باب ائمه علم پیامبر خاتم و ...تمام پیامبران

بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ وَرِثُوا عِلْمَ النَّبِيِّ وَ جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْصِيَاءِ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ

باب ائمه علم پیامبر خاتم و تمام پیامبران و اوصیاء پیشین خود را به ارث برده‌اند

و هو الباب الثالث و الثلاثون من كتاب الحجة و فيه سبعة احادیث

169- الحديث الاول و هو الخامس و التسعون و خمس مائة

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ أَنَّهُ كَتَبَ إِلَيْهِ الرِّضَا(ع): أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مُحَمَّداً(ص) كَانَ أَمِينَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ، فَلَمَّا قُبِضَ(ص) كُنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ وَرَثَتَهُ، فَنَحْنُ أُمَنَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ، عِنْدَنَا عِلْمُ الْبَلايَا وَ الْمَنَايَا وَ أَنْسَابُ الْعَرَبِ وَ مَوْلِدُ الْإِسْلامِ، وَ إِنَّا لَنَعْرِفُ الرَّجُلَ إِذَا رَأَيْنَاهُ بِحَقِيقَةِ الْإِيمَانِ وَ حَقِيقَةِ النِّفَاقِ، وَ إِنَّ شِيعَتَنَا لَمَكْتُوبُونَ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ، أَخَذَ اللَّهُ عَلَيْنَا وَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ، يَرِدُونَ مَوْرِدَنَا وَ يَدْخُلُونَ مَدْخَلَنَا، لَيْسَ عَلَى مِلَّةِ الْإِسْلامِ غَيْرُنَا وَ غَيْرُهُمْ، نَحْنُ النُّجَبَاءُ النُّجَاةُ، وَ نَحْنُ أَفْرَاطُ الْأَنْبِيَاءِ، وَ نَحْنُ أَبْنَاءُ الْأَوْصِيَاءِ، وَ نَحْنُ الْمَخْصُوصُونَ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ نَحْنُ أَوْلَى النَّاسِ بِكِتَابِ اللَّهِ، وَ نَحْنُ أَوْلَى النَّاسِ بِرَسُولِ اللَّهِ(ص)، وَ نَحْنُ الَّذِينَ شَرَعَ اللَّهُ لَنَا دِينَهُ، فَقَالَ فِي كِتَابِهِ: شَرَعَ لَكُمْ يَا آلَ مُحَمَّدٍ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً، قَدْ وَصَّانَا بِمَا وَصَّى بِهِ نُوحاً، وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ يَا مُحَمَّدُ، وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسى، فَقَدْ عَلَّمَنَا وَ بَلَّغَنَا عِلْمَ مَا عَلِمْنَا، وَ اسْتَوْدَعَنَا عِلْمَهُمْ، نَحْنُ وَرَثَةُ أُولِي الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ، أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ يَا آلَ مُحَمَّدٍ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ، وَ كُونُوا عَلَى جَمَاعَةٍ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَنْ أَشْرَكَ بِوَلايَةِ عَلِيٍّ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ مِنْ وَلايَةِ عَلِيٍّ، إِنَّ اللَّهَ يَا مُحَمَّدُ! يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ مَنْ يُجِيبُكَ إِلَى وَلايَةِ عَلِيٍّ(ع).

ترجمه:

از عبدالله جندب روایت شده كه حضرت رضا علیه‌السلام به او نوشت: اما بعد همانا محمد صلى‌الله‌علیه‌وآله امین خدا بود در میان خلقش و چون آن حضرت صلى‌الله‌علیه‌وآله در گذشت، ما خاندان وارث او شدیم، پس ما هستیم امین خدا در زمین، علم بلاها و مردن‌ها و نژاد عرب و تولد اسلام نزد ماست (یعنى نژاد صحیح و فاسد عرب را مى‌شناسیم و از محل تولد اسلام كه دل انسان است آگاهیم) و چون هر مردى را ببینیم مى‌شناسیم كه او حقیقتا مؤمن است یا منافق و نام شیعیان ما و نام پدرانشان، نزد ما ثبت است.

خدا از ما و آن‌ها پیمان گرفته (كه ما رهبر آن‌ها باشیم و آن‌ها پیرو ما) بر سر هر آبى كه ما وارد شویم آن‌ها هم وارد شوند و در هر جا درآئیم، آن‌ها هم  درآیند (اشاره به حوض كوثر و بهشت و مقام علیین دارد و یا متابعت در مقام عمل را مى‌رساند) جز ما و ایشان كسى بر دین اسلام نیست، مائیم نجیب و رستگار و مائیم بازماندگان پیامبران و مائیم فرزندان اوصیاء و ما در كتاب خداى عز و جل خصوصیت داریم و ما به قرآن سزاوارتریم تا مردم دیگر و ما به پیامبر نزدیك‌تریم تا مردم دیگر و خدا دینش را براى ما مقرر داشته و در قرآنش فرموده (13 سوره 42) «مقرر فرمود براى شما (اى آل محمد) از دین آن‌چه را كه به نوح سفارش نمود (به ما سفارش كرد آن‌چه را به نوح سفارش كرد) و آن‌چه را به تو وحى كردیم (اى محمد) و آن‌چه را به ابراهیم و موسى و عیسى سفارش كردیم (به ما آموخت و رسانید آن‌چه را باید بدانیم و علوم این پیامبر آن را به ما سپرد، ما وارث پیامبران اولوالعزم هستیم) و آن سفارش این بود كه دین را بپا دارید (اى آل محمد) در آن تفرقه نیندازید (و با هم متحد باشید) گران و ناگوار است بر مشركین (آن‌ها كه به ولایت على مشرك شدند) آن‌چه را بدان دعوتشان كنید (كه ولایت على است) همانا خدا (اى محمد) هدایت كند كسى را كه به او رجوع كند» یعنى كسى كه ولایت على علیه‌السلام را از تو بپذیرد.

