنَا سَبیلُهُ الَّذی نَصَبَنی لِلِاتِّباعِ بَعدَ نَبِیهِ(ص)، أنَا قَسیمُ الجَنَّةِ وَالنّارِ، و أنَا حُجَّةُ اللّهِ عَلَی الفُجّارِ، و نورُ الأَنوارِ.

امام علی(ع) فرمود: من راه خدایم؛ راهی که اگر کسی با پیروی خدا آن را نپیماید، به آتش افکنده خواهد شد و من راه اویم که بعد از پیامبر(ص) برای پیروی قرار داده است. من تقسیم کننده بهشت و جهنّمم و من حجّت خدا بر بدکاران و نورِ نورهایم.

قال الإمام علی علیه‌السلام: أنَا قَسیمُ النّارِ، و خازِنُ الجِنانِ، و صاحِبُ الحَوضِ، و صاحِبُ الأَعرافِ.

امام علی(ع) فرمود: من تقسیم کننده آتش و نگهبان بهشت و صاحب حوض [کوثر] و صاحب اعرافم.

تبیین مقسم بودن حضرت ولیّ‌الله اعظم صلوات‌الله‌وسلامه‌علیه

چنان‌که پیش‌تر گفته شد (در توضیح حدیث سوم از باب یازدهم (78))، حضرت خاتم انبیاء صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و خاتم اولیاء صلوات‌الله‌علیه صادر اول هستند و در مرتبه وجود نوری یک حقیقت هستند.

همان‌گونه که خاتم اولیاء در سیر نزول، علت پیدایش موجودات در همه مراتب فروتر از خود است، در سیر صعود نیز علت بازگشت موجودات است. هم علت فاعلی است و هم علت غایی؛ هم مبدأ است و هم غایت.

سهم هر کسی از وجود در بدایت و نهایت عبارت است از میزان تجلی آن حضرت در او و اتصاف و تخلق او به آن حضرت. بر این اساس، دوستی، معرفت و ایمان به او نشان‌دهنده اتصاف به صفات لطفی و سنخیت با رحمت اوست و دشمنی، جهل و کفر به او نشان‌دهنده اتصاف به صفات قهری و سنخیت با غضب اوست و همین امر سبب ورود در بهشت یا دوزخ خواهد شد.

وَ أَنَا الْفَارُوقُ الْأَكْبَرُ:

دلیل نهم: آن حضرت مهم‌ترین عامل جدایی حق از باطل، علم از جهل، سعادت از شقاوت، کفر از ایمان، صدق از کذب و هر کمالی از نقص است، پس پیروی از او واجب است.

وَ أَنَا صَاحِبُ الْعَصَا وَ الْمِيسَمِ:

دلیل دهم: ممکن است مقصود از عصا، عصای حضرت موسی و مقصود از میسم، انگشتر حضرت سلیمان علیهما‌السلام باشد، در این صورت مفاد آن، همان است که در شرح حدیث ششم از باب یازدهم (وَ لَنَا نَطَقَتِ الشَّجَرَةُ) گفته شد.

ممکن است مقصود از آن، مطلق عصا و مهر باشد که به نظر نزدیک‌تر است. در این صورت مفاد آن این است که عصایی که سبب می‌شود حق و باطل، ایمان و کفر، مومن و کافر از هم جدا می‌شود از من است.

در این صورت مقصود عصای مادّی نیست بلکه علم و سخن آن حضرت مورد نظر است.

عصای حضرت موسی علیه‌السلام، نماد و رمز قدرت و انگشتر حضرت سلیمان علیه‌السلام نماد و رمز حکومت است.

در مورد میسم هم همین‌گونه است که مهری که ایمان از کفر و مومن از کافر جدا می‌شود؛ علم، ایمان، معرفت، فضیلت و عمل صالح است از من است. با توجه به این معنی، این فراز اشاره به مبدأیت آن حضرت نسبت به حسنات خلق دارد.

وَ لَقَدْ أَقَرَّتْ لِي جَمِيعُ الْمَلائِكَةِ وَ الرُّوحُ وَ الرُّسُلُ بِمِثْلِ مَا أَقَرُّوا بِهِ لِمُحَمَّدٍ(ص):

دلیل یازدهم: همه ملائکه، روح اعظم یا حضرت جبرئیل و پیامبران الهی صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین به اصالت، حقانیت و مبدأیت من اقرار کردند همان‌گونه که به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم اقرار کردند.

