سرّ رهایی از گردنه ها
محبّت خاندان پيامبر ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ سرّ رهايي از گردنههاست.
وجود صاحب مراتبي است كه بگفته عقلا, عاليترين مرتبه آن ذات اقدس الهي و فروترين مرتبه آن عالم ماده است و ميان اين دو مرتبه, مراتب بسياري وجود دارد. وجود حقيقيتي واحد است اما ظهورات وجود و مراتب آن تعدد دارد و بدين گونه است كه كثرت ممكن ميشود, در عين اينكه حقيقت و سر وجود يكي است.
ظهورات وجود تحت عنوان ولايت نام برده ميشوند. مجموعه عالم هستي كه شامل بخش نا پيداي آن نيز ميشود, مظاهر وجودند؛ نه اصل وجود. به عبارتي عكس و تصوير وجوداند, نه خود وجود. اين نشان دهنده ولايت است. تمام عالم هستي در دو نام خلاصه ميشود:
وجود صاحب مراتبي است كه بگفته عقلا, عاليترين مرتبه آن ذات اقدس الهي و فروترين مرتبه آن عالم ماده است و ميان اين دو مرتبه, مراتب بسياري وجود دارد. وجود حقيقيتي واحد است اما ظهورات وجود و مراتب آن تعدد دارد و بدين گونه است كه كثرت ممكن ميشود, در عين اينكه حقيقت و سر وجود يكي است.
ظهورات وجود تحت عنوان ولايت نام برده ميشوند. مجموعه عالم هستي كه شامل بخش نا پيداي آن نيز ميشود, مظاهر وجودند؛ نه اصل وجود. به عبارتي عكس و تصوير وجوداند, نه خود وجود. اين نشان دهنده ولايت است. تمام عالم هستي در دو نام خلاصه ميشود:
ـ توحيد
2ـ ولايت
مجموعه كثرتها و تعددهاي عالم هستي, مظاهر ولايتند. هر چه موجودي به مبدأ وجود نزديكتر باشد, كاملتر و تامتر است و هر چه از مبدأ وجود دورتر باشد, ضعف و نقصان آن بيشتر است. به عبارتي هر چه شدت وجودي افزونتر باشد كاملتر است و هر چه شدت وجودي كمتر باشد, ناقصتر. محور عالم هستي (كون و مكان), ولايت است. هر چه موجودي ظاهراً و باطناً و اولاً و آخراً تشبه بيشتري به مبدأ ولايت داشته باشد, از كمال سهم بيشتري دارد و هر موجودي كه نزديكي و شباهت كمتري به آن دارد, از كمال بهرة كمتري ميبرد. سر اينكه محبت خاندان پيامبر ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ و اظهار اين محبت و صداقت در اين محبت, آنقدر اهميت دارد كه ميتواند تنها عامل نجات انسان از شرور و پستيها و خساستها و زشتيها عالم ماده و باشد, در همين نكته نهفته است.شباهت ظاهري آيه و نشانهاي از شباهت باطني است.
شباهت در ظاهر بخش مهمي از نزديكي به ولايت است. همين طور كه تشبه در باطن نيز چنين است. در اين دو بخش انسان توان, اراده و اختيار دارد كه با همت خود و فضل الهي به مواهب آن دست پيدا كند. اما در بخش تشبه ناپيداي به ولايت كه اول و آخر است, چون به بيرون از حوزه اراده و انتخاب و فهم و همت ماست, كمتر سخن گفته شده است.
آفرينش موجودات؛ ظهور مراتب مختلف ولايت است
گمان اينكه خداوند خلق را آفريد تا آنها را بيازمايد كه كدامشان نيك و صاحب حْسناند و كدامشان از حْسن بيبهرهاند, گماني عوامانه بلكه كودكانه است.
اين همان بازي و لعب است كه خداوند از آن پرهيز دارد. آشكار شدن استعداد موجودات براي خداوند سودمند و مطلوب نيست, زيرا حقيقت و قابليت موجودات در هر مرتبهاي از مراتب هستي, بر حضرتش پوشيده نيست تا ظهور آن را طلب كند و نيز سر و حقيقت موجودات, در مرتبه استعداد و قابليت, (اعيان ثابته) در ظهور علميشان در ذات خدا, بر خودشان نيز پوشيده و پنهان نيست. موجودات در اين مرتبه هم به ذات خود عالماند و هم براي ذات خود معلوم. اين گمان كه خداي متعال اعيان ثابته و ظهورات علمي را آشكار كرد تا خودشان بدانند كه چيستند, به نظر عبث ميرسد. چون خودشان ميدانند كه چه هستند. انسانها, نه فقط در مرتبه ظهور علميشان در ذات خدا, بلكه در مراتب فروتر كه به كثرت گرايش پيدا ميكنند, مانند عالم ذر (كه نه اعليترين مراتب وجود, نه از پايينترين مراتب آن بلكه حد متوسطي از مراتب است,) نيز عالم به قابليت و استعداد خويش هستند. در داستان حضرت آدم و حوا, در رابطه با شيطان, خداوند چنين ميفرمايد: «اِنّ الشیطانْ لَكُما عُدوّ مْبين»(اعراف/22) و اين جمله را در قالب گزاره خبري بيان ميكند, نه انشايي. نميفرمايد: « بدان! او دشمن توست» زيرا تو ميداني بلكه ميفرمايد: « او دشمن توست, دشمني آشكار, آشكار شدن دشمني شيطان, براي آدم است نه براي حضرت حق كه كمتر از ذرهاي در عالم بر خدا پوشيده و پنهان نيست تا يكي را به عنوان آشكار امتياز دهد. اين انسان كه دشمني آشكار را ميبيند و مييابد. در مرتبه كثرت خلقي, اگر انسان اينگونه صاحب فهم و ادراك باشد, قطعاً در مراتب عاليتر, علم او روشنتر و بُيِنًتر خواهد بود. و حق بيان اين است و بيشتر ازاين قابل تصور نيست, اگر چه قابل تحقق هست.
