باب تعلیم همه علوم انبیاء به امیرالمومنین علیهم‌السلام

بَابُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يُعَلِّمْ نَبِيَّهُ عِلْماً إِلا أَمَرَهُ أَنْ يُعَلِّمَهُ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ وَ أَنَّهُ كَانَ شَرِيكَهُ فِي الْعِلْمِ

باب تعلیم همه علوم انبیاء به امیرالمومنین علیهم‌السلام

و هو الباب الثامن و الاربعون من كتاب الحجة و فيه ثلاثة احادیث

در این باب سه روایت نقل شده است که یا تمثیلی است بر هم‌اندازه بودن علم امیرالمومنین صلوات‌الله‌سلامه‌علیه از طریق بیانی تمثیلی یا بیان رخ‌دادی است که در عالم مثال و ملکوت اتفاق افتاده است و پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و امیرالمومنین صلوات‌الله‌سلامه‌علیه آن را مشاهده و تجربه کرده‌اند. بنا بر احتمال نخست، امام صادق صلوات‌الله‌سلامه‌علیه حقیقتی را در قابل تمثیل بیان فرمودند و بنا بر احتمال دوم، حقیقتی را آن دو بزرگوار در عالم ملکوت تجربه کرده‌ و آن را بیان نمودند به‌گونه‌ای آن حقیقت رخ داده است که غیر از آن دو (غیر از اهل بیت آن حضرت)، کسی نه توانایی تجربه‌ آن را داشته و نه توانایی مشاهده آن را. البته احتمال سوم هم همان است که معنای طبیعی و عرفی آن را در نظر بگیریم و حقیقتا دو انار طبیعی بدانیم اگرچه از ذهن دور است در هرصورت معنی عرفی آن همین است که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم سه‌ چهارم آن را تناول فرمودند و یک چهارم آن را نیز امیرالمومنین صلوات‌الله‌سلامه‌علیه تناول نمودند.

253- الحديث الاول و هو التاسع و السبعون و ستة مائة

عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي‌عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: إِنَّ جَبْرَئِيلَ(ع) أَتَى رَسُولَ اللَّهِ(ص) بِرُمَّانَتَيْنِ فَأَكَلَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) إِحْدَاهُمَا وَ كَسَرَ الْأُخْرَى بِنِصْفَيْنِ فَأَكَلَ نِصْفاً وَ أَطْعَمَ عَلِيّاً نِصْفاً، ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): يَا أَخِي هَلْ تَدْرِي مَا هَاتَانِ الرُّمَّانَتَانِ؟ قَالَ: لا قَالَ: أَمَّا الْأُولَى فَالنُّبُوَّةُ، لَيْسَ لَكَ فِيهَا نَصِيبٌ، وَ أَمَّا الْأُخْرَى فَالْعِلْمُ، أَنْتَ شَرِيكِي فِيهِ، فَقُلْتُ: أَصْلَحَكَ اللَّهُ كَيْفَ كَانَ يَكُونُ شَرِيكَهُ فِيهِ؟ قَالَ: لَمْ يُعَلِّمِ اللَّهُ مُحَمَّداً(ص) عِلْماً إِلا وَ أَمَرَهُ أَنْ يُعَلِّمَهُ عَلِيّاً(ع).

ترجمه:

حمران بن اعين از امام صادق علیه‌السلام نقل کرده که فرمود: جبرئيل علیه‌السلام دو عدد انار براى پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم آورد. آن حضرت يكى از آن‌ها را خورد و ديگرى را به دو نيم كرد و نيمى از آن را هم خورد و نيم دیگر را به على علیه‌السلام خورانيد، سپس رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمود: اى برادرم، مي‌دانى اين دو انار چه بودند؟ عرض كرد، نه. فرمود: اوّلى نبوت بود كه تو در آن سهمی ندارى و ديگرى، علم بود كه تو در آن شريك منى. حمران گفت: أصلحك الله چگونه شريكش بود؟ فرمود: هيچ علمى را خدا به پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نياموخت مگر آن‌که به او فرمان داد تا به على علیه‌السلام آن را بياموزد.

