شرح جلد هشتم اسفار - فصل چهارم: تعداد قوای نفس در بدن

فصل چهارم: تعداد قوای نفس در بدن(ص53)

انواع نفس: 1- نفس سماوی یا فلکی 2- نفس ارضی

نفس ارضی بر سه قسم است: 1- نفس نباتی 2- نفس حیوانی 3- نفس انسانی

تعریف نفس نباتی: کمال اول برای جسم طبیعی آلی از جهت تنمیه و تغذیه و تولید، پس نفس نباتی دارای سه قوه است: غاذیه، نامیه و مولده.

تعریف نفس حیوانی: کمال اول برای جسم طبیعی آلی از جهت ادراکات جزیی و حرکت و تحرک ارادی.

پس نفس حیوانی دو قوه دارد: مدرکه و محرکه که موسوم به قوای تحریکی و قوای ادراکی می‌باشند

تعریف نفس انسانی: کمال اول برای جسم طبیعی آلی از جهت ادراکات جزیی مستنبط از آرای کلی. پس انسان دو قوه دارد: عقل نظری و عقل عملی.

عقل نظری ادراکات کلی دارد و عقل عملی افعال جزئی مستنبط از آرای کلی.

تفصیل قوای نفس نباتی(ص54)

قوه غاذیه: تبدیل غذا به شکل عضو تحلیل رفته.

قوه نامیه یا مُنمیه: افزایش و رشد متناسب محل خود (بدن و جسم).

قوه مولده: جدا کردن ماده منی از غذای هضم و آماده ساختن آن برای پذیرش اجزاء مختلف صورت انسانی.

قوای نفس حیوانی: مدرکه و محرکه.

قوه مدرکه: ظاهری و باطنی

قوه محرکه: سببه یا شوقیه و قوه عامله.

قوه محرکه: 1- عامله یا فاعله که فاعل حرکت است. 2- قوه سببه یا شوقیه. این قوه متصل به قوه خیال است. وقتی خیال صورت مطلوبی را تصور می‌کند که برایش ضروری و نافع است، به سوی آن کشش و میلی می‌یابد و اگر صورتی را تصور کند که زیان‌آور است، از آن گریزان است.

(ص55) پس قوه شوقیه دو قسم است: 1- غضبیه که از نفس دفع ضرر می‌کند. 2- شهویه که جذب منفعت می‌کند.

قوه عامله، منبثّ در عضلات و ماهیچه‌ها است.

ابن سینا تعبیری در باره قوه سببه دارد که محل بحث و نظر شده است: «قوه سببه علت غاییه است(ص54)». علت غایی اشرف علت‌های چهارگانه است، زیرا فاعلیت فاعل به علت غایی بستگی دارد.

اما این که ابن سینا می‌گوید: قوه سببه علت غایی است در حالی که از قوه سببه، شوق به علت غایی پیدا می‌شود نه این که خود سببه علت غایی باشد، به چه معنا است؟

توجیهات حکیم سبزواری دیده شود.

قوای مدرکه حیوان(ص55):

1- مدرکه ظاهری: حواس پنج‌گانه

2- مدرکه باطنی: حس مشترک، خیال، واهمه، حافظه و متصرفه

در تعداد حواس ظاهری اختلاف است.

مشهور آن را پنج حس می‌دانند

ابن سینا و برخی دیگرآن را 8 یا 9 حس می‌دانند، از نظر وی، لامسه نوع نیست بلکه جنس است که پنج نوع حس تحت جنس لامسه هستند: 1- مدرک حرارت و برودت 2- مدرک رطوبت ویبوست 3- مدرک سفتی و نرمی 4- مدرک سختی و لطافت 5- سبکی و سنگینی

قوای باطنی نفس حیوانی(ص56)

انواع قوای ادراکی باطنی: 1- مدرک جزئیات که مشترک بین انسان و حیوان است. 2- مدرک کلیات.

مدرک باطنی: حس مشترک، خیال، واهمه، حافظه و متصرفه

این قوای باطنی چند‌گونه است: 1- فقط مدرک است مانند حس مشترک است. 2- فقط حافظ است مانند خیال و حافظه 3- فقط متصرف است، متصرفه است 4- هم مدرک است و هم متصرف مانند قوه واهمه.

1- حس مشترک: مدرک صورت‌های جزئی (مبصرات، مسموعات، مذوقات، مشمومات و ملموسات).

حس مشترک مانند حوضی است که از پنج نهر حواس ظاهری در آن آب ریخته می‌شود و این قوه آن‌ها را ادراک می‌کند.

2- قوه خیال: این قوه خزانه صور جزئی‌‌ست که حس مشترک آن‌ها را درک می‌کند.

3- قوه واهمه: مدرک معانی جزئی است.

4- قوه حافظه: خزانه معانی جزئی است که واهمه آن را درک می‌کند.

واهمه و حس مشترک مدرکند؛ خیال و حافظه حافظ.

قوه متصرفه: کار این قوه نه ادراک است و نه حفظ بلکه تصرف در مدرکات و محفوظات چهار قوه دیگر است.

تصرف قوه متصرفه دو صورت است: 1- ترکیب 2- تقسیم و تجزیه

نتیجه تصرف این قوه، یکی اختراع اشیائی است که واقعیت ندارند و دیگری تجزیه چیزخایی است که وجود دارند مانند انسان بدون دست و سر و پا.

نام‌های دیگر قوه متصرفه: 1- متخیله: زمانی است که قوه متصرفه به استخدام واهمه درآید.

2- مُفکره: زمانی که قوه متصرفه به استخدام عاقله درآید

پس واهمه هم مدرک است و هم متصرف مانند ادراک انسان پرنده

 

نظریاتی در باره نفس و قوای آن(ص57)

یکم: نظر مشاء: ایشان بدین سبب که نفس حیوانی را مجرد نمی‌دانند برای قوای ادراکی محل‌هایی در مغز قایلند.

دوم: روح بخاری در تصور قدما سه قسم است:

1- روح بخاری دماغی نفسی که منبع آن دماغ و نفس و مجرایش اعصاب است.

2- روح بخاری قلبی حیوانی.

3- روح بخاری کبدی نباتی.

از آن‌جا که ملاصدرا به تجرد برزخی نفس حیوانی معتقد است محل‌های یادشده در نظر مشاء را "مظهر قوا" می‌داند.

سوم: برخی نفس حیوانی را مجموع این حواس باطنی می‌دانند.

چهارم: عده‌ای نفس حیوانی را فقط همان قوه واهمه می‌دانند.

ملاصدرا: حیواناتی که قوه واهمه دارند نفس حیوانی همان قوه واهمه است و دیگر قوا نیز تابع قوه واهمه است، زیرا این قوه از دیگر قوا کامل‌تر است و عقل متنزل است، زیرا عقل مدرِک معانی کلی است و وهم مدرِک معانی جزئی می‌باشد.

اما حیواناتی که قوه واهمه ندارند مجموع این قوا و حواس تشکیل دهنده نفس ایشان است.

(تفصیل بیش‌تر درباره قوای نفس ناطقه در فصل 3 باب 5 خواهد آمد).