آفرينش نه براي اين است كه خدا بداند من و ما چه هستيم و نه بدين خاطر كه من و ما بدانيم كه چه هستيم كه او از ازل ميدانست و ما نيز. انسان در مرتبهاي عين علم است نه فاعلي كه اتصاف به صفت علم داشته باشد. خدا ظاهراً و باطناً و اولاً و آخراً عالم است. حكيم و قدير و سميع و بصير است و نيز ظهورات و تجليات حق تعالي, در حوزه ولايت ازلاً و ابداً اين صفات را دارا ميباشند. پس آفرينش به اين منظور نيست بلكه خلق و آفرينش موجودات, ظهور و تجلّي مراتب مختلف ولايت است. آنانكه تشبه ايشان به ولايت كه نمونه حقيقي آن ولي كامل است بيشتر باشد, نزديكترند و ظهور ولايت در ايشان بيشتر است. علت اين كه در ظاهر شريعت, اظهار محبت به اهل بيت و عترت پيامبر اهميت دارد اين است كه به زبان عرفي حداقل از شباهت به ولايت, همين محبت ظاهري است. حفظ اسرار خاندان پيامبر, شباهت باطني است. اول و آخر نيز قابل بحث و گفتگو نيست. پس هر كس كه در ظاهر در فكر و انديشه و زبان, اظهار شاديها و غمها به ايشان شباهت بيشتري داشته باشد, اين بخش از ولايت را كسب كرده است. در روايات به نقل از ائمه معصومين آمده است كه هر كس براي امام حسين ـ صلوات الله عليه ـ يك قطره اشك بريزد بلكه كمتر, چشمش به اندازه بال مگسي تر شود, «و جُبُت لَهْ الجنه» قطعاً اهل بهشت است. خلق خدا ميپرسند كه چگونه ممكن است كه فردي هرگونه زشتي و بدي را مرتكب شود, آنگاه بر امام حسين قطره اشكي بريزد و بهشت بر او واجب شود؟ در توضيح بايد گفت رسيدن به مبدأ ولايت چهار جزء دارد: ظاهر, باطن, اول و آخر. بايد گفت برخلاف تفكر مردم, هيچگونه برتري و رجحان براي باطن نسبت به ظاهر متصور نيست. زيرا ظاهر نشان و آيهاي از باطن است و اين دو جداي از هم نيستند. از كوزه همان برون تراود كه در اوست. اگر ظاهر نشان دهنده محبت به ولايت باشد, محال است باطن پر و مملو از ولايت نباشد.
در غير اين صورت, لازم است كه ظاهر, ظاهر نباشد. نفاق در هر حوزهاي از مراتب ايمان امكانپذير است اما آن ديگر محبت نيست. اگر اين ظاهر, ظاهر باطني باشد, شباهت دارد. مانند عكس كه حتماً به صاحب تصوير شباهت دارد بلكه با تمام وجود ازاو حكايت ميكند. اگر ظاهر كسي شباهت به ولي كامل داشت, باطن او نيز قطعاً به ولايت شباهت دارد. اگر كسي ميخواهد به رحمت الهي اميدوار شود, به ظاهر خويش نيك بنگرد كه چه ميزان به اولياء الهي شباهت دارد. اگر كسي به هنگام نماز همة امور را رها ميكند و به نماز ميايستد, در زمان معين روزه ميگيرد, انفاق ميكند, به هنگام سخن گفتن, سخن حكيمانه بر زبان جاري ميسازد, از حرام الهي پرهيز ميكند و شكر نعمات پروردگار را بهجاي ميآورد, دلخوش باشد كه در ظاهر به اولياء خدا شباهت دارد و اين شباهت در ظاهر نيز قطعاً ريشه در شباهتي باطني دارد. او موفق به كسب نيمي از تشبه به ولايت شده است؛ چه خود بداند, چه نداند. فهميدن و دانستن اين نكته خود عاملي است براي اميدوار بودن, برداشتن گامهاي بلند و استوار و ابراز محبت بيشتر به مبدأ و سرچشمه ولايت (خاندان پاك پيامبر ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ).اگر بدانيم سري در سرها داريم, چون بيسرها رفتار نميكنيم.
شفاعت, ظهور مرتبة كامل وليالهي است
ائمه معصومين در سخنانشان قسم جلاله ياد كردهاند كه در قيامت قطعاً ما شما را شفاعت خواهيم كرد و هنگامي كه راوي ميپرسد «حتي اگر نماز نخوانيم؟» ميفرمايند: «آري» دوباره ميپرسد «حتي اگر روزه نگيريم؟» ميفرمايند: «آري» و گناهان و خطاهايي را نام ميبرد و باز جواب مثبت ميشنود. توضيح اينكه شفاعت امري قراردادي نيست, امري تكويني و مبتني بر قوانين ضروري هستي شناسي است. كسي كه تشبه به خاندان پيامبر داشته باشد ميلغزد, اما چنان نميشود كه از حوزه محبت خاندان پيامبر ـ صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين ـ خارج شود. چون اين محبت و ارتباط به صورت قراردادي و عُرُضي بدست نيامده است كه به اين آساني از دست برود. انسان فاصله ميگيرد و خطا ميكند اما پس از مدتي فاصلهها طي ميشود و جبران ميكند. به عبارتي اگر مرتبه طبيعت انسان خطا كند, به عنوان مثال اگر بالباسي كه نميداند طهارت دارد يا خير, نماز بخواند؛ اگر اين نماز در مرتبه نفس درست باشد, مرتبه فروتر را ميپوشاند و جبران ميكند. اگر خطا در مرتبه نفس باشد, مرتبه قلب آنرا جبران ميكند. اما اگر خطا در تمام مراتب وجودي باشد, چه ميشود؟ بايد گفت محب در نهايت مرتبهاي از مرتبة محبوب خويش است.
