شرح جلد هشتم اسفار - فصل 7: تحقیقی در باب قوه مصوره
فصل 7: تحقیقی در باب قوه مصوره(ص108)
قوه مصوره خادم قوه مولده و محل آن منی واقع در رحم است و کار صورتگری بدن و اعضاء را از ناحیه حق تعالی بر عهدهدارد.
خواجه طوسی: المصوة عندی باطلة
دلیل: این اعضاء و چهرهها و بدنهای زیبا را نمیتوان به یک قوه مادی و بی شعور استناد داد.
نقد ملاصدرا: قبلا در آخر فصل 5 از باب دوم کیفیت شعور نفس به قوا و افعال قوا را بیان کردیم از این قرار است:
نفس به تبع علمی که به خود دارد علم حضوری به قوا و افعال قوا دارد.
نظریه غزالی: کار صورتگری بدن فعل فرشتگان و ملائک است لذا او نیز از مخالفان قوه مصوره است.
پاسخ ملاصدرا(ص109): گرچه این افعال در مرحله طبیعت و عالم ماده وجود مییابد و به مبادی عالی و ملائکة مستند است ولی افعال مادی از ملائک و مجردات مباشرةً و بدون اسباب طبیعی و مادی صادر نمیشود، زیرا این افعال طبیعی متغیرند و موجودات مجرد و عقول ثابتند و فعل متغیر بهگونه مستقیم و بدون واسطه به موجودات ثابت و عقول مستند نیست.فعل بدون واسطه عقول، ادراکات کلی است نه جزئیات و محسوسات و مادیات که از راه اسباب طبیعی و مادی انجام میدهند.
نظریه اشاعره: این افعال بهگونه مستقیم مستند به خدایند و صورتگری اعضاء کار خداست.
پندارهای اشاعره:
1- فاعل تمام افعال ممکنات، خداست.
2- ایشان علت غائی را هم قبول ندارند، زیرا ترجیح بلا مرجح را محال نمیدانند.
3- به اراده جزافیه معتقدند و اراده اتفاقی را جایز میدانند.
4- بهگونه کلی سببیت و مسببیت را انکار میکنند.
نظریه معتزله: در برابر تفریط و کوتاهی اشاعره که هر واسطهای را اسقاط و هر فعلی را به خدا نسبت میدهند، قائل به نظریه تولیداند یعنی افعال ممکنات موَلَد خود ممکنات است آن هم بهگونه مستقیم و بدون دخالت اراده و فاعلیت حق تعالی.
نقد: نظر معتزله با توحید افعالی منافات دارد
ملاصدرا: اشکال درباره قوه مصوره آنی نیست که خواجه فرمود و این قوه را عدیمة الشعور دانست و این افعال و اختلاف صور اعضاء را مربوط به مصوره ندانست.
این اشکال خواجه خیلی مهم نیست، زیرا صدرا هم موجودات مادی را اصلا قابلیت علم و معلوم واقع شدن نمیداند تا قوه مصوره به این افعال مادی علم داشته باشد علم مربوط به مجردات است.
بعلاوه، نفس به قوا و افعال خود علم حضوری دارد.
اشکال بر قوه مصوره: جای قوه مصوره منی در رحم است منی هم متشابه الاجزاء است حال آیا قوه مصوره قوه واحدی در منی است و یا قوای متعدد به صورت متشابه الاجزاء است؟ آیا هر جزء منی یک قوه مصوره دارد؟ و یا یک قوه مصوره در کل ساختمان منی جاری و ساری است؟
در صورت نخست، حیوان باید یک کره باشد و در صورت دوم یک حیوان متشکل از کرات متعدد، "زیرا قوه واحده در ماده واحده فعل واحد دارد" و قوه مصوره در منی تنها یک اثر میگذارد.
زیرا شکل کره ابسط و سادهترین اشکال است؛
و اگر قوه مصوره حاصل از قوای گوناگونی است و هر جزء منی یک مصوره دارد در این صورت اجزاء با هم متشابهاند و با هم فرقی ندارند در نتیجه حیوان باید حاصل از کرات متعدد بوده و دست و پا هم مانند سر کروی شکل باشد.
اشکال مهم در باب وجود قوه مصوره این است نه اشکال خواجه نصیر طوسی.
این اشکال طبق نظر ارسطو و پیروانش تأکید و تشدید میشود.
نظریه ارسطو: ایشان منی را متشابه الاجزاء میداند و بر این باورندکه تمام اجزاء منی در تعریف و اسم مشارکاند، زیرا به نظر وی منی فقط از اُنثَیَین جدا میشود و، زیرا فقط از یک عضو جدا میشود متشابه الاجزاء است.
نظریه بقراط: ایشان معتقد است منی از تمام بدن و اعضاء جدا میشود لذا منی متشابه الاجزاء نمیباشد بلکه جزئی که از لحم جدا میشود شبیه گوشت و جزئی که از استخوان جدا میشود شبیه استخوان است لذا نه جزء منی به جزء دیگر آن شبیه است و نه شبیه اعضاء دیگر است.
(ص110) بله، اجزاء منی متشابه الامتزاجاند نه متشابه الاجزاء و اجزاء منی در مزاج شبیه هماند نه در شکل اجزاء، زیرا ما اختلاف مزاج و شکل منی را ادراک نمیکنیم لذا تشابه امتزاج و ترکیب دارند.
