شرح جلد هشتم اسفار - فصل11: شمارش قوای نفسانی از دیدگاه عرفا
فصل11: شمارش قوای نفسانی از دیدگاه عرفا(ص137)
سخن غزالی از در کتاب شرح عجائب القلب از احیاء العلوم در تفسیر آیه شریفه « و لا یعلم جنود ربک الا هو»:
1- جنود ظاهری که همان اعضاء و جوارح بدن انسان است.
2- جنود باطنی که قوای نفس است و با برهان عقلی ثابت میشود.
هر دو دسته جنود قلب، مطیع نفس ناظقهاند مانند اطاعت ملائکه از حق تعالی که «ما یعصون الله ما امرهم و هم بامره یفعلون»
اعضاء و قوا هم نسبت به اوامر قلب یا نفس ناطقه اطاعت محض دارند
سرّ نیاز قلب به جنود ظاهری و باطنی: قلب یعنی نفس ناطقه برای سفری خلق شده که همان لقاء حق تعالی است «و ما خلقتُ الجنّ و الانس الا لیعبدون».
در این سفر، مَرکَب سفر قلب به سوی خدا بدن است؛ زاد و توشهاش علم؛ وسیله بهره بردن از ذات، عمل صالح است.
جنود قلب سه قسم است: 1- قوه شوقیه با دو شاخه شهوت و غضب که به آن اراده هم میگویند. اراده شوق مؤکد است.
قوه شوقیه که انسان را برای جلب منافع و دفع مضار ترغیب میکند.
2- قوه عامله منبثّه در عَضَلات که به آن قدرت میگویند.
3- حواس ظاهری و باطنی
غیر از این سه دسته جنود باطنی یک جند دیگری هم هست که آن عقل و تفکر میباشد.
ملاصدرا ضمن تأیید سخن غزالی سه نکته را مطرح میکند:
نکته یکم: غزالی و امثال وی قوای محرکه را قوای "سیّاره" و قوای مدرکه را قوای "طیاره" میگویند.
دلیل: قوای محرکه احتیاج به یک فاصله زمانی و تجدد حال دارند اما قوای مدرکه سرعت عمل دارد.
سه نعبری ملاصدرا درباره قوای مدرکه:
1- سرعت عمل
2- آنی بودن وصول برخی به مقصد مانند خیال
3- بالفعل بودن برخی از قوای مدرکه و فقدان حالت انتظار و بالقوه بر خلاف قوه خیال که تا صورتی را تخیل نکردی نسبت به آن صورت حالت قوه و انتظار داری اما برخی قوا مانند عقل کاملا بالفعلاند.
البته مقصود عقل بالفعل است نه عقل بالقوه که استعداد تعقل دارد
نکته دوم(ص139): نسبت قوا به نفس مانند نسبت ملائکه به حق تعالی است. این نکته را غیر از غزالی، دیگران هم گفتهاند مثلا در رسائل اخوان الصفا و خلان الوفا
نکته سوم: نفس تا زمانی که تجرد تام و عقلی نیافته و عقل بالفعل نشده است فقط تصرف در قوای حیوانی دارد و حکمش فقط در این حوزه نافذ است اما وقتی به تجرد عقلی و تام رسید در همه مراتب و عوالم میتواند نفوذ داشته باشد و تصرف کند.
سخن ابن عربی(ص140): خداوند به اهل بهشت میفرماید: «... فانی اقول للشیئ کن فیکون و قد جعلتک الیوم تقول للشیئ کن فیکون». هر آن چه اهل بهشت اراده کنند با همین خطاب کن تحقق مییابد. اهل بهشت به کمال عقلی نائل میشوند، قدرت و اراده آنها در همه عوالم نفوذ و تصرف دارد.
نکاتی به عنوان مقدمه برای فهم سخن ابن عربی:
نکته یکم: مقصود از صورد در حدیث: ان الله خلق آدم علی صورته
معانی صورت: 1- ما به الشیئ بالفعل مانند صورت جسمی و نوعی 2- شکل 3- فعلیت چنانکه امیر المؤمنین (ع) درباره عقول و فرشتگان فرمود: «صوَر عاریة عن المواد خالیة عن الاستعداد» 4- نوع 5- فصل
6- ماهیت ذهنی «هو الصورة الحاصلة عند العقل» 7- مظهر
نکته دوم: قدرت انسان طبیعی فقط در محدوده تکوین اجسام و اعراض اجسام است و فقط جسم و اعراض جسم را با تغذیه و تنمیه میسازد.