شرح

نبوت و رسالت به حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ختم شده است و پس از آن حضرت نه امیرالمومنین صلوات‌الله‌سلامه‌علیه در آن شریک است و نه هیچ کسی دیگر. اما علم آن حضرت از طریق وراثت و تعلیم خاص به همه اهل بیت منصوص آن حضرت رسیده است و همه آن‌ها در علم آن حضرت شریک هستند.

لازم به دقت است که شریک بودن اهل بیت پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در علم آن حضرت به معنی هم‌رتبه بودن اهل بیت علیهم‌السلام با آن حضرت نیست همان‌گونه که پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و اهل بیت آن حضرت به اذن و اراده خدای متعال به همه چیز علم دارد ولی این به معنی هم‌رتبه بودن علم آن حضرات با علم خدای متعال نیست.

اشتراک وجود یا کمالات وجود در مراتب مختلف وجود یا ظهور به معنی هم‌رتبگی نیست بلکه در عین اشتراک مراتب، اصالت و تبعیت در همه مراتب وجود یا ظهور محفوظ است. هر مرتبه‌ای از وجود یا ظهور نسبت به مرتبه فروتر از خود، حکم اصل و علیت دارد و نسبت به مرتبه فراتر از خود حکم فرع و معلولیت دارد.

هر چه بر هر مرتبه از مراتب عوالم هستی نازل می‌شود، از مسیر و مجری و مجلای پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نازل می‌شود با این توضیح که برخی از آن‌ها از مسیر و مجری و مجلای امیرالمومنین صلوات‌الله‌سلامه‌علیه به خلق می‌رسد و برخی به‌طور مستقیم. همه اهل بیت پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در این حکم شریک هستند.

آن‌چه در روایات از زبان امیرالمومنین صلوات‌الله‌وسلامه‌علیه نقل شده است به این مضمون که من بنده‌ای از بندگان حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم هستم هم به معنی حقیقی آن درست است و هم به معنی مجازی آن.

بنده بودن امیرالمومنین صلوات‌الله‌سلامه‌علیه برای پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم

عن الصادق عليه‌السَّلام: أنهُ قَالَ: جَاءَ حِبْرٌ مِنَ الْأَحْبَارِ إِلَى أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عليه‌السَّلام، فَقَالَ: يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ مَتَى كَانَ رَبُّكَ؟ فَقَالَ لَهُ: ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ، وَ مَتَى لَمْ يَكُنْ حَتَّى يُقَالَ مَتَى كَانَ، كَانَ رَبِّي قَبْلَ الْقَبْلِ بِلا قَبْلٍ، وَ بَعْدَ الْبَعْدِ بِلا بَعْدٍ، وَ لا غَايَةَ وَ لا مُنْتَهَى لِغَايَتِهِ، انْقَطَعَتِ الْغَايَاتُ عِنْدَهُ فَهُوَ مُنْتَهَى كُلِّ غَايَةٍ.

فَقَالَ: يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ، أَ فَنَبِيٌّ أَنْتَ؟ فَقَالَ: وَيْلَكَ، إِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ مُحَمَّدٍ.

ترجمه: یکی از علمای اهل کتاب به خدمت امام علی علیه‌السلام رسید و گفت: ‌ای امیرالمومنین، چه زمانی خداوند به وجود آمده است؟ حضرت فرمودند: مادرت به عزایت بنشیند، چه زمانی نبوده تا بگوییم چه زمانی به وجود آمد. پروردگارم قبل از قبلی که قبل از آن قبلی نبود، بوده و بعد از بعدی که بعد از آن بعدی نخواهد بود، هست و منتهی و غایتی ندارد و تمام غایات و انتها به خداوند منقطع می‌شود.