شرح

فَإِنَّ مُحَمَّداً(ص) كَانَ أَمِينَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ

امانت‌داری آن حضرت تنها در میان مسلمانان یا انسان‌ها نیست بلکه عام است شامل همه موجودات و همه مراتب عوالم هستی می‌شود. امانت‌داری پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در میان خلق از جنبه‌های متعدد است:

1- امانت‌داری در اصل وجود موجودات به‌گونه‌ای که به هر موجودی همان عطا کرده است که عین ثابت و وجودی علمی آن اقتضاء می‌کرد. 2- به هر موجودی همان اندازه از کمالات وجود بخشیده و می‌بخشد که حکمت و مصلحت بدان حکم می‌کرد.

3- در سیر صعود به سوی وحدت و آمادگی برای پیمودن مسیر آخرت بدون استحقاق آن‌ها را کمک کرده و می‌کند و بی‌واسطه و باواسطه و از طریق عقل و نقل، انبیاء و اولیاء همه خلق را به‌سوی کمال شایسته بلکه مطلق بدون کم‌ترین امساک پیش می‌برد.

4- در دریافت هدایت‌های آسمانی و وحیانی خدای متعال و تعلیم و تزکیه خلق چه در ظاهر و نبوت و چه در باطن و ولایت، همه سختی‌ها را برای رساندن همه خلق به آرامش، سعادت و لذت بی‌حد و اندازه به جان خرید و با همه ستم‌گری‌های خلق و جهالت‌های آن‌ها، لحظه‌ای از نصیحت و دلسوزی برای آن‌ها درنگ نکرد.

5- و در مراتب پس از طبیعت در سیر صعود همانند مراتب پیش از طبیعت و سیر نزول، عطایای بی‌حد و اندازه خدای متعال را بر اساس استعداد، وراثت، کوشش و شفاعت از سر امتنان در اختیار خلق قرار داده و می‌دهد.

نتیجه امانت‌داری آن حضرت در سیر نزول و صعود این است که هر یک از مراتب عوالم هستی در نوع و فرد خود برترین نظام شده است که تحقق مثل و مانند برای آن ممکن نبوده و نیست.

فَلَمَّا قُبِضَ(ص) كُنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ وَرَثَتَهُ، فَنَحْنُ أُمَنَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ

پس از رحلت آن حضرت، امانت‌داری مختص اهل بیت او بوده و است. این مراتب و مقامات در همه احوال بالاصاله مختص به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بوده و هست و بالتبع مختص به اهل بیت آن حضرت بوده و هست.

با توجه به دلایل عقلی، شهودی و نقلی مبنی بر همانندی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و اهل بیت او و تفاوت آن‌ها در اصالت و فرعیت، خلق و ارض در دو فراز گذشته، به یک معناست.

انواع علوم اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین

اهل بیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به تبع آن حضرت، علوم متعدد و مختلفی دارند که برخی از آن‌ها در این حدیث شریف نیامده مانند علم به اسرار مبدأ و معاد، علم به اسرار قضاء و قدر، علم به اسرار آفرینش، علم به اسرار حب خدای متعال به تجلی تفصیلی اسماء و صفات او، علم به اسرار و احوال بهشت و دوزخ، علم به مراتب تفصیلی نزول و صعود و مانند آن و برخی دیگر در این حدیث شریف آمده و عبارت است از:

عِنْدَنَا عِلْمُ الْبَلايَا

علم به بلاها، سختی‌ها و گرفتاری‌های مربوط به خود و خلق به‌گونه تفصیلی در همه مراتب عوالم و برای همه خلق از جبروت گرفته تا طبیعت و از برزخ گرفت تا قیامت.

 وَ الْمَنَايَا

علم به امیال ظاهر و باطن خلق در همه مراتب عوالم هستی، اعم از آن‌چه که بدان نائل می‌شوند و آن‌چه در برخی از عوالم به سبب فقدان استعداد یا کاستی حال و وفور تزاحم بدان نائل نمی‌شوند. نه تنها افعال و گفته‌های خلق برای آن خاندان مطهر معلوم و روشن است بلکه آرزوهای مستور در لایه‌های غیبی وجود آن‌ها نیز برای آن حضرات عیان اشکار است.

