جامعیت انسان در طبیعت
ویژگی های انسان در عوالم پیش از طبیعت گفته شد. اینک این پرسش مطرح می شود که آیا انسان در طبیعت نیز از ویژگی های یاد شده سهمی دارد یا خیر؟ اگر چه ممکن نیست که آنچه را که در عوالم پیشین دقیقاً داشته است در عالم طبیعت نیز دارا باشد، زیرا در این صورت تفاوتی میان طبیعت و پیش از طبیعت نخواهد بود؛ ولی در عین حال از آنها بی بهره نیز نمی باشد این مسأله را شرح می باید که از این قرار است:
چرا بر عهد الست پایبند نماندیم! ؟
انسان هر چه به تجرّد و وحدت نزدیکتر باشد، از تعلّقات پیراسته تر و در نتیجه برای فهم حقایق و دریافت معارف الهی آماده تر است؛ و هر چه به کثرت و مادیّت نزدیکترباشد، به تعلّقات آمیخته تر و در نتیجه از فهم معارف و حقایق الهی دورتر است، به همین خاطر است که وی در عوالم نزدیک به وحدت، احکام و آثاری دارد که در مراتب پایین تر فاقد آن است. به عنوان نمونه، در عالم وجود جمعی به خاطر تعلّق اندک، در پاسخ به «الست بربّکم» ( اعراف،172 ) «بلی» گفتند، امّا آنگاه که به عالم شهادت و کثرت که منزل تعلّق است، پای نهادند، اقرار پیشین و ربّ و صاحب خویش را فراموش کردند، آیه کریمه «و لقد عهدنا الی آدم من قبل نفسی و لم نجد له عرفاً » ( طه،115 )، اشاره به همین امراست. مقصود از فقدان عزم برای آدم و ذریّه او، این است که او در عالم کثرت و تعلّقات، عزم و همّت و توجه به حق تعالی و مشاهده او در مظاهر غیب و شهادت یا آفاق و انفس را ندارد. (ر.ک جامع الاسرار،611 )
چرا بر عهد الست پایبند نماندیم! ؟
انسان هر چه به تجرّد و وحدت نزدیکتر باشد، از تعلّقات پیراسته تر و در نتیجه برای فهم حقایق و دریافت معارف الهی آماده تر است؛ و هر چه به کثرت و مادیّت نزدیکترباشد، به تعلّقات آمیخته تر و در نتیجه از فهم معارف و حقایق الهی دورتر است، به همین خاطر است که وی در عوالم نزدیک به وحدت، احکام و آثاری دارد که در مراتب پایین تر فاقد آن است. به عنوان نمونه، در عالم وجود جمعی به خاطر تعلّق اندک، در پاسخ به «الست بربّکم» ( اعراف،172 ) «بلی» گفتند، امّا آنگاه که به عالم شهادت و کثرت که منزل تعلّق است، پای نهادند، اقرار پیشین و ربّ و صاحب خویش را فراموش کردند، آیه کریمه «و لقد عهدنا الی آدم من قبل نفسی و لم نجد له عرفاً » ( طه،115 )، اشاره به همین امراست. مقصود از فقدان عزم برای آدم و ذریّه او، این است که او در عالم کثرت و تعلّقات، عزم و همّت و توجه به حق تعالی و مشاهده او در مظاهر غیب و شهادت یا آفاق و انفس را ندارد. (ر.ک جامع الاسرار،611 )
ویژگی های انسان در عوالم پیش از طبیعت گفته شد. اینک این پرسش مطرح می شود که آیا انسان در طبیعت نیز از ویژگی های یاد شده سهمی دارد یا خیر؟ اگر چه ممکن نیست که آنچه را که در عوالم پیشین دقیقاً داشته است در عالم طبیعت نیز دارا باشد، زیرا در این صورت تفاوتی میان طبیعت و پیش از طبیعت نخواهد بود؛ ولی در عین حال از آنها بی بهره نیز نمی باشد این مسأله را شرح می باید که از این قرار است:
چرا بر عهد الست پایبند نماندیم! ؟
