شرح جلد نهم اسفار - فصل23: احوال قیامت؛ فنا هر معلولی در علت خود

فصل23: احوال قیامت؛ فنا هر معلولی در علت خود (306)

آن‌گاه که نورالانوار ظاهر شود، همه حجب جلال حق تعالی مرتفع می‌شود؛ سلطان احدیت غالب می‌شود و کثرات مضمحل می‌‌گردند.

هر معلولی به علت خود برمی‌گردد و هر چیزی به اصل خود بازمی‌گردد و در او فانی می‌شود و در نهایت همه چیز به حق تعالی بازمی‌گردد چنان‌که فرمود: وَمَا لَكُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ(حدید، 10)

صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ(شوری، 53)

در این صورت مالکیت خلقی اعم از حقیقی و اعتباری باطل می‌شود و معلوم می‌شود که

همه ملک خدای متعال هستند چنان‌که فرمود: يَوْمَ هُمْ بَارِزُونَ لَا يَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ(غافر، 16)

نور ستارگان از میان می‌رود و حقیقت کریمه و فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ(مرسلات، 8) آشکار می‌شود.

اجرام آن‌ها پراکنده می‌شود و حقیقت کریمه و وَإِذَا الْكَوَاكِبُ انْتَثَرَتْ(انفطار، 2) آشکار می‌شود.

خورشید خاموش می‌شود و حقیقت کریمه إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ(تکویر، 1) آشکار می‌شود.

بُعد، مباینت مکانی، وضع میان نیّر و مستنیر از بین می‌رود و حقیقت کریمه وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ(قیامت، 9)،

آشکار می‌شود.

نفوس جزئی با ارواح کلی متحد می‌شوند و مباینت آن‌ها از میان می‌رود

آسمان و زمین به حال پیش از فتق خود برمی‌گردند و حقیقت کریمه أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ(انبیاء، 30) آشکار می‌شود.

همه عناصر به عنصر واحد تبدیل می‌شوند. (ص308)

نه گرمایی می‌ماند نه سرمایی و و حقیقت کریمه مُتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَى الْأَرَائِكِ لَا يَرَوْنَ فِيهَا شَمْسًا وَلَا زَمْهَرِيرًا(انسان، 13) آشکار می‌شود.

کوه‌ها به حالت سابق خود یعنی رمل و ماسه تبدیل می‌شوند و حقیقت کریمه وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ يَنْسِفُهَا رَبِّي نَسْفًا(طه، 105) آشکار می‌شود.

همه بیابان می‌شود و حقیقت کریمه لَا تَرَى فِيهَا عِوَجًا وَلَا أَمْتًا(طه، 107) آشکار می‌شود.

دریا به خشکی و فوق به تحت، یمین به یسار متصل می‌شود؛ ابعاد و احجام از بین می‌رود و حجاب‌ها برای اهل دوزخ رقیق می‌شود.

همه خلق از مرتبه حجاب به مرتبه کشف اسرار می‌رسند.

سخن ابن عربی (ص308 و 309) (آدرس از فتوحات دیده شود) و معلوم شود تا کجا از فتوحات است

آن‌گاه که زمین همه کمالات خود را به‌دست آورد به‌گونه‌ای که هیچ استعداد، قوه و کمال محجوبی برای آن نماند، تنها ظلمت آن باقی می‌ماند یا تبدیل به ظلمت می‌شود چنان‌که فرمود: وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُكَّتَا دَكَّةً وَاحِدَةً(الحاقه، 14)

و مانند سفره پهن می‌شود لَا تَرَى فِيهَا عِوَجًا وَلَا أَمْتًا(طه، 107)

میزان بر دو نوع است: 1- میزان عام 2- میزان خاص

میزان عام، ایمان و کفر است یا ایمان و کفر را می‌سنجد.

میزان خاص، کتب و صحائف است.

همه اعمال با میزان سنجیده می‌شود جز توحید و لااله الا الله، زیرا توحید خود میزان است نه موزون.

