باب مرجعیت علمی ائمه علیهم‌السلام

بَابُ أَنَّ أَهْلَ الذِّكْرِ الَّذِينَ أَمَرَ اللَّهُ الْخَلْقَ بِسُؤَالِهِمْ هُمُ الْأَئِمَّةُ(ع) (باب بیستم از کتاب حجت که 9 حدیث دارد)

باب مرجعیت علمی ائمه علیهم‌السلام

و هو الباب العشرون من كتاب الحجة و فيه تسعة احاديث

114- الحديث الاول و هو الواحد و الاربعون و خمس مائة

عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَجْلانَ عَنْ أَبِي‌جَعْفَرٍ(ع) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: فَاسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): الذِّكْرُ أَنَا وَ الْأَئِمَّةُ أَهْلُ الذِّكْرِ؛ وَ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ، قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ(ع): نَحْنُ قَوْمُهُ وَ نَحْنُ الْمَسْئُولُونَ.

ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) درباره سخن خداى عزوجل (43 سوره 16) «اگر خودتان نمى‌دانید از اهل ذكر بپرسید» از قول پیامبر صلى‌الله‌علیه‌وآله مى‌فرماید: مقصود از ذكر من هستم و امامان اهل ذكر می‌باشند و درباره سخن خداى عزوجل (44 سوره 43) «همانا قرآن براى تو و قوم تو ذكر است و به زودى از آن سوال مى‌شوید» امام فرمود: مائیم قول او و مائیم سؤال شوندگان.

شرح: مرحوم طبرسى در مجمع البیان اهل ذكر را سه‌گونه تفسیر كرده است: 1- دانشمندان به اخبار امت‌هاى گذشته، مؤمن باشند یا كافر 2- اهل كتاب (یهود و نصارى) و مقصود از آیه این است كه: اى مشركین مكه اگر شما نبوت این پیامبر را قبول نمى‌كنید، از اهل تورات و انجیل بپرسید، زیرا مشركین اخبارى را كه یهود و نصارى از كتاب‌هاى خود نقل مى‌كردند؛ تصدیق مى‌نمودند. 3- اهل قرآن و ائمه هدى علیهم‌السلام و اما درباره آیه دوم (44 سوره 43) مرحوم طبرسى گوید: یعنى قرآنی كه به تو وحى شده، مایه شرف تو و دودمان قریش است و مقصود از بازخواست شدن، بازخواست از شكر این نعمت شرف است و بعضى گفته‌اند مقصود بازخواست از مردم است نسبت به احترام قرآن و اداء حق آن كه بر مردم لازم مى‌باشد و مرحوم مجلسى(ره) گوید: معنى این است كه اى پیامبر تو و قوم تو تا آخرالزمان، از معنى آیات قرآن پرسش مى‌شوید، یعنى مردم از شما تفسیر قرآن را مى‌پرسند و خود قرآن مذكر (به یاد آورنده) شماست و این معنى با خطابى كه خدا در كلمه «تسألون» مى‌فرماید، مناسب‌تر است پایان كلام مجلسى(ره).

ما در سابق بیان كردیم كه از معجزات قرآن این است كه آیات آن در قالبى ریخته شده است كه تحمل معانى متعددى را دارد و بسا باشد كه هر كسى به مقدار فهم و استعداد خویش، معنائى از آن مى‌فهمد و غالباً آن معانى مختلف، با هم منافاتى هم ندارند و همین است معنى ظهر و بطن قرآن.

شرح

حدیث شریف مصداق بالاصاله ذکر و اهل آن و مصداق مسؤول را بیان کرده است.

115- الحديث الثانی و هو الثانی و الاربعون و خمس مائة

عَنْ عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي‌عَبْدِاللَّهِ(ع): فَاسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ. قَالَ: الذِّكْرُ مُحَمَّدٌ(ص) وَ نَحْنُ أَهْلُهُ الْمَسْئُولُونَ. قَالَ: قُلْتُ قَوْلُهُ وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ، قَالَ: إِيَّانَا عَنَى وَ نَحْنُ أَهْلُ الذِّكْرِ وَ نَحْنُ الْمَسْئُولُونَ.