محب ولايت, مرتبهاي از مراتب ولي كامل است كه آن مرتبه تمام مراتب فرودين را جبران و كامل ميكند. و اين معناي «شفاعت» است. در مجموعه موجودات كه مظاهر ولايتاند, هر كس شباهت بيشتري به ولي كامل داشته باشد, صفت جمال و جلالش در تعامل با هم قرار گرفته و بدين گونه, رحمت بر نقمت تقدم پيدا ميكند. اين فرد در هر مرتبهاي از عالم هستي وارد شود, در بهشت است اگر چه در عالم طبيعت, اين معني را نداند و نيابد در عوالم ديگر خواهد دانست. محبان خاندان پيامبر در عالم طبيعت نيز در بهشت به سر ميبرند. بدنهايشان در جهان ماده است كه بدن ظلَ و ساية روح است, اما روح و جانشان متعلّق به ملأ اعلا است. اين مقام را يا ميدانند و مييابند يا نميدانند و بايد تكميل شوند. كساني كه از محبت ولي كامل الهي بينصيباند, در همين عالم طبيعت در جهنّم به سر ميبرند, اگر چه ندانند, در روايات مربوط به معراج پيامبر ـ صلوات الله عليه و آله ـ كه ايشان جمعي را در حال عذاب مشاهده ميكنند در حاليكه هنوز قيامتي برپا نشده است اين جمع, هم اكنون در عذاب معزّبند و به آتش ميسوزند, اگر به علت حجابهاي متراكم و ظلماني نميدانند و نداستن دردي را دوا نكند اين شب (عالم ماده) به پايان ميرسد و در روز (يوم الدين), همه كس همه چيز را ميبيند و ديگر جايي براي ابهام و تاريكي و غفلت نميماند. ذره ذرة وجود انسان شهادت ميدهد. «اليُوم نَخْتِمْ علي افواهِهِم»(یس/65)؛ جايي براي زبان بازي و فريب و نيرنگ نيست. همه به مرتبه ظهور ميرسند و استعدادها آشكار ميشود.
شيعه و محب خاندان پيامبر كه مبدأ و سرچشمة ولايتاند, بايد در حفظ تشبه ظاهر به ايشان بكوشد. در شادي ايشان شاد و در غم اين خاندان غمگين باشد و مراتب محبت خود را صادقانه ابراز كند, كه آنچه شرط پذيرش است, صداقت است نه معاملت. اگر از فضل و كرم ايشان اميد است كه سيئات تبديل به حسنات شود. چنانچه در اين عالم ماده كه مرتبه فرودين استعدادها و بروز آنهاست آبي تلخ و شور وقتي از مسير معيني در زمين و گياه ميگذرد به هندوانه شيرين تبديل ميشود, اميد است كه اگر استعداد باشد, (تشبه ظاهر به خاندان پيامبر) خطاها همه به لطف الهي اصلاح شود.فك رقبه و گذشتن از عقبهها در گرو فناي در محبّت محمّد و آل محمّد ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ است.
از امام صادق ـ عليه الصلاه و السلام ـ پرسيدند: در اين آيه كريمه «فلا اقتحم العقبه و ما ادراك مالعقبه فكْ رقبه»(بلد/11-13) معناي فك رقبه چيست؟ ابتدا بايد گفت در بسياري از آيات قرآن, معارف الهي در قالب اين ضربالمثل كه «به در بگو تا ديوار بشنود» بيان شده است. به عنوان مثال به حضرت رسول ـ صلوات الله عليه ـ ميفرمايد: «اگر دروغ بگويي رگ گردنت را ميزنم». پيامبر كه دروغ نمی گوید. خود ظهور توحيد محض است و ذرهاي از شرك در او راه ندارد. در آيه كريمه «ليغفر لك الله ما تقدم مِن ذنبك و ما تأخّر»(فتح/2) ميفرمايد كه خدا گناهان گذشته و آينده تو را بر تو بخشيد. يك معنا آن است كه وجود مبارك پيامبر اسلام گناهي داشت كه بخشيده شده و طهارت يافت, بلكه معناي دقيقتر و عميقتر اين است كه اين قضيه سالبة به انتفاي موضوع است. يعني تو اصلاً گناهي نداشتي كه بخشيده شوي. ما تو را پاك آفريديم. مانند آب كه در ذات خود, طاهر و مطهر است, نه اينكه به وسيله چيزي پاك شده باشد, بلكه خود عين طهارت و مايه طهارت همه چيز است. در آيه ديگر ميفرمايد: «القارعه ماالقارعه و ما ادراك ماالقارعه»(قارعه/1) و تو چه داني كه آن حادثه كوبنده چيست؟ معصوم ميداند اگر چه در خطاب, براي تعليم و تربيت ما با ما همراه ميشود. حضرت رسول ـ صلوات الله عليه وآله ـ ميفرمايد: «همه ما شيطاني داريم كه ما را غافل ميسازد». اينگونه خطاب براي تأثير بيشتر در مخاطب است. پيامبر شيطاني ندارد كه او را وسوسه كند. شيطان كسي را وسوسه ميكند كه نشاني از غير خدا داشته باشد يعني روزنهاي براين نفوذ داشته باشد. وقتي شيطان روزنهاي براي نفوذ نيابد, ميل و كششي براي وسوسه پيدا نميكند. مانند انسان گرسنهاي كه با وجود گرسنگي شديد, ميلي براي خوردن ديوار ندارد. شيطان ميداند كه بندگان مخلص خدا كه از غير او پاك شدهاند, نفوذ ناپذيراند.
