باب كراهت تعیین وقت ظهور امام علیه‌السلام

جزء سوم کتاب کافی

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

بَابُ كَرَاهِيَةِ التَّوْقِيتِ

باب كراهت تعیین وقت ظهور امام علیه‌السلام

و هو الباب الثامن و السبعون من كتاب الحجة و فيه سبعة احادیث

507- الحديث الاول و هو السادس و الثلاثون و ثمانیة مائة

عَنْ أَبِي‌حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَاجَعْفَرٍ(ع) يَقُولُ: يَا ثَابِتُ! إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ كَانَ وَقَّتَ هَذَا الْأَمْرَ فِي السَّبْعِينَ فَلَمَّا أَنْ قُتِلَ الْحُسَيْنُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ، اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ تَعَالَى عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَخَّرَهُ إِلَى أَرْبَعِينَ وَ مِائَةٍ فَحَدَّثْنَاكُمْ فَأَذَعْتُمُ الْحَدِيثَ فَكَشَفْتُمْ قِنَاعَ السَّتْرِ وَ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ بَعْدَ ذَلِكَ وَقْتاً عِنْدَنَا وَ يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ قَالَ أَبُوحَمْزَةَ: فَحَدَّثْتُ بِذَلِكَ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) فَقَالَ: قَدْ كَانَ كَذَلِكَ

ترجمه: ابوحمزه ثمالى گوید: شنیدم امام باقر علیه‌السلام می‌فرمود: اى ثابت همانا خداى تبارك و تعالى این امر را در هفتاد معین کرد، چون حسین صلوات‌اللّه‌وسلامه‌علیه كشته شد، خشم خداى تعالى بر اهل زمین سخت گشت، آن را تا صد و چهل به تأخیر انداخت. سپس كه ما به شما خبر دادیم، آن خبر را فاش كردید و از روى پوشیده، پرده برداشتید، بعد از آن خدا براى آن وقتى نزد ما قرار نداد. خدا هر چه را خواهد محو كند و ثابت گذارد و اصل كتاب نزد اوست.

ابوحمزه گوید: من این حدیث را به امام صادق علیه‌السلام عرض كردم، فرمود: چنین بوده است.

شرح: این روایت از چند نظر اجمال و ابهام دارد كه شارحان دانشمند اصول كافى هم فقط با ذكر احتمالات آن را توضیح داده‌اند: اول از نظر هفتاد و صد و چهل كه معلوم نیست واحدش روز یا ماه یا سال یا چیز دیگر است و ثانیاً مبدأش معلوم نیست كه آیا هجرت است یا بعثت و یا زمان دیگر و ثالثاً كلمه هذا الامر اجمال دارد از این نظر كه آیا مقصود ظهور امام زمان است یا ظهور دولت حق به‌دست امامى از ائمه یا چیز دیگر است، اگر چه در این مورد، چنان‌که مرحوم مجلسى هم گوید وجه دوم واضح و روشن به نظر می‌رسد و رابعاً در اثر اجمال كلمه هذا الامر خبر دادن ائمه علیهم‌السلام و فاش كردن مردم هم مجمل مى‌شود و خلاصه این روایت یا از جمله اخبار متشابه و مستصعبى است كه درك و فهم آن منحصر به خواص است و یا آن كه در زمان صدورش قرائن و شواهد معلوم و روشنى نزد امام و مخاطب وجود داشته كه معنى آن براى عموم روشن بوده است و سپس به مرور زمان آن قرائن از میان رفته و لذا فهمیدنش براى زمان ما دشوار و متعسر گشته است.

از این‌که فرمود: بنابراین بود که ظهور 70 سال بعد رخ دهد، ممکن است مقصود از هفتاد با اندکی کم و زیاد باشد که با پایان غیبت صغری برابر است و گویی یکی از احتمالات این است که ممکن بود غیبت به صغری ختم شود و غیبت کبری وجود نداشته باشد ولی کاری که امت به‌ظاهر مسلمان که باید آموزه‌های الهی و نبوی را به دیگران برسانند با اهل بیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم کردند، ناشایستگی آن‌ها را برای درک عصر ظهور چنان آشکار کرد که هیچ تردیدی در آن نمی‌توان داشت. با رفتار ظالمانه آن‌ها با اهل بیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم غیبت کبری قطعی شد و بسا مردم هر کاری که با ظهور تناسب نداشته باشد، انجام دهند، مدت زمات غیبت دو برابر و چند برابر خواهد شد.

ممکن است مقصود از هفتاد کثرت باشد. همان‌گونه که عدد هفت و چهل نشان‌دهنده کثرت در زمان است عدد هفتاد نیز همین‌گونه بلکه نشان‌دهنده کثرت مضاعف است. بر این اساس تکرار و ضرب هفتاد در هر عددی نیز نشان‌دهند کثرت‌های بی‌شمار عادی و عرفی خواهد بود.