ترجمه: ابن كثیر گوید: از امام صادق علیه‌السلام آیه «اگر خودتان نمى‌دانید، از اهل ذكر بپرسید» را پرسیدم، فرمود. مقصود از ذكر محمد صلى‌الله‌علیه‌وآله است و ما هستیم اهل او كه پرسیده مى‌شویم، به حضرت عرض كردم: خدای متعال می‌فرماید: «قرآن ذكر است براى تو و قومت و به زودى از آن پرسیده مى‌شوید» فرمود: تنها ما را قصد كرده، مائیم اهل ذكرو مائیم پرسش شوندگان.

شرح

مانند حدیث پیش است.

116- الحديث الثالث و هو الثالث و الاربعون و خمس مائة

عَنِ الْوَشَّاءِ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا(ع) فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ، فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ. فَقَالَ: نَحْنُ أَهْلُ الذِّكْرِ وَ نَحْنُ الْمَسْئُولُونَ. قُلْتُ: فَأَنْتُمُ الْمَسْئُولُونَ وَ نَحْنُ السَّائِلُونَ؟ قَالَ: نَعَمْ. قُلْتُ‏: حَقّاً عَلَيْنَا أَنْ نَسْأَلَكُمْ؟ قَالَ: نَعَمْ. قُلْتُ: حَقّاً عَلَيْكُمْ أَنْ تُجِيبُونَا؟ قَالَ: لا، ذَاكَ إِلَيْنَا، إِنْ شِئْنَا فَعَلْنَا وَ إِنْ شِئْنَا لَمْ نَفْعَلْ. أَ مَا تَسْمَعُ قَوْلَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى، هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ‏؟

ترجمه: وشاء گوید به حضرت رضا(علیه‌السلام) عرض كردم: قربانت گردم «اگر نمى‌دانید از اهل ذكر بپرسید» یعنى چه؟ فرمود: مائیم اهل ذكر و مائیم پرسش شوندگان عرض كردم: شما پرسش شونده و ما پرسش كننده ایم؟ فرمود، آرى:، عرض كردم، بر ماست كه از شما بپرسیم؟ فرمود، آرى عرض كردم: بر شماست كه به ما پاسخ دهید؟ فرمود: نه، اختیار با ماست، اگر خواستیم پاسخ دهیم و اگر نخواستیم پاسخ ندهیم، مگر نمى‌شنوى قول خداى تبارك و تعالى را (39 سوره 38) «این است بخشش بى‌حساب ما خواهى ببخش یا نگهدار (این بخشش ما است خواهى ببخش یا نگهدار حسابى بر تو نیست).

توضیح: آیه اخیر درباره حضرت سلیمان و درباره اموال دنیاست كه خداى تعالى او را سلطان و صاحب اختیار وسیعى نمود و طبق این آیه به او اختیار داده كه آن اموال را به هر كه خواهد بدهد و به هر كه خواهد ندهد امام علیه‌السلام این آیه را در موضوع علم و اختیار پاسخ دادن و ندادن، استشهاد فرموده است و شاید اختیار حضرت سلیمان هم شامل بذل مال و علم هر دو بوده است و معلوم است كه پاسخ دهنده را لازم است كه در مقام پاسخ، ملاحظه فهم و استعداد سؤال كننده و هدف و منظور او را از سؤال و سایر شرایط و اوضاع زمان و مكان را بنماید.

