تطبیق آیه نور بر مراتب انسان

«الله نورالسموات و الارض مثل نوره کمشکوة فیها مصباح، المصباح فی زجاجة الزجاجة  کانّها کوکب دُرّی یوقد من شجرة مبارکة زیتونة لا شرقیة و لا غربیة یکاد زیتها  یضیء و لو لم تمسسه نار، نور علی نور، یهدی الله لنوره من یشاء و یضرب الله الا مثال لنّاس والله بکلِّ شی علیم.» (نور،35)
حق تعالی، وجود آسمان و زمین است و آسمان و زمین و آنچه میان آن دواست، مظاهر اوست؛ از این جهت «مشکوة» مصباح و زجاجة مظاهر اویند. مشکوة، عالم اجسام و جسمانّیات است. زجاجه عالم ارواح و روحانیت است، مصباح عالم عقول و مجرّدات است. تناسب آنها با این معانی این است که نور الهی که از حضرت وجود مطلق بر موجودات می تابد، نخست بر عالم عقول می تابد که در نورانی بودن و لطافت مانند مصباح است، آن گاه بر عالم ارواح که از نظر صفا و روشنی و قابلیّت تابیدن بر دیگران مانند زجاجه است، آن گاه بر اجسام می تابد که از نظر ظلمت و تیرگی مانند مشکوة است. آیه کریمه نور هم بیان کننده عالم کبیر است و هم عالم صغیر، بدین خاطر که این دو عالم بر یکدیگر منطبق هستند، همان گونه که مشکوة در عالم کبیر، جسم انسان کبیر است که عبارت است از جسم کلی و جسمانیّات و علوّیات و سفلیّات؛ زجاجه قلب حقیقی اوست. که همان نفس کلی و مجموعه عالم روحانیات است؛ مصباح روح کلی اوست که عبارت است از روح اعظم و عالم عقلی و همه مجرّدات و مقصود از شجره، یا مجموعه آن سه مرتبه است یا وجود مطلق. (ر.ک جامع الاسرار، 523 – 510)
در عالم صغیر، مشکوة، حد انسان صغیر و حواس اوست و زجاجه، قلب او و مصباح روح اوست و مجموع آن، شجره وجود انسان است و هر یک از اعضا و قوای انسان شاخه ای و برگی از آن است. مشاهده مشکوة و زجاجه و مصباح در عالم صغیر و کبیر، انسان را به کریمه «سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبیّن لهم اَنّه الحق.» (فصلت،53) می رساند. و نیز درختی را که موسی از آن «انّی انّا الله» (قصص،30) شنید، آشکار خواهد ساخت. زیرا موسی چیزی جز از درخت وجود خود نشنید، بدین خاطر که درخت وجود انسان از همه درختان عالم طبیعت بزرگتر است، بلکه طرف سنجش با آن نیست. به همین خاطر است که یکی «انا الحق» می گوید (حسین بن منصور حلاّج) و دیگری «سبحانی ما اعظم شأنی» (بایزیدبسطامی). (ر.ک تفسیرالمحیط، 546،2)
 شجره
درختی که این مصباح یا زجاجه از آن روشن می شود، درخت هستی مطلق است که تمام هستی های متعیّن از آن روشن می شوند و وجود می یابند. توصیف انواری الهی به «نه شرقی و نه غربی»، بدین مناسبت است که شرق حقیقی، عالم ارواح و روحانیات است که انوار روحانی از آنجا طلوع می کند و مغرب حقیقی، عالم اجسام و جسمانیات است که محلّ افول و غروب آنهاست. وجود مطلق یا حق تعالی و نور او ، نه از عالم ارواح صرف است و نه از عالم اجسام محض؛ از این جهت، هیچ کدام از شرق و غرب، وصف او نیست. (ر.ک همان، 522،25) این عوالم سه گانه (عالم اجسام، ارواح، مجرّدات) را می توان عالم جبروت، ملکوت و ملک یا حضرت احدّیت، الهیّت و ربوبیّت یا عالم ظاهر، و باطن و باطن باطن نامید.
نیز می توان آن مراتب را به انسان کبیر از آن جهت که عالم کبیر است، تفسیر نمود. در این صورت، مقصود از مشکوة، بدن اوست که عبارت است از جسم کلی، منطور از زجاجه، قلب اوست که عبارت است از نفس کلی؛ مقصود از مصباح، روح اوست که عبارت است از روح اعظم و مقصود از شجره، مجموع آن است. شجره انسان کبیر را می توان بر شجره انسان صغیر تطبیق نمود بدین صورت که بدن او مشکوة، قلب او زجاجه، روح او مصباح و مجموع آنها، شجره است. (ر.ک جامع الاسرار،530 و531)

