فسخ عزائم بهترین راه شناخت توحید
بر اساس مضمون سخني از حضرت امیرمؤمنان (صلوات الله و سلامه علیه)، فسخ عزائم بهترین راه شناختن و رسیدن به توحید است، زیرا انسان مؤمن و موحدّ و صاحب معرفت میفهمد که تصمیمها در دست او نیست و ضعف و حقارت و فقر شایستۀ اوست. اگر آنچه که ولّی خدا میخواست انجام شود، انجام میشد، توحید حاصل نمیگشت، زیرا کسی در جای خدا قرار میگرفت و بهجاي وي در تکوين و تشريع حکم ميراند در حالي که خداي متعال جايگزينپذير نيست و حکمراني از ان اوست. انبیا و اولیا آمدهاند تا همه را از میان بردارند و خدا را در جای خویش به مردم معرّفی کنند تا در این بین جز خدا نباشد همانگونه که در واقع و حقيقت جز او نبود و نيست. انبیا پیامآور نفی همۀ خلق هستند و براي بيان نفي حقيقي آنها و عيان ساختن آن آمدهاند، پس خود نیز باید از جهت و حيثيت خلقي که چون ساير خلق هستند، نفي گردند. وچون نفي انها تنها به وسيله خدا انجام ميشود و چنين في و سلبي براي خلق عيان نيست و خلق توانايي مشاهد دستان خدا را در لسب و نفي انبيائ و اوليائ ندارند، بايد خود منتفي شوند تا توحيد استوار گردد و در واقع، آنان بايد بهظاهر بلغزند تا منتفی گردند و از ميان برداشته شوند و کنار روند.
بر اساس مضمون سخني از حضرت امیرمؤمنان (صلوات الله و سلامه علیه)، فسخ عزائم بهترین راه شناختن و رسیدن به توحید است، زیرا انسان مؤمن و موحدّ و صاحب معرفت میفهمد که تصمیمها در دست او نیست و ضعف و حقارت و فقر شایستۀ اوست. اگر آنچه که ولّی خدا میخواست انجام شود، انجام میشد، توحید حاصل نمیگشت، زیرا کسی در جای خدا قرار میگرفت و بهجاي وي در تکوين و تشريع حکم ميراند در حالي که خداي متعال جايگزينپذير نيست و حکمراني از ان اوست. انبیا و اولیا آمدهاند تا همه را از میان بردارند و خدا را در جای خویش به مردم معرّفی کنند تا در این بین جز خدا نباشد همانگونه که در واقع و حقيقت جز او نبود و نيست. انبیا پیامآور نفی همۀ خلق هستند و براي بيان نفي حقيقي آنها و عيان ساختن آن آمدهاند، پس خود نیز باید از جهت و حيثيت خلقي که چون ساير خلق هستند، نفي گردند. وچون نفي انها تنها به وسيله خدا انجام ميشود و چنين في و سلبي براي خلق عيان نيست و خلق توانايي مشاهد دستان خدا را در لسب و نفي انبيائ و اوليائ ندارند، بايد خود منتفي شوند تا توحيد استوار گردد و در واقع، آنان بايد بهظاهر بلغزند تا منتفی گردند و از ميان برداشته شوند و کنار روند.
اگر انبیا تنها به ارائه معجزات و کرامات ميپرداختند و تنها وجه حقي و ربوبي خود را نشان میدادند و خلق نیز میپذیرفتند و تسلیم میشدند، به جای این که خلق خدا به خدا متوجّه گردند، به خود اولیای خدا متوجه میشدند و حق فراموش میشد یعنی حق«غیب» میگشت و حال آن که حق تعالي «شهادت مطلق» است و اگر چنین شود نقض غرض خواهد شد که بر خداي متعال محال است. انبیا و اولیا لغزش و گناهی متعارف به اراده و تصمیم خویش ندارند، چون داعی الی الله هستند و اين حيثيت دعوت الي الله همه مراتب و جوانب وجوديشان را احاطه کرده است، از اينرو هر کاري که انجام بدهند، نوعي دعوت الي الله است و به همين جهت باید در عین عصمت، فروافتند تا خود منتفي گردند و توحيد عيان گردد؛ در عین کرامت و طهارت ظاهری و باطنی باید منتفی شوند وگرنه طهارت مطلق عيان نخواهد شد، بنابراین نباید لغزشها و گناهان آنان را متعارف دانست. کاري بهظاهر گناه ولي در واقع تنها راه اظهار توحيد است، ازاينرو، توبیخ میشوند تا همه توجه خلق به سوي حق باشد و توحيد همه چيز گردد و غيري باقي نماند.