وَ أَنْسَابُ الْعَرَبِ

علم به انساب عرب یکی از علوم مورد توجه عرب در آن عصر بود که بسیاری بدان افتخار می‌کردند. نام‌بردن از آن به معنی محدودیت آگاهی اهل بیت علیهم‌السلام تنها به انساب عرب نیست بلکه ناظر به مصداق موجود در آن عصر و در جامعه عرب است.

علم انساب به‌ویژه آن بخش که در تاریخ وجود ندارد به‌گونه صادق از مصادیق علم غیب محسوب می‌شود که نه‌تنها خاندان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بدان آگاهند بلکه این علم به‌گونه تام، مختص آن خاندان مطهر است.

وَ مَوْلِدُ الْإِسْلامِ

علم به مولد اسلام یا مسلمانان نیز از اقسام علوم خاندان مطهر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم است.

وَ إِنَّا لَنَعْرِفُ الرَّجُلَ إِذَا رَأَيْنَاهُ بِحَقِيقَةِ الْإِيمَانِ وَ حَقِيقَةِ النِّفَاقِ

اگر این فراز بیان مولد باشد نه علمی جداگانه به همان دو معنایی است که در مولد بدان اشاره شد، یعنی مولد اسلام و مسلمانان. علم به تولد اسلام در افراد مختلف و علم به تولد مسلمانان.

مقصود از إِذَا رَأَيْنَاهُ تقیید علم به رؤیت نیست بلکه بیان یکی از اقسام آن است.

اهل بیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به حقیقت ایمان و نفاق مسلمانان ومراتب آن در همه افراد علم دارند.

وَ إِنَّ شِيعَتَنَا لَمَكْتُوبُونَ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ

شیعیان که مومنان حقیقی هستند با همه ویژگی‌ها حتی نام خود و نسل‌های پیش از خودشان در مراتب علم وکتاب الهی که در دست‌رس اهل بیت علیهم‌السلام است، ثبت و ضبط هستند. این مراتب عبارت است از مشیت، علم، قضا، قدر، لوح محفوظ، کتاب، امام و اجل.

أَخَذَ اللَّهُ عَلَيْنَا وَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ

عهد و پیمان الهی با توجه به مراتب مختلف عوالم هستی متعدد و متفاوت است. برخی از این عوالم عام و فراگیر است مانند: و اذ اخذ ربک من بنی آدم[1] و الم اعهد الیکم یا بنی آدم الا تعبدوا الشیطان[2] و برخی خاص.

عهد عام بر درجات توحید و ایمان است و عهد خاص بر تمام درجات به‌ویژه درجه تام و فوق تمام آن.

از این‌که در این عهد شیعیان با اهل بیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم شریک هستند اولا نشان‌دهنده این است که مقصود شیعیان خاص و کامل مانند سلمان علیه‌الرحمه هستند ثانیا وصول آن‌ها در این مرتبه بالتبع است نه بالاصاله.

يَرِدُونَ مَوْرِدَنَا وَ يَدْخُلُونَ مَدْخَلَنَا

این کمال نیز که ناظر به سیر بازگشت به وحدت است، برای شیعیان بالتبع ثابت است نه بالاصاله.

لَيْسَ عَلَى مِلَّةِ الْإِسْلامِ غَيْرُنَا وَ غَيْرُهُمْ

نفی یک کمال یا صفت کمالی ممکن است به معنی نفی حقیقت آن باشد به‌گونه‌ای که اسناد آن به موصوف غلط یا مجاز و اسناد به غیرماهوله باشد و ممکن است به معنی نفی یکی از مراتب یا مرتبه تام و کامل آن باشد به‌گونه‌ای که اسناد آن به موصوف در عین سلب آن صادق باشد و اسناد و سلب اسناد، امری نسبی باشد مانند نسبت علم به کسی و سلب آن از او یا اسناد ایمان به کسی در عین سلب آن از او و صدق اسناد کفر یا شرک به او.

این فراز از حدیث شریف ممکن است از موارد نمونه اول باشد و ممکن است از مصادبق مورد دوم باشد.

آیات ناظر به انحصار وجود، استقلال، غِنی، صمدیت، خالقیت، رازقیت و مانند آن به خدای متعال و نفی آن‌ها از غیر او از مصادیق نفی حقیقت آن‌ها از خلق است به‌گونه‌ای که اسناد آن‌ها به خلق، غلط یا مجاز و اسناد به غیر ما هو له است.

آیات ناظر به ایمان یا سلب آن مانند و ما یومن اکثرهم بالله الا وهم مشرکون[3] یا ایها الذین آمنوا، آمنوا؛[4] توبوا الی الله ایها المومنون جمیعا[5] از مصادیق مورد دوم است، یعنی اسناد مرتبه‌ای از مراتب و نفی مرتبه‌ای از مراتب آن.