قدرت انسان نفسی که در مرتبه حیوانی است در محدوده ارواح جزئی و قوای حیوانی و نشآت طبیعی است که همان اجسام و ابدان است.
اما انسان عقلی در تمام مراتب و عوالم تصرف میکند لذا پیامبر (ص) فرمود: تقول للشئ. شیئ «من انکر النکرات» است.
ترتیب نکرات: شیئ، ممکن، جوهر، انسان، رجل. پس شئ انکر است نه من انکر.
حکیم سبزواری: شیئ بدین سبب انکر الفاظ شیئ مساوق با وجود است.
نکته سوم: انسان کامل، حامل سرّ الهی است.
معنی سرّ الهی: امانت که بر اسمان و زمین عرضه شد.
سر الهی همان مرتبه بطون و غیب در مقابل ظهور و شهادت است.
حامل سر الهی بودن انسان کامل، یعنی واجد مرتبه بطون و غیب است
نکته چهارم: تمام موجودات عالم، جزئی از اجزاء کلیاند که انسان باشد.
حکیم سبزواری: در احادیث آمده که تمام موجودات از اخلاق بنی آدم خلق شدهاند؛ بهایم از شهوت، سباع از غضب، مورچه از حرص
ابن سینا: سایر موجودات غیر از انسان از فُضاله و ته مانده و باقیمانده انسان خلق شده است، ملک از عقل، فلک، از روح بخاری، حیوان از شهوت و غضب.
نکته پنجم: نفس انسان دو دسته اوامر دارد: 1- اوامری که بدون وساطت اعضاء و جوارح است مانند ایجاد صورت در ذهن. این اوامر و خواستههای نفس بدون واسطه اعضاء و جوارح تخلف ندارد و به همت نفس و اراده او محقق میشود. 2- اوامر و خواستههای نفس که از طریق اعضاء و جوارح انجام میگردد گاهی همه و گاهی برخی از آنها موجود نمیشود و امکان تخلف در آن هست. دسته اول مانند اوامر تکوینی خدا و دسته دوم مانند اوامر تشریعی اوست.
نکته ششم: نقص نسبت به مرتبه کمال، نقص است اما همین مرتبه نقص نسبت به مرتبه جامعیت خود کمال است و برای جامعیت لازم و ضروری مینماید و جامعیت هم کمال است فرشتگان مرتبه کمال تجرد دارند که مرتبه مادیت در مقایسه آن نقص به شمار میرود.
اگر اوامر دسته دوم انسان که باواسطه اعضاء و جوارح است و تخلفپذیر است این نقصی برای انسان کامل به حساب نمیآید بلکه کمال است که مرتبه پایین را هم انسان کامل دارد و کمال مرتبه مادیت و اعضاء و جوارح را هم انجام میدهد بر خلاف فرشته و ملائک که این کمال مادی را ندارد.
نکته هفتم(ص142): «ید الله مع الجماعة».
ید مظهر و کنایه از قدرت است. قدرت خدا به همراه سایر اسمائی است که در اسم جامع الله جمع است.
همیشه قدرت در سایه اجتماع و اسماء است نه در تفرقه و تشتُّت.
سرّ حجیت اجماع هم همین است و تعلیل حجیت آن نیز همین حدیث است که «ید الله مع الجماعة».
مقام خلیفة اللهی انسان کامل و مظهریت او برای حق تعالی مقام جمعی و جامعیتی است که انسان کامل دارد.
اگر انسان اجتماع در نفس و حقیقت خود کند و متوجه حقیقت و ذات خود شود و در ذات خود متمرکز شود از طرفی ذات انسان مرتبه عقلی اوست چنین انسانی همت نافذه پیدا میکند و هر چه را که اراده کند میتواند باذن الله تعالی خلق و ایجاد کند.
نکته هشتم: بالمجموع ظهر العالم؛ و الاعیان لیست الا هو
1- با وحدت جمعیه ذات، عالم پیدا شده است.
ضمیر هو: اگر "هو" ضمیر باشد و به مجموع برگردد همان معنای فوق در "أ" برداشت میشود.
2- اگر "هو" اسم و اشاره به ذات باشد یعنی موجودات هم چیزی جز ظهور ذات نمیباشد.
ملاصدرا: این سخن ابن عربی و مطلبی که مورد کشف همه عرفا است، همین مقام جمعی انسان که در آن مقام، انسان کار خدایی میکند. بسیاری از مباحث اسفار کمک به اثبات این مطلب و جمع بین کشف و برهان است.