باب وجوب همراهی با ائمه علیهمالسلام
باب وجوب همراهی با ائمه علیهمالسلام
و هو الباب التاسع عشر من كتاب الحجة و فيه سبعة احاديث
107- الحديث الاول و هو الرابع و الثلاثون و خمس مائة
عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ الْعِجْلِيِّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَاجَعْفَرٍ(ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ قَالَ إِيَّانَا عَنَى
ترجمه: برید گوید: از امام باقر علیهالسلام درباره سخن خداى عزوجل (120 سوره 9) «از خدا باك داشته باشید و با صادقان باشید» پرسیدم فرمود: مقصود ما هستیم.
شرحکمال هر معلولی تشبه و سنخیت در نهایت حد ممکن با علت خود است که از آن به معیت تعبیر میشود. رسیدن به مرتبه علت که معیت تام معلول با علت است، ممکن نیست، زیرا معلول هر چه کامل باشد، نه تنها فقیر و عین فقر است بلکه فقیرتر است و با افزوده شدن بر کمالات آن بر فقرش نیز افزوده میشود. پس وصول به معیت تام برای هیچ کس ممکن نیست مگر در برخی از مراتب و از برخی جهات چنانکه بر حسب نقل حضرت ختمی مرتب فرمود: لی مع الله وقت لایسعه ملک مقرب و لا نبی مرسل.
آن حضرت در مرتبهای از مراتب وجود خود و از حیثیتی از حیثیتهای متعدد با حق تعالی معیتی دارد که هیچ ملک مقرب و هیچ نبی مرسلی در آن راه ندارد چه رسد به ملائک غیرمقرب و انبیاء غیر مرسل.
پس معیت معلول با علت، ممکن با واجب، حادث با قدیم، متغیر با ثابت، مادی با مجرد، کثیر با واحد، ظل با ذیظل، عکس با عاکس، فقیر با غنی و مانند آن جز در مرتبه و حیثیت ممکن نیست.
همین معیتی که ممکن است، غایت آمال العارفین و قرة عین الانبیاء و المرسلین است هر کس بدان دست نمییابد نه در دنیا و نه در آخرت. آن که بدین مقام بیهمتا رسد، شاهکار آفرینش خواهد بود.
بعثت انبیاء و عصمت اولیاء و حجیت علماء به همین منظور است که انسانها را به چنین مقام بیهمتایی برسانند یا دستکم زمینه وصول آنها به این مقام را در عوالم فراتر از طبیعت فراهم سازند.
بهطور کلی کسی میتواند در این زمینه خلق را یاری کند که نه خطایی در فکر و عقیده داشته باشد نه زشتی در اخلاق و نه فسادی در عمل، یعنی در همه مراتب سهگانه وجودش، صادق باشد.
در واقع، معیت با صادقین از یک جهت همان معیتی است که مطلوب و مرغوب همه پیامبران بوده است، بدین سبب که معیت با صادقین همان تنها معیت ممکن برای خلق در سیر صعود است.
در این حدیث شریف، مصداق کامل صادقین را که خدای متعال معیت با آنان را سفارش کرده است، معین شده است.
108- الحديث الثانی و هو الخامس و الثلاثون و خمس مائة
عَنِ ابْنِ أَبِينَصْرٍ عَنْ أَبِيالْحَسَنِ الرِّضَا(ع) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ قَالَ الصَّادِقُونَ هُمُ الْأَئِمَّةُ وَ الصِّدِّيقُونَ بِطَاعَتِهِمْ
ترجمه: ابن ابىنصر گوید: از حضرت رضا علیهالسلام درباره سخن خداى عزوجل «اى گروندگان از خدا باك داشته باشید و با صادقان باشید» پرسیدم فرمود: صادقان همان امامان و باور دارندگان اطاعت ایشانند (صادقان و صدیق همان امامانند به واسطه اطاعتشان خدا را).
شرح
در این حدیث شریف علاوه بر تعیین مصداق صادقین که خدای متعال به معیت با آنها سفارش کرده است، راه رسیدن به مرتبهای که خدای متعال به آن را سفارش کرده است نیز تعیین شده است. در واقع توسعه در مصداق داده شده است و بر این اساس، اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم مصداق معیت مطلوب همه خلق است و گروه دیگری نیز میتوانند مصداق معیت مطلوب باشند و آنها صدیقان هستند که حسب کریمه من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا[1]در مرتبه کمال، تالی تلو پیامبران هستند.
آنان با آنکه در رتبه کمال پس از پیامبران قرار دارند ولی مصداق معیت سفارش شده نیستند مگر بهشرط اطاعت و پیروی از اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم.
