باب علم و اختیار امامان علیهمالسلام نسبت به زمان مرگ خود
بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ(ع) يَعْلَمُونَ مَتَى يَمُوتُونَ وَ أَنَّهُمْ لا يَمُوتُونَ إِلا بِاخْتِيَارٍ مِنْهُمْ
باب علم و اختیار امامان علیهمالسلام نسبت به زمان مرگ خود
و هو الباب السابع و الاربعون من كتاب الحجة و فيه ثمانیة احادیث
239- الحديث الاول و هو الخامس و الستون و ستة مائة
عَنْ أَبِيبَصِيرٍ قَالَ: قَالَ أَبوعَبْدِاللَّهِ(ع): أَيُّ إِمَامٍ لا يَعْلَمُ مَا يُصِيبُهُ وَ إِلَى مَا يَصِيرُ، فَلَيْسَ ذَلِكَ بِحُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ
ترجمه :امام صادق علیهالسلام فرمود: هر امامى كه نداند چه به سرش مىآید (از خیر و شر و بلا و عافیت) و به سوى چه مىرود (از مرگ و شهادت) او حجت خدا بر خلقش نیست.
شرح
مَا يُصِيبُهُ وَ إِلَى مَا يَصِيرُ
1- آنچه برای او رخ میدهد و بدانچه میرسد و بدان منتهی میشود، اعم از مرگ است بلکه تمام سرنوشت خود و هر کسی که به نوعی با او ارتباط داشته باشد را شامل میشود.
2- علم به سرنوشت خود و کسانی که با امام علیهالسلام ارتباط دارند، شرط حجیت امام علیهالسلام است و اگر کسی چنین علمی نداشته باشد، حجت نیست.
3- مقصود از این حجیت، حجیت مطلق است که هر که بدو باور داشته باشد، بدون چون و چرا و بدون هرگونه دلیلی بر صدق آموزهها و دستورات او باید از او پیروی کند و نسبت به او تسلیم مطلق باشد. دلیل آنهم با توجه به این حدیث شریف، شرط آن است. شرط این حجیت، علم به سرنوشت خود و دیگران است در حالی که همه عالمان بلکه مومنان حجت الهی بر خلق هستند ولی حجیت آنها مقید است نه مطلق. مقید به درستی آموزهها و فرامین آنها یا اطمینان به درستی آن یا روشمندی آن است و اگر هیچکدام از این قیود تحقق نداشته باشد، حجیت تحقق نخواهد یافت حتی حجیت مجتهد صاحب فتوا.
حجیت امام علیهالسلام نه تنها مطلق است بلکه سبب حجیت هر حجت دیگری غیر از عقل است به همین سبب باید معصوم باشد و چون معصومیت در مراتبه سهگانه عقیده، اخلاق و رفتار معتبر است، بنابراین حجت مطلق باید در مرتبه علم که بخشی از عقیده است، معصوم باشد.
البته آن اندازه از علم را که باید داشته باشد و خطاناپذیر هم باشد، همان است که به سرنوشت پیروان او خواه در زمان حضور امام علیهالسلام وجود داشته باشند و خواه در زمان غیبت آن حضرت. این اندازه از علم برای حجیت هر حجت مطلقی لازم و ضروری است و بیش از آن ضرورت ندارد ولی باید توجه داشته که ضرورت نداشتن مرتبهای از علم برای حجیت مطلق غیر از وجود نداشتن آن و کمال بودن آن است.
امام معصوم علیهالسلام کمالات بسیاری دارد که ارتباطی به حجیت و امامت او ندارد بلکه به کمالات شخصی او و جایگاه او در مراتب عوالم هستی در سیر نزول و صعود مربوط است. پس امام علیهالسلام عالم به همه امور مربوط به گذشته و آینده هست و تجلی مطلق علم خدای متعال است هر چند اگر علم و سایر کمالات او از چنین اطلاقی هم برخوردار نباشد و تنها اندازه ضروری برای امامت را داشته باشد، امام علیهالسلام واجب الاطاعه است.