وَ لَقَدْ حُمِلْتُ عَلَى مِثْلِ حَمُولَتِهِ وَ هِيَ حَمُولَةُ الرَّبِّ:

دلیل دوازدهم: حَمولة: شتری که بار حمل می‌کند؛ حُمولة: باری که بر چیزی حمل می‌کنند.

1- ممکن است مقصود از آن، وسیله نقل و انتقال باشد، در این صورت به معنی این است که همان‌گونه که پیامبر با براق و مانند آن زمین و آسمان را طی می‌کرد، من هم همین‌گونه هستم.

2- ممکن است مقصود باری باشد که من حمل می‌کنم. همان‌گونه که پیامبر، حامل وحی، امانت، علوم الهی، ایمان، تعالیم مربوط به هدایت خلق، فضایل اخلاقی بود من هم حامل همان‌ها هستم.

و همان‌گونه که این حقایق خواه براق و مانند آن و خواه وحی و علم و یقین و مانند آن پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را به مقام رضای و انس مطلق و قاب قوسین رساند مرا نیز رسانده است.

3- ممکن است مقصود این باشد که خدای متعال مرا در همان مقام و مسند و جای‌گاهی نشانده و می‌نشاند که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را در آن نشانده است.

4- من همان نقش و وظیفه و مسئولیتی را دارم که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم دارد

وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يُدْعَى، فَيُكْسَى؛ وَ أُدْعَى،‏ فَأُكْسَى:

دلیل سیزدهم: 1- پیامبر را دعوت کردند و جامه رسالت پوشاندند و مرا دعوت کردند جامه ولایت دادند.

آن‌چه که به پیامبر عطا شد، عطای بی‌اندازه الهی بود و آن‌چه به من هم عطا شد، چون او بود.

2- در قیامت او را بخوانند و آن‌چه شایسته اوست (مقام محمود) دهند و مرا بخوانند و آن‌چه شایسته من است (رایت حمد) دهند.

وَ يُسْتَنْطَقُ وَ أُسْتَنْطَقُ، فَأَنْطِقُ عَلَى حَدِّ مَنْطِقِهِ

دلیل چهاردهم: او را پرسند و مرا پرسند و من چون او پاسخ دهم.

1- اگرچه استنطاق و بازپرسی در قیامت هم هست و بسا برای اکثر مردم بیش‌تر از جای دیگر باشد ولی برای اولیاء خدا به‌ویژه خاتم اولیاء چنین چیزی ممکن نیست، بدین دلیل که برخی به‌لطف و نعمت خدای متعال، در قیامت احضار نمی‌شوند تا بازپرسی و استنطاق شوند چنان‌که فرمود: قَالَ تَاللَّهِ إِنْ كِدتَّ لَتُرْدِينِ؛ وَلَوْلَا نِعْمَةُ رَبِّي لَكُنتُ مِنَ الْمُحْضَرِينَ (صافات، 57-58)، اما اولیاء خدا به‌سبب عبودیت و اخلاص آن‌ها هرگز احضار نمی‌شند چنان‌که فرمود: فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ؛ إِلا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ (صافات، 128-129)

2- مقصود از استنطاق در بدایت است نه نهایت، آن‌گونه که عقل استنطاق شد. چنان‌که امام باقر علیه‌السلام فرمود: لَمَّا خَلَقَ اَللَّهُ اَلْعَقْلَ‏ اِسْتَنْطَقَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ‏ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ وَ عِزَّتِي وَ جَلاَلِي مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْكَ وَ لاَ أَكْمَلْتُكَ إِلاَّ فِيمَنْ أُحِبُّ أَمَا إِنِّي إِيَّاكَ آمُرُ وَ إِيَّاكَ أَنْهَى وَ إِيَّاكَ أُعَاقِبُ وَ إِيَّاكَ أُثِيبُ.