اگر این فراز که مسلمان بودن به خاندان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و شیعیان آن‌ها منحصر می‌کند و از غیر آن‌ها نفی می‌کند به معنی نخست باشد، معنای آن این است که غیر آن‌ها به‌ظاهر مسلمان هستند و در واقع کافر و منافق هستند. و اگر به معنی دوم باشد، یعنی کمال اسلام و ایمان منحصر به خاندان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و شیعیان آن‌هاست و دیگران از درجات دیگر ایمان و اسلام برخوردارند.

به‌دلایلی که در مباحث کثرت‌گرایی گفته شد، معنی دوم درست است. در جای خود گفته شد که کثرت‌گرایی در صدق به‌هیچ وجهی قابل اصلاح و تایید نیست و متصف به کذب حقیقی می‌شود اما کثرت‌گرایی در معرفت و وظیفه با شرایطی مورد تایید است و مهم‌ترین شرط آن نیز روشمندی یا اطمینان‌بخشی است که به عدم تمامیت حجیت بیانجامد.

اسلام و ایمان به موضوعات خاص که همان ملیت اسلام است، مراتب بی‌شمار بلکه نامتناهی دارد که کسانی که که اصول سه‌گانه توحید، نبوت و معاد را به‌اجمال فهمیده و پذیرفته باشند مسلمان و مومن محسوب می‌گردند اگر چه مراتب فرودین آن باشد و در مقایسه با مومنان حقیقی و صاحبان مراتب عالی ایمان و اسلام، مومن و مسلمان حساب نشوند. همه کمالات وجود همین‌گونه است که دارای مراتب تشکیکی است و هر مرتبه‌ای نسبت به مرتبه فرودتر و فراتر از خود، در اتصاف و عدم اتصاف به آن، حکم ویژه‌ای دارد مگر این‌که جمع میان دو طرف نسبت به تناقض بیانجامد که در این صورت اتصاف به هر دو طرف ممکن نیست.

نَحْنُ النُّجَبَاءُ النُّجَاةُ

نجباء: جمع نجیب. نجیب: کریم، اصیل، بافضیلت، نفیس و گران‌قیمت، سخاوتمند

نُجاة: جمع ناجی

نجیب خواه به معنی دقیق عقلی باشد خواه به معنی عرفی، مراتب متعدد و مختلف دارد که عالی‌ترین مرتبه آن ویژه اهل بیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و شیعیان خاص آن‌هاست و درجات پایین‌تر آن به مراتب مختلف خلق نسبت داده می‌شود.

معنی عقلی و وجودی نجیب، اصالت و طهارت از غیر است، یعنی نوعی و فردی خاص به‌تمام معنی به‌گونه‌ای که همه کمالات در اعلی درجه آن در او تحقق یافته باشد و به‌هیچ‌گونه‌ای آمیخته به هیچ نقصی نباشد. روشن است که این مرتبه از نجابت، مختص اهل بیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم است و درجات پایین‌تر آن در میان خلق به حسب استعداد، شرایط و مجاهدت آن‌ها تقسیم می‌شود

همین‌گونه است معنی عرفی نجابت که به معنی اصالت عرفی، اجتماعی، قومی و مانند آن است.

نجات نیز مراتبی دارد بی‌شمار بلکه بی‌نهایت.

اگر چه حداقل نجات را خروج از دوزخ و ورود به بهشت دانسته‌اند اما خود این هم درجه‌بندی می‌شود. مثلا کسانی که بدون هرگونه توقفی در هیچ‌یک از عوالم مسیر بازگشت به خدای متعال وارد بهشت شوند یا در عوالم مختلف وقوف داشته باشد؛ کسانی که بدون هرگونه سختی به مرتبه آرامش مطلق و رضای خدای متعال برسند یا با تحمل سختی‌ها.

از آن‌جا که سختی‌ها متنوع و دارای مراتب است، بنابراین مراتب نجات هم متعدد بلکه بی‌نهایت است.

احادیث شریف مرور از دوزخ مبنی بر این‌که برخی کالبرق الخاطف از دوزخ عبور می‌کنند و برخی حبواً علی الارض[6] اشاره به همین مطلب دارد.

وَ نَحْنُ أَفْرَاطُ الْأَنْبِيَاءِ

افراط، جمع فَرَط در حکم فاعل مانند تبع به‌معنی تابع، به معنی متقدم است، به کسی گفته می‌شود که در مسافرت پیش از دیگران حرکت می‌کند و وسایل آسایش گروه را از آب و نان و منزل فراهم می‌سازد تا بقیه گروه بر او وارد شوند. در حدیث وارد شده است که: «أنا فرطكم على الحوض» به همین معنی است. در دعای برای کودک میت نیز که گفته می‌شود: «اللّهمّ اجعله لنا فرطا» به همین معناست که او را متقدم بر ما قرار ده که بر او وارد شویم.

ممکن است از این تعبیر استفاده شود که فرط به معنی خدمت‌کار است. اگر چه نتیجه فرط خدمت به بقیه گروه یا دیگران است ولی به‌سبب عظمت شأن فارط، تلقی چنین معنایی خلاف ادب است همان‌گونه که انبیاء و اولیاء هم در امور دنیا و هم در امور آخرت به خلق کمک و خدمت می‌کنند ولی تعبیر خدمت‌کار در مورد آن‌ها خلاف ادب است و بی‌ادب محروم ماند از لطف ربّ.