انسان هر چه به تجرّد و وحدت نزدیکتر باشد، از تعلّقات پیراسته تر و در نتیجه برای فهم حقایق و دریافت معارف الهی آماده تر است؛ و هر چه به کثرت و مادیّت نزدیکترباشد، به تعلّقات آمیخته تر و در نتیجه از فهم معارف و حقایق الهی دورتر است، به همین خاطر است که وی در عوالم نزدیک به وحدت، احکام و آثاری دارد که در مراتب پایین تر فاقد آن است. به عنوان نمونه، در عالم وجود جمعی به خاطر تعلّق اندک، در پاسخ به «الست بربّکم» ( اعراف،172 ) «بلی» گفتند، امّا آنگاه که به عالم شهادت و کثرت که منزل تعلّق است، پای نهادند، اقرار پیشین و ربّ و صاحب خویش را فراموش کردند، آیه کریمه «و لقد عهدنا الی آدم من قبل نفسی و لم نجد له عرفاً » ( طه،115 )، اشاره به همین امراست. مقصود از فقدان عزم برای آدم و ذریّه او، این است که او در عالم کثرت و تعلّقات، عزم و همّت و توجه به حق تعالی و مشاهده او در مظاهر غیب و شهادت یا آفاق و انفس را ندارد. (ر.ک جامع الاسرار،611 )
فراموشی عهد مربوط به اولاد حضرت آدم – علیه السلام – است
این فقدان عزم مربوط به ظهر آدم است که عالم کثرت است، زیرا مقصود از ظهر آدم، عالم ارواح جبروتی و عالم عقل است که موجودات در آن عالم به صورت بالقوّه وجود دارند و مقصود از «بلی» پاسخ آنها به زبان استعداد وقابلیّت است. یعنی اگر آنها در خارج وجود داشتند و این پرسش از آنها می شد، «بلی» می گفتند. (ر.ک جامع الاسرار،1111 ) «و لقد عهدنا الی آدم من قبل نفسی» (طه،115). این حکم مربوط به فرزندان آدم است، نه آدم؛ زیرا آدم پیامبر معصوم است و معصوم خطا و نسیان و مانند آن ندارد. (ر.ک تفسیر المحیط،1، 411). اگر کسی بپرسد که فرزندان آدم بسیارند و ضمیر در «نسی» مفرد است و نمی تواند به اولاد آدم باز گردد، پاسخ این است که مقصود از آدم، نوع انسان است نه شخص. نوع واحد است و ضمیر به آن باز می گردد، (همان)
بازگشت همه به سوی وجود مبارک حضرت حبیب خدا- صلوات الله و سلامه علیه – است
محقّقان از عرفا به تحقیق گفته اند که همه عالم هستی به حقیقت انسان کامل قیام دارد و بدون او هیچ گونه بقا و دوام، بلکه تجلّی و ظهور وجود ندارد؛ چنان که ابن عربی در آغاز خطبه رساله «نسخة الحق» می گوید:«الحمدلله الّذی جعل الانسان الکامل معلم الملک و ادار- سبحانه و تعالی- تشریفاً و تنزیهاً بانفسه الفلک» (جامع الاسرار،15)
حقیقت انسان کامل هم علّت پیدایش طبیعت، افلاک، ملکوت و جبروت است و هم سبب تکامل و بقا و دوام آن. (همان) وجود آنها ظّل وجود انسان کامل است؛ از این جهت است که خالق آنهاست و هر گونه کمال ایشان، فیض و عطای اوست و به همین دلیل معلم آنهاست و نیز بازگشت همه موجودات به سوی اوست و از این جهت، معاد، مقصد و منتهای آنهاست. چنان که عرفا، ضمیر «الیه» در آیه کریمه «الیه یرجع الامر کلّه» (هود،123) و نیز ضمیر «له» و «الیه» در آیه شریف «له الحکم و الیه ترجعون » (قصص،70) را به وجود مبارک حضرت ختمی مرتبت- صلوات الله علیه و آله- بر می گردانند و خدا را منزّه و بی نیاز از اتصاف به چنین اموری می داند (ر.ک جامع الاسرار،570 )
تمام آنچه می جویی در درون توست.
انسان نسخه عالم هستی است، از این جهت روح در بدنش همچون عقل اوّل در بدن عالم کبیرکه انسان کبیر است می باشد و قلب او همچون نفس کلی در عالم است. (همان 1100) انسان کامل کتابی است که جامع و شامل همه کتابهای یاد شده است؛ از جهتی «امّ الکتاب» است و از جهتی «کتاب مبین» و از جهتی دیگر «محو و اثبات».
