باب آن‌چه از اسم اعظم خدا به أئمه عطا شده است

بَابُ مَا أُعْطِيَ الْأَئِمَّةُ(ع) مِنِ اسْمِ اللَّهِ الْأَعْظَمِ

باب آن‌چه از اسم اعظم خدا به أئمه عطا شده است

و هو الباب السادس و الثلاثون من كتاب الحجة و فيه ثلاثة احادیث

184- الحديث الاول و هو العاشر و ستة مائة

عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي‌جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: إِنَّ اسْمَ اللَّهِ الأَعْظَمَ عَلَى ثَلاثَةٍ وَ سَبْعِينَ حَرْفاً، وَ إِنَّمَا كَانَ عِنْدَ آصَفَ، مِنْهَا حَرْفٌ وَاحِدٌ فَتَكَلَّمَ بِهِ فَخُسِفَ بِالْأَرْضِ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ سَرِيرِ بِلْقِيسَ حَتَّى تَنَاوَلَ السَّرِيرَ بِيَدِهِ، ثُمَّ عَادَتِ الْأَرْضُ كَمَا كَانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَيْنٍ، وَ نَحْنُ عِنْدَنَا مِنَ الِاسْمِ الْأَعْظَمِ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ وَاحِدٌ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَهُ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ.

ترجمه: امام باقر علیه‌السلام فرمود: اسم خدا هفتاد و سه حرف است و تنها یك حرف آن نزد آصف بود، آصف آن یك حرف را گفت و زمین میان او و تخت بلقیس در هم نوردید تا او تخت را به دست گرفت، سپس زمین به حالت اول باز گشت و این عمل در كم‌تر از یك چشم به‌هم زدن انجام شد و ما هفتاد و دو حرف از اسم اعظم را داریم و یك حرف هم نزد خداست كه آن را در علم غیب براى خود مخصوص ساخته و لاحول و لاقوة الا بالله العظیم.

شرح

اسم چیست؟

در عرف به واژه‌ای اسم گفته می‌شود که برای نام‌بردن از کسی یا چیزی بر او می‌گذارند یا به او یا آن اختصاص می‌دهند مانند نام‌ انسان‌ها، حیوانات و اشیاء دیگر.

در عرفان عبارت است از ملاحظه ذات با صفتی از صفات. مثلا ملاحظه ذات خدای متعال با علم، اسمی از اسماء حق تعالی است که علیم خوانده می‌شود؛ ملاحظه ذات او با قدرت، سمع و بصر که قدیر، سمیع و بصیر خوانده می‌شود.

از آن‌جه که ذات حق تعالی مطلقِ مبرایِ از قید اطلاق است و نه مقید به قید داشتن است و نه مقید به قید نداشتن، صفات تعینات و تقیدات ذات مرتبه فروتر از ذات هستند و از آن‌جا که مراتب مقید هستی بدون تعین و قید تحقق پیدا نمی‌کند، زیرا اگر بدون تقید باشد، ذات حق تعالی است نه فعل او، بنابراین هر مرتبه‌ای از وجود، تعینی از تعینات حق تعالی است و در عین حال که با مقایسه با ذات حق تعالی، ظلّ و فرع اوست و با ملاحظه ذات آن و بدون استناد به حق تعالی، اسناد وجود به آن مجازی است، با ملاحظه استناد آن به خدای متعال، اسناد هر کمالی از کمالات وجود به گونه ظلّی و تبعی، عین حقیقت است.

این مرتبه از وجود را که اولین تعینات ذات خدای متعال است، اسم نامیده می‌شود. همین اسماء که اولین مراتب تعینات ذات حق تعالی هستند، مبدأ ظهور و پیدایش سایر مراتب و عوالم وجود می‌باشند و هر مرتبه‌ای از وجود و عوالم آن، وجهی از وجوه و جلوه‌ای از جلوات اسماء حق تعالی هستند.

وجود و مراتب آن نه تنها دارای آثار و نتایج حقیقی هستند بلکه عین آثار و نتایج هستند به‌گونه‌ای که بدون آن‌ها اثر داشتن معنی ندارد. این آثار با توجه به مرتبه وجود موثر خود، شدت و ضعف دارد بر همین اساس، حتی مرتبه وجود ذهنی، کتبی و لفظی هم دارای آثار است و کسی که همین مراتب را هم داشته باشد، از آثار آن برخوردار است. به‌عنوان نمونه کسی که مرتبه وجود ذهنی چیزی را داشته باشد، از درجه‌ای از علم و آثار آن برخوردار است. همین‌گونه است برخورداری از مرتبه لفظی و کتبی آن چنان‌که برخی از آثار اذکار و اوراد مربوط به مرتبه لفظی و کتبی آن است.