اما معنی فارط در حدیث شریف جنبه هستی‌شناختی دارد که در هر مرتبه‌ای از مراتب عوالم هستی به‌لحاظ مصداق توضیح خاصی دارد. به‌عنوان نمونه فرط بودن اولیاء برای انبیاء در جهان طبیعت به این معناست که آن‌ها طبیعت و موجودات طبیعی و از جمله انسان را خلق می‌کنند تا انبیاء به هدایت حداقلی نبوی بپردازند، چنان‌که فرط بودن در قیامت بدین معناست که آن‌ها عالم قیامت و لوازم آن را از مقدمات حشر، نشر، صراط، میزان، حساب، شفاعت و حوض فراهم می‌کنند تا انبیاء هم به ظهور کمال خود در آن عالم بپردازند و هم به نقش اخروی خود برای خلق. در واقع، اگر اهل بیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم متقدم بر انبیاء نباشند، نه طبیعتی است نه آخرتی، نه پیامبری و نه هدایت کمال حاصل از آن.

وَ نَحْنُ أَبْنَاءُ الْأَوْصِيَاءِ

مقصود از فرزند اوصیاء بودن اهل بیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم یا فرزندی عرفی هر یک از آن‌ها نسبت به هر یک از اهل بیت پیش از خود است یا مقصود از آن عصاره بودن نسبت به اوصیاء پیش از خود است اعم از اوصیاء پیامبر خاتم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و پیامبران پیش از آن حضرت. در این معنی دوم، فرزندی مانند وراثت است که در زیارت وارث آمده است.

وَ نَحْنُ الْمَخْصُوصُونَ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ

معانی خاص بودن قرآن کریم برای اهل بیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم

1- هیچ آیه‌ای در قرآن کریم نیامده است مگر آن‌که یا درباره جایگاه و فضائل اهل بیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم است یا درباره جایگاه و رذائل دشمنان آن‌ها یا درباره افعال، لوازم و آثار آن‌ها.

2- تمام حقایق و کمالات وجودی که در مرتبه قرآن وجود دارد خواه به مرتبه فرقانی نازل شده باشد و خواه نازل نشده باشد، خاص اهل بیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم است بالاصاله و به‌گونه فرعی و تبعی به سایر خلق می‌رسد.

3- فهم، درک و شهود حقایق و معانی قرآنی در بهترین صورتی که بالاتر از آن ممکن نیست، مختص به آن خاندان مطهر است و دیگران از طریق آن‌ها به وجهی یا وجوهی از آن دست پیدا می‌کنند. در واقع مخاطب حقیقی فهم قرآن آن خاندان مطهر هستند.

4- قرآن نقشه راه سیر آن خاندان مطهر در مراتب عوالم طبیعت و پس آن است و دیگران به تبع از آن خاندان مطهر از این نقشه راه سهمی دارند. در واقع مخاطب حقیقی عمل به قرآن آن خاندان مطهر هستند.

5- بیان و تفسیر قرآن نیز به‌بهترین وجه ممکن مختص به اهل بیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم است.

وَ نَحْنُ أَوْلَى النَّاسِ بِكِتَابِ اللَّهِ، وَ نَحْنُ أَوْلَى النَّاسِ بِرَسُولِ اللَّهِ(ص)

آن‌چه درباره فراز پیش‌تر گفته شد با تفاوت تعبیر درباره این فراز هم می‌توان گفت.

با توجه به همین نکات است که اولا هدایت، ولایت و مرجعیت علمی خلق مختص خاندان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم است و ثانیا با حضور آن‌ها به‌ویژه بدون اذن واجازه آن‌ها سخن هیچ عالمی حجیت ندارد چه رسد به غیرعالم، زیرا حتی اگر هدایت، ولایت و مرجعیت علمی دیگران، عقلی هم باشد، علاوه بر نقل، از آن‌جا که معارض با عقل خطاناپذیرآن خاندان مطهر است، فاقد اعتبار خواهد بود و در حکم مغالطه است هر چند صاحبان آن ندانند.

تفسیر مختصر همراه با تعیین مصداق آیه کریمه

«شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى‏ وَ عِيسى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ»

وَ نَحْنُ الَّذِينَ شَرَعَ اللَّهُ لَنَا دِينَهُ

تعبیر دیگری از فرازهای بالاست که اهل بیت علیهم‌السلام مخصوص به قرآن معرفی شدند.

آن‌چه به انبیاء بزرگ و نیز پیامبر خاتم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم وحی و توصیه شده، به این خاندان مطهر نیز توصیه شده است.