احتمال دوم که هفتاد و صدو چهل که مضاعف آن است نشان‌دهنده کثرت باشد به ذهن نزدیک‌تر است و در این صورت زمان ظهور با توجه به تغییرپذیری آن به وسیله رفتار انسان‌ها، دورتر از آن است که به ذهن عموم مردم می‌رسد.

البته تغییر در زمان ظهور به معنی تغییر ان در همه مراتب عوالم و همه مراتب علم نیست بلکه ظهور در بسیاری از مراتب عوالم هست امری ثابت و تغییرناپذیر است و در جای خود بدون کم‌ترین تعجیل یا تاخیری تحقق خواهد یافت چه رسد به مراتب علم که تغییرناپذیری آن نسبت به عوالم عینی بسیار کم‌تر است. روشن است تغییرناپذیری زمان ظهور در علم خدای متعال یا برخی از مراتب خاص مخلصین از انبیاء و اولیاء چیزی نیست که نیاز به توضیح داشته باشد.

508- الحديث الثانی و هو السابع و الثلاثون و ثمانیة مائة

عَنْ عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي‌عَبْدِاللَّهِ(ع) إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ مِهْزَمٌ فَقَالَ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ أَخْبِرْنِي عَنْ هَذَا الْأَمْرِ الَّذِي نَنْتَظِرُ مَتَى هُوَ؟ فَقَالَ: يَا مِهْزَمُ كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ وَ هَلَكَ الْمُسْتَعْجِلُونَ وَ نَجَا الْمُسَلِّمُونَ

ترجمه: عبدالرحمن بن كثیر گوید: خدمت امام صادق علیه‌السلام نشسته بودم كه مهزم وارد شد و عرض كرد: قربانت: به من خبر دهید: این امرى كه در انتظارش هستیم كى واقع می‌شود؟ فرمود: اى مهزم! دروغ گفتند وقت‌گزاران و هلاك شدند شتاب‌كنندگان و نجات یافتند تسلیم‌شوندگان.

شرح: ظهور امام زمان علیه‌السلام از جمله اموری است كه وقتش معلوم نیست لذا در این روایت تصریح شده است كه كسانی كه براى آن وقت معین كنند دروغ‌گویند و كسانی كه درباره ظهور آن حضرت شتاب‌زده شوند یعنى به خدا اعتراض و اشكال كنند كه چرا آن حضرت را ظاهر نمی‌كند، خدا را نشناخته و به قضاء و قدر او راضى نگشته و در نتیجه به شقاوت و هلاكت رسیده‌اند. و اما انتظار فرج و دعا كردن براى ظهور آن حضرت و در عین حال راضى بودن به خواست و قضاء خدا و تسلیم در برابر فرمانش مقتضاى عبودیت و بندگى و محبوب خداى متعال و موجب نجات است.

شرح

1- ظهور امام زمان و اقامه عدل مطلق و تجلی تفصیلی جزئی صفات خدای متعال بنا بر روایات مربوط به آن یکبار در سیاره زمین رخ خواهد داد. در این‌که چنین رخدادی در جهان طبیعت تحقق خواهد یافت و نه تنها متعدد بلکه ممکن است بی‌شمار باشد امر عقلی است اما رخداد آن در سیاره زمین امری نقلی است و تعدد رخ‌داد آن در زمین دلیل و شاهد روایی هم ندارد.

جهان طبیعت مانند سایر عوالم هستی بدون مقایسه آن با سایر عوالم، نامتناهی است و در جهان نامتناهی به دلیل استعدادها و قابلیت‌های نامتناهی، حوادث و رخدادهای نامتناهی تحقق خواهد یافت. علاوه بر این‌که ظهور اسماء خدای متعال اعم از کلی و جزئی با فرض امکان قابلیت‌ها، قطعی و ضروری خواهد بود و چنین استعداد و قابلیتی در عوالم نامتناهی حتمی و ضروری است. بنابراین ظهور اسماء جزئی و تفصیلی حق تعالی در جهان طبیعت حتمی و ضروری است و به دلیل نامتناهی بودن جهان طبیعت، یا تعدد آن هم نامتناهی است و یا دست‌کم بی‌شمار است.

2- تحقق هر امری در جهان طبیعت، به‌صورت طبیعی رخ خواهد داد و نه فراطبیعی مگر معجزات و کرامات که دلیل خاص خود را می‌طلبد و پذیرش معجزات باید مدلل و موجه باشد و قدر متیقن آن مورد پذیرش است و آن هم مواردی است که نقل معتبری آن را تایید کرده باشد. ظهور عدالت تام و تفصیلی و تجلی اسماء جزئی حق تعالی به‌گونه تفصیلی به‌گونه طبیعی تحقق می‌یابد بنابراین متوقف بر قابلیت‌ها و استعدادهای مناسب آن است.