ولايت تكويني اولياء الهي بر شيطان
اولياء خدا به ويژه خاندان پاك پيامبر بر شيطان محيط و مسلطاند و شيطان عمله ايشان است. وظيفه او مراقبت از حريم حرم الهي است تا نامحرمان و نااهلان به خلوت آنان راه نيابد. يعني تا تعينها و تشخصها هست و بنده آب و رنگ غير خدايي دارد, راهش نميدهد و اين وظيفه ار نيز به نحو احسن انجام ميدهد. هر كس و يا هر ادعا, به محض تقاضاي ورود به حريم حرم الهي, آنچنان بر او سخت ميگيرد و آنقدر پشت در ميماند, تا حقيقت خود را خود, آشكار كند و بيابد كه ذاتاً و به استعداد خود تناسبي با اين مقام ندارد.
فكّ رقبه به چه معناست؟
عقبه چيست؟ كساني كه از گردنه عبور ميكنند كه رقبه خود را آزاد كرده باشند. يك مصداق آن اين است كه بندگان خدا كه ذاتاً آزادند, اما مِلك و اسير ديگران شدهاند, را آزاد كنند. اما اسارت تن و بدن مهمتراست يا اسارت دل و جان آدمي؟ اگر آزادي بدن «فك رقبه» است, آزادي افكار و انديشه و دل از هوي و هوس و غير خدا, به طريق اولي فك رقبه محسوب ميشود. اما مصداق حقيقي چيز ديگر است.
اميري حسين, فَنِعمَ الاَمير
اگر كسي از مرز من بودن و تعينات شخصي خويش بگذرد و هنگامي كه از او بپرسند «تو كيستي؟» پاسخ گويد: «بندهاي از بندگان مولايم» اين معناي فك رقبه است. در روز عاشورا, آن جوانمردي كه در تاريخ, نام و نشاني از خود ئدارد, آنگاه كه قصد معرّفي خويش را در صحنة نبرد دارد, چنين ميگويد: «اميري حسين, فنعم الامير!» خود را با نام مولاي خود معرّفي ميكند. بنده جز اتّصاف و اتّصال به مولا و محبوب خويش, چيزي ندارد, تا بدان معرفي و شناخته شود. امير مؤمنان, حضرت علي ـ صلوات الله و سلامه عليه ـ با تمام مقام و عظمتش ميفرمايد: «انا عبدّ مِن عبيد محمد» (صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين), بايد حقيقتاً بنده خاندان پيامبر بود. و از تعابير جاهلانه و غير متناسب با شأن و مقام انسانيت و دور از ادب و احترام نسبت به ساحت مقدس اهل بيت عصمت و طهارت پرهيز كرد. گفتن اين سخنان كه «ما سگ خاندان پيامبريم و يا ...» خطاست. اگر مردم در تعارفات روزمره خود ميگويند: «نوكر فلانيام», ديگر اين لفظ را براي ابراز ارادت و محبت به اهلبيت و خاندان پيامبر بهكار نبرند.
زبان محب اين است كه «هر كه هستم و هر چه باشم, جداي از محبوب و مولاي خود هيچم و تعيني جز اتصال و تعلق به او ندارم.» «اميري حسين فنعم الامير» زبان او براي معرفي و بيان هويت خويش است. در اين صورت او از گردنهها رها شده است.
از امام صادق ـ عليه الصلاه و السلام ـ پرسيدند «فك رقبه به چه معناست؟» حضرت فرمود: «فك رقبه ولايت امير مؤمنان است.» بايد دانست كه اكثر خلق خدا از اين گردنه عبور نميكنند و آنان هم كه عبور ميكنند, به خودي خود نميگذرند. چگونه ميتوان با ابزار و امكاناتي كه براي گذر از موانع عالم ماده نيز كفايت نميكند, از گردنههاي عالم معني عبور كرد؟. در ادامه آيه كريمه ميفرمايد: «او اطعامّ في يومٍ ذي مسغبه يتيماً ذا مقربه اَوً مسكيناً ذا متربه»(بلد/14-16) اول و آخر تمام كمالات, دو مورد است. ابتدا ولايت امير مؤمنان كه همگان توان دستيابي بدان را ندارند, دوم جايگزين آن «اطعام مساكين و رسيدگي به محرومين و فقرا» كه زمينه را براي دستيابي به ولايت امير مؤمنان فراهم ميكند. به عبارت ديگر, بايد اعمال و رفتار خود را به ايشان شبيه كرد تا با فضل و عنايت خدا و لطف و توجه اين خاندان كريم و بزرگوار, راهي گشوده گردد و تشبه كامل حاصل شود.
امام صادق ـ عليه السلام ـ ميفرمايد: «كسي كه به ولايت ما تمسك كرد (فقد جاز العقبه) از گردنه عبور كرده است و فرمود: «نحن تلك العقبه» كسي كه به ولايت دست يافت, از غيريت گذشته و طهارت يافته است. سپس فرمود: «صبر كنيد تا چيزي برايتان بگويم كه از دنيا و آنچه در آن است, (دنيا و مافيها شامل تمام لذّات معنوي, ملكات اخلاقي, حسنات و عبارات و اعمال نيك نيز ميشود.) بهتر است و آن دستيابي به فك رقبه است.» اگر كسي به ولايت خاندان پيامبر ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ دست پيدا كند, از گردنه انانيت نفس ميگذرد.