از همین‌جا معلوم می‌شود که امیرالمومنین صلوات‌الله‌علیه، صادر و مخلوق و تجلی اول است. یا آن حضرت همان عقل اول است که استنطاق شده است و عبودیت در او به‌کمال ظاهر شده است یا عقل اول، وجهی از وجوه و جلوه‌ای از جلوات آن حضرت است.

به‌هر‌حال در بدایت که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و امیرالمومنین استنطاق شدند، هم استنطاقشان همانند بود و هم پاسخشان.

وَ لَقَدْ أُعْطِيتُ خِصَالًا مَا سَبَقَنِي إِلَيْهَا أَحَدٌ قَبْلِي؛ عُلِّمْتُ الْمَنَايَا:

دلیل پانزدهم: آن حضرت صفات و ویژگی‌هایی دارد که هیچ کس پیش از او آن را نداشت مانند علم به زمان و مکان و علت و چگونگی مرگ انسان‌ها و غیر آن‌ها. (علم به بخشی از غیب عالم)

وَ الْبَلايَا: علم به بلایا و گرفتاری‌ها و مشکلات و زمان، کمیت، کیفیت، علل و نتایج آن‌ها(علم به بخشی دیگر از غیب عالم)

دلیل شانزدهم:

وَ الْأَنْسَابَ:

دلیل هفدهم: علم به نسب انسان‌ها به‌طور دقیق و مشخص (علم به بخشی از گذشته و آینده رخ‌دادهای عالم طبیعت) علم آن حضرت مقید به این موارد نیست بلکه این‌ها جلوه‌ای از علم آن حضرت است که قابل فهم و آزمون برای مخاطب می‌باشد.

وَ فَصْلَ الْخِطَابِ:

دلیل هجدهم: داشتن فصل الخطاب: 1- داشتن علم و قدرتی که سبب تشخیص و جدایی حق از باطل شود. 2- داشتن فصاحتی در کلام که سبب تشخیص حق از باطل برای مخاطب شود. 3- قرآن و مراتب آن. 4- فرقان.

فَلَمْ يَفُتْنِي مَا سَبَقَنِي؛ وَ لَمْ يَعْزُبْ عَنِّي مَا غَابَ عَنِّي:

دلیل نوزدهم: آن‌چه پیش از من رخ داده است، برایم مجهول نیست و آن‌چه از مقابل دیده‌ام رفته است، برایم پوشیده نیست.

أُبَشِّرُ به اذن اللَّهِ، وَ أُؤَدِّي عَنْهُ:

دلیل بیستم: به‌اذن خدا بشارت‌دهندگی را که وصف پیامبران است، دارم و از جانب او ادای تکلیف می‌کنم یا بشارت را از جانب او می‌دهم.

كُلُّ ذَلِكَ مِنَ اللَّهِ مَكَّنَنِي فِيهِ بِعِلْمِهِ: تمام ویژگی‌های یادشده را خدای متعال به من عطا کرده است و مرا با علم خود در این امور متمکن و مستقر ساخته است.

