شرح جلد نهم اسفار - فصل6: پاسخ شیخ اشراق به دلیل قائلان به کثرت قوا و نقد ملاصدرا بر پاسخ شیخ اشراق
فصل6: پاسخ شیخ اشراق به دلیل قائلان به کثرت قوا و نقد ملاصدرا بر پاسخ شیخ اشراق
در باب کثرت قوا دو نظریه وجود دارد:
1- قائل به کثرت قوا و ارجاع آن به نفس و در واقع، کثرت در عین وحدت کهنظریه ملاصدراست.
2- قائل به کثرت قوا بدون ارجاع آنها به نفس.
قائل به نظری دوم، دلیلی بر دیدگاه خود آورده است که شیخ اشراق آن را رد کرده است و ملاصدرا ردیه شیخ اشراق را ضعیف دانسته است.
دلیل قائل به کثرت نفس و قوا
اگر نفس واحدی وجود داشته باشد که همه افعال بدان نسبت داده شود دو لازم باطل دارد:
أ- نفس هم مجرد باشد و هم مادی، زیرا برخی از کارهای نفس مادی است مانند تغذیه، تنمیه، تولید و ادراک امور جسمانی و برخی از کارهای آن مجرد است مانند ادراک معقولات.
ب- لازم دوم آن این است که آنچه در خزانه نفس است، همیشه مشاهَد آن باشد مانند عقل مستفاد، زیرا هر ادراکی که هر قوهای دارد، ادراک نفس است و باید نزد نفس حاضر باشد در حالی که اگر قوا و نفوس را متعدد بدانیم هر کدام از قوا یا هر یک از نفوس نباتی، حیوانی و انسانی کار خاص خود را انجام میدهند؛ یکی درک میکند و دیگری حفظ میکند و در این صورت لازم نیست که همه مدرکات قوا در نفس حاضر و مشاهَد باشد.
(ص66) پاسخ سهروردی به نوعی بر دو مبنای وی استوار است. آن دو مبنا از این این قرار است:
مبنای یکم: نفوس و قوای آن فاعل هیچ فعلی نیستند بلکه فاعل همه افعال نفس و قوا، ارباب انواع است در مقابل مشهور از حکمای مشاء که نفس و قوا را فاعل کارهای خود میدانند.
مبنای دوم: شیخ اشراق صور نوعیه (فصول، نفس و قوا) را عرض میداند، بدین دلیل که وی هر چیزی که حال در محل باشد، عرض است و صور نوعیه نیز حال در جسمند. در برابر مشاء که آن را جوهر میدانند.
در پاسخ سهروردی به قائل به کثرت نفس و قوا، سه نکته وجود دارد:
مستدل در دلیل خود از ادراک جسمانیات استفاده کرد و گفت: نفس به دلیل ادراک جسمانیات، جسمانی است و به سبب ادراک مجردات، مجرد است.
سهروردی میگوید از آنجا که جسمانی اعم از جسم طبیعی و خیالی است پس مستدل خیال را مادی میداند.
(ص67) پاسخ سهروردی: اولا اگرچه قدما خیال را جسمانی میدانند ولی نظر آنها موافق تحقیق نیست بلکه خیال مجرد است هر چند حواس هم در ادراک خیالی دخالت دارند ولی به مادیت خیال نمیانجامد، زیرا انسان نخست چیزی را میبیند و هنگامی که درک حسی چایان یافت، ادراک خیالی رخ میدهد. پس در ادراک خیالی حواس هم دخالت دارند ولی سبب مادیت آن نمیشود.
ثانیا، اینکه نفس به هنگام افعال مادی، مادی میشود درست نیست، زیرا فاعل آنها رب النوع است نه نفس. تنها کار نفس، ادراک معقولات است که آنهم مجرد است.
ثالثا، اینکه قائل به کثرت نفس و قوا استدلال کرده است که تعدد قوا بدین دلیل است که برخی از قوا مثلا نامیه در پایان سن رشد متوقف میشود اما احساس اینگونه نیست، پس معلوم میشود که قوا متعددند نه واحد و اگر واحد بودند باید تا پایان عمر همه کارهایشان ادامه مییافت.
پاسخ این است که اولا فعل نمو و درک مربوط به خود قوا نیست، زیرا آنها و هر صورت نوعی عرض است. ثانیا، توقف رشد مربوط به قابلیت است نه فاعل. مقصود از قابل هم همان صور نوعی است.
اشکالات ملاصدرا بر گفته سهروردی
1- جسمانی دانستن خیال از نظر قدما، درست نیست، زیرا آنها هم خیال را جسمانی نمیدانستند.
2- رب النوع اگرچه به تدبیر عالم ماده میپردازد ولی از روی نیاز نیست.
3- ربط دادن بطلان نموبه بطلان استعداد، درست نیست، زیرا افعال شخصی و جزئی را میتوان به بطلان استعداد مربوط دانست ولی احوال کلی و نوعی را نمیتوان به جنبههای قابلی که جسم است نسبت داد بیکه باید به جنبههای فاعلی مربوط دانست، زیرا افعال شخصی، دائمی نیستند ولی احوال کلی و نوعی یا دائمی هستند یا اکثری.
درواقع، این اقتضای سن نیست که برخی قوا تعطیل میشود بلکه تعطیلی قوا نتیجه تحولات نفس است چنانکه قبلا گفته شد، کودکی، جوانی، میانسالی و پیری از لوازم تحولات جوهر نفس است و بهطور کلی قوه تابع فعل است نه بالعکس.
پس اینکه فاعل وجود داشته باشد ولی آثار آن وجود نداشته باشد در صورتی درست است که موانعی وجود داشته باشد آن هم بهگونه اندک و اتفاقی و در برخی از موارد نه همه افراد.
(ص68) 4- سهروردی افعال را به واهب الصور (رب النوع) نسبت میدهد نه به قوا، بنابراینکه قوا و نفس، صور جوهری نیستند و بهطور کلی، صورت، جوهر نیست. هم مبنای وی که صورت، جوهر نیست، نادرست است، زیرا با تغییر صور، ماهیت شیئ تغییر میکنئ در حالیکه با تبدل اعراض، ماهیت شیئ، متبدل نمیشود. پس صور، جوهرند. مثلا با تبدیل صورت نباتی به حیوانی، ماهیت آن تغییر میکند و حیوان میشود و با تبدل صورت حیوانی به صورت انسانی، ماهیت آن نیز به ماهیت انسان تبدیل میشود.
بنای او هم نادرست است. بنای او عبارت ایت از اینکه افعال را نه در نبات نه حیوان و نه انسان، به نفس و قوای آنها نسبت نمیدهد بلکه آنها را به اراب انواع نسبت میدهد. این هم نادرست است، زیرا اولا، علت مباشر تحریک و تغییر، طبایع جسمانی و قوای آن است. ثانیا، ارباب انواع اگرچه مبدأ موجودات طبیعی و افعال و حرکات آنهاست ولی به گونه مباشر نیست. (البته این نظر نهایی ملاصدرا که مبتنی بر تفسیر علیت به تجلی ئ نه ایجاد و صدور است، نمیباشد).
نکته: میان معد و مقتضی فرق است: اگر چیزی وجود اشیاء بر آن توقف داشته باشد، مقتضی است و اگر هم وجود و هم عدم اشیاء بر آن توقف داشته باشد، معد است.