به همین سبب است که اعتقادات در نامه عمل نمی‌آید چنان‌که فرمود: وَكُلُّ شَيْءٍ فَعَلُوهُ فِي الزُّبُرِ(قمر، 52) و نفرمود: علموه

هر نفسی در قیامت دو قرین از ملائکه و شیاطین دارد: وَجَاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ(ق، 21).

هر نفس دو قوه دارد: محرکه و مدرکه.

مبدأ قوه محرکه، سائق نامیده شده است خواه ملک باشد خواه شیطان.

مبدأ قوه مدرکه، شهید نامیده شده است خواه ملک باشد خواه شیطان.

آن‌گاه که حجب میان حق تعالی و خلق برطرف شود، که معنای کشف ساق همین است، همه سجده خواهند کرد چنان‌که فرمود: يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ سَاقٍ وَيُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ(قلم، 42)

با این سجده میزان اعمال اصحاب اعراف سنگین خواهد شد و به بهشت خواهند رفت.

این سجده فطری و ذاتی است نه تکلیفی.

(این شاهدی است بر وجود عبادت از ازل تا ابد و تاثیر آن در اشتداد وجودی خلق از طریق عبودیت. اگر چه اولا تکلیف نیست چنان‌که در دنیا هم نبود و ثانیا شکل عبادت در مراتب مختلف عوالم هستی با هم تفاوت دارد و ثالثا همه با میل رغبت عبادت خواهند کرد چنان‌که فرمود: ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ(فصلت، 11).

 

رجحان جانب رحمت بر نقمت: (و قد مرّ، ص312)

رحمت بر نقمت، رجحان و سبقت دارد بلکه محیط بر آن است و این با عدم تناهی هر یک از رحمت و نقمت ناسازگار نیست، چنان‌که اسماء و ظهورات و نیز صفات حق تعالی نامتناهی‌اند ولی اسماء اُوَل و ظهورات کلی و امهات صفات بر آن‌ها محیطند.

مراتب اسماء و صفات بدون استثنا نامتناهی‌اند ولی در عین حال برخی از آن‌ها محیطند و برخی محاط مانند اعداد مثبت و منفی.

 

بقاء بر فطرت اصلی

فطرت اصلی همه موجودات خواه مظهر اسماء جمالی باشند خواه جلالی، توحید و عبودیت است.

این توحید و عبودیت عین ذات و تمام هویت و حقیقت آن‌هاست نه زائد و عارض بر آن‌ها، زیرا اگر زائد و عارض بر آن‌ها باشد باید ذاتشان عین کفر و استکبار باشد و چنین چیزی محال است، زیرا

اولا در این صورت باید کفر و استکبار در علت کفار و مستکبران به‌گونه اتم و اشرف وجود داشته باشد که محال است.

ثانیا باید حق تعالی راضی به کفر و استکبار باشد در حالی که إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ وَلَا يَرْضَى لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ(زمر، 7)

ثالثا کفر و استکبار باید ملائم با ذات آن‌ها باشد چون ذاتی هر ذاتی ملائم با آن است و در این صورت عذاب معنی نخواهد داشت.

رابعا در این صورت زوال کفر و استکبار محال خواهد بود، زیرا سلب و زوال ذاتی از ذات با نفی ذات برابر است.

خامسا، دراین صورت ارسال رسل و انزال کتب و وعد و وعید لغو خواهد بود.

پس توحید و عبودیت، ذاتی و فطری همه موجودات است و اقتضای رحمت و سبقت و رجحان آن بر نقمت هم همین است.

به‌گفته ابن عربی اگر قوابل بر فطرت ذاتی خود باقی مانده باشند و از را حق خارج نشده باشند و در خلقت آن‌ها تغییری رخ نداده باشد، به سبب رجحان رحمت بر غضب، قوابل از طریق رحمت به کمالات خود خواهند رسید.