چنين فردي مخاطب اين كلام معصوم قرار ميگيرد كه «انتم صفوه الله». يعني همچنان كه حضرت ابراهيم به موسي و عيسي ـ عليهم الصلاه و السلام ـ برگزيدة خدا هستند, او نيز به مقام اصطفاي عام دست مييابد. بلكه با تمسك به خاندان پاك پيامبر و ابراز محبت صادقانه به ايشان ميتوان به مقام اصطفاي خاص كه مختصّ حبيب خدا و عترت پاك آن حضرت ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ رسيد.
اگر كسي ولايت آن حضرت را بفهمد و بدان تمسك جويد, گناهانش همه بخشيده خواهد شد, هر چند به اندازة ماسههاي لب دريا باشد. امت پيامبر, يتيمان آل محمداند, مگر نه اينكه محمد و علي ـ عليهم السلام والصلاه ـ پدران اين امتاند.
«فلكم البشري فيالحياه الدنيا و الاخره» مايه شادي و افتخار شيعيان, شفاعت پدرانشان است. «لا تبديل لكلمات الله ذلك هو الفوز العظيم»(یونس/64).
2ـ ولايت
مجموعه كثرتها و تعددهاي عالم هستي, مظاهر ولايتند. هر چه موجودي به مبدأ وجود نزديكتر باشد, كاملتر و تامتر است و هر چه از مبدأ وجود دورتر باشد, ضعف و نقصان آن بيشتر است. به عبارتي هر چه شدت وجودي افزونتر باشد كاملتر است و هر چه شدت وجودي كمتر باشد, ناقصتر. محور عالم هستي (كون و مكان), ولايت است. هر چه موجودي ظاهراً و باطناً و اولاً و آخراً تشبه بيشتري به مبدأ ولايت داشته باشد, از كمال سهم بيشتري دارد و هر موجودي كه نزديكي و شباهت كمتري به آن دارد, از كمال بهرة كمتري ميبرد. سر اينكه محبت خاندان پيامبر ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ و اظهار اين محبت و صداقت در اين محبت, آنقدر اهميت دارد كه ميتواند تنها عامل نجات انسان از شرور و پستيها و خساستها و زشتيها عالم ماده و باشد, در همين نكته نهفته است.شباهت ظاهري آيه و نشانهاي از شباهت باطني است.
شباهت در ظاهر بخش مهمي از نزديكي به ولايت است. همين طور كه تشبه در باطن نيز چنين است. در اين دو بخش انسان توان, اراده و اختيار دارد كه با همت خود و فضل الهي به مواهب آن دست پيدا كند. اما در بخش تشبه ناپيداي به ولايت كه اول و آخر است, چون به بيرون از حوزه اراده و انتخاب و فهم و همت ماست, كمتر سخن گفته شده است.
آفرينش موجودات؛ ظهور مراتب مختلف ولايت است
گمان اينكه خداوند خلق را آفريد تا آنها را بيازمايد كه كدامشان نيك و صاحب حْسناند و كدامشان از حْسن بيبهرهاند, گماني عوامانه بلكه كودكانه است.
اين همان بازي و لعب است كه خداوند از آن پرهيز دارد. آشكار شدن استعداد موجودات براي خداوند سودمند و مطلوب نيست, زيرا حقيقت و قابليت موجودات در هر مرتبهاي از مراتب هستي, بر حضرتش پوشيده نيست تا ظهور آن را طلب كند و نيز سر و حقيقت موجودات, در مرتبه استعداد و قابليت, (اعيان ثابته) در ظهور علميشان در ذات خدا, بر خودشان نيز پوشيده و پنهان نيست. موجودات در اين مرتبه هم به ذات خود عالماند و هم براي ذات خود معلوم. اين گمان كه خداي متعال اعيان ثابته و ظهورات علمي را آشكار كرد تا خودشان بدانند كه چيستند, به نظر عبث ميرسد. چون خودشان ميدانند كه چه هستند. انسانها, نه فقط در مرتبه ظهور علميشان در ذات خدا, بلكه در مراتب فروتر كه به كثرت گرايش پيدا ميكنند, مانند عالم ذر (كه نه اعليترين مراتب وجود, نه از پايينترين مراتب آن بلكه حد متوسطي از مراتب است,) نيز عالم به قابليت و استعداد خويش هستند. در داستان حضرت آدم و حوا, در رابطه با شيطان, خداوند چنين ميفرمايد: «اِنّ الشیطانْ لَكُما عُدوّ مْبين»(اعراف/22) و اين جمله را در قالب گزاره خبري بيان ميكند, نه انشايي. نميفرمايد: « بدان! او دشمن توست» زيرا تو ميداني بلكه ميفرمايد: « او دشمن توست, دشمني آشكار, آشكار شدن دشمني شيطان, براي آدم است نه براي حضرت حق كه كمتر از ذرهاي در عالم بر خدا پوشيده و پنهان نيست تا يكي را به عنوان آشكار امتياز دهد. اين انسان كه دشمني آشكار را ميبيند و مييابد. در مرتبه كثرت خلقي, اگر انسان اينگونه صاحب فهم و ادراك باشد, قطعاً در مراتب عاليتر, علم او روشنتر و بُيِنًتر خواهد بود. و حق بيان اين است و بيشتر ازاين قابل تصور نيست, اگر چه قابل تحقق هست.