إِنَّ اسْمَ اللَّهِ الأَعْظَمَ عَلَى ثَلاثَةٍ وَ سَبْعِينَ حَرْفاً

اسم اعظم

در جای حود گفته شده است که همه اسماء حق تعالی از جهت انتساب به او، در اعلی درجه وجود و کمال وجود قرار دارند و هر یک از اسماء خدای متعال به دلیل بساطت، همه کمالات وجود را دارند و همان‌گونه که هر صفتی از صفات او عین صفات دیگر و در نتیجه همه کمالات صفات دیگر را دارند، به همین جهت، هر اسمی از اسماء حق تعالی عین اسماء دیگر و واجد همه کمالات اسماء دیگر است، خواه عینیت و وجدان کمالات برای خود و مراتب فروتر از خود ظاهر باشد و خواه ظاهر نباشد. بر این اساس همه اسماء خدای متعال اعظم است و او اسم غیر اعظم ندارد. چنان‌که در دعای سحر که از امام محمد باقر صلوات‌الله‌و‌سلامه‌علیه نقل شده بدان تصریح شده است.[1] بهاء او ابهی، جمال او، اجمل، جلال او، اجل است و همین‌طور سایر اسماء او تعالی.

پس اولا اسماء خدای متعال، تعینات وجودی او هستند نه الفاظ، مکتوبات و ذهنیات که فروترین مرتبه وجودند که با عدم و نیستی و بی‌اثری فاصله قابل توجهی ندارند. هر چند چنان‌که گفته شد اسماء لفظی، کتبی و ذهنی نیز به‌اندازه سهمشان از وجود از کمالات آن در فروترین مرتبه برخوردارند.

ثانیا اسمی که هفتاد و سه حرف داشته باشد، معنی محصَلی ندارد به‌ویژه آن‌که در روایات گاهی الله به عنوان اسم اعظم معرفی شده و گاهی هو و گاهی الحیّ القیّوم و نظائر آن و هیچ‌کدام از آن‌ها چنین طولانی که مثلا از بیست حرف تشکیل شده باشد نیست چه رسد به این‌که از هفتاد و سه حرف تشکیل شده باشد. ثالثا بر فرض که اسمی با هفتاد و سه حرف، معقول و با معنی باشد، آثار آن در حد وجود لفظی و کتبی و مانند آن است نه در حد وجود عینی به‌ویژه وجودی که بر همه اعیان و مراتب وجود تاثیرگذار باشد مثلا قوانین تکوین را تغییر دهد یا بی‌اثر و کم‌اثر نماید.

اگر الفاظ و حروف در اذکار و اوراد بر تکوین فی‌الجمله اثر می‌گذارد بدین سبب است که تا اندازه‌ای که برای تاثیرگذاری لازم است از اسماء وجودی حقیقی حکایت می‌کند وگرنه تاثیر نخواهد داشت، چنان‌که سایر الفاظ غیر مأثور بدین سبب که در عین حکایت از اسماء حقیقی و در عین حال به‌ اندازه لازم در تاثیرگذاری از اسماء حقیقی حکایت نمی‌کنند، بر تکوین تاثیر هم ندارند یا تاثیر مورد توقع را ندارند.

به‌هر حال، مقصود از اسماء الهی و به‌ویژه اسم اعظم، لفظ و مانند آن نیست.

هم‌چنین در روایاتی نیز که علم را بیست و هشت حرف معرفی کرده‌اند، مقصود از آن حروف الفبا نیست بلکه مقصود از آن یا حوزه‌های کلی علم یا مراتب آن است. مقصود از هفتاد و دو حرف یا هفتاد مرتبه هم‌عرض از عوالم هستی است یا هفتاد مرتبه طولی ار آن. بنابراین دست‌یابی به همه یا برخی از مراتب آن از طریق مطالعه الفاظ و صور و مکتوبات به‌دست نمی‌آید بلکه با طیّ مراتب عوالم وجود و اشتداد کمالات نفس و قلب و روح امکان‌پذیر خواهد بود.