ولی بابر آن‌چه گفته شد که فطرت و ذات همه موجودات، توحید و عبودیت است و تغییر ذات و حقیقت محال است، همه موجودات به کمال شایسته خود خواهند رسید خواه از طریق جمال و خواه جلال ولی به دلیل سبقت و رجحان جمال و رحمت، پایان و مقصد همه موجودات و کمالات آن‌ها رحمت خواهد بود.

دوزخ را مانند شتری خشمناک در عرصات قیامت می‌آورند.

این نشان‌دهنده محدویت نسبی دوزخ به عرصات قیامت است.

پیداست که دوزخی که نسبت به قیامت که مرتبه‌ای از مراتب عوالم هستی است، محدود و مقید است نسبت به همه مراتب عوالم به‌ویژه‌ مراتب پس قیامت، قطعا محدود و محاط است.

کریمه و برزت الجحیم لمن یری نشان می‌دهد که همه دوزخ را مشاهده نمی‌کنند یا آن را اصلا نمی‌بینند یا آن را دوزخ نمی‌بینند بلکه وجهی از وجوه رحمت خدای متعال می‌بینند.

با مشاهده دوزخ، خلق فنای خود را می‌بینند از این‌رو حتی اگر پیش از آن به درگاه حق تعالی بندگی و خوف و فزع نداشتند، اینک خواهند داشت.

عظمت دوزخ به حدی است که اگر حق تعالی آن را نبسته و حبس نکرده بود، آسمان و زمین می‌سوختند.

یعنی اولا دوزخ محبوس و محاط به رحمت الهی است.

ثانیا به همین جهت مقصود از زمین و آسمان، مراتب فروتر از قیامت است نه فراتر از آن.

مرگ عبارت است از انتقال از مرتبه محدود به مراتب نامحدود، علاوه بر این‌که شامل ملائکه هم می‌شود شامل خودش هم می‌شود و خودش هم خواهد مرد و حقیقت آن که حیات حقیقی و رحمت است آشکار خواهد شد.

با مرگِ مرگ، حسرت دائم آشکار می‌شود، زیرا معلوم می‌شود که هر که در هر مرتبه‌ای هست اهل آن است و در آن مرتبه باقی خواهد ماند و خروج از آن ممکن نخواهد بود. اهل دوزخ با مرگِ مرگ در خواهند یافت که برای همیشه اهل دوزخ خواهند بود.

(ص313) آن‌‌گاه درهای دوزخ چنان بسته می‌شود که بازشدنی در کار نخواهد بود.

نظریه ابن عربی درباره خلود مبنی بر این‌که عذاب، عذب خواهد شد بر همین نظریه اهلیت استوار است.

 

مواقف قیامت (ص314): صراط، عرض، کتب، اعراف، درهای بهشت، درهای دوزخ

عرض عبارت است از مجمع خلایق بدین سبب که حجاب‌های تفاوت زمان و مکان دنیوی مرتفع می‌شود. در این صورت همه خلق با همه تفاوت‌های زمانی و مکانی دنیوی در یک جا جمع و حاضر خوهند شد چنان‌که حق تعالی فرمود: قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ * لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ ﴿واقعه، 49 و۵۰﴾

(به‌نظر می‌رسد همان‌گونه که مراتب پیش از قیامت، تدریجی است قیامت هم تدریجی باشد و چنین نیست که همه انسان‌ها در عالم برزخ منتظر ورود باقیمانده انسان‌ها در طبیعت باشند. دقیق‌تر این است که قیامت همیشه بوده و خواهد بود چنان‌که دنیا و طبیعت همیشه بوده و خواهد بود)

همان‌گونه که در رژه دنیوی، گروه‌هاای مختلف از لباس و دیگر نشان‌هایشان ‌شناخته می‌شوند، گروه‌های انسان‌ها در قیامت نیز با عقاید، اخلاق و اعمالشان شناخته می‌شوند.