109- الحديث الثالث و هو السادس و الثلاثون و خمس مائة
عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِيفٍ عَنْ أَبِيجَعْفَرٍ(ع) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَحْيَا حَيَاةً تُشْبِهُ حَيَاةَ الْأَنْبِيَاءِ وَ يَمُوتَ مِيتَةً تُشْبِهُ مِيتَةَ الشُّهَدَاءِ وَ يَسْكُنَ الْجِنَانَ الَّتِي غَرَسَهَا الرَّحْمَنُ، فَلْيَتَوَلَّ عَلِيّاً، وَ لْيُوَالِ وَلِيَّهُ وَ لْيَقْتَدِ بِالْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ، فَإِنَّهُمْ عِتْرَتِي، خُلِقُوا مِنْ طِينَتِي. اللَّهُمَّ ارْزُقْهُمْ فَهْمِي وَ عِلْمِي؛ وَ وَيْلٌ لِلْمُخَالِفِينَ لَهُمْ مِنْ أُمَّتِي. اللَّهُمَّ لا تُنِلْهُمْ شَفَاعَتِي!
ترجمه: امام باقر(علیهالسلام) میفرماید: رسول خدا (ص) فرمود: هر كه خواهد مانند پیامبران زندگى كند و مانند شهیدان بمیرد و در بهشتى كه خداى رحمن كاشته، ساكن شود، باید از على پیروى كند و با دوست او دوستى كند و به امامان پس از وى اقتدا كند، زیرا ایشان عترت منند و از طینت من آفریده شدهاند. خدایا فهم و علم مرا به ایشان روزى كن، واى بر آن دسته از امت من که مخالف ایشان باشند خدایا شفاعت مرا به آنها نرسان (خدایا ما را هم توفیق پیروى على و دوستى دوستانش و رسیدن به شفاعت رسولت عطا فرما).
شرح
مهمترین عامل وصول به مرتبه انبیاء و شهدا
مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَحْيَا حَيَاةً تُشْبِهُ حَيَاةَ الْأَنْبِيَاءِ وَ يَمُوتَ مِيتَةً تُشْبِهُ مِيتَةَ الشُّهَدَاءِ وَ يَسْكُنَ الْجِنَانَ الَّتِي غَرَسَهَا الرَّحْمَنُ
اینکه پیامبران به این خاطر که در حیات دنیوی و پیش از نبوت در مرتبه عبودیت و مرتبه مخلَصین استقرار یافتهاند، حیات دنیوی آنها با مرتبه پس از مرگ طبیعی آنها تفاوتی ندارد و اگر هم تفاوتی داشته باشد به این دلیل که سیر آنها بالتبع سیر اهل نهایت است، تفاوت پیش و پس از مرگشان برای احدی جز اهل نهایت آشکار نیست. بههر حال حیات دنیوی پیامبران مطهر از آلودگی به غیر است و عصمت از بدو تولد تا زمان مرگ نیز به همین معناست. لازم به ذکر نیست که وجود آنها پیش از طبیعت نیز بهطریق اولی در کمال طهارت و عصمت است.
اما شهدا اینگونه نیستند بلکه با مرگ به طهارت میرسند. انتخاب مرگ به امر خدا که بالاترین مرتبه آن شهادت در راه خدا و بههنگام جهاد در راه او رخ میدهد سبب میشود از بسیاری از تعلقات منقطع شود و به طهارت و عصمت متصف گردد.
بر همین اساس حیات پیامبران علیهمالسلام مطلوب هر سالک اهل بدایت است و حیات آنها پیش و پس از مرگ، کامل و مطلوب و مرغوب است ولی حیات شهدا اینگونه نیست بلکه چون با شهادت به کمال میرسند، مرگ آنها و در واقع حیات پس از مرگشان مطلوب و مرغوب است.
البته مقصود از شهدا، حیثیت شهادت آنهاست نه همه جهات آنها. پس اگر شهیدی غیر از حیثیت شهادت جنبههای دیگر هم داشته باشد که آن جنبهها از شهادتش برتر باشد مانند نبوت، ولایت و علم، قطعا مرتبه وجودی آن حیثیتها مطلوب و مرغوب است در هر مرتبهای که تحقق یافته باشد، بنابراین، حیات دنیوی عالمان شهید یا اولیاء و انبیاء شهید از مطلوبیت تام برخوردار است.
تا اینجا معلوم شد که حیات انبیاء بالاصاله مطلوب است، زیرا با همه تفاوتهایی که با هم دارند، تام و کامل است و همین مطلوبیت در مورد مرگ شهدا صادق است. مرگ شهدا نیز مطلوب بالاصاله است. البته مرگ انبیاء نیز مطلوب بالاصاله است حتی اگر شهادت در راه خدا نباشد بلکه مرگ طبیعی باشد، زیرا مرگ نسبت به حیات، امری بالتبع است و کسی که حیات مطهر داشته باشد، مرگ او نیز دنباله حیات اوست و مطهر است اگر چه مرگ طبیعی باشد و نه شهادت.
پس هم حیات انبیاء مطهر و مطلوب و مرغوب است و هم مرگ آنها؛ هر دو بالاصاله مطلوب، مرغوب و مطهر است اما در مورد شهدا از حیث شهادت، مسأله فرق میکند. مرگ آنها بالاصاله مطهر، مطلوب و مرغوب است و حیات پیشین آنها بالتبع تطهیر و در واقع مرحوم و مغفور واقع میشود.