آفرينش نه براي اين است كه خدا بداند من و ما چه هستيم و نه بدين خاطر كه من و ما بدانيم كه چه هستيم كه او از ازل ميدانست و ما نيز. انسان در مرتبهاي عين علم است نه فاعلي كه اتصاف به صفت علم داشته باشد. خدا ظاهراً و باطناً و اولاً و آخراً عالم است. حكيم و قدير و سميع و بصير است و نيز ظهورات و تجليات حق تعالي, در حوزه ولايت ازلاً و ابداً اين صفات را دارا ميباشند. پس آفرينش به اين منظور نيست بلكه خلق و آفرينش موجودات, ظهور و تجلّي مراتب مختلف ولايت است. آنانكه تشبه ايشان به ولايت كه نمونه حقيقي آن ولي كامل است بيشتر باشد, نزديكترند و ظهور ولايت در ايشان بيشتر است. علت اين كه در ظاهر شريعت, اظهار محبت به اهل بيت و عترت پيامبر اهميت دارد اين است كه به زبان عرفي حداقل از شباهت به ولايت, همين محبت ظاهري است. حفظ اسرار خاندان پيامبر, شباهت باطني است. اول و آخر نيز قابل بحث و گفتگو نيست. پس هر كس كه در ظاهر در فكر و انديشه و زبان, اظهار شاديها و غمها به ايشان شباهت بيشتري داشته باشد, اين بخش از ولايت را كسب كرده است. در روايات به نقل از ائمه معصومين آمده است كه هر كس براي امام حسين ـ صلوات الله عليه ـ يك قطره اشك بريزد بلكه كمتر, چشمش به اندازه بال مگسي تر شود, «و جُبُت لَهْ الجنه» قطعاً اهل بهشت است. خلق خدا ميپرسند كه چگونه ممكن است كه فردي هرگونه زشتي و بدي را مرتكب شود, آنگاه بر امام حسين قطره اشكي بريزد و بهشت بر او واجب شود؟ در توضيح بايد گفت رسيدن به مبدأ ولايت چهار جزء دارد: ظاهر, باطن, اول و آخر. بايد گفت برخلاف تفكر مردم, هيچگونه برتري و رجحان براي باطن نسبت به ظاهر متصور نيست. زيرا ظاهر نشان و آيهاي از باطن است و اين دو جداي از هم نيستند. از كوزه همان برون تراود كه در اوست. اگر ظاهر نشان دهنده محبت به ولايت باشد, محال است باطن پر و مملو از ولايت نباشد.
در غير اين صورت, لازم است كه ظاهر, ظاهر نباشد. نفاق در هر حوزهاي از مراتب ايمان امكانپذير است اما آن ديگر محبت نيست. اگر اين ظاهر, ظاهر باطني باشد, شباهت دارد. مانند عكس كه حتماً به صاحب تصوير شباهت دارد بلكه با تمام وجود ازاو حكايت ميكند. اگر ظاهر كسي شباهت به ولي كامل داشت, باطن او نيز قطعاً به ولايت شباهت دارد. اگر كسي ميخواهد به رحمت الهي اميدوار شود, به ظاهر خويش نيك بنگرد كه چه ميزان به اولياء الهي شباهت دارد. اگر كسي به هنگام نماز همة امور را رها ميكند و به نماز ميايستد, در زمان معين روزه ميگيرد, انفاق ميكند, به هنگام سخن گفتن, سخن حكيمانه بر زبان جاري ميسازد, از حرام الهي پرهيز ميكند و شكر نعمات پروردگار را بهجاي ميآورد, دلخوش باشد كه در ظاهر به اولياء خدا شباهت دارد و اين شباهت در ظاهر نيز قطعاً ريشه در شباهتي باطني دارد. او موفق به كسب نيمي از تشبه به ولايت شده است؛ چه خود بداند, چه نداند. فهميدن و دانستن اين نكته خود عاملي است براي اميدوار بودن, برداشتن گامهاي بلند و استوار و ابراز محبت بيشتر به مبدأ و سرچشمه ولايت (خاندان پاك پيامبر ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ).اگر بدانيم سري در سرها داريم, چون بيسرها رفتار نميكنيم.
شفاعت, ظهور مرتبة كامل وليالهي است
ائمه معصومين در سخنانشان قسم جلاله ياد كردهاند كه در قيامت قطعاً ما شما را شفاعت خواهيم كرد و هنگامي كه راوي ميپرسد «حتي اگر نماز نخوانيم؟» ميفرمايند: «آري» دوباره ميپرسد «حتي اگر روزه نگيريم؟» ميفرمايند: «آري» و گناهان و خطاهايي را نام ميبرد و باز جواب مثبت ميشنود. توضيح اينكه شفاعت امري قراردادي نيست, امري تكويني و مبتني بر قوانين ضروري هستي شناسي است. كسي كه تشبه به خاندان پيامبر داشته باشد ميلغزد, اما چنان نميشود كه از حوزه محبت خاندان پيامبر ـ صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين ـ خارج شود. چون اين محبت و ارتباط به صورت قراردادي و عُرُضي بدست نيامده است كه به اين آساني از دست برود. انسان فاصله ميگيرد و خطا ميكند اما پس از مدتي فاصلهها طي ميشود و جبران ميكند. به عبارتي اگر مرتبه طبيعت انسان خطا كند, به عنوان مثال اگر بالباسي كه نميداند طهارت دارد يا خير, نماز بخواند؛ اگر اين نماز در مرتبه نفس درست باشد, مرتبه فروتر را ميپوشاند و جبران ميكند. اگر خطا در مرتبه نفس باشد, مرتبه قلب آنرا جبران ميكند. اما اگر خطا در تمام مراتب وجودي باشد, چه ميشود؟ بايد گفت محب در نهايت مرتبهاي از مرتبة محبوب خويش است.