اگر خداي متعال به حضرت حبيب صلياللهعليهوآلهوسلم عتاب ميکند که چرا آنگاه که چنین و چنان کردی، «ان شاء الله» نگفتی! به اين معنا نيست که آن حضرت که ولي همه اولياء از ازل تا به ابد است نميداند که بايد ان شاء الله بگويد و انجام هر کاري را به مشيت خداي متعال مستند نمايد. حضرت پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم میداند که باید«ان شاءالله» بگوید؛ همۀ خلق نیز میدانند که او رسول خداست یعنی ميدانند که او هرچه ميگويد و هر کاري که انجام ميدهد به اذن الله و به مشیت الله میگوید و انجام ميدهد وگرنه رسول نبود، بنابراین گفتن انشاءالله به زبان ضروریتی ندارد. ولی باید چنین شود و به سبب ترک کاري غيرضروري سرزنش گردد تا او نیز منتفی گردد.
به تعبير ديگر، آن کسی که خود یا دیگری را نفی میکند، باید«باشد» تا نفی کند، یعنی از نفیش اثباتش لازم میآید. پس چنین چیزی اتفاق نخواهد افتاد. اگر کسی بخواهد بتی را بشکند نخست باید«خودی» داشته باشد، پس این بت شکن باقی میماند. در نتیجه چارهای نیست که نافی او، خود خدا باشد. این را فسخ عزائم گویند. بدین خاطر است که حبیب خدا و ولیّ خدا مییابند و به رخ دیگران میکشند که آن که در این میان تصمیم میگیرد، اوست نه غیر او. بنابراین فسخ عزائم یعنی از میان برداشتن آنچه که باید بشود و به میان آوردن آنچه که نباید بشود، راه توحید است.
بهشت مشتاق چه کسی است؟
آنگاه که انسان بفهمد که از خود هیچ ندارد «اشتاقت الیه الجنّه» یعنی بهشت مشتاق او خواهد شد.
مشتاقان به بهشت عبارتند از: مؤمنان، پارسایان، صابران، اهل تسلیم و رضا و... اینها همه اهل بهشت هستند یعنی مشتاق بهشت هستند ولی آنان که بهشت مشتاق آنهاست، عضو خاندان پیامبر و از مخلَصین هستند؛ گر چه در بارۀ آنها تصریح نشده باشد. کسانی که از طریق محبّت و عملی که نشان دهندۀ محبّت است به خاندان پیامبرملحق شده باشند، بهشت مشتاق آنهاست. افتخار بهشت این است که اینان یک لحظه رو به بهشت کنند یا تخیلّشان متوجّه بهشت شود و اگر روزی آنها در بهشت جای گیرند، بهشت از فرط سکر و مستی به حدّی میرسد که اگر آرامش و مستی آن را بر همه عالم تقسیم کنند، همه به سکر و مستي و بیهوشی ابدی فرو خواهند رفت، زیرا بهشت نيز صاحب عقل و درک و فهم است بلکه عقل و درک و فهم او فراتر از عقل و درک و فهم متعارف است و متناسب با اهل بهشت عقل و درک و فهم دارد.
بهشت، کفو مؤمن است. همچنان که انسانها دارای درجات مختلفی از حیث فهم و علم و معرفت و ایمان و حضور و شهود هستند بهشت هم، چنین است. بهشت در آخرت همتای مؤمن است نه ابزار و وسیلۀ او. بهشت مانند لیوانی نیست که به وسیلۀ آن آب بخورند و بعد لب طاقچه بگذارد. بلکه بهشت همتای مؤمن و هم سنخ اوست. پس نعمتهای بهشت کمالات بسیار زیادی دارند و فهم و درکشان از بسیاری از انسانها بالاتر است.
تواضع در سیره رسول خدا و خاندان پاکش ( صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین)
باید دانست که تحریم کردن نعمتهای الهی نامطلوب و نامشروع است. همۀ انسانها باید توانایی استفاده کردن از نعمتهای الهی را داشته باشند. نعمتهای الهی باید روا و مجاز و حلال باشد و انسان مؤمن هم به ویژه در یک دورانی از آنها استفاده کند و در اختیار دیگران نیز قرار دهد. تجمّل در هر عصر و زمانی متناسب با خودش است. ممکن است چیزی در یک عصر و زمان تجمّل به حساب آید، امّا در زمان دیگر بسیار معمولی و در دیگر زمانی پایینتر از معمولی باشد.