فَقَدْ عَلَّمَنَا وَ بَلَّغَنَا عِلْمَ مَا عَلِمْنَا، وَ اسْتَوْدَعَنَا عِلْمَهُمْ

تمام علم آن خاندان به تعلیم الهی است و با توجه به این‌که از طرفی فاعلیت منحصر به خدای متعال است و در نتیجه همه علوم همه خلق، تعلیم الهی است و از طرفی دیگر، در این حدیث شریف، علم آن خاندان مطهر را تعلیم الهی دانسته است و در نتیجه میان این دو تعلیم تفاوت وجود دارد، تفاوت آن‌ دو به عام و خاص است، یعنی تعلیم خدای متعال به همه خلق از طریق وجه عام است و تعلیم خاندان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم از طریق وجه خاص همانند قرب عام و خاص، معیت عام و خاص، محبت عام و خاص و مانند آن.

وَ كُونُوا عَلَى جَمَاعَةٍ

معنی نخست این عبارت این است که در عین حال که اهل بیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم صدق و حق محض هستند و حقانیت هر حقی به‌میزان قرب و مطابقت و تبعیت آن از اهل بیت علیهم‌السلام است ولی در جهان طبیعت به اهل بیت علیهم‌السلام سفارش شده است که با مردم باشند و این معیت با آن‌ها سبب رشد و تعالی فی‌الجمله مردم می‌شود. مردم مانند فرزند نااهل هستند که اگر از خانه گریزان شد، پدر باید به سوی او برود و او را به خانه برگرداند. در این صورت علی به معنی له و معه است.

معنی دوم آن این است که علیه به معنی حکومت و سلطنت است و در این صورت به آنها توصیه شده که حکومت بر خلق را تا جایی که ممکن است اعمال کنند.

كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَنْ أَشْرَكَ بِوَلايَةِ عَلِيٍّ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ مِنْ وَلايَةِ عَلِيٍّ

مقصود از این‌که مشرکین ولایت حضرت امیرالمومنین صلوات‌الله‌سلامه‌علیه را انکار می‌کنند، انکار در طبعیت و مراتبی است که انکار ممکن است نه همه مراتب عوالم وجود.

إِنَّ اللَّهَ يَا مُحَمَّدُ! يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ، مَنْ يُجِيبُكَ إِلَى وَلايَةِ عَلِيٍّ(ع)

انابه حقیقی عبارت است از پذیرش ولایت حضرت امیرالمومنین علیه‌السلام

170- الحديث الثانی و هو السادس و التسعون و خمس مائة

عَنْ عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ، عَنْ أَبِي‌جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): إِنَّ أَوَّلَ وَصِيٍّ كَانَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ هِبَةُ اللَّهِ بْنُ آدَمَ، وَ مَا مِنْ نَبِيٍّ مَضَى إِلا وَ لَهُ وَصِيٌّ، وَ كَانَ جَمِيعُ الْأَنْبِيَاءِ مِائَةَ أَلْفِ نَبِيٍّ وَ عِشْرِينَ أَلْفَ نَبِيٍّ، مِنْهُمْ خَمْسَةٌ أُولُوالْعَزْمِ نُوحٌ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ مُوسَى وَ عِيسَى وَ مُحَمَّدٌ(ع)، وَ إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي‌طَالِبٍ كَانَ هِبَةَ اللَّهِ لِمُحَمَّدٍ، وَ وَرِثَ عِلْمَ الْأَوْصِيَاءِ وَ عِلْمَ مَنْ كَانَ قَبْلَهُ، أَمَا إِنَّ مُحَمَّداً وَرِثَ عِلْمَ مَنْ كَانَ قَبْلَهُ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِينَ، عَلَى قَائِمَةِ الْعَرْشِ مَكْتُوبٌ حَمْزَةُ أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ، وَ فِي ذُؤَابَةِ الْعَرْشِ: عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، فَهَذِهِ حُجَّتُنَا عَلَى مَنْ أَنْكَرَ حَقَّنَا وَ جَحَدَ مِيرَاثَنَا وَ مَا مَنَعَنَا مِنَ الْكَلامِ وَ أَمَامَنَا الْيَقِينُ فَأَيُّ حُجَّةٍ تَكُونُ أَبْلَغَ مِنْ هَذَا؟

ترجمه: امام باقر علیه‌السلام می‌فرماید: پیامبر صلى‌الله‌علیه‌وآله فرمود: نخستین وصیى كه در روى زمین بود، هبةالله پسر آدم بود و هیچ پیامبرى درنگذشت، جز این‌كه او را وصیى بود و همه پیامبران یكصد و بیست هزار تن بودند كه پنج نفر آن‌ها اولوالعزمند؛ نوح و ابراهیم و موسى و عیسى و محمد علیهم‌السلام و على بن ابی‌طالب مانند هبةالله است براى محمد و علم اوصیاء و پیشینیان خود را به ارث برده است همانا محمد علم پیامبران و مرسلین پیش از خود را به ارث برده است. بر پایه عرش نوشته است: حمزة (بن عبدالمطلب) شیر خدا و شیر رسولش و سرور شهیدان است و در كنگره عرش نوشته است على (علیه‌السلام) امیر مؤمنان است، این است حجت ما بر كسی كه حق ما را انكار كند و نسبت به میراث ما جحود ورزد، چه مانعى از گفتن این مطالب داریم با آن‌كه مرگ در پیش است؟ (علم و حجت در برابر ماست) پس چگونه حجتى از این رساتر می‌شود؟

شرح

إِنَّ أَوَّلَ وَصِيٍّ كَانَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ هِبَةُ اللَّهِ بْنُ آدَمَ

اولین پیامبر خدا در روی زمین حضرت آدم بود و اولین وصی پیامبر، حضرت شیث بود که هبة الله نامیده شده است.