محب ولايت, مرتبهاي از مراتب ولي كامل است كه آن مرتبه تمام مراتب فرودين را جبران و كامل ميكند. و اين معناي «شفاعت» است. در مجموعه موجودات كه مظاهر ولايتاند, هر كس شباهت بيشتري به ولي كامل داشته باشد, صفت جمال و جلالش در تعامل با هم قرار گرفته و بدين گونه, رحمت بر نقمت تقدم پيدا ميكند. اين فرد در هر مرتبهاي از عالم هستي وارد شود, در بهشت است اگر چه در عالم طبيعت, اين معني را نداند و نيابد در عوالم ديگر خواهد دانست. محبان خاندان پيامبر در عالم طبيعت نيز در بهشت به سر ميبرند. بدنهايشان در جهان ماده است كه بدن ظلَ و ساية روح است, اما روح و جانشان متعلّق به ملأ اعلا است. اين مقام را يا ميدانند و مييابند يا نميدانند و بايد تكميل شوند. كساني كه از محبت ولي كامل الهي بينصيباند, در همين عالم طبيعت در جهنّم به سر ميبرند, اگر چه ندانند, در روايات مربوط به معراج پيامبر ـ صلوات الله عليه و آله ـ كه ايشان جمعي را در حال عذاب مشاهده ميكنند در حاليكه هنوز قيامتي برپا نشده است اين جمع, هم اكنون در عذاب معزّبند و به آتش ميسوزند, اگر به علت حجابهاي متراكم و ظلماني نميدانند و نداستن دردي را دوا نكند اين شب (عالم ماده) به پايان ميرسد و در روز (يوم الدين), همه كس همه چيز را ميبيند و ديگر جايي براي ابهام و تاريكي و غفلت نميماند. ذره ذرة وجود انسان شهادت ميدهد. «اليُوم نَخْتِمْ علي افواهِهِم»(یس/65)؛ جايي براي زبان بازي و فريب و نيرنگ نيست. همه به مرتبه ظهور ميرسند و استعدادها آشكار ميشود.
شيعه و محب خاندان پيامبر كه مبدأ و سرچشمة ولايتاند, بايد در حفظ تشبه ظاهر به ايشان بكوشد. در شادي ايشان شاد و در غم اين خاندان غمگين باشد و مراتب محبت خود را صادقانه ابراز كند, كه آنچه شرط پذيرش است, صداقت است نه معاملت. اگر از فضل و كرم ايشان اميد است كه سيئات تبديل به حسنات شود. چنانچه در اين عالم ماده كه مرتبه فرودين استعدادها و بروز آنهاست آبي تلخ و شور وقتي از مسير معيني در زمين و گياه ميگذرد به هندوانه شيرين تبديل ميشود, اميد است كه اگر استعداد باشد, (تشبه ظاهر به خاندان پيامبر) خطاها همه به لطف الهي اصلاح شود.فك رقبه و گذشتن از عقبهها در گرو فناي در محبّت محمّد و آل محمّد ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ است.
از امام صادق ـ عليه الصلاه و السلام ـ پرسيدند: در اين آيه كريمه «فلا اقتحم العقبه و ما ادراك مالعقبه فكْ رقبه»(بلد/11-13) معناي فك رقبه چيست؟ ابتدا بايد گفت در بسياري از آيات قرآن, معارف الهي در قالب اين ضربالمثل كه «به در بگو تا ديوار بشنود» بيان شده است. به عنوان مثال به حضرت رسول ـ صلوات الله عليه ـ ميفرمايد: «اگر دروغ بگويي رگ گردنت را ميزنم». پيامبر كه دروغ نمی گوید. خود ظهور توحيد محض است و ذرهاي از شرك در او راه ندارد. در آيه كريمه «ليغفر لك الله ما تقدم مِن ذنبك و ما تأخّر»(فتح/2) ميفرمايد كه خدا گناهان گذشته و آينده تو را بر تو بخشيد. يك معنا آن است كه وجود مبارك پيامبر اسلام گناهي داشت كه بخشيده شده و طهارت يافت, بلكه معناي دقيقتر و عميقتر اين است كه اين قضيه سالبة به انتفاي موضوع است. يعني تو اصلاً گناهي نداشتي كه بخشيده شوي. ما تو را پاك آفريديم. مانند آب كه در ذات خود, طاهر و مطهر است, نه اينكه به وسيله چيزي پاك شده باشد, بلكه خود عين طهارت و مايه طهارت همه چيز است. در آيه ديگر ميفرمايد: «القارعه ماالقارعه و ما ادراك ماالقارعه»(قارعه/1) و تو چه داني كه آن حادثه كوبنده چيست؟ معصوم ميداند اگر چه در خطاب, براي تعليم و تربيت ما با ما همراه ميشود. حضرت رسول ـ صلوات الله عليه وآله ـ ميفرمايد: «همه ما شيطاني داريم كه ما را غافل ميسازد». اينگونه خطاب براي تأثير بيشتر در مخاطب است. پيامبر شيطاني ندارد كه او را وسوسه كند. شيطان كسي را وسوسه ميكند كه نشاني از غير خدا داشته باشد يعني روزنهاي براين نفوذ داشته باشد. وقتي شيطان روزنهاي براي نفوذ نيابد, ميل و كششي براي وسوسه پيدا نميكند. مانند انسان گرسنهاي كه با وجود گرسنگي شديد, ميلي براي خوردن ديوار ندارد. شيطان ميداند كه بندگان مخلص خدا كه از غير او پاك شدهاند, نفوذ ناپذيراند.
ولايت تكويني اولياء الهي بر شيطان
اولياء خدا به ويژه خاندان پاك پيامبر بر شيطان محيط و مسلطاند و شيطان عمله ايشان است. وظيفه او مراقبت از حريم حرم الهي است تا نامحرمان و نااهلان به خلوت آنان راه نيابد. يعني تا تعينها و تشخصها هست و بنده آب و رنگ غير خدايي دارد, راهش نميدهد و اين وظيفه ار نيز به نحو احسن انجام ميدهد. هر كس و يا هر ادعا, به محض تقاضاي ورود به حريم حرم الهي, آنچنان بر او سخت ميگيرد و آنقدر پشت در ميماند, تا حقيقت خود را خود, آشكار كند و بيابد كه ذاتاً و به استعداد خود تناسبي با اين مقام ندارد.