برخی از سر می‌گیرند برخی را از پا و برخی را از هر دو چنان‌که فرمود: يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالْأَقْدَامِ(رحمن، 41) آنان‌که سرشان از پایشان قوی‌تر باشد، از سر گرفته می‌شوند و بالعکس

کتب: جنس کتاب مومن و محتوای آن، صدق است بنابراین نیاز به اصلاح ندارد چنان‌که فرمود: فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ * فَسَوْفَ يُحَاسَبُ حِسَابًا يَسِيرًا ﴿انشقاق، 7-۸﴾

كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ(مطففین، 8)

جنس کتاب منافق و محتوای آن، غلط و کذب است بنابراین نیاز به اصلاح دارد بلکه به‌خاطر کثرت اغلاط باید سوزانده شود.چنان‌که فرمود: كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ(مطففین، 7).

اما کافر کتاب ندارد.

کریمه: و وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ ﴿انشقاق، ۱۰﴾ مربوط به کسانی است که کتاب و هدایت به آن‌ها داده شد ولی بدان بی‌توجه بودند و مصداق کریمه: وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلَا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ(آل‌عمران، 187) شدند.

در قیامت به آن‌ها گفته می‌شود: کتابتان را از پشت سرتان بگیرید همان جایی که آن را جا گذاشتید.

يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا(حدید، 13)

که مقصود کتابی است که بر پیامبر نازل شده است نه کتاب اعمال خودشان

موازین (ص315): بحث آن گذشت.

صراط: صراط برای برخی وسیع است و برای برخی دیگر تنگ و ضیق

صراط بسیار است، برخی بر صراط مستقیم حرکت می‌کنند و برخی بر صراط‌های منحرف

وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ(انعام، 153)

رسول خدا پس از تلاوت این آیه خطی کشید و از دو طرف ان خطوط دیگری و فرمود: این خط مسیتقیم، صراط من است.

صراط مستقیم: راه توحید است که انبیاء و پیروان آن‌ها بر آن حرکت می‌کنند.

 صراط‌های منحرف: راه‌های گمراهان و پیروان شیاطین است.

(هر کس ممکن است در صراط‌های مختلف حرکت کند. با عقایدش در صراط توحید باشد ولی با رذایل اخلاقی و سیئات عملی‌اش در صراط توحید نباشد.

منافق در صراط توحید نیست ولی در صراط وجود هست.

معطله از جهت انسانی در صراط وجود هم نیست اگرچه از جهت حیوانی یا نباتی در صراط وجود هست.

(شرط انسانیت، پذیرش تعالیم توحیدی است ولو به حسب ظاهر چنان‌که فرمود: علم القرآن خلق الانسان که تعلیم قرآن مقدم بر حیات و خلقت انسانی است).

منافق از نظر حیوانی در صراط وجود هست مانند همه حیوانات و دواب چنان‌که فرمود: مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ(هود، 56)

کسانی که بر صراط حرکت می‌کنند، به قلاب‌ها و چنگک‌های صراط گیر می‌کنند و به اندازه انحرافشان وقوف دارند. پمقصود از قلاب‌ها و چنگک‌های صراط، تعلقات و قیود دنیوی مانع از حرکت در راه حق است.

کسی که در دنیا اهل گذست از دیگران باشد، خدا هم بر صراط از آن‌ها خواهد گذشت و کسی که حق خودش را به‌طور کامل از دیگران بگیرد، خدا هم حقش را کامل خواهد گرفت چنان‌که فرمود: نَّما هِیَ اعْمالَکُمْ تَرُّدُ الَیْکُمْ.

 

معانی اعراف(316)

1- دیواری میان بهشت و دوزخ است که دری دارد که باطن آن که رو به بهشت است، رحمت است و ظاهر آن که رو به دوزخ است، عذاب می‌باشد.

کسانی بر اعراف و دیوار یادشده هستند که دو کفه اعمالشان برابر است.

2-عارفان هستند که از جهت علم و معرفت، گویی در بهشتند و از جهت بدن و حیات دنیویشان در سختی و عذابند.

3- انبیاء و اولیاء که به سبب شرافت علمشان از اهل بهشت و دوزخ در دنیا، در مرتبه عالی و محیط بر بهشت و دوزخند و از اهل بهشت و دوزخ اطلاع دارند.