ورود به بهشت و تنعم به نعمتهای خدای متعال در عوالم نامقید نیز که عموما پس از عالم طبیعت است مطلوب و مرغوب است آنهم بدین سبب که بهشت مطهر از اغیار است، هم خود بهشت مطهر از اغیار است و هم سبب تطهیر اهل آن از اغیار میشود؛ هم مطهِّر است و هم مطهَّر.
در این سه فراز از حدیث شریف سه امر مطهر، مطلوب و مرغوب بیان شده است که هر سه برای اهل علم، عقل و شهود مطلوبیتی ذاتی دارد. این سه امر از خاص به عام بیان شده است،یعنی اولین مرتبه مطلوبیت بالاصاله، حیات انبیاء است. دومین مرتبه آن مرگ شهداست و سومین مرتبه آن هم سکنیگزیدن در بهشت و تنعم نعمتهای خدای متعال در عوالم نامقید است
فَلْيَتَوَلَّ عَلِيّاً، وَ لْيُوَالِ وَلِيَّهُ وَ لْيَقْتَدِ بِالْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ، فَإِنَّهُمْ عِتْرَتِي، خُلِقُوا مِنْ طِينَتِي.
اینک هر که هر یک از این سه امر مطلوب بالاصاله را میطلبد کوتاهترین، کاملترین و جامعترین راه آن پذیرش ولایت امیرمومنان صلواتاللهوسلامهعلیه است.
ظاهر این سخن شریف این است که پذیرش ولایت امیرمومنان، وسیله و مقدمه وصول به حیات انبیاء، مرگ شهدا و استقرار در بهشت است ولی در واقع اینگونه نیست.
توضیح اینکه غایت قصوای همه خلق از انبیاء تا کوچکترین موجودات طبیعی مادی، لقاء حق تعالی است. لقاء حق تعالی دو وجه تام دارد: 1- وجه ظاهر 2- وجه باطن.
وجه ظاهر حق تعالی ولایت است و وجه باطن او توحید است. پس غایت قصوای همه خلق وصول به ولایت و توحید است. و از آنجا که تامترین مرتبه ولایت الهی، ولایت ظاهر در حضرت امیرالمومنین صلواتاللهوسلامهعلیه است، پس پذیرش ولایت آن حضرت که غیر از پذیرش ولایت الهی نیست، غایت نهایی همه خلق است و مقدمه و وسیله کمال دیگری نیست بلکه آخرین کمال ممکن در همه عوالم وجود است و در واقع، اتصاف به صفات آن حضرت و تخلق به اخلاق اوست.
اینکه در حدیث شریف گویی پذیرش ولایت مقدمه و وسیله امور سهگانه یادشده معرفی شده است یا بدین سبب است که ولایت نسبت به آن سه امر بر اکثر خلق پوشیده و پنهان است و به همین جهت است که اکثر مومنان آن سه را مخصوصا سومین آنها را میفهمند ولی ولایت را نه.
یا بدین سبب است که پذیرش ولایت حضرت امیرالمومنین صلواتاللهوسلامهعلیه سبب میشود که کمالات آن سه که منطوی و مستور در ولایت آن حضرت است عیان و آشکار میشود و در نتیجه معنی حدیث شریف این نیست که موالیان حضرت امیرالمومنین صلواتاللهوسلامهعلیه همگی به مرتبه حیات انبیاء میرسند یا همگی به شهادت نائل میشوند بلکه مقصود این است که در ولایت حضرت امیرالمومنین صلواتاللهوسلامهعلیه همه کمالات اجمالی و تفصیلی، ظاهری و باطنی نهفته است و کسی که آن را بپذیرد و بدان ایمان داشته باشد به قدر و مرتبه ایمان خود بدانها نائل میشود حتی اگر در راه خدا به شهادت هم نرسد. تمام نتیجه و ثمره شهادت، جلوهای از جلوات ایمان به ولایت آن حضرت است چنانکه تمام کمالات حیات انبیاء و بهشت نیز همینگونه است. بهشت با همه گستره و ژرفای غیر قابل تصورش، وجهی ار وجوه نامتناهی و مطلق ولایت حضرت امیرالمومنین صلواتاللهوسلامهعلیه و فرزندان و ذریه مطهر آن حضرت است «و اتممت علیکم نعمتی»[2] بدان اشاره دارد.
اللَّهُمَّ ارْزُقْهُمْ فَهْمِي وَ عِلْمِي
چنانکه گفته شد کمال حیات انبیاء، مرگ شهدا و سکنیگزیدن در بهشت در ایمان به ولایت امیرالمومنین صلواتاللهوسلامهعلیه و فرزندان و ذریه مطهر آن حضرت مستور و محجوب است که از طریق اظهار ایمان، ظاهر میشود. کسی که به این درجه از کمال و نعمت رسیده باشد، یا استعداد و قابلیت دریافت نعمتهای دیگر را پیدا کرده است یا استعداد ظهور نعمتهای دیگر را پیدا کرده است که پیشتر در ایمانش به ولایت آن حضرت نهفته بود.