گفت: ‌ای امیرالمومنین! آیا شما پیامبر هستید؟ آن حضرت فرمود: وای بر تو! همانا من بنده‌ای از بندگان محمد هستم.

حدیث دیگر

روى صعصعة بن صوحان أنه سأل أميرالمؤمنين علي بن أبي‌طالب عليه‌السلام في اليوم الأخير من حياته الشريفة قائلاً: يا أميرالمؤمنين! أخبرني أنت أفضل أم آدم (عليه السلام)؟

فقال الإمام علي عليه السلام: يا صعصعة! تزكية المرء نفسه قبيح و لولا قول الله عز وجل: وأما بنعمة ربك فحدث، ما أجبت.

يا صعصعة أنا أفضل من آدم لأن الله تعالى أباح لآدم كل الطيبات المتوفرة في الجنة و نهاه عن أكل الحنطة فحسب، و لكنه عصى ربه و أكل منها. و أنا لم يمنعني ربي من الطيبات و ما نهاني عن أكل الحنطة فأعرضت عنها رغبة و طوعاً.

فقال صعصعة: أنت أفضل أم نوح؟ فقال عليه السلام: أنا أفضل من نوح لأنه تحمل ما تحمل من قومه و لما رأى العناد دعا عليهم و ما صبر على أذاهم فقال: رب لا تذر على الأرض من الكافرين دياراً.

و لكني بعد حبيبي رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله، تحملت أذى قومي و عنادهم فظلموني كثيراً فصبرت و ما دعوت عليهم.

فقال صعصعة: أنت أفضل من إبراهيم؟ فقال عليه‌السلام: أنا أفضل لأن إبراهيم قال: رب أرني كيف تحيي الموتى. قال أولم تؤمن قال بلى و لكن ليطمئن قلبي) و لكني قلت: لو كشف لي الغطاء ما إزددت يقيناً.

فقال صعصعة: أنت أفضل من موسى؟ فقال علي عليه‌السلام: أنا أفضل من موسى، لأن الله تعالى أمره أن يذهب إلى فرعون و يبلغه رسالته، قال رب إني قتلت منهم نفساً فأخاف أن يقتلون. و لكني حين أمرني حبيبي رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله بأمر الله عز و جل حتى أبلغ أهل مكة المشركين سورة البراءة و أنا قاتل كثيراً من رجالهم و أعيانهم و مع ذلك أسرعت غير مكترث و ذهبت وحدي بلا خوف و لا وجل، فوقفت جمعهم رافعاً صوتي و تلوت الآيات من سورة براءة و هم يسمعون.

قال صعصعة: أنت أفضل أم عيسى؟ فقال عليه‌السلام: أنا أفضل لأن ابن مريم بنت عمران لما أرادت أن تضع عيسى كانت في البيت المقدس، جاءها النداء: أخرجي من البيت هاهنا محل عبادة لا محل ولادة، فخرجت (فاجاءها المخاض إلى جذع النخلة) و لكن أمي فاطمة بنت أسد لما قرب مولدي جاءت إلى بيت الله الحرام و التجأت إلى الكعبة و سألت ربها أن يسهل عليها الولادة، فانشق لها جدار البيت الحرام و سمعت النداء: يا فاطمة أدخلي، فدخلت وردت الجدار على حاله فولدتني في حرم الله و بيته.

فقال صعصعة: أنت أفضل أم محمد، فقال (عليه السلام): أنا عبد من عبيد محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله)

ترجمه: در آخرین روز حیات دنیوی حضرت امیرالمومنین علیه‌السلام، صعصه بن صوحان به عیادت حضرت آمد .

عرض کرد یا امیرالمومنین! مقام تو بالاتر است یا حضرت آدم؟

امیرالمومنین فرمود: ای صعصعه خودستایی ناپسند است. اگر نبود امر خدای متعال که فرمود: نعمت خدایت را بگو، جوابت نمی‌دادم.