به عنوان نمونه شخصی برای حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم ) ظرفی آورد که هم محتوی عسل و هم شیر بود. «جائَهُ صلی الله علیه وآله باناء فیه عسلٌ و لَبَنٌَََ، فَاَبی اَن اَشرَبهُ، ثمَّ قال ما اُ حَرَّموهُ ولکنّی اَکرَهُ الفخر و الحساب ُ بفضول الدّنیا غدأ و اُحبُّ التواضع فانَّ مَن تواضع لِلّه رَفعه الله» حضرت فرمود من این را نمینوشم. سپس فرمود من شیر و عسل با هم خوردن را تحریم نمیکنم ولی من از فخر کراهت دارم و نمیخواهم در قیامت برای امور زیادی دنیوی مؤاخذه شوم.
فضول دنیا در هر عصر و زمانی حد و اندازهای دارد. در زمان حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلّم ) که اکثریت مردم جامعه از تأمین کردن نیازهای اولیه زندگیشان ناتوانند، شیر و عسل با هم خوردن تجمّل است. لباس حضرت نیز در سطح متوسط مردم یا پایینتر از آنان بود. چون این مورد فضول بود یعنی لازم نبود. امّا در عین حال حضرت سوار اسب میشدند که در حکم بهترین وسیله نقلیه عصر و زمان ما بود. با این که در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم ) بسیاری از مردم، حداکثر شتر سوار میشدند، حضرت اسب داشت. همچنان که حضرت امیرالمؤمنین (صلی الله علیه و آله و سلّم ) که در عصر دیگری زندگی میکرد، اسب سوار میشد. وگاهی در جایی توقف میکرد و افسار اسبش را به کسی میداد تا نگهدارد و سپس بر میگشت و مبلغ قابل توجهی به عنوان مزدکار و حقالزحمه به او میداد. با این که غذایش نان خشکی بود که به قول جرج جرداق مسیحی با سر زانوش میشکست، اسب سوار میشد. امکانات و تواناییهای امیرالمؤمنین (صلی الله علیه و آله و سلّم ) خیلی زیاد بود ولی اغلب در راه خدا انفاق مینمود. چندین نخلستان را ایجاد میکرد و به قیمت هنگفتی میفروخت. چهارهزار دینار معادل چند کیلو طلاست. سپس این پول را در بین فقرا تقسیم میکرد. خوراک و پوشاک و زندگیش در حدّ معمول بود ولی مرکب سواریش اسب بود ( به خصوص در دوران حکومتش).
انگشت نما بودن نامطلوب است چه در جهت تجمّلات باشد و چه در جهت فقر و ناداری. جز در موارد معدودی که کساني زمامداران و مسئوولان جامعه هستند، به بقیه افراد سفارش شده که اگر خداوند نعمتی به شما عطا کرد، باید آن نعمت در خانوادۀ شما نشان داده شود. شکر نعمت به کارگیری نعمت است. البته کمک به دیگران، پرداخت حقوق آنان و نرنجاندن دیگران از طریق اظهار فضل و کمال و تجمّل و زیبایی باید مورد توجّه باشد. برای عامّۀ مردم، برخورداری اکثریت مردم از نعمتی، شرط استفاده از آن نعمت نیست ولی به رخ دیگران کشیدن هم مطلوب نیست.
حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم ) در ادامه فرمود: «اُحبّ التواضع» من تواضع را دوست دارم. تواضع محبوب پیامبر است. سپس نتیجۀ تواضع را چنین بیان میفرماید: «فانّ مَن تواضع لله رفعه الله» کسی که در مقابل خدا فروتن باشد خدا او را بزرگ خواهد کرد؛ کسی که در مقابل خدا کوچک باشد خداوند به او کرامت و عزّت خواهد بخشید.