نقد ملاصدرا: این نظر بقراط فایدهای برای حل اشکالی یادشده ندارد بلکه یک اشکال دیگر را هم میافزاید وسخن وی خود اشکال دارد.
اشکال بر نظر بقراط: نظر وی نه تنها اشکال لزوم کرویت را که دفع نمیکند بلکه اشکال جدیدی هم پیدا میشود، زیرا با توجه به اشکال جدید نظریه بقراط رد میشود اشکال جدید دور و تسلسل است و با استحاله دور و تسلسل نظریه بقراط رد میشود که اختلاف اجزاء منی است و در این صورت نظر ارسطو تأیید میشود که تشابه اجزاء منی است و در این صورت باز اشکال لزوم کرویت اجزاء منی برمیگردد یعنی لازم میآید حیوان کروی شکل باشد.
بیان اشکال جدید: بنا بر نظریه بقراط که اجزاء منی با هم اختلاف و تفاوت دارند پس باید منی یک حیوان تام الاعضاء بالفعلی باشد و تمام اعضاء حیوان تمام و محقق شود و این هم مستلزم دور و تسلسل است، زیرا اختلاف اجزاء منی به خاطر اختلاف اعضائی است که این اجزاء منی از آنها جدا میشود بقراط میگفت: منی از همه اعضاء بدن جدا میشود و هر جزء منی شکل همان عضوی را دارد که از آن جدا میشود. پس اختلاف اجزاء منی به خاطر اختلاف اعضاء است حال این که منی یک حیوان تام الاعضاء بالفعل است، این اختلاف اعضاء به خاطر چیست؟ به خاطر اختلاف اعضاء منی است که سبب میشود هر عضو و جزئی از منی مختلف میشود و در این زمینه یا دور پیش میآید و یا تسلسل. و دور و تسلسل هردو محال است.
ملاصدرا(ص111): بهطور کلی استناد اختلاف صور به ماده غلط است و باطل. حال چه اختلاف صور اعضاء(که محل بحث ماست) و چه اختلاف صور موجودات عالم که به هیولای عالم استننادش کنیم، نیز غلط است به خاطر ابهامی که هیولی بدون ماده دارد.
زیادة تنویر و تصویر(ص126):
موجودات جسمانی، حقیقتی کلی و عقلی در قضاء و نزد خدا دارند چنانکه حق تعالی فرمود: «ان من شیئ الا عندنا خزائنه و لا ننزله الا بقدر معلوم».
خزائن، حقایق کلی عقلی است و جزئیات، رقائق آنهایند که زائل، متغیر و نابود شدنیاند ولی آنچه در نزد خدا و عقول است باقی و مجرد و ثابت است چنانکه فرمود: ما عندکم ینفد و ما عند الله باق.
حقایق عقلی به خاطر احاطه، شمول و جامعیتی که نسبت به اجسام و مادیات دارند بدون این که مقام و مرتبه خود را ترک کنند، و از مرتبه خود فاصله بگیرند در مراتب فروتر ظهور میکنند.
تنزل آنها بهگونه تجلی است نه تجافی.
(ص127) تفاوت مادیات و اجسام با آن حقایق عقلی، به شدت و ضعف وجودی است؛ مادیات مرتبه ضعیف همان حقایقاند.
حاملان عرش خدا که فرشتگان مقرباند، کارگزاران او در عالماند و هر کدام موکل بر کاری میباشند:
عزرائیل موکل اماته؛ جبرئیل فرشته وحی، الهام و تعلیم؛ اسرافیل موکل بر احیاء و میکائیل ملک ارزاق است.
کار عزرائیل؛ قبض ارواح از ابدان، ابدان از اغذیه، اغذیه از خاک؛ جذب غذا، تجرید علوم از محسوسات، تجرید محسوسات از مواد جزئی.
این کارها را این فرشته توسط رقایق خود انجام در عالم طبیعت انجام میدهد بدون آنکه از مقام خود تجافی یابد و جدا شود.
کار جبرئیل؛ وحی به انبیاء، الهام به اولیاء، تعلیم را به وارثان انبیاء و اولیاء است که با رقایق خود انجام میدهد.
(ص128) نسبت قوا به نفس: نسبت قوا به نفس (از قوه عاقله تا وهم و خیال و حس و مرتبه طبع و جسم) مانند نسبت ملائکه به حق تعالی است. همانگونه که ملائکه مراتبی دارند قوا هم مراتبی دارند عاقله، واهمه، خیال، حس، طبع و جسم انسان که مرتبه نازله نفس است.
هر مرتبه از وجود حکمی دارد که باید حفظ شود: کمال این است که نه خلق حاجب حق باشد و سبب غفلت از حق نه حق حاجب انسان از خلق باشد. احتجاب حق بهواسطه خلق و بالعکس، نقص است.
برخی تشکیل اعضاء را فقط به قوه مصوره که جسمانی است نسبت میدهند ایشان چشم راستشان کور است و فاعلهای الهی را که در پشت پردهاند را نمیبینند.
عدهای هم فقط فاعل را خدا میدانند ایشان هم حق فاعلهای طبیعی را ادا نمیکنند و چشم چپ آنها کور است.