البته با توجه به این‌که نفس و قلب و روح انسان از مراتب نزولی وجود انسان است، هرگز به مرتبه اسماء دست نمی‌یابد مگر به‌تبع و به‌واسطه انسانی که در عالی‌ترین مرتبه وجودی قرار داشته باشد یا مرتبه حقیقی او عالی‌ترین مرتبه وجود باشد مانند حضرت ختمی مرتبت صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و اهل بیت آن حضرت.

وَ إِنَّمَا كَانَ عِنْدَ آصَفَ، مِنْهَا حَرْفٌ وَاحِدٌ فَتَكَلَّمَ بِهِ فَخُسِفَ بِالْأَرْضِ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ سَرِيرِ بِلْقِيسَ حَتَّى تَنَاوَلَ السَّرِيرَ بِيَدِهِ، ثُمَّ عَادَتِ الْأَرْضُ كَمَا كَانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَيْنٍ

آصف بن برخیا که صحابی خاص حضرت سلیمان علیه‌السلام و وزیر او بود، به یک مرتبه از اسماء خدای متعال علم داشت و پیداست که مقصود از آن یک مرتبه هم فروترین مرتبه اسماء خدای متعال در سیر نزول است نه فراترین مرتبه آن، زیرا کسی که به فراترین مرتبه اسماء علم داشته باشد، به همه مراتب اسماء علم خواهد داشت، چنان‌که اهل بیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به مرتبه‌ای از اسماء خدای متعال عالم بودند که همه مراتب فرودین آن منطوی در آن مرتبه است و آن حضرات بدون نیاز به علم دیگری تنها با علم به اعلی درجه اسماء به همه مراتب آن علم داشتند و در واقع چون که صد آمد نود هم آمده.

علم آصف به این مرتبه سبب شده که وی محیط بر آن مرتبه از عالم که به آن مرتبه از اسماء ارتباط دارد مسلط باشد و در آن تصرف کند. همان‌گونه که عالم طبیعت فروترین مرتبه از عوالم هستی است، نتیجه فروترین مرتبه اسماء خدای متعال است و کسی که به فروترین مرتبه اسماء علم داشته باشد، بر فروترین مرتبه عالم هم تسلط دارد و می‌توان در آن تصرف کند و با اعمال قوانین ناشناخته آن زمین و زمان را از احکام و آثار متعارف و عمومی شناخته شده آن تهی سازد و احکام و آثار واقعی آن را که برای اکثر مردم ناشناخته است، ظاهر سازد چنان‌که آصف چنین کرد و با قبض زمین یا بسط زمان، نقل و انتقالی که باید در چندین روز انجام می‌شد در کم‌تر از چشم‌برهم‌زدنی انجام داد.

وَ نَحْنُ عِنْدَنَا مِنَ الِاسْمِ الْأَعْظَمِ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً

علم اهل بیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به تبع و به‌واسطه آن حضرت از اسماء خدای متعال یا مراتب اسم اعظم او، هفتاد و دو مرتبه از آن است، زیرا مرتبه وجودی آن خاندان مطهر، اولین مرتبه فروتر از ذات حق تعالی و در واقع، اولین تعین خدای متعال است. مرتبه بالاتر از آن، ذات مطلق حق تعالی است که نه اسمی دارد نه وصفی، نه معروف کسی است نه مذکور کسی و نه معبود کسی و به‌حق می‌توان گفت: ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک[2]

وَ حَرْفٌ وَاحِدٌ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَهُ

اسم یا اسماء مستاثر

یکی یا برخی از مراتب علم حق تعالی مختص به خود اوست و همانند معرفت به ذات او هیچ‌کس سهم و احاطه‌ای بدان ندارد. این مرتبه از علم در مراتب عین که ظاهر یا متعین می‌شود، اسم یا اسمائی دارد که همانند خود علم، کسی به معرفت بدان نمی‌رسد و ممکن نیست برسد. آن مرتبه از علم و این مرتبه از عین مختص به خدای متعال است و آن را با توجه به برخی از روایات، علم و اسماء مستأثر نامیده‌اند. علم غیب حقیقی که جز خدای متعال هیچ کسی بدان آگاهی ندارد نه بالاصاله و نه بالتبع همین است. بقیه مراتب و موارد غیب نسبی است و البته همه موارد و مراتب علم حتی علم حصولی ذهنی حتی به اولیات هم از مواردی است که بالاصاله کسی بدان آگاهی ندارد اما بالتبع و با واسطه برای هر عالمی معلوم است.

وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ.

از آن‌جا که حدیث شریف مربوط به علم و قدرت است، بیان این ذکر شریف که در مقام بیان انحصار قدرت به خدای متعال است، به‌جا و لازم است.