این دعای شریف حضرت خاتمالانبیاء صلیاللهعلیهوآلهوسلم برای موالیان امیرالمومنین صلواتاللهوسلامهعلیه هم نشاندهنده کمال مرتبه ولایت است بهگونهای که موالی آن حضرت که به حیات نبوی دست یافته است، شایستگی دستیابی به فهم و علم نبوی را نیز دارد یا شایستگی پیداکرده است. بالاتر از این مقامی وجود ندارد که وصول به آن در توان خلق باشد.
همچنین با توجه با اجابت دعای آن حضرت بهویژه در شرایط خاص و وجود قابلیت و استعداد کسی که دعا برای او شده است، وصول به مرتبه فهم و علم نبوی که ظلّ فهم و علم مطلق الهی است، قطعی خواهد بود.
وَ وَيْلٌ لِلْمُخَالِفِينَ لَهُمْ مِنْ أُمَّتِي. اللَّهُمَّ لا تُنِلْهُمْ شَفَاعَتِي!
کسی که از طریق ایمان به ولایت امیرالمومنین صلواتاللهوسلامهعلیه به این درجه از کمال نرسد یا هرگز و از راههای دیگر بدان نمیرسد و یا راههای دیگر چنان سخت و طاقتفرساست که در حکم نرسیدن است
اگر معنی ویل، سختی باشد و نیز معنی لعن، بُعد و دوری از رحمت خدای متعال باشد، راههای دیگر چندان سخت است که در حکم نرسیدن است و اگر بهمعنی نفی رحمت باشد، کسی از راه دیگری بدان کمالات نمیرسد. اولی بهنظر دقیقتر میرسد
همچنین اگر اجابت نفرین همانند اجابت دعا باشد، کسی از غیر راه ولایت امیرالمومنین صلواتاللهوسلامهعلیه به کمالات یادشده نمیرسد و اگر آن دو همانند نباشند، وصول به آنها چنان سخت است که گویی نمیرسد. دومی به نظر دقیقتر است.
احتمال دیگر این است که کمالات سهگانهیادشده و نیز دعا و نفرین پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم دارای مراتب باشد و مثلا کسی که به شفاعت آن حضرت نمیرسد، در واقع و درجات عالی آن نمیرسد نه به هیچ درجهای و کسی که به فهم و علم آن حضرت میرسد یا نمیرسد مقصود از رسیدن یا نرسیدن، درجات خاص آن است نه مطلق آن. همچنین است وصول به حیات انبیاء، مرگ شهدا و سکنیگزیدن در بهشت.
این احتمال ضمن این که از قوت و دقت برخوردار است با آنچه که در دو بند پیش گفته شد، سازگار است و همه آنها با هم قابل جمع است.
از این نکته نباید غفلت کرد که نفرین پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم مانند دعای او نیست بلکه جنبه تربیتی و تذکر و تنبیه دارد نه جنبه درخواست واقع، آنگونه که الفاظ از آن حکایت میکنند.
110- الحديث الرابع و هو السابع و الثلاثون و خمس مائة
عَنْ أَبِيحَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَاجَعْفَرٍ(ع) يَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ: اسْتِكْمَالُ حُجَّتِي عَلَى الْأَشْقِيَاءِ مِنْ أُمَّتِكَ، مَنْ تَرَكَ وَلايَةَ عَلِيٍّ وَ وَالَى أَعْدَاءَهُ وَ أَنْكَرَ فَضْلَهُ وَ فَضْلَ الْأَوْصِيَاءِ مِنْ بَعْدِهِ، فَإِنَّ فَضْلَكَ فَضْلُهُمْ وَ طَاعَتَكَ طَاعَتُهُمْ وَ حَقَّكَ حَقُّهُمْ وَ مَعْصِيَتَكَ مَعْصِيَتُهُمْ، وَ هُمُ الْأَئِمَّةُ الْهُدَاةُ مِنْ بَعْدِكَ، جَرَى فِيهِمْ رُوحُكَ، وَ رُوحُكَ مَا جَرَى فِيكَ مِنْ رَبِّكَ، وَ هُمْ عِتْرَتُكَ مِنْ طِينَتِكَ وَ لَحْمِكَ وَ دَمِكَ، وَ قَدْ أَجْرَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِمْ سُنَّتَكَ وَ سُنَّةَ الْأَنْبِيَاءِ قَبْلَكَ، وَ هُمْ خُزَّانِي عَلَى عِلْمِي مِنْ بَعْدِكَ، حَقٌّ عَلَيَّ لَقَدِ اصْطَفَيْتُهُمْ وَ انْتَجَبْتُهُمْ وَ أَخْلَصْتُهُمْ وَ ارْتَضَيْتُهُمْ، وَ نَجَا مَنْ أَحَبَّهُمْ وَ وَالاهُمْ وَ سَلَّمَ لِفَضْلِهِمْ، وَ لَقَدْ أَتَانِي جَبْرَئِيلُ(ع) بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ وَ أَحِبَّائِهِمْ وَ الْمُسَلِّمِينَ لِفَضْلِهِمْ.