92- الحديث الثانی و هو التاسع عشر و خمس مائة

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِيدِ شَبَابٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ: حَدَّثَنَا سَعِيدٌ الْأَعْرَجُ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ سُلَيْمَانُ بْنُ خَالِدٍ عَلَى أَبِي‌عَبْدِاللَّهِ(ع) فَابْتَدَأَنَا فَقَالَ: يَا سُلَيْمَانُ! مَا جَاءَ عَنْ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ(ع) يُؤْخَذُ بِهِ وَ مَا نَهَى عَنْهُ يُنْتَهَى عَنْهُ؛ جَرَى لَهُ مِنَ الْفَضْلِ مَا جَرَى لِرَسُولِ اللَّهِ(ص)؛ وَ لِرَسُولِ اللَّهِ(ص) الْفَضْلُ عَلَى جَمِيعِ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ؛ الْمُعَيِّبُ عَلَى أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ(ع) فِي شَئ مِنْ أَحْكَامِهِ كَالْمُعَيِّبِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عَلَى رَسُولِهِ(ص)؛ وَ الرَّادُّ عَلَيْهِ فِي صَغِيرَةٍ أَوْ كَبِيرَةٍ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّهِ. كَانَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ(ص) بَابَ اللَّهِ الَّذِي لايُؤْتَى إِلا مِنْهُ؛ وَ سَبِيلَهُ الَّذِي مَنْ سَلَكَ بِغَيْرِهِ هَلَكَ؛ وَ بِذَلِكَ جَرَتِ الْأَئِمَّةُ(ع) وَاحِدٌ بَعْدَ وَاحِدٍ؛ جَعَلَهُمُ اللَّهُ أَرْكَانَ الْأَرْضِ أَنْ تَمِيدَ بِهِمْ؛ وَ الْحُجَّةَ الْبَالِغَةَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى. وَ قَالَ: قَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ(ع): أَنَا قَسِيمُ اللَّهِ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ؛ وَ أَنَا الْفَارُوقُ الْأَكْبَرُ؛ وَ أَنَا صَاحِبُ الْعَصَا وَ الْمِيسَمِ؛ وَ لَقَدْ أَقَرَّتْ لِي جَمِيعُ الْمَلائِكَةِ وَ الرُّوحُ بِمِثْلِ مَا أَقَرَّتْ لِمُحَمَّدٍ(ص)؛ وَ لَقَدْ حُمِلْتُ عَلَى مِثْلِ حَمُولَةِ مُحَمَّدٍ(ص)، وَ هِيَ حَمُولَةُ الرَّبِّ؛ وَ إِنَّ مُحَمَّداً(ص) يُدْعَى فَيُكْسَى وَ يُسْتَنْطَقُ وَ أُدْعَى فَأُكْسَى وَ أُسْتَنْطَقُ فَأَنْطِقُ عَلَى حَدِّ مَنْطِقِهِ؛ وَ لَقَدْ أُعْطِيتُ خِصَالًا لَمْ يُعْطَهُنَّ أَحَدٌ قَبْلِي؛ عُلِّمْتُ عِلْمَ الْمَنَايَا وَ الْبَلايَا وَ الْأَنْسَابَ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ فَلَمْ يَفُتْنِي مَا سَبَقَنِي وَ لَمْ يَعْزُبْ عَنِّي مَا غَابَ عَنِّي؛ أُبَشِّرُ به اذن اللَّهِ وَ أُؤَدِّي عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ كُلُّ ذَلِكَ مَكَّنَنِيَ اللَّهُ فِيهِ به اذنهِ.

ترجمه: سعید اعرج گوید: من و سلیمان بن خالد خدمت امام صادق رسیدم، حضرت آغاز سخن نمود و فرمود: اى سلیمان هر امرى كه از امیرالمؤمنین علیه‌السلام رسیده باید اخذ شود و از هر چه نهى فرموده باید ترك شود، براى او همان فضیلت است كه براى رسول خدا(ص) است و رسول خدا(ص) را بر تمام مخلوقات خدا فضیلت است، كسى كه نسبت به چیزى از احكام او عیب گیرد مانند كسى است كه بر رسول خدا(ص) عیب گرفته است و هر كه او را در امرى كوچك یا بزرگ رد كند در مرز شرك به خداست. امیرالمؤمنین (ع) دریست كه از غیر آن به خدا نتوان رسید و راه به سوى خداست كه هر كه جز پوید هلاك شود و هم‌چنین است مقام ائمه علیه‌السلام یكى پس از دیگرى، خدا ایشان را اركان زمین قرار داد تا أهلش را نجنباند و حجت رساى خویش نمود بر كسانى كه روى زمین و زیر خاكند و امیرالمؤمنین(ع) فرمود: من از طرف خدا قسمت كننده میان بهشت و دروزخم (و هم‌چنین بقیه روایت را مانند روایت پیش نقل مى‌كند).

شرح

93- الحديث الثالث و هو العشرون و خمس مائة

عَنْ أَبِي‌جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: فَضْلُ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ(ع) مَا جَاءَ بِهِ آخُذُ بِهِ وَ مَا نَهَى عَنْهُ أَنْتَهِي عَنْهُ؛ جَرَى لَهُ مِنَ الطَّاعَةِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) مَا لِرَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ الْفَضْلُ لِمُحَمَّدٍ(ص)؛ الْمُتَقَدِّمُ بَيْنَ يَدَيْهِ كَالْمُتَقَدِّمِ بَيْ