185- الحديث الثانی و هو الواحد عشر و ستة مائة

عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِ أَبِي‌عَبْدِاللَّهِ(ع) لَمْ أَحْفَظْ اسْمَهُ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) يَقُولُ: إِنَّ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ(ع) أُعْطِيَ حَرْفَيْنِ كَانَ يَعْمَلُ بِهِمَا، وَ أُعْطِيَ مُوسَى أَرْبَعَةَ أَحْرُفٍ، وَ أُعْطِيَ إِبْرَاهِيمُ ثَمَانِيَةَ أَحْرُفٍ، وَ أُعْطِيَ نُوحٌ خَمْسَةَ عَشَرَ حَرْفاً، وَ أُعْطِيَ آدَمُ خَمْسَةً وَ عِشْرِينَ حَرْفاً، وَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَمَعَ ذَلِكَ كُلَّهُ لِمُحَمَّدٍ(ص) ،وَ إِنَّ اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ ثَلاثَةٌ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً، أُعْطِيَ مُحَمَّدٌ(ص) اثْنَيْنِ وَ سَبْعِينَ حَرْفاً وَ حُجِبَ عَنْهُ حَرْفٌ وَاحِدٌ.

ترجمه: امام صادق علیه‌السلام مى‌فرمود: به عیسى بن مریم دو حرف داده شد كه با آن‌ها كار مى‌كرد و به موسى چهار حرف و به ابراهیم هشت حرف و به نوح پانزده حرف و به آدم بیست و پنج حرف داده شد و خدای متعال تمام این حروف را براى محمد صلى‌الله‌علیه‌وآله جمع فرمود، همانا اسم و اعظم خدا هفتاد و سه حرف است و هفتاد و دو حرف آن به محمد(ص) داده شد و یك حرف از او پنهان شد.

شرح

با توجه به اندازه برخورداری پیامبران علیهم‌السلام از مراتب اسماء به‌ویژه اسم اعظم حق تعالی می‌توان مرتبه علمی و جایگاه آن‌ها نسبت به مراتب اسماء را دریافت. در حدیث قبلی، آصف بن برخیا یک مرتبه از اسم اعظم را می‌شناخت و در این حدیث، حضرت عیسی علیه‌السلام، دو مرتبه، حضرت موسی علیه‌السلام، چهار مرتبه، حضرت ابراهیم علیه‌السلام هشت مرتبه، حضرت نوح علیه‌السلام، پانزده مرتبه، حضرت آدم علیه‌السلام، بیست و پنج مرتبه و پیامبر خاتم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم هفتاد و دو مرتبه و تنها یک مرتبه باقی می‌ماند که هیچ کس سهمی از آن ندارد.

البته مقصود از علم به این حروف یا مراتب، علم تفصیلی است نه اجمالی.

186- الحديث الثالث و هو الثانی عشر و ستة مائة

عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ النَّوْفَلِيِّ عَنْ أَبِي‌الْحَسَنِ صَاحِبِ الْعَسْكَرِ(ع) قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ: اسْمُ اللَّهِ الْأَعْظَمُ ثَلاثَةٌ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً، كَانَ عِنْدَ آصَفَ حَرْفٌ، فَتَكَلَّمَ بِهِ فَانْخَرَقَتْ لَهُ الْأَرْضُ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ سَبَإٍ فَتَنَاوَلَ عَرْشَ بِلْقِيسَ حَتَّى صَيَّرَهُ إِلَى سُلَيْمَانَ ثُمَّ انْبَسَطَتِ الْأَرْضُ فِي أَقَلَّ مِنْ طَرْفَةِ عَيْنٍ وَ عِنْدَنَا مِنْهُ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ عِنْدَ اللَّهِ مُسْتَأْثِرٌ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ.

ترجمه: حضرت ابوالحسن عسكرى علیه‌السلام مى‌فرماید: اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است، آصف یك حرف را داشت و چون به زبان آورد، زمین میان او و شهر سبا شكافته شد، او تخت بلقیس را به دست گرفت و به سلیمان رسانید، سپس زمین گشاده گشت و این عمل در كم‌تر از چشم به‌هم زدنى انجام شد و نزد ما هفتاد و دو حرف از اسم اعظم است و یك حرف نزد خداست كه در علم غیب بخود اختصاص داده است.

شرح

مانند حدیث اول از همین باب است.



[1]

[2]