حضرت فرمود: من از آدم افضلم، زیرا خداوند بر آدم تمام نعمت‌های بهشت را حلال کرد و فرمود: (وَ لاَ تَقْرَبَا هَـذِهِ الشَّجَرَةَ) ولی او از همان درخت خورد ولی با این‌که تمام نعمت‌ها و گندم برایم حلال بود با میل و رغبت از آن اعراض کردم و نخوردم.

صعصعه گفت: مقام شما بالاتر است یا حضرت نوح؟ حضرت فرمود: من، چون نوح تا عناد قومش را دید بر قومش نفرین کرد: خدایا یکی از این‌ها رو روی زمین نگذار ولی من بعد از حبیبم رسول خدا اذیت‌های آن‌ها را تحمل کردم ولی نفرین نکردم.

صعصعه: مقام شما بالاتر است یا حضرت ابراهیم؟

حضرت فرمود: من افضلم چون ابراهیم گفت خدایا به من نشان ده چگونه مرده‌ها را زنده می‌کنی.

خدا متعال فرمود: آیا ایمان نیاورده‌ای؟ عرض کرد: چرا ولی برای این‌که قلبم مطمئن شود.

ولی من گفتم اگر تمام حجاب‌ها کنار رود، ذره‌ای بر یقینم افزوده نمی‌شود.

عرض کرد: مقام شما بالاتر است یا حضرت موسی؟ فرمود من از موسی برترم، زیرا چون خداوند به موسی امر کرد به سوی فرعون رود و او را دعوت نماید، موسی گفت: خدایا من می‌ترسم چون یکی از آن‌ها را کشته‌ام.

اما وقتی حبیبم مرا امر کرد سوره برائت را برای مشرکان بخوانم با این‌که من بسیاری از اعیان و بزرگان آن‌ها را کشته بودم، بدون ترس، سوره را برای آن‌ها خواندم.

صعصعه عرض کرد: مقام شما بالاتر است یا حضرت عیسی؟

حضرت فرمود: من. چون وقتی حضرت عیسی می‌خواست به دنیا بیاید، خدا به حضرت مریم فرمود: از بیت المقدس بیرون برو، این‌جا مجل عبادت است نه ولادت ولی هنگام به دنیا آمدن من، خدا دیوار کعبه را شکافت و به مادرم گفت: داخل شو و مرا در حرم الهی به دنیا آورد.

صعصعه عرض کرد شما افضلید یا پیامبر اسلام؟

حضرت فرمود: من بنده‌ای (غلامی) از بندگان (غلامان) محمد هستم.

«عبد» هم به معنی بنده است هم غلام و هم مطیع و فرمان‌بر.

آخرین نکته در شرح حدیث

مقصود از تعلیم، نوع عرفی و طبیعی آن نیست.

1- نوع عرفی آموزش همان است که معلمان در مدارس از طریق الفاظ و مفاهیم، به متعلمان آموزش می‌دهند و آن‌ها نیز به نوبه خود با تمرین و تکرار آن را به ذهن خود می‌سپارند. این نوع از آموزش در علوم حصولی و برای کسانی که به صورت‌ها و مفاهیم و الفاظ موقتا نیازمند هستند، سودمند است و کاربرد دارد اما علمی که باید عین هویت و حقیقت متعلم بشود و الفاظ و مفاهیم صرفا برای انتقال به دیگران لازم است، از این طریق به کسی منتقل نمی‌شود.

علاوه بر آن‌که علومی از این طریق قابل انتقال است که یا از سنخ مفاهیم و ماهیات باشد و یا قابلیت انتقال از طریق مفاهیم و ماهیات و به تبع آن‌ها از طریق الفاظ را داشته باشند و این چیزی جز حکایت‌های مقولی حوادث و رخ‌دادهای طبیعی و دنیوی که زبان بشری برای آن‌ها وضع شده است، نیست اگرچه انتقال همین رخ‌دادها در قالب‌های مقولی نیز به‌طور کامل و آن‌گونه که باید امکان‌پذیر نیست و یا کسی نمی‌تواند یقین به انتقال آن‌ها داشته باشد.