شجرة الخلد
مقصود از شجره که مصباح  یا زجاجه از آن روشن می شود، درخت هستی مطلق است که همه موجودات از آن روشن می شوند و نور وجود خود را از آن دارند ( ر.ک.همان، 524) و مقصود از روغن (زیت ) آن، وجودهای مقیّد و اضافی است. (همان،527)   
به تعبیر دیگر، این درخت نفس واحدی است که عالم از آن پدیدار آمده است و آدم کبیر نیز، نامیده شده است. این درخت نه از شرق عالم است که مقصود از آن ارواح مجرّد و صرف است و نه از غرب عالم است که عالم اجسام مادی محض است، زیرا هم شرق عالم و هم غرب آن، هم ارواح و هم اجساد از ظهورات آنند. (ر.ک. همان،531 )
درختی که درباره آن حق تعالی فرمود: «یا آدم هل ادلّک علی شجره الخلد و ملک لا یبلی» (طه،118)
همین درخت است و کسی که مشاهده انی درخت برای او حاصل شود، به ملکی دست یافته است که بزرگتر و گسترده تر از آن تصوّر نمی شود، چنان که حق تعالی بدان اشاره فرمود. (ر.ک.جامع الاسرار، 538) و گفت: «و اذا رایت ثم رایت نعیماً و ملکاً کبیراً عالیهم ثیاب سندس خضر و استبرقٍ و حلّوا اساور من فضة و سقاهم ربّهم شراباً طهوراً ان هذا کان جزاءً و کان سعیهم مشکوراً.» (دهر، 22 - 20)
مقصود از درخت طوبی که در هر خانه های بهشت شاخه ای از آن وجود دارد، همین درخت است، زیرا هر موجودی به وجود مطلق، اضافه و پیوندی دارد که بدان خاطر موجود است.(ر.ک جامع الاسرار، 539). اصل و حقیقت درخت پاکی و طهارت که طوبی نام دارد، در عالم انفس، نفس ناطقه جزیی انسانی و در عالم آفاق، وجود حقیقی است که ثبات، اصل و حقیقت آن و آسمانی بودن شاخه های آن، وصف آن است.
شجره طیبه
شجره طیبه که اصل آن ثابت و فرع آن در آسمان است، «کشجرة طیبه اصلها ثابت، و فرعها فی السّماء» (ابراهیم،29). همین درخت است، زیرا پاک تر و دلپذیرتر از آن نه ممکن است و نه موجود؛ چون وجود خیر محض و عدم شرّ محض است، پس از وجود مطلوب تر و پاک تر چیزی نیست. (ر.ک.جامع الایرار،540)
درختی که حق تعالی به وسیله آن حضرت موسی –علیه السلام- را مخاطب قرار داد و فرمود: «انّی انا الله » (قصص،30)، همین درخت است، نه درختهای دنیوی و جسمانی؛ زیرا که حق تعالی بزرگتر از آن است که در درختی دنیوی که مقیّد و معیّن و قابل مشاهده حسی است، مشاهده گردد .(ر.ک  جامع الاسرار،541 )
درختی که آدم از آن خورد نیز، همین درخت است؛ زیرا آدم بزرگتر از آن است که حق تعالی او را به خاطر خوردن دانه ای گندم که برای او و فرزندان او آفریده شده است، کیفر نماید. مقصود از خوردن از آن درخت، مشاهده آن درخت به چشم کثرت و وقوف بر آن مشاهده است. این مشاهده که بیش از چشم برهم زدنی هم نبود، چون توجه به غیر به حساب می آید در حق معصوم، گناه محسوب می شود (ر.ک.همان،542)
 شجره زقوّم
شجره زقوم نیز در وجود انسان منطوی و نهفته است. این درخت در عالم آفاق عبارت است از طبیعت کلی که به خاطر بُعد از حقیقت وجود و تلبّس آن به حجابهای ظلمانی، زقّوم و ملعون است و در عالم نفس عبارت است از نفس امّاره حیوانی طبیعی.
به همان اندازه که شجره طوبی پاک و منزّه و طیّب است، این درخت آلوده و خبیث است؛ به همان اندازه که درخت طوبی به رحمت الهی نزدیک، بلکه منشاء تعیین و ظهور رحمت الهی است، این درخت از رحمت به دور و در نتیجه مورد لعنت قرار گرفته است، به گونه ای که به رئوس شیاطین تشبیه شده است. شیاطین مظاهر لعنت الهی هستند. این درخت، اصل و ریشه ورأس شیاطین است که پدید آمدن آن از جهنم و همانندی گل ها و میوه هایش به سرهای شیاطین، وصف آن است (ر.ک.تفسیر المحیط،2،560 ) و به خاطر زشتی و ناپاکی آن به رئوس شیاطین تشبیه شده است. سدرة المنتهی، شجره وجود است که در کریمه «هل ادلّک علی شجره الخلد و ملک لا یبلی» (طه،120) بدان اشاره شده است. «شجرة الخلد» تعبیر دیگری از عالم کثرت و تفصیل است. (ر.ک جامع الاسرار،579). حدیث شریف نبوی که می فرماید: «رایت علی کل ورقه من اوراقها ملکاً قائماً یسبّح الله عزّ و جلّ » (بحار الانوار، 18،289) نیز، به کثرت شاخه ها و برگهای این درخت هستی اشاره دارد که عرفا از آن به خلق، مظاهر، تعنیاّت، تشخّصات و مانند آن تعبیری کرده اند. همین درخت، به تعبیردیگر «درخت طوبی» است.

ربوّبیت انسان
ربوبیّت بردو قسم است: ربوبیّت کبری، ربوبیّت صغری.
ربوبیّت کبری، ویژه حق تعالی است و او ربّ الارباب است. ربوبیّت صغری، ویژه خلیفه اعظم است که نام دیگر او، عقل و رحمن است. رحمن اگر چه نسبت به حق تعالی ربوب است ولی نسبت به تعنیّات پس از خود و سایر موجودات، ربّ الارباب و احسن الخالقین (مؤمنون،14) نخواهد بود (ر.ک جامع الاسرار،3 -1172). این دو قسم به ربّ اعلی و ربّ ادنی نیز نام برده شده است.