ترجمه: رسول خدا (ص) فرمود: حجت من بر اشقیاء امت تو كامل و تمام است، آنهائى كه ولایت على را ترك گفته و با دشمنانش دوستى نموده و فضیلت او و اوصیاء بعد از او را انكار كردند، زیرا فضیلت تو فضیلت ایشان است و اطاعت تو اطاعت ایشان و حق تو حق ایشان و نافرمانى تو نافرمانى ایشان و آنهایند امامان راهبر بعد از تو، روح تو در كالبد ایشان است و روح تو همان است كه از اطراف پروردگارت در تو دمیده شده و ایشان عترت تو میباشد و از طینت و گوشت و خون تو سرشتهاند.
خداى عزوجل سنت و روش تو و پیامبران پیش از تو را در ایشان جارى داشته و ایشان پس از تو خزانهدار علم منند، اینها حقى است بر من (بهخودم سوگند) ایشان را برگزیدم و انتخاب كردم و پاك ساختم و پسندیدم، هر كه ایشان را دوست دارد و از آنها پیروى كند و فضیلتشان را معترف باشد، نجات یافته است همانا جبرئیل علیهالسلام نام ایشان و نام پدرانشان و دوستانشان و معترفین به فضیلت ایشان را براى من آورده است. (به حدیث 503 رجوع شود).
شرح
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ: اسْتِكْمَالُ حُجَّتِي عَلَى الْأَشْقِيَاءِ مِنْ أُمَّتِكَ، مَنْ تَرَكَ وَلايَةَ عَلِيٍّ وَ وَالَى أَعْدَاءَهُ وَ أَنْكَرَ فَضْلَهُ وَ فَضْلَ الْأَوْصِيَاءِ مِنْ بَعْدِهِ
امت پیامبر کیست؟ امت پیامبر دو گروه هستند: 1- امت بیواسطه 2- امت باواسطه
امت بیواسطه مسلمانان هستند که بیواسطه آموزهها و عقاید دینی را از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم گرفتهاند. امت باواسطه سایر پیروان ادیان هستند که تعالیم دینی خود را به واسطه پیامبران خود از حضرت ختمی مرتبت صلیاللهعلیهوآلهوسلم دریافت کردهاند، چه اینکه همه انبیاء تعالیم الهی را در دنیا از مشکات وجود پیامبر خاتم و شفاعت امت خود را در در آخرت بهواسطه شفاعت مطلقه شفیع کل که همان پیامبر خاتم است، دریافت کرده و میکنند. بر این اساس ولایت امیرالمومنین صلواتاللهوسلامهعلیه طریق وصول به همه مراتب کمالات در همه مراتب وجود برای همه خلق است خواه بدانند و خواه ندانند.
اتمام حجت به چیست؟ حجت خدای متعال بر خلق، عقل است و نقل. هر مرتبهای از مراتب عقل، علم و نقل برای بسیاری از انسانها حجت است که باید مطابق با آن اعتقاد داشته باشند و عمل کنند. بر این اساس کسی که کمترین اطلاعات را در حوزههای مختلف زندگی انسان دارد برای خودش و نیز برای دیگران که آن را هم ندارند، حجت است.
همانگونه که عقل و علم و نقل دارای مراتب است حجیت نیز مراتب دارد و هر یک از مراتب عقل و علم و نقل با مراتب حجیت تناظر دارد.
تفاوت درجات حجیت به میزان وضوح و روشنی تکلیف و امکان عذر و بهانه است. هر چه مرتبه حجیت تامتر باشد، تکلیف روشنتر و جهل کمتر و امکان عذر کمتر است تا برسد به مرتبه آخرین حجیت که هیچگونه شک و تردید و جهلی باقی نمیماند و جای هیچگونه عذر و بهانهای نخواهد بود.
ولایت امیرالمومنین صلواتاللهوسلامهعلیه و فرزندان او مربوط به تامترین مرتبه حجیت است نه انحصار حجیت در آن.
کسی که ولایت، فضل، وجوب اطاعت و حق آن حضرت و فرزندان او را انکار کند، حجیت در عالیترین مرتبه بر آنها استقرار یافته است و جای هیچ عذر و بهانهای برای آنها باقی نمیماند.
علت تمامیت حجیت امیرالمومنین صلواتاللهوسلامهعلیه و فرزندان او این است که همه کمالات آن حضرات ظلّ تفصیلی مطلق و اعتدالی کمالات حضرت ختمی مرتبت صلیاللهعلیهوآلهوسلم است.