سفارش به بهره مندی از نعمات دنیوی در سخنان اهل بیت (علیهم السلام)
تواضع در مقابل مؤمن سفارش شده است. امّا در مقابل دشمن اسلام و خاندان پیامبر فرمودهاند آنچنان قدم بزنید، آنچنان لباس بپوشید و آنچنان رفت و آمد کنید که آنها حسرت بخورند که شما در این وضع هستید. یکی از مواردی که آرایش کردن برای مردها پسندیده است، در جوامعی است که کفّار و اهل کتاب بیشتر زندگی میکنند. در روایت سرمه کشیدن برای مردان بسیار سفارش شده است. این یک سنّت دینی در عصر و زمانی است که امکانات بیشتر وجود نداشته است یعنی در این عصر و زمان آرایش با ابزار و وسایل دیگر برای مردان نیز مطلوب است. البته هز چیزی که نشاندهندۀ تشبّه به کفار و وابستگی به ایدههای نامطلوب باشد امری ناپسند است. امّا اصل برخورداری از لذائذ و تجملات متناسب با هر عصر و زمانی نامطلوب نخوهد بود.
استعمال عطر و نیز روغن مالی تمامی بدن هم برای زنها و هم برای مردها سفارش شده است،
یکی از مواردی که به عنوان نفقه زنان در روایتی از امام صادق ( صلوات الله و سلامه علیه) بیان شده است، عطر و روغن برای خوشبو شدن و نرم شده پوست بدن آنهاست، یعنی رسیدگی به بدن مطلوب شریعت است. در آن عصر سفارش کردهاند که اگر موهای سر و صورتتان سفید است، حنا استفاده کنید بخصوص در مواردی که مسلمانان با کفّار مواجه بودهاند، امّا در این زمان که امکانات ديگر و بیشتري وجود دارد، استفاده از آنها مطلوب است.
اگر انبیا تنها به ارائه معجزات و کرامات ميپرداختند و تنها وجه حقي و ربوبي خود را نشان میدادند و خلق نیز میپذیرفتند و تسلیم میشدند، به جای این که خلق خدا به خدا متوجّه گردند، به خود اولیای خدا متوجه میشدند و حق فراموش میشد یعنی حق«غیب» میگشت و حال آن که حق تعالي «شهادت مطلق» است و اگر چنین شود نقض غرض خواهد شد که بر خداي متعال محال است. انبیا و اولیا لغزش و گناهی متعارف به اراده و تصمیم خویش ندارند، چون داعی الی الله هستند و اين حيثيت دعوت الي الله همه مراتب و جوانب وجوديشان را احاطه کرده است، از اينرو هر کاري که انجام بدهند، نوعي دعوت الي الله است و به همين جهت باید در عین عصمت، فروافتند تا خود منتفي گردند و توحيد عيان گردد؛ در عین کرامت و طهارت ظاهری و باطنی باید منتفی شوند وگرنه طهارت مطلق عيان نخواهد شد، بنابراین نباید لغزشها و گناهان آنان را متعارف دانست. کاري بهظاهر گناه ولي در واقع تنها راه اظهار توحيد است، ازاينرو، توبیخ میشوند تا همه توجه خلق به سوي حق باشد و توحيد همه چيز گردد و غيري باقي نماند.
اگر خداي متعال به حضرت حبيب صلياللهعليهوآلهوسلم عتاب ميکند که چرا آنگاه که چنین و چنان کردی، «ان شاء الله» نگفتی! به اين معنا نيست که آن حضرت که ولي همه اولياء از ازل تا به ابد است نميداند که بايد ان شاء الله بگويد و انجام هر کاري را به مشيت خداي متعال مستند نمايد. حضرت پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم میداند که باید«ان شاءالله» بگوید؛ همۀ خلق نیز میدانند که او رسول خداست یعنی ميدانند که او هرچه ميگويد و هر کاري که انجام ميدهد به اذن الله و به مشیت الله میگوید و انجام ميدهد وگرنه رسول نبود، بنابراین گفتن انشاءالله به زبان ضروریتی ندارد. ولی باید چنین شود و به سبب ترک کاري غيرضروري سرزنش گردد تا او نیز منتفی گردد.
به تعبير ديگر، آن کسی که خود یا دیگری را نفی میکند، باید«باشد» تا نفی کند، یعنی از نفیش اثباتش لازم میآید. پس چنین چیزی اتفاق نخواهد افتاد. اگر کسی بخواهد بتی را بشکند نخست باید«خودی» داشته باشد، پس این بت شکن باقی میماند. در نتیجه چارهای نیست که نافی او، خود خدا باشد. این را فسخ عزائم گویند. بدین خاطر است که حبیب خدا و ولیّ خدا مییابند و به رخ دیگران میکشند که آن که در این میان تصمیم میگیرد، اوست نه غیر او. بنابراین فسخ عزائم یعنی از میان برداشتن آنچه که باید بشود و به میان آوردن آنچه که نباید بشود، راه توحید است.