2- نوع طبیعی آموزش عبارت است از تجربه و مواجهه مستقیم متعلم با موضوع مورد آموزش آن‌گونه که نوزادان و نیز کودکان پیش از آغاز آموزش رسمی عرفی آموزش می‌بینند و البته بزرگ‌سالان نیز بخشی از آموزش خود را از همین طریق دنبال می‌کنند.

آن‌چه در مورد آموزش رسمی عرفی گفته شد درباره این نوع آموزش نیز گفته می‌شود، یعنی این نوع آموزش نیز اغلب در همان مواردی به‌کار می‌رود که نوع نخست به‌کار می‌رفت، یعنی در آموزش چیزهایی به‌کار می‌رود که از طریق ادراکات حسی ظاهری قابل درک باشد.

انتقال آموزه‌های فراطبیعی که نه ماهیت‌پذیرند نه مفهوم‌پذیر و نه واژگانی برای آن‌ها وضع شده است و نه ممکن است وضع بشود، از راه‌های رسمی یادشده ممکن نیست، زیرا ابزارهای انتقال آن‌ها که مفاهیم، ماهیات و الفاظ است نه تنها وجود ندارد بلکه ممکن هم نیست که وجود داشته باشد.

جای‌گاه این‌ آموزه‌ها فراتر از طبیعت و مراتب پیرامونی آن است و اگر قائل به انتقال آن‌ها باشیم از راه‌های دیگری باید منتقل شود مانند راه‌های طبیعی غیر متعارف هم‌چون اطاعت از حق تعالی و رعایت تقوی و راه‌های غیر طبیعی مانند وحی و الهام. و اگر قائل به انتقال نباشیم که نیستیم، انتقالی در کار نیست تا چگونگی آن بررسی شود.

در این صورت علم از طریق انکشاف برای انسان حاصل می‌شود و البته راه‌های زمینه‌ساز برای انکشاف همان‌هایی است که در نظریه انتقال گفته شد: راه‌های طبیعی متعارف، طبیعی نامتعارف و فراطبیعی.

آن‌چه درباره تعلیم دیدن خصوصی حضرت امیرالمومنین صلوات‌الله‌و‌سلامه‌علیه نزد حضرت ختمی مرتبت صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم وارد شده است مبنی بر این‌که خاتم انبیاء صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم هزار باب به خاتم اولیاء صلوات‌الله‌و‌سلامه‌علیه آموخت که از هر باب آن هزار باب دیگر آشکار شد، آموزش‌های رسمی و یا غیر رسمی متعارف و غیرمتعارف نیست بلکه از راه‌های فراطبیعی و لدنی است.

روایات ناظر به آموزش خصوصی حضرت امیرالمومنین صلوات‌الله‌و‌سلامه‌علیه و هزار باب

حدثنی باباً یفتح الف باب کل باب یفتح الف باب(بصائر الدرجات، ص ۲۱۳؛ الخصال، ج۲، ص۶۵۲ با کمی تفاوت)

بابی از دانش به من آموخت که از آن هزار باب گشوده شد که از هر کدام از آن‌ها هزار باب گشوده شد.

علمه باباً واحداً فتح ذلک الباب الف باب، فتح کل باب الف باب(الخصال، ج۲، ص۶۴۹.)

علمنی الف باب یفتح کل باب الف باب.( امالی الصدوق، ص۶۳۶)

علمنی الف باب یفتح کل باب الف باب(امالی المفید، ص۳؛ ارشاد القلوب، ج۲، ص۲۹۶؛امالی الطوسی، ص۶۲۵)

حدثنی بالف باب من العلم، یفتح کل باب الی الف باب(الکافی، ج۸، ص۱۴۶؛ بصائر الدرجات، ص۳۱۳، ح۱، ۲ و ح۳؛ بصائر الدرجات، ص۳۰۴، ح۸؛الخصال، ج۲، ص۶۴۳، ح۲۱؛ الخصال، ج۲، ص۶۴۷؛ ر.ک: المناقب، ج۱، ص۲۳۷؛ روضة الواعظین، ج۱، ص۷۵.)