فَإِنَّ فَضْلَكَ فَضْلُهُمْ وَ طَاعَتَكَ طَاعَتُهُمْ وَ حَقَّكَ حَقُّهُمْ وَ مَعْصِيَتَكَ مَعْصِيَتُهُمْ، وَ هُمُ الْأَئِمَّةُ الْهُدَاةُ مِنْ بَعْدِكَ
فضل و طاعت و حق امیرالمومنین صلواتاللهوسلامه علیه همان فضل و طاعت و حق حضرت خاتم الانبیاء صلیاللهعلیهوآلهوسلم است و عصیان نسبت آن حضرت نیز عصیان نسبت به حضرت خاتم الانبیاء صلیاللهعلیهوآلهوسلم است و انکار فضل و طاعت و حق آن حضرت در حکم انکار خدای متعال است.
جَرَى فِيهِمْ رُوحُكَ، وَ رُوحُكَ مَا جَرَى فِيكَ مِنْ رَبِّكَ
نهتنها کمالات آن حضرت در اهل بیت ایشان بهنحو تفصیلی اعتدالی وجود دارد بلکه روح و حقیت آن حضرت در اهل بیت مطهر او جاری است و هویت و حقیقت آن خاندان مطهر عین حقیقت و هویت آن حضرت است. تفاوت آنها چنانکه از روایات استفاده میشود در ابدان و تمایزات طبیعی و ملکوتی است ولی در مراتب بالاتر همه آنها یک حقیقت هستند.
روح و حقیقت آن حضرت نیز عبارت است از جریان کمالات وجودی حق تعالی و تنزل جمال و جلال او بهگونه تفصیلی اعتدالی در هویت حقیقت محمدیه.
وَ هُمْ عِتْرَتُكَ مِنْ طِينَتِكَ وَ لَحْمِكَ وَ دَمِكَ
آنها نه تنها در مرتبه حقیقت و هویت خود عین حضرت ختمی مرتبت هستند بلکه در مرتبه ظاهر نیز مرتبه نازل آن حضرت هستند.
وَ قَدْ أَجْرَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِمْ سُنَّتَكَ وَ سُنَّةَ الْأَنْبِيَاءِ قَبْلَكَ
سنتهای پیامبر خاتم و پیامبران پیشین در آنها ساری و جاری است و از اینرو مرتبه جامع سنتهای ظاهری و باطنی پیامبران پیش از خود را دارا هستند و به همین سبب پیروان آن خاندان مطهر به تمام کمالاتی که پیروان سایر انبیاء بهگونه متفرق میتوانستند برسند بهصورت جامع خواهند رسید. بهتعبیر دیگر کمال هر اسمی از اسماء خدای متعال که ظهور تام آن مختص پیروان یکی از انبیاء بود، جزئی از کمالات پیروان خاندان مطهر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم است.
بر این اساس، اجتماع سنتهای پیامبران به معنی اجتماع وظایف و تکالیف نیست بلکه به معنی اجتماع کمالات مختص آنهاست.
وَ هُمْ خُزَّانِي عَلَى عِلْمِي مِنْ بَعْدِكَ
چنانکه در جای خود به تفصیل بیان شد، اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم خزانه و خزانهداران علم خدای متعال هستند.
حَقٌّ عَلَيَّ لَقَدِ اصْطَفَيْتُهُمْ وَ انْتَجَبْتُهُمْ وَ أَخْلَصْتُهُمْ وَ ارْتَضَيْتُهُمْ
وصول و ایصال آنها به چنین مرتبه جامع تفصیلی اعتدالی اقتضای ذات و کمالات ذات خدای متعال است نه امور بیرونی و عرضی و اکتسابی.
وَ نَجَا مَنْ أَحَبَّهُمْ وَ وَالاهُمْ وَ سَلَّمَ لِفَضْلِهِمْ
هر کسی که آنها را دوست بدارد و ولایت آنها را بپذیرد و تسلیم فضائل آنها باشد، اهل نجات بوده و هست.
محبت و پذیرش ولایت و تسلیم مراتب سهگانه شیعیان و پیروان اهل بیت علیهمالسلام است. محبت، عام است، پذیرش ولایت، خاص و تسلیم نسبت به فضائل و اوامر، اخص.
وَ لَقَدْ أَتَانِي جَبْرَئِيلُ(ع) بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ وَ أَحِبَّائِهِمْ وَ الْمُسَلِّمِينَ لِفَضْلِهِمْ.
امامت و ولایت اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم با همه فضائل و کمالات، حتی نامهای آنها از پیش تعیین شده است و نیز همه پیروان آنها با اسم و رسم تعیین شدهاند.