كسى مطلبى را پرسد و استعداد فهم پاسخ آن را ندارد، جواب دادنش لازم نیست و نیز كسى كه در حضور جمعى كه باید از آن‌ها تقیه نمود سؤال كند، یا كسی كه از مطلب بیهوده و غیر لازمى سؤال كند، نباید به او جواب داد، بلكه باید او را به پرسش از مطلب مهم و لازم متوجه ساخت، چنان‌كه در قرآن كریم این‌گونه موارد پیش آمده است، مانند آیه شریفه: «یسألونك عن الروح قل الروح من امر ربى و ما او تیتم من العلم الا قلیلا» درباره روح از تو مى‌پرسند، بگو: روح از امر پروردگار من است و به شما جز اندكى از دانش نداده‌اند» یعنى فهم حقیقت این سؤال از استعداد و وظیفه شما خارج است و باز مانند آیه شریفه مربوط به عدد اصحاب كهف كه با اجمال و به صورت و به صورت تردید بیان شده است و نیز مانند آیاتى كه درباره سؤال جناب موسى از حضرت خضر است و نهى كردن شدید حضرت خضر از سؤال و مانند احادیث باب خیر و شر كه در كتاب توحید گذشت. پس وظیفه امام علیه‌السلام هم هنگامی‌كه سؤالى از او مى‌شود، این است كه اطراف و جوانب سؤال را ملاحظه كند و سؤالى كه وظیفه دارد و صلاح مى‌داند، جواب گوید و نسبت به آن‌چه صلاح نمى‌داند، سكوت كند یا سر بسته جواب دهد، چنان‌که در حدیث 379 گذشت.

شرح

نیمه نخست این حدیث شریف مانند دو حدیث پیش‌گفته است. تفاوت آن در این عبارات است:

قُلْتُ: حَقّاً عَلَيْكُمْ أَنْ تُجِيبُونَا؟ قَالَ: لا، ذَاكَ إِلَيْنَا، إِنْ شِئْنَا فَعَلْنَا وَ إِنْ شِئْنَا لَمْ نَفْعَلْ. أَ مَا تَسْمَعُ قَوْلَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى، هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ‏؟

پیش‌تر گفته شده که یکی از تفاوت‌های میان نبی و ولی در این است که ولی وظیفه انذار و رفتن به سوی خلق را ندارد برخلاف نبی که طبیب دواّر بطبه است که به سوی بیمار می‌رود. هم‌چنین هر گاه کسی از پیامبر چیزی بپرسد یا پیامبر پاسخ می‌دهد یا به خدای متعال واگذار می‌کند تا او از طریق فرستادن وحی پاسخ دهد لیکن ولیّ این‌گونه نیست اگر بخواهد یا مصلحت بدان پاسخ می‌دهد و اگر نخواهد پاسخ نمی‌دهد

هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ‏

این عبارت شاهدی بر این نکته است.

نکته مهم این است که پاسخ یا امساک از آن بدون در نظر گرفتن محاسبات عرفی و مانند آن است و کسی نمی‌تواند از علت امساک آن بپرسد.

117- الحديث الرابع و هو الرابع و الاربعون و خمس مائة

عَنْ أَبِي‌بَصِيرٍ عَنْ أَبِي‌عَبْدِاللَّهِ(ع) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ، فَرَسُولُ اللَّهِ(ص) الذِّكْرُ وَ أَهْلُ بَيْتِهِ(ع) الْمَسْئُولُونَ وَ هُمْ أَهْلُ الذِّكْرِ.

ترجمه: باز امام صادق علیهم‌السلام درباره آیه (44 سوره زخرف) فرمود: رسول خدا صلى‌الله‌علیه‌وآله ذكر است و اهل بیتش علیهم‌السلام پرسش شوندگان و اهل ذكر باشند.

ترجمه بسنده است.

118- الحديث الخامس و هو الخامس و الاربعون و خمس مائة

عَنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي‌عَبْدِاللَّهِ(ع) فِي قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ، قَالَ: الذِّكْرُ الْقُرْآنُ وَ نَحْنُ قَوْمُهُ وَ نَحْنُ الْمَسْئُولُونَ.