3- چنان‌که گفته شد تحقق هر امری در جهان طبیعت متوقف بر استعدادها و قابلیت‌های زمان‌مند است که ظهور هم یکی از آن‌هاست. این استعداد علاوه بر کمال عقل و علم و ایمان مردم آمادگی‌های همه‌جانبه آن‌ها نیز هست.

بر این اساس، ظهور زمانی رخ خواهد داد که همه استعدادها و شرایط و آمادگی‌های طبیعی و انسانی فراهم شده باشد و کسی نمی‌تواند برای آن زمان تعیین کند و تعیین زمان دست‌کم به سوء تفاهم و درنتیجه به دروغ خواهد انجامید.

سه نکته در این حدیث شریف مورد توجه قرار گرفته است:

1- كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ: تعیین وقت ظهور با توجه به توقف ان بر استعداد جهان طبیعت یا سیاره زمین و آمادگی فراگیر مردم با محاسبات عادی و عرفی و مانند آن ممکن نیست بنابراین تعیین زمان ظهور برای کسی با چنین محاسباتی ممکن نیست و به دروغ خواهد انجامید. اگر زمان ظهور با برپایی قیامت تفاوت دارد ولی امتناع تعیین زمان برای ان دو از طریق محاسبات متعارف ممکن نیست و اگر بر اساس محاسبات غیرمتعارف یا فراطبیعی زمان تعیین شود، به دلیل تسلط نداشتن عوام و خواص از انسان‌ها بر چنین علمی به سوء فهم و گژتابی در بیان که آن‌هم انواعی از دروغ است خواهد انجامید. به همین سبب نه تعیین زمان ظهور برای عوام و خواص ممکن است و نه برای اخص خواص و اولیاء و انبیاء؛ نه بر اساس محاسبات متعارف و نه غیر متعارف و فراطبیعی.

2- هَلَكَ الْمُسْتَعْجِلُونَ: ظهور با مقدمات و ملزومات و قابلیت‌های خاص خود در زمان خاص خود رخ خواهد داد و همان‌گونه که اصل ظهور قطعیت و ضرورت (عقلی و نقلی در کل جهان طبیعت و نقلی در زمین) دارد زمان آن هم قطعیت و ضرورت دارد بنابراین تعجیل وتاخیر آن ممکن نیست و هر که به هر یک از این دو حیثیت (تعجیل و تاخیر) گرفتار شود خود و دیگران را هلاک کرده است در حالی که هدف از ظهور، استکمال نفس به‌گونه بی‌بدیل است و در واقع از تعجیل و تاخیر نتیجه عکس به‌دست خواهد آمد.

یادآوری و تکرار دو نکته سودمند است: اول این‌که تعیین زمان ظهور غیر از اقدام برای اجرای عدالت است. اقدام برای اجرای عدالت از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر است که وظیفه‌ای عمومی و در همه شرایط است و این اگر چه ممکن است از مقدمات بعید ظهور باشد ولی ارتباط بی‌واسطه با آن ندارد. ارکان اصلی ظهور کمال عقل و علم و ایمان است که نه با تعدد برهان برابر است نه با کثرت مراکز و مقالات علمی و نه با فراگیری اعمال عبادی و رفتارهای صالح. دوم این‌که تعیین زمان ظهور که به دروغ خواهد انجامید غیر از فراهم ساختن مقدمات طبیعی ظهور است.

3- نَجَا الْمُسَلِّمُونَ: کسانی که تسلیم خدای متعال باشند یا تسلیم قوانین فطری و عقلی و طبیعی باشند، نه اهل تعجیل خواهند بود و نه اهل تاخیر و بنابراین اهل نجات خواهند بود و از عوارض هر یک از آن دو در امان خواهند بود.

509- الحديث الثالث و هو الثامن و الثلاثون و ثمانیة مائة

عَنْ أَبِي‌بَصِيرٍ عَنْ أَبِي‌عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْقَائِمِ(ع) فَقَالَ: كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ لا نُوَقِّتُ

ترجمه: ابوبصیر گوید: از امام صادق علیه‌السلام درباره قائم علیه‌السلام پرسیدم، فرمود: وقت‌گزاران دروغ‌گویند، ما خانواده‌اى هستیم كه تعیین وقت نكنیم.

شرح

1- این‌که اهل بیت علیهم‌السلام زمان ظهور را تعیین نمی‌کنند یا بدین سبب است که ظهور زمان‌پذیر نیست آن‌هم یا بدین دلیل که امری فراطبیعی است مانند برپایی قیامت یا بدین دلیل که عوامل موثر در زمان رخ‌داد ظهور چنان متغیر و سیال است که تعیین آن‌ها برای تعیین زمان ظهور ناممکن است و یا بدین سبب است که بر فرض که زمان ظهور تعیین شود مخاطب توانایی فهم درست و صادق آن را ندارد و در واقع کاستی در فهم مخاطب سبب می‌شود به سوء برداشت و کژتابی در فهم گرفتار شود.