111- الحديث الخامس و هو الثامن و الثلاثون و خمس مائة
عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) يَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): مَنْ أَرَادَ أَنْ يَحْيَا حَيَاتِي وَ يَمُوتَ مِيتَتِي وَ يَدْخُلَ جَنَّةَ عَدْنٍ الَّتِي غَرَسَهَا اللَّهُ رَبِّي بِيَدِهِ، فَلْيَتَوَلَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِيطَالِبٍ وَ لْيَتَوَلَّ وَلِيَّهُ وَ لْيُعَادِ عَدُوَّهُ وَ لْيُسَلِّمْ لِلْأَوْصِيَاءِ مِنْ بَعْدِهِ فَإِنَّهُمْ عِتْرَتِي مِنْ لَحْمِي وَ دَمِي أَعْطَاهُمُ اللَّهُ فَهْمِي وَ عِلْمِي إِلَى اللَّهِ أَشْكُو أَمْرَ أُمَّتِي الْمُنْكِرِينَ لِفَضْلِهِمْ الْقَاطِعِينَ فِيهِمْ صِلَتِي وَ ايْمُ اللَّهِ لَيَقْتُلُنَّ ابْنِي لا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِي
ترجمه: امام صادق علیهالسلام از قول رسول خدا صلىاللهعلیهوآله میفرماید: كسی كه خواهد زندگى و مرگش زندگى و مرگ من باشد و به بهشت برینى كه پروردگارم با دست قدرت خود كاشته درآید باید پیروى على بن ابیطالب كند و با دوستش دوستى و با دشمنش دشمنى نماید و نسبت به اوصیا پس از وى تسلیم باشد، زیرا ایشان از خاندان من و از گوشت و خون منند و خدا فهم و علم مرا به ایشان عطا فرموده است: به خدا شكایت میكنم از حال آن امتم كه فضیلت ایشان را منكر گشته، پیوند مرا با ایشان قطع كنند (رعایت قرابت آنها را كه اجر رسالت من است نكنند) بهخدا سوگند كه دو فرزندم را میكشند خدا شفاعتم را به آنها نرساند.
شرح
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): مَنْ أَرَادَ أَنْ يَحْيَا حَيَاتِي وَ يَمُوتَ مِيتَتِي وَ يَدْخُلَ جَنَّةَ عَدْنٍ الَّتِي غَرَسَهَا اللَّهُ رَبِّي بِيَدِهِ
این حدیث شریف از جهاتی همانند حدیث 109 است ولی از جهاتی اخص از آن است.
در حدیث 109 وصول به حیات انبیاء و مرگ شهدا و بهشت رحمن وعده داده شده بود ولی در این حدیث، حیات و ممات حضرت ختمی مرتبت و بهشت اختصاص، وعده داده شده است همچنین پایان دو روایات با هم تفاوت دارد.
فَلْيَتَوَلَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِيطَالِبٍ وَ لْيَتَوَلَّ وَلِيَّهُ وَ لْيُعَادِ عَدُوَّهُ وَ لْيُسَلِّمْ لِلْأَوْصِيَاءِ مِنْ بَعْدِهِ فَإِنَّهُمْ عِتْرَتِي مِنْ لَحْمِي وَ دَمِي
در حدیث قبلی تولی و پذیرش ولایت علت وصول به کمالات یادشده معرفی شد ولی در این حدیث، علاوه بر تولی و پذیرش ولایت، تبری و دشمنی با دشمنان اهل بیت علیهمالسلام نیز شرط دستیابی به کمالات یادشده دانسته است.
أَعْطَاهُمُ اللَّهُ فَهْمِي وَ عِلْمِي
ضمیر هم در اعطاهم به اهل بیت علیهمالسلام بر میگردد و بدین معنی است که خدای متعال فهم و علم حضرت ختمی مرتبت را به اهل بیت علیهمالسلام نیز عطا کرده است.
البته بازگشت ضمیر به من در «من اراد» نیز ممکن است در این صورت عبارت أَعْطَاهُمُ اللَّهُ فَهْمِي وَ عِلْمِي دعا خواهد بود هر چند دعای محقق غیر ظاهر باشد. البته در این صورت با توجه به اجابت دعای آن حضرت، این حدیث شریف به اخص خواص از موالیان اهل بیت مربوط خواهد بود، زیرا وصول به مرتبه فهم و علم حضرت خاتم صلیاللهعلیهوآلهوسلم در توان و استعداد همه موالیان و محبان نیست. البته اخص خواص هم که به این مرتبه دست مییابند، اتصاف آنها به این کمالات ویژه بهگونه بالتبع است نه بالاصاله.
إِلَى اللَّهِ أَشْكُو أَمْرَ أُمَّتِي الْمُنْكِرِينَ لِفَضْلِهِمْ الْقَاطِعِينَ فِيهِمْ صِلَتِي
شکایت آن حضرت از منکران و معاندان، به خدای متعال به معنی عرفی شکایت نیست بلکه یا به معنی تنبیه و تذکر و تربیت است یا به معنی طلب رحمت و هدایت از خدای متعال برای آنها. اما نفرین و لعن و مانند آن با کسی که همه وجودش رحمه للعالمین[3] است، تناسب ندارد چنانکه با حقیقت سایر انبیاء و اولیاء هم تناسب ندارد..