119- الحديث السادس و هو السادس و الاربعون و خمس مائة

عَنْ أَبِي‌بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي‌جَعْفَرٍ(ع) وَ دَخَلَ عَلَيْهِ الْوَرْدُ أَخُو الْكُمَيْتِ فَقَالَ: جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ، اخْتَرْتُ لَكَ سَبْعِينَ مَسْأَلَةً مَا تَحْضُرُنِي مِنْهَا مَسْأَلَةٌ وَاحِدَةٌ. قَالَ: وَ لا وَاحِدَةٌ يَا وَرْدُ؟ قَالَ: بَلَى قَدْ حَضَرَنِي مِنْهَا وَاحِدَةٌ. قَالَ: وَ مَا هِيَ؟ قَالَ: قَوْلُ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ مَنْ هُمْ؟ قَالَ: نَحْنُ قَالَ قُلْتُ: عَلَيْنَا أَنْ نَسْأَلَكُمْ؟ قَالَ: نَعَمْ قُلْتُ: عَلَيْكُمْ أَنْ تُجِيبُونَا؟ قَالَ: ذَاكَ إِلَيْنَا

ترجمه: ابوبكر حضرمی مى‌گوید: خدمت امام باقر علیه‌السلام شرفیاب بودم كه وَرد برادر كمیت (كه از شعراء معروف عرب و مداح اهل بیت است) وارد شد و عرض كرد: خدا مرا قربانت كند، هفتاد سؤال حاضر كرده بودم كه از شما بپرسم و اكنون یكى از آن‌ها را هم به خاطر ندارم. (در این‌جا این شعر با تصحیف مناسب است) گفته بودم چو بیایم غم دل با تو بگویم       چه بگویم كه غم از دل برود چون برت آیم

حضرت فرمود: اى وَرد یكى را هم به خاطر ندارى؟!! عرض كرد: چرا یكى از آن‌ها به خاطرم آمد فرمود: آن چیست؟ عرض كرد، قول خداى تبارك و تعالى «اگر نمى‌دانید از اهل ذكر بپرسید» ایشان كیانند؟ فرمود: ما هستیم عرض كرد: بر ماست كه از شما بپرسیم؟ فرمود: آرى، عرض كردم: بر شماست كه به ما جواب گوئید؟ فرمود: اختیار با ماست.

مانند حدیث شریف 116 است.

120- الحديث السابع و هو السابع و الاربعون و خمس مائة

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي‌جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: إِنَّ مَنْ عِنْدَنَا يَزْعُمُونَ أَنَّ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ أَنَّهُمُ الْيَهُودُ وَ النَّصَارَى؟ قَالَ: إِذاً يَدْعُونَكُمْ إِلَى دِينِهِمْ! قَالَ: قَالَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ نَحْنُ أَهْلُ الذِّكْرِ وَ نَحْنُ الْمَسْئُولُونَ

ترجمه: محمد بن مسلم به امام باقر علیه‌السلام عرض كرد: همشهریان ما گمان كنند، سخن خداى عزوجل «اگر نمى‌دانید از اهل ذكر بپرسید» اهل ذكر یهود و نصارى هستند، فرمود: بنابراین آن‌ها شما را بدین خودشان دعوت می‌كنند! سپس با دست به سینه‌اش اشاره كرد و فرمود: ما هستیم اهل ذكر و ما هستیم سؤال شوندگان.

شرح

از آن‌جا که یهود و نصاری اهل کتاب بودند و کتاب الهی ذکر است برخی گمان کرده بودند که مقصود از اهل ذکر که باید از آن‌ها پرسید، یهود و نصاری هستند که حضرت فرمود در این صورت آن‌ها شما را به دین خودشان دعوت خواهند کرد.