بهشت مشتاق چه کسی است؟
آنگاه که انسان بفهمد که از خود هیچ ندارد «اشتاقت الیه الجنّه» یعنی بهشت مشتاق او خواهد شد.
مشتاقان به بهشت عبارتند از: مؤمنان، پارسایان، صابران، اهل تسلیم و رضا و... اینها همه اهل بهشت هستند یعنی مشتاق بهشت هستند ولی آنان که بهشت مشتاق آنهاست، عضو خاندان پیامبر و از مخلَصین هستند؛ گر چه در بارۀ آنها تصریح نشده باشد. کسانی که از طریق محبّت و عملی که نشان دهندۀ محبّت است به خاندان پیامبرملحق شده باشند، بهشت مشتاق آنهاست. افتخار بهشت این است که اینان یک لحظه رو به بهشت کنند یا تخیلّشان متوجّه بهشت شود و اگر روزی آنها در بهشت جای گیرند، بهشت از فرط سکر و مستی به حدّی میرسد که اگر آرامش و مستی آن را بر همه عالم تقسیم کنند، همه به سکر و مستي و بیهوشی ابدی فرو خواهند رفت، زیرا بهشت نيز صاحب عقل و درک و فهم است بلکه عقل و درک و فهم او فراتر از عقل و درک و فهم متعارف است و متناسب با اهل بهشت عقل و درک و فهم دارد.
بهشت، کفو مؤمن است. همچنان که انسانها دارای درجات مختلفی از حیث فهم و علم و معرفت و ایمان و حضور و شهود هستند بهشت هم، چنین است. بهشت در آخرت همتای مؤمن است نه ابزار و وسیلۀ او. بهشت مانند لیوانی نیست که به وسیلۀ آن آب بخورند و بعد لب طاقچه بگذارد. بلکه بهشت همتای مؤمن و هم سنخ اوست. پس نعمتهای بهشت کمالات بسیار زیادی دارند و فهم و درکشان از بسیاری از انسانها بالاتر است.
تواضع در سیره رسول خدا و خاندان پاکش ( صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین)
باید دانست که تحریم کردن نعمتهای الهی نامطلوب و نامشروع است. همۀ انسانها باید توانایی استفاده کردن از نعمتهای الهی را داشته باشند. نعمتهای الهی باید روا و مجاز و حلال باشد و انسان مؤمن هم به ویژه در یک دورانی از آنها استفاده کند و در اختیار دیگران نیز قرار دهد. تجمّل در هر عصر و زمانی متناسب با خودش است. ممکن است چیزی در یک عصر و زمان تجمّل به حساب آید، امّا در زمان دیگر بسیار معمولی و در دیگر زمانی پایینتر از معمولی باشد.
به عنوان نمونه شخصی برای حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم ) ظرفی آورد که هم محتوی عسل و هم شیر بود. «جائَهُ صلی الله علیه وآله باناء فیه عسلٌ و لَبَنٌَََ، فَاَبی اَن اَشرَبهُ، ثمَّ قال ما اُ حَرَّموهُ ولکنّی اَکرَهُ الفخر و الحساب ُ بفضول الدّنیا غدأ و اُحبُّ التواضع فانَّ مَن تواضع لِلّه رَفعه الله» حضرت فرمود من این را نمینوشم. سپس فرمود من شیر و عسل با هم خوردن را تحریم نمیکنم ولی من از فخر کراهت دارم و نمیخواهم در قیامت برای امور زیادی دنیوی مؤاخذه شوم.