همانگونه که امام علیهالسلام از نظر حضور و غیاب برابر است و جایگاه او در تکوین و تشریع در زمان حضور او همانند جایگاه او در زمان غیبت و پس از مرگ اوست، ارتباط خلق با امام علیهالسلام نیز در زمان حضور و غیاب آنها تفاوتی ندارد. مقصود این است که وقتی گفته میشود امام علیهالسلام باید به سرنوشت خود و کسانی که با آن حضرت ارتباط دارند، عالم باشد، مقصود از کسانی که با او ارتباط دارند هم کسانی است که در زمان حضور آن حضرت حاضرند و هم کسانی که در زمان حضور آن حضرت هنوز متولد نشدهاند ولی پس از تولد و بسا پس از هزاران سال با دستیابی به تعالیم و فرامین آن حضرت از او اطاعت خواهند کرد. علم به سرنوشت اینها نیز شرط امامت و حجیت مطلق امام علیهالسلام است.
240- الحديث الثانی و هو السادس و الستون و ستة مائة
عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ بَشَّارٍ قَالَ: حَدَّثَنِي شَيْخٌ مِنْ أَهْلِ قَطِيعَةِ الرَّبِيعِ مِنَ الْعَامَّةِ بِبَغْدَادَ مِمَّنْ كَانَ يُنْقَلُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ لِي: قَدْ رَأَيْتُ بَعْضَ مَنْ يَقُولُونَ بِفَضْلِهِ مِنْ أَهْلِ هَذَا الْبَيْتِ فَمَا رَأَيْتُ مِثْلَهُ قَطُّ فِي فَضْلِهِ وَ نُسُكِهِ. فَقُلْتُ لَهُ: مَنْ وَ كَيْفَ رَأَيْتَهُ؟ قَالَ جُمِعْنَا أَيَّامَ السِّنْدِيِّ بْنِ شَاهَكَ ثَمَانِينَ رَجُلًا مِنَ الْوُجُوهِ، الْمَنْسُوبِينَ إِلَى الْخَيْرِ، فَأُدْخِلْنَا عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ(ع) فَقَالَ لَنَا السِّنْدِيُّ: يَا هَؤُلاءِ انْظُرُوا إِلَى هَذَا الرَّجُلِ، هَلْ حَدَثَ بِهِ حَدَثٌ؟ فَإِنَّ النَّاسَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُ قَدْ فُعِلَ بِهِ وَ يُكْثِرُونَ فِي ذَلِكَ، وَ هَذَا مَنْزِلُهُ وَ فِرَاشُهُ، مُوَسَّعٌ عَلَيْهِ غَيْرُ مُضَيَّقٍ، وَ لَمْ يُرِدْ بِهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ سُوءاً، وَ إِنَّمَا يَنْتَظِرُ بِهِ أَنْ يَقْدَمَ فَيُنَاظِرَ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ، وَ هَذَا هُوَ صَحِيحٌ مُوَسَّعٌ عَلَيْهِ فِي جَمِيعِ أُمُورِهِ فَسَلُوهُ قَالَ: وَ نَحْنُ لَيْسَ لَنَا هَمٌّ إِلا النَّظَرُ إِلَى الرَّجُلِ وَ إِلَى فَضْلِهِ وَ سَمْتِهِ. فَقَالَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ(ع): أَمَّا مَا ذَكَرَ مِنَ التَّوْسِعَةِ وَ مَا أَشْبَهَهَا فَهُوَ عَلَى مَا ذَكَرَ، غَيْرَ أَنِّي أُخْبِرُكُمْ أَيُّهَا النَّفَرُ، أَنِّي قَدْ سُقِيتُ السَّمَّ فِي سَبْعِ تَمَرَاتٍ، وَ أَنَا غَداً أَخْضَرُّ، وَ بَعْدَ غَدٍ أَمُوتُ. قَالَ: فَنَظَرْتُ إِلَى السِّنْدِيِّ بْنِ شَاهَكَ يَضْطَرِبُ وَ يَرْتَعِدُ مِثْلَ السَّعَفَةِ.