هزار باب به من آموخت که از هر بابی هزار باب گشوده شد

استودعت الف مفتاح یفتح کل مفتاح الف باب یفضی کل باب الی الف الف عهد(امالی المفید، ص۳؛ ارشاد القلوب، ج۲، ص۲۹۶؛امالی الطوسی، ص۶۲۵)

برای من هزار کلید که هریک باز کننده هزار بابی است و هر کدام به هزاران عهد می‌انجامد را ودیعه نهاد.

انّ رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله علمنی الف باب من الحلال و الحرام، و مما كان و مما یكون الی یوم القیامة كل باب منها یفتح الف باب فذلك الف الف باب حتی علمت علم المنایا و البلایا و فصل الخطاب(الخصال، ج۲، ص۶۴۷، ح۳۰؛ بصائر الدرجات، ص۳۰۵ با کمی تفاوت)

رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به من هزار باب از حلال و حرام و دانش گذشته و آینده تا روز قیامت را آموخت. از هر یک از باب‌ها هزار درب دیگر باز می‌شود. پس آن هزار هزار باب است، تا آن که علم منایا و بلایا(مرگ و مصیبت ها) و فصل الخطاب را آموختم.

ان فی صدری هذا لَعلما جماً علّمنیه رسول الله صلی الله علیه وآله لو أجد له حفظة یرعونه حق رعایته و یروونه عنی كما یسمعونه منی اذاً أودعتهم بعضه فیعلم به كثیراً من العلم. ان العلم مفتاح كل باب، و كل باب یفتح الف باب(صائر الدرجات، ص۳۰۵، ح۱۲؛ الخصال، ج۲، ص۶۴۶، ح۲۹)

همانا در سینه من علم فشرده‌ای است که رسول خدا به من آموخته است. اگر نگاهبانانی بیابم که به شایستگی از آن مخافظت کنند و همان‌گونه که از من شنیده‌اند روایت کنند، بخشی از آن را به وی می‌سپارم که با همان اندک، علم زیادی یاد می‌گیرد.۴همانا علم کلید هر بابی است و هر بابی هزار باب دیگر می‌گشاید.

ابن عباس: سمعت من علیّ حدیثاً لم أدرِ ما وجهه و لم أنكره، سمعته یقول: «ان رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله اسر الیّ فی مرضه فعلمنی مفتاح الف باب من العلم یفتح كل باب الف باب(ر.ک الصراط المستقیم ج۲، ص۱۵۱)

از علی علیه‌السلام سخنی را شنیدم با آن که چگونگی آن را نمی‌دانم، اما آن را رد نمی‏کنم، شنیدم که می‌فرمود: رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در بیماریش به من به‌گونه ویژه و پنهانی سخن گفت، پس به من کلید هزار باب از دانش را آموخت که هر یک از آن باب‌ها هزار باب را می‌گشود.

254- الحديث الثانی و هو الثمانون و ستة مائة

عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي‌جَعْفَرٍ(ع) قَالَ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ(ع) عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) بِرُمَّانَتَيْنِ مِنَ الْجَنَّةِ فَأَعْطَاهُ إِيَّاهُمَا فَأَكَلَ وَاحِدَةً وَ كَسَرَ الْأُخْرَى بِنِصْفَيْنِ فَأَعْطَى عَلِيّاً(ع) نِصْفَهَا فَأَكَلَهَا، فَقَالَ: يَا عَلِيُّ أَمَّا الرُّمَّانَةُ الْأُولَى الَّتِي أَكَلْتُهَا فَالنُّبُوَّةُ لَيْسَ لَكَ فِيهَا شَيْ‏ءٌ وَ أَمَّا الْأُخْرَى فَهُوَ الْعِلْمُ فَأَنْتَ شَرِيكِي فِيهِ.