2- این‌که تعیین وقت ظهور نمی‌کنند به معنی آن نیست که وفت آن را نمی‌شناسند بلکه یا به دلیل بیان‌ناپذیری آن است یا به دلیل ناتوانی مخاطب از فهم گزاره‌های مربوط به وقت آن یا به دلیل مصلحت نبودن آن.

3- وقتی اهل بیت علیهم‌السلام که علم گذشته و اینده تنها جزیی کوچک از علم آن‌هاست، تعیین وقت نمی‌کنند یا تعیین وقت برای دیگران ممکن نیست یا مجاز نیست یا دست‌کم خلاف ادب است.

510- الحديث الرابع و هو التاسع و الثلاثون و ثمانیة مائة

أَحْمَدُ بِإِسْنَادِهِ قَالَ: قَالَ: أَبَى اللَّهُ إِلا أَنْ يُخَالِفَ وَقْتَ الْمُوَقِّتِينَ

ترجمه: احمد با اسناد خود گوید: آن حضرت فرمود: خدا نخواهد جز آن كه با وقتی‌كه وقت‌گزاران تعیین كنند مخالفت كند (پس هر كه براى ظهور آن حضرت وقتى معین كند، واقع و حقیقت و زمانی كه خدا آن حضرت را ظاهر كند بر خلاف آن است).

شرح

این حدیث شریف به این معنی نیست که هرگاه کسی وقتی برای ظهور تعیین کرد خدای متعال  با آنمخالفت کند زیرا این معنی لوازم نادرستی دارد مانند تبعیت و تاثیرپذیری خدای متعال از آراء و اهوای خلق و تحقق نیافتن ظهور به‌طور کلی. مقصود این است که تعیین وقت به وسیله هر کسی انجام شود، نادرست است و بر اساس و قواعد درستی مبتنی نیست تا تحقق آن مورد انتظار باشد. در این صورت هر که درباره زمان ظهور هر چه بگوید سخنی نادرست و غیر مدلل و ناموجه است که برفرض که در آن زمان هم رخ دهد ارتباطی با پیش‌بینی یا محاساب عرفی و غیرعرفی آن‌ها ندارد و درواقع اساس چنین پیش‌بینی‌ها و محاسباتی نادرست است و خلاف حق و حقیقت است.

511- الحديث الخامس و هو الاربعون و ثمانیة مائة

عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي‌جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: قُلْتُ: لِهَذَا الْأَمْرِ وَقْتٌ؟ فَقَالَ: كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ إِنَّ مُوسَى(ع) لَمَّا خَرَجَ وَافِداً إِلَى‏ رَبِّهِ وَاعَدَهُمْ ثَلاثِينَ يَوْماً فَلَمَّا زَادَهُ اللَّهُ عَلَى الثَّلاثِينَ عَشْراً قَالَ: قَوْمُهُ قَدْ أَخْلَفَنَا مُوسَى فَصَنَعُوا مَا صَنَعُوا فَإِذَا حَدَّثْنَاكُمُ الْحَدِيثَ فَجَاءَ عَلَى مَا حَدَّثْنَاكُمْ بِهِ فَقُولُوا صَدَقَ اللَّهُ وَ إِذَا حَدَّثْنَاكُمُ الْحَدِيثَ فَجَاءَ عَلَى خِلافِ مَا حَدَّثْنَاكُمْ بِهِ فَقُولُوا صَدَقَ اللَّهُ تُؤْجَرُوا مَرَّتَيْنِ.

ترجمه: فضیل بن یسار گوید: به امام باقر علیه‌السلام عرض كردم: براى این امر وقتى هست؟ فرمود وقت‌گزاران دروغ گویند، وقت‌گزاران دروغ گویند، وقت‌گزاران دروغ گویند. همانا موسى علیه‌السلام چون (در طور سینا) به پروردگار خود براى پیغام بردن وارد شد، قومش را وعده سى روز دارد و چون خدا ده روز بر سى روز افزود قومش گفتند: موسى با ما خلف وعده كرد و كردند آن‌چه كردند (یعنى گوساله پرست شدند) پس اگر ما خبرى به شما گفتیم و طبق گفته ما واقع شد، بگوئید: خدا راست فرموده است و اگر خبرى به شما گفتیم و طبق گفته ما واقع نشد، باز هم بگوئید: خدا راست فرموده است تا دو پاداش گیرید.

