عالم بی عمل

الحديث السادس و هو الثالث عشر و المائة

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي كَلامٍ لَهُ خَطَبَ بِهِ عَلَى الْمِنْبَرِ أَيُّهَا النَّاسُ إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا بِمَا عَلِمْتُمْ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ إِنَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بِغَيْرِهِ (اى بغير علمه او بغير ما يقتضيه علمه) كَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِي لايَسْتَفِيقُ عَنْ جَهْلِهِ بَلْ قَدْ رَأَيْتُ أَنَّ الْحُجَّةَ عَلَيْهِ أَعْظَمُ وَ الْحَسْرَةُ أَدْوَمُ عَلَى هَذَا الْعَالِمِ الْمُنْسَلِخِ مِنْ عِلْمِهِ مِنْهَا عَلَى هَذَا الْجَاهِلِ الْمُتَحَيِّرِ فِي جَهْلِهِ وَ كِلاهُمَا حَائِرٌ بَائِرٌ لا تَرْتَابُوا فَتَشُكُّوا وَ لا تَشُكُّوا فَتَكْفُرُوا وَ لا تُرَخِّصُوا لِأَنْفُسِكُمْ فَتُدْهِنُوا وَ لا تُدْهِنُوا فِي الْحَقِّ فَتَخْسَرُوا وَ إِنَّ مِنَ الْحَقِّ أَنْ تَفَقَّهُوا وَ مِنَ الْفِقْهِ أَنْ لا تَغْتَرُّوا وَ إِنَّ أَنْصَحَكُمْ لِنَفْسِهِ أَطْوَعُكُمْ لِرَبِّهِ وَ أَغَشَّكُمْ لِنَفْسِهِ أَعْصَاكُمْ لِرَبِّهِ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ يَأْمَنْ وَ يَسْتَبْشِرْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ يَخِبْ وَ يَنْدَمْ

امیرالمؤمنین علیه السلام در سخنرانى منبر خویش فرمود: اى مردم چون دانا شدید به آن عمل كنید شاید هدایت شوید. عالمى‌كه برخلاف عملش عمل كند چون جاهل سرگردانى است كه از نادانى به هوش نیاید بلكه حجت بر او تمام‌تر و حسرت این عالمى‌كه از علم خویش جدا شده بیش‌تر است از حسرت جاهل سرگردان در جهالت و هر دو سرگردان و خوابند. تردید و دو دلى به خود راه ندهید تا به شك افتید و شك نكنید تا كافر شوید و به خود اجازه ندهید (از خود سلب مسؤلیت نكنید) تا سست شوید و در راه حق سست نشوید تا زیان یابید. از جمله حق اینست كه دین را بفهمید و از فهمیدن است كه فریب نخورید. همانا خیر‌خواه ترین شما نسبت به خود مطیع‌ترین شماست خدا را و خائن‌ترین شما با خود نافرمان‌ترین شماست خدا را، كسی‌كه اطاعت خدا كند ایمن گردد و مژده یابد و آن‌كه نافرمانى خدا كند نومید گردد و پشیمان شود

شرح‏

افاق و استفاق: خلاص شدن، رها شدن از بیماری و سکر

لايَسْتَفِيقُ عَنْ جَهْلِهِ، نشان می‌دهد که جهل مانند سكر است و جاهل مانند سكران.

إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا بِمَا عَلِمْتُمْ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ:

علم برای انسان هم مبدأ است هم غایت.

از علم آغاز می‌کند و به علم دست می‌یابد

عمل به مقتضای علم سبب صفای باطن می‌شود

صفای باطن زمینه دست‌یابی به علم است. و صفای باطن حاصل از علم سبب دست‌یابی به علم دیگری است که فوق علمی است که معد صفای باطن بود. این سلسله ادامه خواهد داشت.

إِنَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بِغَيْرِهِ كَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِي لايَسْتَفِيقُ عَنْ جَهْلِهِ

توضیح: علمی که کمال است، علم حقیقی است که چنین عالمی ندارد و از این جهت مانند جاهل است.

علوم جزئی مربوط به عمل نیز وقتی سبب کمال می‌شود که به عمل بیانجامد وگرنه وجود آن با عدمش برابر است و صاحب آن با جاهل تفاوتی ندارد. پس از این جهت عالمی که به علم خود عمل نمی‌کند، مانند جاهل است.

و نیز از این جهت که این علوم جزیی به خاطر تغیر و تجددشان در قیامت باقی نمی‌مانند، در قیامت صاحب چنین علمی با جاهل برابر است.

بَلْ قَدْ رَأَيْتُ أَنَّ الْحُجَّةَ عَلَيْهِ أَعْظَمُ وَ الْحَسْرَةُ أَدْوَمُ عَلَى هَذَا الْعَالِمِ الْمُنْسَلِخِ مِنْ عِلْمِهِ مِنْهَا عَلَى هَذَا الْجَاهِلِ الْمُتَحَيِّرِ فِي جَهْلِهِ

توضیح: 1- چنین عالمی عذر و حجت ندارد، زیرا حجت همان علم اوست که از آن غفلت کرده و خلاف آن عمل کرده است.

2- حسرت او از این جهت ادوم است که عالمان عامل و مقامات آن‌ها را می‌بیند و دست‌یابی به آن مراتب را برای خود ممکن می‌دانست ولی اینک از آن‌ها محروم است. برخلاف جاهل که چنین قابلیتی برای خود سراغ ندارد.

3- جهت دیگر ادوم بودن حسرت او این است که او به‌خاطر علم و به فعلیت رسیدن استعدادهای خود، نسبت به آلام و نیز لذائذ ادراک شدیدتر دارد. ولی نفوس عوام از چنین توانایی برخوردار نیستند.

وَ كِلاهُمَا حَائِرٌ بَائِرٌ

عالم آخرت عالم معرفت و ذکر است.

اهل جهل و نسیان، سهمی از جمال آخرت ندارند.

جاهل و ناسی، لا يموت فيها و لا يحيى، زیرا آلام را که شرور و اعدام ملکات است ادراک می‌کنند و خیرات و ملائمات روحانی را ادراک نمی‌کنند.

لا تَرْتَابُوا فَتَشُكُّوا

تفاوت میان ریب و شک: شک همان ریب ثابت و مستقر است.

وَ لا تُرَخِّصُوا لِأَنْفُسِكُمْ فَتُدْهِنُوا

تداهن: تساهل و تسامح

وَ مِنَ الْفِقْهِ أَنْ لا تَغْتَرُّوا: حال و وضع مغرور به علم و طاعت بدتر از حال و وضع جاهل و عاصی است.

وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ يَأْمَنْ وَ يَسْتَبْشِرْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ يَخِبْ وَ يَنْدَمْ: مدار سعادت و شقاوت، اطاعت و عصیان است.