ترجمه: امام باقر(ع) فرمود: جبرئیل (ع) با دو انار بهشتى بر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نازل شد و هر دو را به آن حضرت داد، پیامبر صلى‌الله‌علیه‌وآله یكى را خورد و دیگرى را از میان دو نیمه كرد، سپس نیمى را به على علیه‌السلام داد تا بخورد، آن‌گاه فرمود: اى على! انار اولى را كه من خوردم نبوت بود كه تو را در آن بهره‌اى نیست و دیگرى علم و دانش بود كه تو با من در آن شریك هستى.

255- الحديث الثالث و هو الواحد و الثمانون و ستة مائة

مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَاجَعْفَرٍ(ع) يَقُولُ: نَزَلَ جَبْرَئِيلُ عَلَى مُحَمَّدٍ(ص) بِرُمَّانَتَيْنِ مِنَ الْجَنَّةِ فَلَقِيَهُ عَلِيٌّ(ع)، فَقَالَ: مَا هَاتَانِ الرُّمَّانَتَانِ اللَّتَانِ فِي يَدِكَ؟ فَقَالَ: أَمَّا هَذِهِ، فَالنُّبُوَّةُ لَيْسَ لَكَ فِيهَا نَصِيبٌ، وَ أَمَّا هَذِهِ، فَالْعِلْمُ. ثُمَّ فَلَقَهَا رَسُولُ اللَّهِ(ص) بِنِصْفَيْنِ، فَأَعْطَاهُ نِصْفَهَا وَ أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) نِصْفَهَا، ثُمَّ قَالَ: أَنْتَ شَرِيكِي فِيهِ وَ أَنَا شَرِيكُكَ فِيهِ. قَالَ: فَلَمْ يَعْلَمْ وَ اللَّهِ رَسُولُ اللَّهِ(ص) حَرْفاً مِمَّا عَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلا وَ قَدْ عَلَّمَهُ عَلِيّاً ثُمَّ انْتَهَى الْعِلْمُ إِلَيْنَا ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى صَدْرِهِ

ترجمه: جبرئيل علیه‌السلام براى رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم دو انار از بهشت فرود آورد. پس اميرالمؤمنين صلوات‌الله‌و‌سلامه‌علیه آن حضرت را دید و عرض كرد: «اين دو انارى كه در دست شماست، چيست». پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمود: «امّا اين يكى، نبوّت است كه تو از آن نصيبى ندارى و امّا اين ديگرى، علم است». سپس رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم آن را نصف كرد و نيمى از آن را به اميرالمؤمنين صلوات‌الله‌و‌سلامه‌علیه داد و نيم ديگر را خود برداشت و سپس فرمود : «تو در علم، شريك من هستى و من در آن با تو شريكم.

 امام محمد باقر صلوات‌الله‌و‌سلامه‌علیه فرمود: به خدا سوگند، علم به هیچ چیزی را خدای متعال به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم تعليم نكرد مگر آن كه آن را به على عليه‌السلام تعليم نمود و سپس اين علم به ما (در حالی‌که دست خود را بر سينه مبارك خود گذاشت) رسید.

شرح

تفاوت این حدیث شریف با دو حدیث قبلی در فراز پایانی آن است که فرمود:

فَلَمْ يَعْلَمْ وَ اللَّهِ رَسُولُ اللَّهِ(ص) حَرْفاً مِمَّا عَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلا وَ قَدْ عَلَّمَهُ عَلِيّاً ثُمَّ انْتَهَى الْعِلْمُ إِلَيْنَا ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى صَدْرِهِ

که به روشنی نشان‌دهنده برابری علم حضرت خاتم ولایت صلوات‌الله‌و‌سلامه‌علیه با علوم حضرت خاتم نبوت صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم است. البته با حفظ اصالت و فرعیت چنان‌که پیش‌تر گفته شد.