شرح جلد نهم اسفار - فصل7: قوای بدنی که انسان طبیعی است، ظل هیئات نفسانی است

(ص70) فصل7: قوای بدنی که انسان طبیعی است، ظل هیئات نفسانی است

بر حسب عوالم وجود که طبیعت، مثال و عقل است، انسان نیز سه مرتبه دارد: 1- انسان طبیعی، 2- انسان

نفسی و اخروی 3- انسان عقلی. مرتبه چهارمی هم انسان دارد که در فلسفه مورد بحث قرار نگرفته است و آن عبارت است از انسان لاهوتی در مرتبه اعیان ثابته که اتم مراتب وجود انسان است.

انسان طبیعی و قوای او، ظل و قشر و مثال انسان نفسی و حیوانی است.

 انسان نفسی و حیوانی و قوای او، ظل و قشر و مثال انسان عقلی است.

پس انسان طبیعی، ظل ظل و مثال مثال انسان عقلی است.

(ص71) دلیل بر این‌که انسان طبیعی و قوای او، ظل و قشر و مثال انسان نفسی و حیوانی است این است که آن‌گاه که قوا و حواس ظاهری انسان از فعالیت متوقف می‌شود مانند انسان در خواب، بیماری یا صفای فطری، گاهی می‌بیند، می‌شنود و ادراکات دیگر دارد. پس انسان قوایی غیر از این قوای طبیعی دارد که به حسب فرض متوقف شده است و آن قوای نفسی و حیوانی اوست.

درلیل بر این‌که انسان نفسی ظل انسان عقلی است این است که عقل که منشأ قوای نفسی و به‌واسطه آن منشأ قوای طبیعی و بدنی است اولا بسیط است بنابراین همه کمالات و قوا را مناسب با مرتبه خود دارد ثانیا، مبدأ و علت قوای نفسی و طبیعی است و معطی ممکن نیست فاقد باشد.

سخن افلوطین: اولا در انسان جسمانی، انسان نفسانی وجود دارد و در انسان نفسانی هم انسان عقلی وجود دارد.

ثانیا، مقصود این نیست که انسان عقلی همان انسان نفسی و طبیعی است و بالعکس بلکه متصل به آن‌هاست.

دلیل: انسان طبیعی برخی از افعال انسان نفسانی و عقلی را انجام می‌دهد پس انسان نفسانی و عقلی در انسان طبیعی وجود دارد ولی به‌گونه ضعیف.

ابن سینا این نظر افلوطین را که در عالم دو انسان وجود دارد: انسان مادی فاسد و انسان مجرد دائم، رد کرده است چه رسد به وجود سه یا چهار انسان در عالم.

تعریف ملاصدرا از افلوطین: ما اشد نور عقله و قوة برهانه و ما اشمخ مقامه فی الحکمة الاهیته و اعل مرتبته

و در مقابل آن‌ها درباره حکیمان مشائی می‌گوید: دون بلوغ شأنه، لفی ذهول عما ذکره.

(ص72) محشور در آخرت، انسان نفسی و حیوانی است نه انسان طبیعی و نه انسان عقلی

انسان نفسی یا در زمره اهل سعادت است یا در زمده اهل شقاوت

اما انسان عقلی مصداق کریمه فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر است

انسان نفسی امور خارجی را با صورت زائد حاصل یا حاضر، درک می‌کند وای آن صورت را بی‌واسطه درک می‌کند وگرنه به تسلسل صور علمی می‌انجامد. (این نظریه میانی ملاصدراست که یکی از تفاسیر ارجاع علم حصولی به حضوری هم هست. نظر نهایی ایشان، آغاز علم با حضوری و تبدیل آن به حصولی است که یکی دیگر از تفاسیر ارجاع علم حصولی به حضوری است).

یکی از دلایل نظر نهایی ملاصدرا، اتحاد در مراتب چهارگانه حس، خیال، وهم و عقل است، یعنی اتحاد حس و حاس و محسوس، اتحاد متخیل و متخیل و خیال و بقیه قوای ادراکی.