توضیح این‌که اگر مقصود از اهل ذکر یهود و نصاری باشند، پس از پرسش یا پذیرش پاسخ از آن‌ها لازم است یا نیست. اگر لازم باشد، آن‌ها شما را به دین خود دعوت خواهند کرد و باید پذیرفته شود و این با مرتبه ختم و تمام و کمال اسلام ناسازگار است و اگر پذیرش پاسخ آن‌ها لازم نباشد، پرسش لغو خواهد بود.

121- الحديث الثامن و هو الثامن و الاربعون و خمس مائة

عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبِي‌الْحَسَنِ الرِّضَا(ع) قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع): عَلَى الْأَئِمَّةِ مِنَ الْفَرْضِ مَا لَيْسَ عَلَى شِيعَتِهِمْ وَ عَلَى شِيعَتِنَا مَا لَيْسَ عَلَيْنَا. أَمَرَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَسْأَلُونَا، قَالَ: فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ، فَأَمَرَهُمْ أَنْ يَسْأَلُونَا وَ لَيْسَ عَلَيْنَا الْجَوَابُ؛ إِنْ شِئْنَا أَجَبْنَا وَ إِنْ شِئْنَا أَمْسَكْنَا.

ترجمه: حضرت امام رضا از على بن الحسین علیهماالسلام نقل مى‌فرماید: بر امامان چیزى واجب است كه بر شیعیانشان واجب نیست (مانند لباس خشن پوشیدن و غذاى درشت خوردن و بر شیعیان ماست چیزی كه بر ما نیست، (و آن امور دین خود را از ما پرسیدن است) خداى عزوجل ایشان را امر فرموده كه از ما بپرسند، زیرا فرموده است «اگر نمى‌دانید از اهل ذكر بپرسید» به ایشان فرمان داده كه از ما بپرسند ولى پاسخ بر ما لازم نیست، اگر بخواهیم پاسخ دهیم و اگر بخواهیم باز ایستیم.

شرح

مانند احادیث گذشته است.

122- الحديث التاسع و هو التاسع و الاربعون و خمس مائة

عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي‌نَصْرٍ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى الرِّضَا(ع) كِتَاباً فَكَانَ فِي بَعْضِ مَا كَتَبْتُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ. فَقَدْ فُرِضَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْأَلَةُ وَ لَمْ يُفْرَضْ عَلَيْكُمُ الْجَوَابُ؟ قَالَ: قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّما يَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ؟

ترجمه: محمد بن ابى‌نصر گوید: به امام رضا(ع) نامه‌اى نوشتم: كه قسمتى از آن این بود خداى عزوجل می‌فرماید: «اگر نمى‌دانید از اهل ذكر بپرسید» و نیز فرموده است (122 سوره 9) «مؤمنین همگى نتوانند سفر كنند، پس چرا از هر گروه ایشان، دسته‌اى سفر نكند، تا در امر دین دانش آموزند و چون باز گشتند، قوم خویش را بیم دهند، شاید آن‌ها بترسند» بنابراین بر مردم پرسش واجب گشته و بر شما پاسخ واجب نیست، امام علیه‌السلام مرقوم فرمود: خداى تبارك تعالى می‌فرماید: (50 سوره 28) «اگر از تو نپذیرفتند، بدان كه فقط از هوس‌هاى خود پیروى مى‌كنند، گمراه‌تر از كسی كه پیروى هوس خود كند كیست؟

شرح

راوی با استناد به دو آیه از قرآن که یکی امر به سوال می‌کند و دیگر امر به کوچ کردن برای آموختن تعالیم دینی می‌کند ولی در هیچ کدام به پاسخ و آموزش امر نکرده است، می‌پرسد چگونه است که پرسیدن و کوچ کردن برای پرسش بر ما واجب است و پاسخ گفتن بر شما واجب نیست؟

حضرت با استناد به آیه‌ای دیگر (فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّما يَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ) می‌فرماید: تکلیف همین است و اگر کسی بدان ملتزم نباشد، از هوای نفس خود پیروی کرده است و کسی گمراه‌تر از پیرو هوای نفس نباشد.