شرح: درباره وعده‌ای‌كه خدای تعالى با موسى كرد: در سوره بقره مى‌فرماید: «زمانی كه با موسى چهل شب وعده گذاشتیم آیه 51» و در سوره اعراف فرماید «و با موسى سى شب وعده كردیم و آن را به ده (شب دیگر) كامل كردیم آیه 142» برخی از مفسرین گفته‌اند: وعده خدای تعالى با موسى علیه‌السلام همان چهل شب بوده كه باید سى روزش را روزه بگیرد و عبادت كند و ده روز دیگر هم صبر كند تا وقت مناجات رسد و برخی گفته‌اند در آن ده روز تورات بر او نازل شد و برخی دیگر از مفسرین گفته‌اند این موضوع مربوط به بداء است و براى امتحان قوم موسى بوده است، یعنى مدت میعاد در حقیقت همان چهل شب بود ولى موسى مأمور بود كه سى شب آن را به قومش بگوید و ده شب در آمدن تأخیر كند تا میعاد حقیقى كامل شود و هم بدین‌وسیله امتش آزمایش شوند و مؤمنین راسخ و ثابت آن‌ها از منافقین و متزلزلین ممتاز و مشخص گردند تا اگر در روز قیامت گروهی از آن‌ها در عالی‌ترین درجات بهشت و دسته دیگر در نازل‌ترین درجات و یا گرفتار كیفر و عقاب بودند انتقاد نكنند و عدالت و واقع‌بینى خدا براى آن‌ها روشن گردد، هم‌چنین است موضوع ظهور امام زمان علیه‌السلام و تعیین وقت براى آن كه اگر ائمه علیهم‌السلام درباره آن وقتى معین كنند و در آن وقت ظهور نكند مربوط به موضوع بداء و امتحان خدای تعالى از بندگان است تا مؤمنین واقعى و حقیقى آن‌ها از منافقین و ریاكاران ظاهرى مشخص و ممتاز گردند و كسى كه اخبار بدائیه را تصدیق كند به‌واسطه صعوبت آن بر نفس انسان، خدا اجر و پاداش او را مضاعف و دو برابر می‌دهد.

شرح

فَقَالَ: كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ

تاکید است بر نادرستی تعیین وقت برای ظهور یا به دلیلی وقت‌ناپذیری یا به دلیل سوء فهم یا به دلیل فقدان مصلحت.

إِنَّ مُوسَى(ع) لَمَّا خَرَجَ وَافِداً إِلَى‏ رَبِّهِ وَاعَدَهُمْ ثَلاثِينَ يَوْماً فَلَمَّا زَادَهُ اللَّهُ عَلَى الثَّلاثِينَ عَشْراً قَالَ: قَوْمُهُ قَدْ أَخْلَفَنَا مُوسَى فَصَنَعُوا مَا صَنَعُوا

‌عوامل نفسانی، فیزیکی و متافیزیکی بسیاری در کمیت و کیفیت و زمان حوادث طبیعی و فراطبیعی تاثیر دارد که خارج از شمارش و قواعد شمارش متعارف است. همین عوامل سبب تغییر در مقدرات طبیعی و فراطبیعی هم می‌شود. بر این اساس مهم نیست که خدای متعال به حضرت موسی نخست وعده سی روز داده یا چهل روز. مهم این است که اولا حضرت موسی علیه‌السلام به برخی از مراتب علم دست‌رسی دارد نه به همه آن و ثانیا مراتب عوالم وجود و نیز مواتب موجودات واعمال و رفتار آن‌ها به‌گونه شبکه‌ای در هم تنیده است و تاثیرات دوجانبه و چند جانبه و بی‌نهایت جانبه چنان فراگیر است که محاسبه آن نه تنها برای عوام و خواص ممکن نیست بلکه برای اخص خواص و بیش‌تر انبیاء و اولیاء نیز قابل محاسبه نمی‌باشد.

فَإِذَا حَدَّثْنَاكُمُ الْحَدِيثَ فَجَاءَ عَلَى مَا حَدَّثْنَاكُمْ بِهِ فَقُولُوا صَدَقَ اللَّهُ وَ إِذَا حَدَّثْنَاكُمُ الْحَدِيثَ فَجَاءَ عَلَى خِلافِ مَا حَدَّثْنَاكُمْ بِهِ فَقُولُوا صَدَقَ اللَّهُ.

با توجه به عوامل تاثیرگذار یادشده، پیش‌بینی‌ها و وعده‌های طبیعی و فراطبیعی در معرض تغییرات و تحولات بسیاری قرار دارد. البته این به معنی وجود نداشتن هیچ پیش‌بینی یا وعده تغییرناپذیر نیست، زیرا ممکن است خدای متعال یا انبیاء و اولیاء علیهم‌السلام با ملاحظه همه شرایط تاثیر گذار، چیزی را پیش‌بینی کنند و بدان وعده دهند. وجود عوامل فراوان تاثیرگذار سبب می‌شود که جز کسانی که علم مطلق دارند نتوانند پیش‌بینی و وعده تغییرناپذیر دهند اما برای کسانی که علم تفصیلی به گذشته و آینده جزء کوچکی از علم آن‌هاست هم می‌توانند بیش‌بینی قطعی و تخلف‌ناپذیر داشته باشند و هم وعده و پیش‌بینی‌های تخلف‌ناپذیر آن تحقق یابد. مشکل این است که علی‌رغم امکان پیش‌بینی تغییرناپذیر برای آن‌ها مخاطب توانایی فهم آن را ندارد و نمی‌تواند میان وعده‌های مطلق و مقید آن‌ها فرق گذارد وپیش‌بینی‌های تغییرناپذیر آن‌ها را از پیش‌بینی‌های تغییرپذیر آن‌ها بازشناسد.