فكّ رقبه به چه معناست؟
عقبه چيست؟ كساني كه از گردنه عبور ميكنند كه رقبه خود را آزاد كرده باشند. يك مصداق آن اين است كه بندگان خدا كه ذاتاً آزادند, اما مِلك و اسير ديگران شدهاند, را آزاد كنند. اما اسارت تن و بدن مهمتراست يا اسارت دل و جان آدمي؟ اگر آزادي بدن «فك رقبه» است, آزادي افكار و انديشه و دل از هوي و هوس و غير خدا, به طريق اولي فك رقبه محسوب ميشود. اما مصداق حقيقي چيز ديگر است.
اميري حسين, فَنِعمَ الاَمير
اگر كسي از مرز من بودن و تعينات شخصي خويش بگذرد و هنگامي كه از او بپرسند «تو كيستي؟» پاسخ گويد: «بندهاي از بندگان مولايم» اين معناي فك رقبه است. در روز عاشورا, آن جوانمردي كه در تاريخ, نام و نشاني از خود ئدارد, آنگاه كه قصد معرّفي خويش را در صحنة نبرد دارد, چنين ميگويد: «اميري حسين, فنعم الامير!» خود را با نام مولاي خود معرّفي ميكند. بنده جز اتّصاف و اتّصال به مولا و محبوب خويش, چيزي ندارد, تا بدان معرفي و شناخته شود. امير مؤمنان, حضرت علي ـ صلوات الله و سلامه عليه ـ با تمام مقام و عظمتش ميفرمايد: «انا عبدّ مِن عبيد محمد» (صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين), بايد حقيقتاً بنده خاندان پيامبر بود. و از تعابير جاهلانه و غير متناسب با شأن و مقام انسانيت و دور از ادب و احترام نسبت به ساحت مقدس اهل بيت عصمت و طهارت پرهيز كرد. گفتن اين سخنان كه «ما سگ خاندان پيامبريم و يا ...» خطاست. اگر مردم در تعارفات روزمره خود ميگويند: «نوكر فلانيام», ديگر اين لفظ را براي ابراز ارادت و محبت به اهلبيت و خاندان پيامبر بهكار نبرند.
زبان محب اين است كه «هر كه هستم و هر چه باشم, جداي از محبوب و مولاي خود هيچم و تعيني جز اتصال و تعلق به او ندارم.» «اميري حسين فنعم الامير» زبان او براي معرفي و بيان هويت خويش است. در اين صورت او از گردنهها رها شده است.
از امام صادق ـ عليه الصلاه و السلام ـ پرسيدند «فك رقبه به چه معناست؟» حضرت فرمود: «فك رقبه ولايت امير مؤمنان است.» بايد دانست كه اكثر خلق خدا از اين گردنه عبور نميكنند و آنان هم كه عبور ميكنند, به خودي خود نميگذرند. چگونه ميتوان با ابزار و امكاناتي كه براي گذر از موانع عالم ماده نيز كفايت نميكند, از گردنههاي عالم معني عبور كرد؟. در ادامه آيه كريمه ميفرمايد: «او اطعامّ في يومٍ ذي مسغبه يتيماً ذا مقربه اَوً مسكيناً ذا متربه»(بلد/14-16) اول و آخر تمام كمالات, دو مورد است. ابتدا ولايت امير مؤمنان كه همگان توان دستيابي بدان را ندارند, دوم جايگزين آن «اطعام مساكين و رسيدگي به محرومين و فقرا» كه زمينه را براي دستيابي به ولايت امير مؤمنان فراهم ميكند. به عبارت ديگر, بايد اعمال و رفتار خود را به ايشان شبيه كرد تا با فضل و عنايت خدا و لطف و توجه اين خاندان كريم و بزرگوار, راهي گشوده گردد و تشبه كامل حاصل شود.
امام صادق ـ عليه السلام ـ ميفرمايد: «كسي كه به ولايت ما تمسك كرد (فقد جاز العقبه) از گردنه عبور كرده است و فرمود: «نحن تلك العقبه» كسي كه به ولايت دست يافت, از غيريت گذشته و طهارت يافته است. سپس فرمود: «صبر كنيد تا چيزي برايتان بگويم كه از دنيا و آنچه در آن است, (دنيا و مافيها شامل تمام لذّات معنوي, ملكات اخلاقي, حسنات و عبارات و اعمال نيك نيز ميشود.) بهتر است و آن دستيابي به فك رقبه است.» اگر كسي به ولايت خاندان پيامبر ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ دست پيدا كند, از گردنه انانيت نفس ميگذرد.
چنين فردي مخاطب اين كلام معصوم قرار ميگيرد كه «انتم صفوه الله». يعني همچنان كه حضرت ابراهيم به موسي و عيسي ـ عليهم الصلاه و السلام ـ برگزيدة خدا هستند, او نيز به مقام اصطفاي عام دست مييابد. بلكه با تمسك به خاندان پاك پيامبر و ابراز محبت صادقانه به ايشان ميتوان به مقام اصطفاي خاص كه مختصّ حبيب خدا و عترت پاك آن حضرت ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ رسيد.
اگر كسي ولايت آن حضرت را بفهمد و بدان تمسك جويد, گناهانش همه بخشيده خواهد شد, هر چند به اندازة ماسههاي لب دريا باشد. امت پيامبر, يتيمان آل محمداند, مگر نه اينكه محمد و علي ـ عليهم السلام والصلاه ـ پدران اين امتاند.
«فلكم البشري فيالحياه الدنيا و الاخره» مايه شادي و افتخار شيعيان, شفاعت پدرانشان است. «لا تبديل لكلمات الله ذلك هو الفوز العظيم»(یونس/64).