علت نام‌گذاری حضرت شیث به هبه‌الله

1- هبه در مقابل اکتساب است مانند علم لدنی یا موهوب در برابر علم اکتسابی. حضرت شیث بدین سبب هبة الله نامیده شد که در عصر حضرت آدم علیه‌السلام هنوز در زمین و نسل حضرت آدم علیه‌السلام استعداد و قابلیت ظهور اوصیاء از غیر طریق امتنان الهی تحقق نیافته بود. همان‌گونه که در هنگام آفرینش حضرت آدم هنوز تعلیم غیر امتنانی و غیر موهوب و اکتسابی وجود نداشت.

اگر حضرت آدم علم امتنانی نداشته، معلمی نبود که او را آموزش دهد. پس اولین علم و عالِم، امتنانی است. همین‌گونه است وصایت که در اولین مرتبه اوصیاء یا جز امتنان ممکن نبود یا زمینه‌های آن فراهم نبود.

2- برای تعلیم و تطهیر وصی نبی، حضرت آدم علیه‌السلام یا نقشی نداشت یا نقش قابل ملاحظه‌ای نداشت.

3- همان‌گونه که نبوت امری امتنانی است وصایت نیز همین‌گونه است و همه اوصیاء هبه و امتنان الهی هستند همان‌گونه که همه انبیاء امتنان الهی هستند خواه آن‌ها را در ظاهر نیز هبة الله نامیده شده باشند خواه نامیده نشده باشند.

4- اولین و آخرین وصی در باب امتنان و اکتساب حکم ویژه دارند. اولین وصی، هبة الله است بدین سبب که پیش از او وصایتی نیست و وصایت او در حکم مبدَعات است و بدون پیشینه و قابلیت‌های وصی پیش‌تر و آخرین وصی نیز هبة الله است بدین سبب که ختم وصایت است و در کمال وصایت و مرتبه ختمیت، او حقیقتا از مبدَعات است.

5- وصی از عطایای خدای متعال به پیامبران است به‌گونه‌ای که تکمیل رسالت و نبوت آن‌ها در تعیین وصی است، از این جهت همه اوصیاء، عطایای الهی و هبه خدای متعال است. تفاوت در میان اوصیاء که اولین و آخرین هبة الله نامیده شده و به این نام‌گذاری تصریح شده است با دیگر اوصیاء در این است که انبیاء و اوصیاء دیگر از طریق تعالیم و عمل به آموزه‌های پیامبران و شرایع پیش از خود به کمال قابلیت نبوت و وصایت می‌رسند. پس برای تعیین و آفرینش اولین وصی، چنان‌ زمینه‌ای وجود نداشت. در مورد آخرین وصی هم به‌گونه‌‌ای دیگر وضعیت از همین قرار است، بدین سبب که وصایت وصی خاتم از چنان کمالی برخوردار است که نه در انبیاء پیشین وجود داشته و نه در اوصیاء پیشین.

وَ مَا مِنْ نَبِيٍّ مَضَى إِلا وَ لَهُ وَصِيٌّ

چنان‌که گفته شد، تکمیل و تبیین هر شریعتی و نیز حفظ و نقل تعالیم هر پیامبری در بهترین وجه ممکن در هر عصری، وابسته به وجود وصی و اوصیائی است که در رتبه جانشین آن پیامبر باشند. بنابراین، هر پیامبری باید برای حفظ و نقل شریعت و نیز تبیین و تفسیر آن، وصی یا اوصیائی داشته باشد و به‌نظر می‌رسد که اکثر انبیاء اوصیاء متعدد داشته‌اند چنان‌که برخی از کمل از اولیاء، متوسط اوصیاء هر نبی را ده تن دانسته‌اند.[7]

وَ كَانَ جَمِيعُ الْأَنْبِيَاءِ مِائَةَ أَلْفِ نَبِيٍّ وَ عِشْرِينَ أَلْفَ نَبِيٍّ

در برخی از نقل‌ها تعداد پیامبران، یک‌صد و بیست چهار هزار پیامبر گفته شده است و در این حدیث شریف یک‌صد و بیست هزار.

در این‌که تعداد پیامبران آسمانی بسیار بودند، تردیدی وجود ندارد و تعداد آن‌ها هم هر اندازه که باشد، مهم نیست. آن‌چه که اهمت دارد دو نکته است: 1- این‌که همه انسان‌ها جز سفها، مجانین و مانند آن تکالیف دینی داشته و برای وصول به مقصد نهایی آفرینش هدایت شده‌اند و در این زمینه حجت بر آن‌ها تمام شده است، خواه از طریق عقل باشد و خواه از طریق نقل.