نامهای مختلف او بدین جهت است که انسان کامل در عالم طبیعت، نسخه کامل عالم کبیر است، بنابراین همه آنچه را که عالم کبیر دارد، وی نیز دارد. چنان که عارف ربّانی حضرت علی بن ابی طالب – صلوات الله وسلامه علیه- می فرماید:
دوائک فیک و ما تشعر ولائک منك و ما تبصر
وتحسبُ انّک جرمٌ صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر
و انت الکتاب المبین الّذی بأحرفه یظهُر المظَهر
فلا حاجهً لک فی خارج یخّبر عنک بما سطّروا
روائع الحکم فی اشعار الامام – علیه السلام- (ص 200)
چرا بر عهد الست پایبند نماندیم! ؟
انسان هر چه به تجرّد و وحدت نزدیکتر باشد، از تعلّقات پیراسته تر و در نتیجه برای فهم حقایق و دریافت معارف الهی آماده تر است؛ و هر چه به کثرت و مادیّت نزدیکترباشد، به تعلّقات آمیخته تر و در نتیجه از فهم معارف و حقایق الهی دورتر است، به همین خاطر است که وی در عوالم نزدیک به وحدت، احکام و آثاری دارد که در مراتب پایین تر فاقد آن است. به عنوان نمونه، در عالم وجود جمعی به خاطر تعلّق اندک، در پاسخ به «الست بربّکم» ( اعراف،172 ) «بلی» گفتند، امّا آنگاه که به عالم شهادت و کثرت که منزل تعلّق است، پای نهادند، اقرار پیشین و ربّ و صاحب خویش را فراموش کردند، آیه کریمه «و لقد عهدنا الی آدم من قبل نفسی و لم نجد له عرفاً » ( طه،115 )، اشاره به همین امراست. مقصود از فقدان عزم برای آدم و ذریّه او، این است که او در عالم کثرت و تعلّقات، عزم و همّت و توجه به حق تعالی و مشاهده او در مظاهر غیب و شهادت یا آفاق و انفس را ندارد. (ر.ک جامع الاسرار،611 )
فراموشی عهد مربوط به اولاد حضرت آدم – علیه السلام – است
این فقدان عزم مربوط به ظهر آدم است که عالم کثرت است، زیرا مقصود از ظهر آدم، عالم ارواح جبروتی و عالم عقل است که موجودات در آن عالم به صورت بالقوّه وجود دارند و مقصود از «بلی» پاسخ آنها به زبان استعداد وقابلیّت است. یعنی اگر آنها در خارج وجود داشتند و این پرسش از آنها می شد، «بلی» می گفتند. (ر.ک جامع الاسرار،1111 ) «و لقد عهدنا الی آدم من قبل نفسی» (طه،115). این حکم مربوط به فرزندان آدم است، نه آدم؛ زیرا آدم پیامبر معصوم است و معصوم خطا و نسیان و مانند آن ندارد. (ر.ک تفسیر المحیط،1، 411). اگر کسی بپرسد که فرزندان آدم بسیارند و ضمیر در «نسی» مفرد است و نمی تواند به اولاد آدم باز گردد، پاسخ این است که مقصود از آدم، نوع انسان است نه شخص. نوع واحد است و ضمیر به آن باز می گردد، (همان)
بازگشت همه به سوی وجود مبارک حضرت حبیب خدا- صلوات الله و سلامه علیه – است
محقّقان از عرفا به تحقیق گفته اند که همه عالم هستی به حقیقت انسان کامل قیام دارد و بدون او هیچ گونه بقا و دوام، بلکه تجلّی و ظهور وجود ندارد؛ چنان که ابن عربی در آغاز خطبه رساله «نسخة الحق» می گوید:«الحمدلله الّذی جعل الانسان الکامل معلم الملک و ادار- سبحانه و تعالی- تشریفاً و تنزیهاً بانفسه الفلک» (جامع الاسرار،15)
حقیقت انسان کامل هم علّت پیدایش طبیعت، افلاک، ملکوت و جبروت است و هم سبب تکامل و بقا و دوام آن. (همان) وجود آنها ظّل وجود انسان کامل است؛ از این جهت است که خالق آنهاست و هر گونه کمال ایشان، فیض و عطای اوست و به همین دلیل معلم آنهاست و نیز بازگشت همه موجودات به سوی اوست و از این جهت، معاد، مقصد و منتهای آنهاست. چنان که عرفا، ضمیر «الیه» در آیه کریمه «الیه یرجع الامر کلّه» (هود،123) و نیز ضمیر «له» و «الیه» در آیه شریف «له الحکم و الیه ترجعون » (قصص،70) را به وجود مبارک حضرت ختمی مرتبت- صلوات الله علیه و آله- بر می گردانند و خدا را منزّه و بی نیاز از اتصاف به چنین اموری می داند (ر.ک جامع الاسرار،570 )
تمام آنچه می جویی در درون توست.
انسان نسخه عالم هستی است، از این جهت روح در بدنش همچون عقل اوّل در بدن عالم کبیرکه انسان کبیر است می باشد و قلب او همچون نفس کلی در عالم است. (همان 1100) انسان کامل کتابی است که جامع و شامل همه کتابهای یاد شده است؛ از جهتی «امّ الکتاب» است و از جهتی «کتاب مبین» و از جهتی دیگر «محو و اثبات».
نامهای مختلف او بدین جهت است که انسان کامل در عالم طبیعت، نسخه کامل عالم کبیر است، بنابراین همه آنچه را که عالم کبیر دارد، وی نیز دارد. چنان که عارف ربّانی حضرت علی بن ابی طالب – صلوات الله وسلامه علیه- می فرماید:
دوائک فیک و ما تشعر ولائک منك و ما تبصر
وتحسبُ انّک جرمٌ صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر
و انت الکتاب المبین الّذی بأحرفه یظهُر المظَهر
فلا حاجهً لک فی خارج یخّبر عنک بما سطّروا
روائع الحکم فی اشعار الامام – علیه السلام- (ص 200)