و از آن‌جا که اتحاد حقیقی به همان دلایلی که ابن سینا گفت، محال است، آن‌چه که هست، وحدت امور سه‌گانه در هر یک از مراتب چهارگانه است. پس نفس در مرتبه ادراک حسی با محسوس و در مرتبه خیالی با متخیل و در مرتبه وهمی با موهوم و در مرتبه عقلی با معقول، وحدت دارد. و ادراک شیئ واحد با حقیقت واحد، حضوری است اگرچه پس از انقطاع علم حضوری می‌توان آن را به علم حصولی تبدیل کرد.

سخن افلوطین: حواس طبیعی، مرتبه ضعیف عقلند و عقول، مرتبه کامل حس‌اند.

پرسش: اگر در عالم اعلی، انسان وجود داشته باشد، باید فصل انسان را که حساس است داشته باشد.

حس، انفعال از صور طبیعی است. پس چگونه ممکن است چیزی در عالم اعلی وجود داشته باشد که اولا، در عالم اسفل هم وجود دارد و ثانیا، متاثر و منفعل از صور طبیعی باشد؟

پاسخ: نسبت حس در عالم طبیعت با حس در عالم عقل مانند نسبت انسان طبیعی به انسان عقلی است، یعنی حس موجود در عالم عقل، عقلی است نه حسی تا از صور طبیعی منفعل شود و هم‌رتبه با عالم اسفل باشد.

سمع و بصر و ذوق هم همین‌گونه است بلکه همه موجودات طبیعی، در عالم مثال و نفسی و پس از آن در عالم عقلی و الهی وجود دارند و از آن مرتبه نازل شده‌اند چنان‌که فرمود: انّ هذه النار غسلت بسبعین ماءً ثم انزلت و پیامبر (ص) فرمود:

في الذوق‌: أبيت عند ربي يطعمني و يسقيني‌

و في الشم‌: إني لأجد نفس الرحمن من جانب اليمن‌

و في البصر: زويت لي الأرض فأريت مشارقها و مغاربها

و في اللمس‌: وضع الله بكتفي يده فأحس الجلد بردها بين ثديي‌

و في السمع‌: أطت السماء و حق لها أن تأط ليس فيها موضع قدم إلا و فيه ملك ساجد و راكع‌

اشراق نفس بر صور علمی خود، از جهتی مانند تابش خورشید بر اجسام است و از جهتی غیر از آن است. از این جهت مانند خورشید است که همان‌گونه که اگر خورشید نتابد چیزی دیده نمی‌شود، اگر نفس هم نتابد، صور علمی معلوم نخواهد بود.

از این جهت مفاوت است که خورشید تنها بر صور موجود می‌تابد و آن‌ها را آشکار می‌کند ولی نفس صور علمی خود را ایجاد می‌کند.

اشاره به نقش نفس در جعل و اظهار صور علمی دارد که بنابر تفسیر مشهور، نفس نسبت به صور جزئی، فاعل و نسبت به صور کلی، مشاهد است ولی نظر نهایی صدرا که ریشه در اصالت، وحدت، بساطت و مساوقت وجود دارد، نفس، نقش اظهار دارد نه ایجاد علاوه بر این که علیت نیز به معنی اظهار است نه ایجاد.

(ص74) فصل8: عدم تعلق بی‌واسطه نفس به بدن

نفس مستقیم به بدن تعلق نمی‌گیرد و در آن تصرف نمی‌کند بلکه به‌واسطه روح بخاری بدان تعلق می‌گیرد، زیرا نفس در غایت لطافت است و بدن در غایت کثافت. پس واسطه‌ای لازم است که میان آن دو باشد و با هر دو سنخیت و مناسبت داشته باشد.

دلیل ویژه آن اتصال معنوی عوالم به یک‌دیگر است به‌گونه‌ای که طفره، فاصل و تجافی که محال است تحقق نیابد. این نکته بدیهی است گرچه ممکن است در تشخیص مصداق آن (روح بخاری) خطا رخ داده باشد.

این اتصال معنوی از نظر ملاصدرا عبارت است از ذومراتب بودن انسان که کم‌ترین مرتبه آن بدن و جسم است تا برسد به مرتبه عقل تام. میان این مراتب تنها روح بخاری، نفس و مانند آن نیست بلکه مراتب میان آن دو قابل شمارش نیست.