2- نکته دوم این است که در آثار به‌جا مانده از تاریخ مکتوب برخی از اقوام و ملل، نامی و نشانی از نبوت و وصایت در آن‌ها نیست. اقوام شرق آسیا و نیز آمریکای لاتین و اروپا و بخش‌هایی از آفریقا چنین وضعیتی دارد که اگرچه نمی‌تواند با یقین درباره عدم بعثت انبیاء در آن نواحی سخن گفت ولی قطعا شاهدی بر بعثت انبیاء در آن‌جا نیز وجود ندارد. این عدم بعثت انبیاء در آن نواحی اگر به نکته‌ دیگری اضافه شود و آن‌ این‌که در همان نواحی هم که پیامبران مبعوث می‌شدند، گاهی میان بعثت دو پیامبر فاصله زمانی بسیار طولانی وجود داشته که در برخی از موارد به چندین قرن می‌رسید مانند فاصله میان نبوت حضرت عیسی علیه‌السلام و حضرت خاتم الانبیاء صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم که بیش از شش قرن شده است. به این دوره‌ها، دوره فترت گفته می‌شد.

در این دوران با این‌که حجت وحیانی وجود نداشته ولی حجت عقلی وجود داشته و همین حجت‌ها در صورتی که مردم از آن‌ها پیروی می‌کردند هم برای راهنمایی به‌سوی مقاصد نهایی آفرینش بسنده بوده و هم برای تسهیل در زندگی دنیوی. همین وضعیت برای دوره‌های پس از ختم نبوت نیز وجود خواهد داشت.

مِنْهُمْ خَمْسَةٌ أُولُوالْعَزْمِ نُوحٌ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ مُوسَى وَ عِيسَى وَ مُحَمَّدٌ(ع)

پیامبران اولوالعزم

پیامبران علیهم‌السلام در چند جهت با هم مشترک بودند: 1- اصل نبوت 2- تمامیت نبوت و مبرا بودن آموزه‌های آن‌ها از هرگونه کاستی و برخورداری از دقت لازم و کافی برای هدایت خلق 3- برخورداری از عصمت 4- بسنده بودن آموزه‌های آن‌ها برای رساندن پیروان خود به مقامات شایسته اخروی و قرب خدای متعال به‌قدر استعداد و قابلیت آن‌ها. 5- برتری برخی بر برخی دیگر[8] و نیز ذومراتب بودن آن‌ها و نیز ذومراتب بودن پیروان آن‌ها. البته این برتری نسبت به هم‌دیگر سبب نمی‌شود که تعالیم آن‌ها دقیق و ادق باشد به‌گونه‌ای که اگر تعالیم پیامبری که دقیق است، ادق می‌بود، پیروان او به کمالات بیش‌تری می‌رسیدند. بلکه مسأله از این قرار است که اولا تعالیم هر پیامبری برای پیروان آن‌ها بسنده بود و آن‌ها را به عالی‌ترین مراتب وجودی که استعداد و قابلیت آن را داشتند، می‌رساند و ثانیا تعالیم پیامبر بعدی برای آن‌ها به اندازه آموزه‌های پیامبر خودشان سودمند نبود، بدین سبب که آموزه‌های پیامبر بعد برای کسانی می‌آمد که دوره پیروی از پیامبر قبلی را گذرانده باشند. آموزه‌های پیامبران در قالب تمثیل مانند دوره‌های مختلف تحصیلات رسمی ابتدایی، متوسطه و دانشگاهی است. این دوره‌ها که همگی از دقت لازم برخوردارند، برای مخاطب‌های خاص خود بهترین هستند و جای‌گزین ندارند و ممکن نیست کسی که دوره ابتدایی را به‌گونه‌ای در مدرسه یا غیر آن نگذرانده است، به دوره متوسطه یا دانشگاه برود.

6- به‌نظر می‌رسد عزم به حکمت عملی و حوزه اجتماعی برمی‌گردد به‌گونه‌ای که اگر کسی در این حوزه به کمال رسیده باشد و دیگران را نیز به کمال برساند، اولوالعزم است.

وَ إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي‌طَالِبٍ كَانَ هِبَةَ اللَّهِ لِمُحَمَّدٍ

چنان‌که گفته شد، وصی خاتم صلوات‌الله‌وسلامه‌علیه همانند وصی آدم علیه‌السلام، به جهاتی که گفته شد، هبة الله است. البته تفاوت در مراتب وجود و کمالات وجود آن‌ها را در عین اشتراک آن‌ها در اصل امتنانی بودن، نباید و نمی‌توان نادیده گرفت.

وَ وَرِثَ عِلْمَ الْأَوْصِيَاءِ وَ عِلْمَ مَنْ كَانَ قَبْلَهُ

چنان‌که مکرر گفته شد، علم امیرالمومنین صلوات‌الله‌وسلامه‌علیه و نیز بقیه اهل پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم اولا جامع همه مراتب علوم انبیاء و اوصیاء پیشین است و ثانیا برتری و بیش‌تری علم آن‌ها بر علم همه انبیاء و اوصیاء پیشین از نوع افزایش کمیت یا کی