شرح جلد نهم اسفار - فصل 9: حشر
فصل 9: حشر (ص225)
به نظر بدوی صدرایی، انسان در دنیا نوع واحد است و افراد بیشمار یا نامتناهی دارد ولی در برزخ و اخرت، انواع بیشمار یا نامتناهی خواهد بود.
بهنظر نهایی وی، انسان در دنیا و آخرت، انواع بیشمار بلکه نامتناهی دارد ولی به دلیل محجوب بودن تفاوتهای ذاتی و وجودی آنها تعدد انواع آنها نیز بر عموم مستور است.
معیار نوعیت نوع، فصل اخیر و صور نوعیه و تشخص وجودی است.
با توجه به امتناع انضمام چیزی بر نفس، هر چه نفس دارد اعم از کمال یا نقص، از درون نفس ظاهر میشود نه آنکه از بیرون بر ان افزوده شود.
صفات و ملکات، افزایش بر نفس نیست وگرنه زایل شدنی بود. از این جهت تفاوتی میان فضایل و زذایل نیست.
این ملکات هم در دنیا وجود دارد و هم در آخرت بنابراین انواع انسانها بسیار بلکه نامتناهی است.
نکته: تفاوت فضایل و رذایل و نیز کمال و نقص در سازگاری و ناسازگاری با نفس است. آنچه سازگار باشد، ماندنی و فضیلت است و انچه ناسازگار باشد، قسری و زایل شدنی است.
غایت حشر هر کسی، وصول به محبوب خود است.
محبوب هر کسی، ذاتی و جبلّی اوست و با محبوب دیگری تفاوت دارد.
پس انواع در آخرت از این جهت هم متعدد بلکه نامتناهی است.
تبصرة اخری: (ص227)
باطن این بدن دنیوی، بدن مثالی قرار دارد که همه اعضا و جوارح و قوا و حواس را دارد.
اهل ریاضت با همین حواس و قوا میبینند آنچه را که دیگران نمیبینند و درک نمیکنند.
انبیاء و اولیاء نیز با همین حواس و قوا درک میکنند آنچه را دیگران درک نمیکنند.
این بدن مثالی بالفعل موجود است اگرچه مستور و محجوب است.
با مرگ بدن دنیوی، بدن مثالی ظاهر میشود و معلوم میشود که حیات حقیقی از اوست.
همین بدن مثالی در قیامت با صورت مناسب خود محشور میشود.
همین بدن مثالی در قیامت کیفر و پاداش داده میشود.
حیات این بدن از بیرون به او نمیرسد بلکه از درون آن میجوشد.
حیات این بدن مانند حیات نفس ذاتی آن است نه عَرَضی.
این تناسخ ملکوتی است که نه تنها جایز است بلکه ضروری است.
تذکرة توضیحیة (228)
عوالم وجود سه مرتبه است: 1- طبیعت 2- مثال 30 عقل.
انسان بالقوه جامع این سه مرتبه است. (بنابرنظر دقیق، انسان همه مراتب سهگانه را دارد ولی یا به اجمال یا به کمون و مانند آن).
قوای ادراکی انسان سه مرتبه است: 1- حس 2- خیال 3- عقل.
مبدأ ادراک حسی، بدن است.
مبدأ ادراک خیالی، نفس است.
مبدأ ادراک عقلی، عقل است.
هر یک از این مراتب و نشئات که غالب شود انسان اهل همان عالم خواهد شد.
1- اگر نشئه حسی بر کسی غالب شود و لذت و میلش حسی و دنیوی باشد، پس از مرگ که ادراک حسی و متعلقات ان باقی نمانده است دچار غم و اندوه و عذاب خواهد شد مانند معتادی که مواد مخد ندارد و مانند محب چیزی که معدوم و باطل است.
2- اگر نشئه خیالی بر او حاکم و غالب شود (که نشان آن این است که میل و امید به وعدههای الهی و ترس از وعیدهای او و عمل فیالجمله به لوازم آنها خواهد داشت) پس از مرگ به بهشت مثالی و برزخی خواهد رفت.
3- اگر نشئه عقلی بر او حاکم باشد به عقول عرضی و مقربین خواهد پیوست البته بهشرط داشتن زهد حقیقی.