بر این اساس مخاطب فهیم و مومن باید منتظر باشد، اگر وعده‌های آن‌ها تحقق یافت، آن را تصدیق کند و اگر تحقق نیافت باز هم تصدیق کند. اگر تحقق نیافت، معلوم می‌شود که از وعده‌های تغییرپذیر بوده است مانند وعده خدای متعال به حضرت موسی علیه‌السلام و تبدیل وعده سی روزه به چهل روز و مانند وعده خدای متعال به حضرت ختمی مرتبت و تبدیل عمره آن‌ها به سال بعد.

تُؤْجَرُوا مَرَّتَيْنِ

اجر مضاعف مربوط به موارد تغییر وعده الهی یا تغییر وعده اولیاء خدای متعال است که ممکن است 1- نتیجه صبر و تحمل آن‌ها باشد 2- یا نتیجه تخلف در خواسته‌های آن‌ها 3- یا محصول بی‌نتیجه بودن کارهای آن‌ها که برای تحقق وعده خدا یا ولی خدا انجام داده‌اند ولی به نتیجه نرسیده‌اند 4- یا نتیجه علم آن‌ها به تغییرپذیری برخی از وعده‌های الهی 5- یا نتیجه علم آن‌ها به تغییرپذیری برخی از پیش‌بینی‌ها و وعده‌های طبیعی و فراطبیعی. ممکن است اجر مضاعف مربوط به موارد تغییر و عدم تغییر وعده باشد و معنای آن این است که کسانی که وعده‌های خدا و ولی خدا را تصدیق می‌کنند خواهد تحقق یابد و خواه تحقق نیابد، در هر دو صورت تحقق و تخلف دو اجر دارند آن‌هم به دلیل این کمال وجودی که دارند ودر نتیجه به وعده الهی توجه دارند نه به نتیجه آن.

512- الحديث السادس و هو الواحد و الاربعون و ثمانیة مائة

عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: قَالَ لِي أَبُوالْحَسَنِ(ع): الشِّيعَةُ تُرَبَّى بِالْأَمَانِيِّ مُنْذُ مِائَتَيْ سَنَةٍ قَالَ: وَ قَالَ يَقْطِينٌ لِابْنِهِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ: مَا بَالُنَا قِيلَ لَنَا فَكَانَ وَ قِيلَ لَكُمْ فَلَمْ يَكُنْ؟ قَالَ: فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ: إِنَّ الَّذِي قِيلَ لَنَا وَ لَكُمْ كَانَ مِنْ مَخْرَجٍ وَاحِدٍ غَيْرَ أَنَّ أَمْرَكُمْ حَضَرَ فَأُعْطِيتُمْ مَحْضَهُ فَكَانَ كَمَا قِيلَ لَكُمْ وَ إِنَّ أَمْرَنَا لَمْ يَحْضُرْ فَعُلِّلْنَا بِالْأَمَانِيِّ فَلَوْ قِيلَ لَنَا إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لا يَكُونُ إِلا إِلَى مِائَتَيْ سَنَةٍ أَوْ ثَلاثِمِائَةِ سَنَةٍ لَقَسَتِ الْقُلُوبُ وَ لَرَجَعَ عَامَّةُ النَّاسِ عَنِ الْإِسْلامِ وَ لَكِنْ قَالُوا مَا أَسْرَعَهُ وَ مَا أَقْرَبَهُ تَأَلُّفاً لِقُلُوبِ النَّاسِ وَ تَقْرِيباً لِلْفَرَجِ.

ترجمه: على بن یقطین گوید: موسى بن جعفر علیه‌السلام به من فرمود: دویست سال است كه شیعه به آرزوها تربیت می‌شود: (چون على این خبر را براى پدرش نقل كرد) یقطین كه در دستگاه سفاح و منصور خدمت می‌كرد) به پسرش على بن یقطین گفت: چرا آن‌چه درباره ما گویند (از پیشرفت دولت بنى عباس) واقع شود و آن‌چه درباره شما گوید (از ظهور دولت حق) واقع نشود؟ على به پدرش گفت: آن‌چه درباره ما و شما گفته شده از یك منبع است، (و آن منبع وحى است كه توسط جبرئیل و پیامبر و ائمه علیهم‌السلام به مردم مى‌رسد) جز این‌كه امر شما چون وقتش رسیده بود خالص و واقعش به شما عطا شد و مطابق آن‌چه به شما گفته بودند واقع گشت، ولى امر ما وقتش نرسیده است، لذا به آرزوها دلگرم گشته‌ایم. اگر به ما بگویند: این امر (ظهور دولت حق) تا دویست یا سیصد سال دیگر واقع نمى‌شود، دل‌ها سخت شود بیش‌تر مردم از اسلام برگردند، ولى مى‌گویند: چقدر زود مى‌آید، چقدر به شتاب مى‌آید، براى این‌كه دل‌ها گرم شود و گشایش نزدیك گردد.