فضول دنیا در هر عصر و زمانی حد و اندازهای دارد. در زمان حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلّم ) که اکثریت مردم جامعه از تأمین کردن نیازهای اولیه زندگیشان ناتوانند، شیر و عسل با هم خوردن تجمّل است. لباس حضرت نیز در سطح متوسط مردم یا پایینتر از آنان بود. چون این مورد فضول بود یعنی لازم نبود. امّا در عین حال حضرت سوار اسب میشدند که در حکم بهترین وسیله نقلیه عصر و زمان ما بود. با این که در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم ) بسیاری از مردم، حداکثر شتر سوار میشدند، حضرت اسب داشت. همچنان که حضرت امیرالمؤمنین (صلی الله علیه و آله و سلّم ) که در عصر دیگری زندگی میکرد، اسب سوار میشد. وگاهی در جایی توقف میکرد و افسار اسبش را به کسی میداد تا نگهدارد و سپس بر میگشت و مبلغ قابل توجهی به عنوان مزدکار و حقالزحمه به او میداد. با این که غذایش نان خشکی بود که به قول جرج جرداق مسیحی با سر زانوش میشکست، اسب سوار میشد. امکانات و تواناییهای امیرالمؤمنین (صلی الله علیه و آله و سلّم ) خیلی زیاد بود ولی اغلب در راه خدا انفاق مینمود. چندین نخلستان را ایجاد میکرد و به قیمت هنگفتی میفروخت. چهارهزار دینار معادل چند کیلو طلاست. سپس این پول را در بین فقرا تقسیم میکرد. خوراک و پوشاک و زندگیش در حدّ معمول بود ولی مرکب سواریش اسب بود ( به خصوص در دوران حکومتش).
انگشت نما بودن نامطلوب است چه در جهت تجمّلات باشد و چه در جهت فقر و ناداری. جز در موارد معدودی که کساني زمامداران و مسئوولان جامعه هستند، به بقیه افراد سفارش شده که اگر خداوند نعمتی به شما عطا کرد، باید آن نعمت در خانوادۀ شما نشان داده شود. شکر نعمت به کارگیری نعمت است. البته کمک به دیگران، پرداخت حقوق آنان و نرنجاندن دیگران از طریق اظهار فضل و کمال و تجمّل و زیبایی باید مورد توجّه باشد. برای عامّۀ مردم، برخورداری اکثریت مردم از نعمتی، شرط استفاده از آن نعمت نیست ولی به رخ دیگران کشیدن هم مطلوب نیست.
حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم ) در ادامه فرمود: «اُحبّ التواضع» من تواضع را دوست دارم. تواضع محبوب پیامبر است. سپس نتیجۀ تواضع را چنین بیان میفرماید: «فانّ مَن تواضع لله رفعه الله» کسی که در مقابل خدا فروتن باشد خدا او را بزرگ خواهد کرد؛ کسی که در مقابل خدا کوچک باشد خداوند به او کرامت و عزّت خواهد بخشید.
سفارش به بهره مندی از نعمات دنیوی در سخنان اهل بیت (علیهم السلام)
تواضع در مقابل مؤمن سفارش شده است. امّا در مقابل دشمن اسلام و خاندان پیامبر فرمودهاند آنچنان قدم بزنید، آنچنان لباس بپوشید و آنچنان رفت و آمد کنید که آنها حسرت بخورند که شما در این وضع هستید. یکی از مواردی که آرایش کردن برای مردها پسندیده است، در جوامعی است که کفّار و اهل کتاب بیشتر زندگی میکنند. در روایت سرمه کشیدن برای مردان بسیار سفارش شده است. این یک سنّت دینی در عصر و زمانی است که امکانات بیشتر وجود نداشته است یعنی در این عصر و زمان آرایش با ابزار و وسایل دیگر برای مردان نیز مطلوب است. البته هز چیزی که نشاندهندۀ تشبّه به کفار و وابستگی به ایدههای نامطلوب باشد امری ناپسند است. امّا اصل برخورداری از لذائذ و تجملات متناسب با هر عصر و زمانی نامطلوب نخوهد بود.
استعمال عطر و نیز روغن مالی تمامی بدن هم برای زنها و هم برای مردها سفارش شده است،
یکی از مواردی که به عنوان نفقه زنان در روایتی از امام صادق ( صلوات الله و سلامه علیه) بیان شده است، عطر و روغن برای خوشبو شدن و نرم شده پوست بدن آنهاست، یعنی رسیدگی به بدن مطلوب شریعت است. در آن عصر سفارش کردهاند که اگر موهای سر و صورتتان سفید است، حنا استفاده کنید بخصوص در مواردی که مسلمانان با کفّار مواجه بودهاند، امّا در این زمان که امکانات ديگر و بیشتري وجود دارد، استفاده از آنها مطلوب است.