وَ ايْمُ اللَّهِ لَيَقْتُلُنَّ ابْنِي
پیشبینی شهادت اهل بیت علیهمالسلام مخصوصا امام حسین علیهالسلام.
لا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِي
شرح در فراز پایانی (اللَّهُمَّ لا تُنِلْهُمْ شَفَاعَتِي) حدیث 109 گفته شد.
112- الحديث السادس و هو التاسع و الثلاثون و خمس مائة
عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِيجَعْفَرٍ(ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَحْيَا حَيَاتِي وَ يَمُوتَ مِيتَتِي وَ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ الَّتِي وَعَدَنِيهَا رَبِّي وَ يَتَمَسَّكَ بِقَضِيبٍ غَرَسَهُ رَبِّي بِيَدِهِ فَلْيَتَوَلَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِيطَالِبٍ(ع) وَ أَوْصِيَاءَهُ مِنْ بَعْدِهِ فَإِنَّهُمْ لا يُدْخِلُونَكُمْ فِي بَابِ ضَلالٍ وَ لا يُخْرِجُونَكُمْ مِنْ بَابِ هُدًى فَلا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ وَ إِنِّي سَأَلْتُ رَبِّي أَلا يُفَرِّقَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْكِتَابِ حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ هَكَذَا وَ ضَمَّ بَيْنَ إِصْبَعَيْهِ وَ عَرْضُهُ مَا بَيْنَ صَنعاءَ إِلَى أَيْلَةَ، فِيهِ قُدْحَانُ فِضَّةٍ وَ ذَهَبٍ عَدَدَ النُّجُومِ.
ترجمه: پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرمود: هر كه را خوش آید كه چون من زندگى كند و چون من بمیرد و در بهشتى كه خدا مرا وعده داده درآید و به شاخهای كه پروردگارم با دست خود كاشته دست آویزد، باید على بن ابیطالب و جانشین را اطاعت كند، زیرا آنها شما را به هیچ درب گمراهى درنیاورده و از هیچ درب هدایت خارج نكنند شما به ایشان یاد ندهید كه آنها از شما داناترند. من از پروردگارم خواستم كه میان آنها و قرآن جدائى نیندازد تا سر حوض بر من وارد شوند، این چنین دو انگشت (سبابه) خود را به هم چسبانید پهناى آن حوض به مسافت میان صنعاء تا ایلة است و به عدد ستارگان جامهاى سیمین و زرین دارد.
شرح: مقصود از جدا نشدن ائمه علیهالسلام از قرآن این است كه: ایشان همیشه حافظ قرآن و مفسر قرآن و عمل كننده به قرآن و دعوت كننده مردم به سوى قرآنند و هیچگاه از این روش تعدى و تجاوز نكنند و صنعاء شهرى است در یمن و ایله نام كوهى است میان مكه و مدینه و نیز نام شهریست در طرف مصر و امكنه دیگر هم به این نام میباشد، ولى پیداست كه مقصود روایت بیان بزرگى حوض است نه تحدید حقیقى آن، چنانكه سنجیدن كاسههاى آبخورى آن را به تعداد ستارگان نیز از این باب است.
شرح
قضیب: غصن، شاخه
مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَحْيَا حَيَاتِي وَ يَمُوتَ مِيتَتِي
شبیه آنچه در حدیث 111 گذشت.
وَ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ الَّتِي وَعَدَنِيهَا رَبِّي
با احادیث گذشته این تفاوت را دارد که در حدیث 111 وَ يَدْخُلَ جَنَّةَ عَدْنٍ الَّتِي غَرَسَهَا اللَّهُ رَبِّي بِيَدِهِ آمده است و در حدیث 109 وَ يَسْكُنَ الْجِنَانَ الَّتِي غَرَسَهَا الرَّحْمَنُ آمده است. با حدیث 109 همان تفاوت را دارد که حدیث 111 با آن داشت. اما شباهت آن با حدیث 111 در این است که در حدیث پیشگفته فرمود: بهشتی که الله با دست خود آن را پدید آورده یا کشتوکار کرده است که از آن به جنت اختصاص تعبیر شد. و در این حدیث الْجَنَّةَ الَّتِي وَعَدَنِيهَا رَبِّي آمده است.
ممکن است این دو تعبیر بیانگر یک واقعیت باشد و هر دو نشاندهنده بهشتی باشد که خدای متعال بدون واسطه آفریده باشد و مقصود از بهشتی که ربّ آن حضرت بدو وعده داده در عبارت «وعدنیها ربی» بدان تصریح شده است همان باشد که در عبارت «غرسها بیده» آمده است. بهویژه آنکه جنت عدن در برخی از روایات، مختص انبیاء و اولیاء و صدیقین و شهداء دانسته شده است. علاوه بر آن در این حدیث نیز عبارت «وَ يَتَمَسَّكَ بِقَضِيبٍ غَرَسَهُ رَبِّي بِيَدِهِ» آمده است که نشاندهنده ب