شرح: على بن یقطین در سال 182 یعنى یك سال پیش از وفات موسى بن جعفر علیه‌السلام وفات یافته است. و هر وقت امام علیه‌السلام این حدیث را به او فرموده باشد، از دویست سال كم‌تر است ولى پیداست كه در هر لغتى رؤوس اعداد مانند ده، صد، دویست، سیصد، هزار در ألسنه و افواه معروف است و به كسور آن توجهى نمى‌شود، در این‌جا هم امام علیه‌السلام طبق همین اصطلاح و معمول لغت تكلم فرموده است.

و اما آن‌چه على بن یقطین به پدرش گفت مطلبى است صحیح و متین كه مضمون آن را هم مرحوم صدوق در علل الشرایع خود از حدیثى نقل مى‌كند و توضیحش این است كه موضوع امید و آرمان در اخبار و روایت و هم در علم روان‌شناسى امروز از مؤثرترین موجبات پیشرفت و ترقى انسان به شمار آمده است و بر عكس یأس و نومیدى از بزرگ‌ترین بلاها و موجبات سقوط و انحطاط معرفى شده است تا آن‌جا كه یأس از رحمت خدا در ردیف گناهان كبیره قرار گرفته است. امر ظهور و فرج امام زمان علیه‌السلام و پیشرفت دولت حق و عزت مؤمنین، امری است قطعى و مسلم و ضرورى نزد شیعه، ولى مصلحت و واقع‌بینى خداى تعالى چنین اقتضاء كرده است كه به آن سرعتى كه اصحاب ائمه علیهم‌السلام، انتظارش را داشتند واقع نشود، بلكه براى مدت مدید و نا معلومى به طول انجامید، تا مؤمنین راسخ از منافقان ظاهرى مشخص گردند و نیز همه شیعیان با آرزو و امیدى كه نسبت به ظهور آن حضرت دارند، چون وقتش را نمى‌دانند و احتمال مى‌دهند در زندگى آن‌ها آن حضرت ظهور فرماید، از این جهت با روحى زنده و با نشاط وظایف دینى و اجتماعى خود را انجام مى‌دهند و نزدیك بودن علاوه بر آن كه امری است نسبى، از نظر علم شامل و محیط خداى تعالى، هر دورى نزدیك است چنان‌که درباره روز قیامت هم مى‌فرماید «اقتربت الساعة» به خلاف آن كه اگر به آن‌ها بگوید ظهور دولت حق تا دویست یا سیصد یا هزار و بیش‌تر به طول مى‌انجامد كه در آن صورت ملال و افسردگى همه را فرا گیرد و بلكه از آن جهت كه انسان طبعاً به آروز و امید راغب‌تر و شایق‌تر است، دینى كه او را ملول و افسرده كند، رها مى‌كند و در پى كسى مى‌رود كه به او وعده‌هاى زود و خوش ظاهر دهد. اگر چه پوشالى و توخالى باشد.

شرح

عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: قَالَ لِي أَبُوالْحَسَنِ(ع): الشِّيعَةُ تُرَبَّى بِالْأَمَانِيِّ مُنْذُ مِائَتَيْ سَنَةٍ

اصل حدیث همین فراز است و باقی آن گفته‌های یقطین و فرزند اوست.

شرح این عبارت ممکن است همان باشد که شارحان گفته‌اند و مترجم فاضل آن را توضیح داده است و ممکن است معنای دیگری داشته باشد و آن این‌که شیعه به ظهور دل خوش کرده است و گمان می‌کند که بدون هر علم و عملی و بدون هرگونه شایستگی استحقاق درک عصر ظهور را دارد.

513- الحديث السابع و هو الثانی و الاربعون و ثمانیة مائة

عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مِهْزَمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي‌عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: ذَكَرْنَا عِنْدَهُ مُلُوكَ آلِ فُلانٍ فَقَالَ: إِنَّمَا هَلَكَ النَّاسُ مِنِ اسْتِعْجَالِهِمْ لِهَذَا الْأَمْرِ إِنَّ اللَّهَ لا يَعْجَلُ لِعَجَلَةِ الْعِبَادِ إِنَّ لِهَذَا الْأَمْرِ غَايَةً يَنْتَهِي إِلَيْهَا فَلَوْ قَدْ بَلَغُوهَا لَمْ يَسْتَقْدِمُوا سَاعَةً وَ لَمْ يَسْتَأْخِرُوا

ترجمه: مهزم پدر ابراهیم مى‌گوید: خدمت امام صادق علیه‌السلام از سلاطین آل فلان (شاید بنی امیه) سخن به میان آوردیم حضرت فرمود: مردم به واسطه شتابشان براى این امر هلاك گشتند. همانا خدا به‌خاطر شتاب بندگان، شتاب نمى‌كند، براى این امر پایانى است كه باید به آن برسد و اگر مردم به آن پایان رسیدند ساعتى پیش و پس نیفتند.

شرح

ذَكَرْنَا عِنْدَهُ مُلُوكَ آلِ فُلانٍ

به‌نظر می‌رسد مقصود از آل فلانبنی امیه باشد، زیرا در زمان امام صادق هنوز بنی عباس پادشاهان بسیاری نداشتند

فَقَالَ: إِنَّمَا هَلَكَ النَّاسُ مِنِ اسْتِعْجَالِهِمْ لِهَذَا الْأَمْرِ

1- ممکن است مقصود از هلاکت مردم کسانی باشند که بدون موافقت ائمه علیهم‌السلام اقدام به جنگ و درگیری با سلاطین زمان خود می‌کردند و در این راه کشته می‌شدند.

 2- ممکن است مقصود کسانی باشند که به‌خاطر عجله و نابرباری ظهور را انکار کردند.

3- ممکن است مقصود کسانی باشند که به دلیل تاخیر در ظهور به گمان آن‌ها، به ائمه علیهم‌السلام طعن می‌زدند و بسا در آن‌ها تشکیک می‌کردند.

4- ممکن است مقصود کسانی باشند که درکی از وعده‌های خدا و اولیاء خدا نداشتند و میان وعده‌های مطلق و مشروط فرق نمی‌گذاشتند.

إِنَّ اللَّهَ لا يَعْجَلُ لِعَجَلَةِ الْعِبَادِ

این قانون کلی هستی‌شناخی است که اصل تابع فرع نیست و ممکن نیست تابع آن باشد؛ واجب تابع ممکن نیست و ممکن نیست تابع آن باشد.

قانون دیگر این است که عالی تابع سافل نیست. نتیجه هر دو قانون که برهانی هم هست این است که تعجیل و تاخیر امور بر حق تعالی و اراده او تاثیر ندارد. اشاره به این نکته لازم است که تاثیر مردم در تقدیم و تاخیر امور از باب زمینه‌سازی و فراهم ساختن مقدمات به معنی تاثیر بر خدای متعال و اراده او نیست همان‌گونه که زمینه‌سازی برای برخورداری گیاهان برای استفاده از نور خورشید به معنی تاثیر بر خورشید نیست. ظهور هدف و غایتی دارد که قطعا تحقق خواهد یافت و دیر یا زود بودن ان تاثیر بر هدف و غایت آن ندارد

إِنَّ لِهَذَا الْأَمْرِ غَايَةً يَنْتَهِي إِلَيْهَا

ظهور هدف و غایتی دارد که قطعا تحقق خواهد یافت و دیر یا زود بودن آن تاثیری بر هدف و غایت آن ندارد. این نکته نشان‌دهنده ان است که ظهور امری تکوینی و برهانی است نه تشریعی هر چند ممکن است برهان آن بر بیش‌تر مردم پوشیده باشد و دلیل بیش‌تر معتقدان بر آن نقلی باشد. غایت ظهور همان تجلی تفصیلی جزئئ حق تعالی در عالم طبیعت است که قطعیت دارد ولی تحقق این تجلی در زمین برای کسانی که به استعداد و قابلیت زمین برای چنین ظهوری علم ندارند، برهانی نخواهد بود بلکه استناد به نقلیات که البته ان‌ها هم معتبرند، دلیل آن‌هاست. اما برای کسانی که به استعداد و قابلیت زمین علم یقینی تفصیلی دارند مانند اهل بیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، تحقق ظهور تفصیلی جزئی حق تعالی در زمین فطعی و یقینی است و از طریق بیانات آن‌ها برای دیگران می‌تواند هم قطعی باشد.

فَلَوْ قَدْ بَلَغُوهَا لَمْ يَسْتَقْدِمُوا سَاعَةً وَ لَمْ يَسْتَأْخِرُوا

دو احتمال درباره این فراز وجود دارد: 1- آن‌ها که غایت ظهور را از طریق علم و یقین دریابند نه تقدیم آن را می‌خواهند نه تاخیر آن را، زیرا یا تقدیم و تاخیر آن ممکن نیست و یا تقدیم و تاخیر آن زیبنده و مصلحت نیست. 2- آن‌ها که عصر ظهور را درک کنند به همان دلیل نه طالب تقدیم آن هستند و نه طالب تاخیر آن.