ترجمه
محمد بن بشار گفت: شیخى سنى از اهل قطیعةالربیع بغداد كه از او روایت نقل مىشد، به من گفت: من یكى از این خاندان (امامان شیعه) را كه فضیلتش زبانزد مردم بود، دیدم كه در فضیلت و عبادت مانند او هرگز ندیده بودم. گفتم: او كه بود و چگونه دیدى؟ گفت: در ایام زندانبانى سندى بن شاهك، ما را كه هفتاد تن از آبرومندان و نیكوكاران نزد مردم بودیم، جمع كردند و به حضور موسى بن جعفر علیهماالسلام بردند (زمانى كه مسمومش كرده بودند ولی هنوز اثر زهر در بدن مباركش آشکار نشده بود). سندى به ما گفت: به این مرد نگاه كنید و ببینید: آیا برای او حادثهای رخ داده است؟، زیرا مردم گمان مىكنند كه بلایی بر سر او وارد شده است و این سخن را بسیار مىگویند؛ این است منزل و استراحتگاه او كه در كمال وسعت و بدون سختى و فشار است، امیرمؤمنان (هارون) نسبت به او سوء قصدى ندارد و او منتظر است تا هارون از سفر برگردد و با او گفتگو کند او را مىبیند كه صحیح و سالم و از همه جهت در رفاه است، شما از خود او بپرسید.
شیخ سنى گوید: (منظره امام به قدرى ما را جذب كرده بود كه به سخن سندى توجهى نداشتیم) و هدفى جز دیدار او و نظر به فضل و هیئت جذاب او نداشتیم، لذا موسى بن جعفر علیهماالسلام خودش فرمود: اما درباره توسعه زندگى و مانند آن، آنچه میگوید، همانگونه است كه مىگوید، ولى من به شما خبر میدهم كه در هفت دانه خرما به من زهر دادهاند و فردا رنگ من سبز مىشود و پس فردا از دنیا خواهم رفت. شیخ سنى گوید: من به سندى بن شاهك نگاه كردم، دیدم او مضطرب شد و مثل شاخه درخت خرما مىلرزد.
شرح
ارتباط این حدیث شریف به این باب بخش آخر آن است که امام علیهالسلام فرمود: أَنِّي قَدْ سُقِيتُ السَّمَّ فِي سَبْعِ تَمَرَاتٍ، وَ أَنَا غَداً أَخْضَرُّ، وَ بَعْدَ غَدٍ أَمُوتُ؛ مرا با هفت دانه خرما مسموم کردهاند و فردا رنگم تیره میشود و پس فردا از دنیا خواهم رفت که چهار خبر از امور پوشیده و پنهان است و نشاندهنده رحلت آن حضرت و عوامل دقیق و تفصیلی رحلت ایشان است.
241- الحديث الثالث و هو السابع و الستون و ستة مائة
عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ أَبِيجَعْفَرٍ قَالَ: حَدَّثَنِي أَخِي عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ أَنَّهُ أَتَى عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ(ع) لَيْلَةً قُبِضَ فِيهَا بِشَرَابٍ فَقَالَ يَا أَبَتِ اشْرَبْ هَذَا فَقَالَ يَا بُنَيَّ إِنَّ هَذِهِ اللَّيْلَةُ الَّتِي أُقْبَضُ فِيهَا وَ هِيَ اللَّيْلَةُ الَّتِي قُبِضَ فِيهَا رَسُولُ اللَّهِ(ص)
ترجمه :امام جعفر صادق علیهالسلام از پدرش نقل مىفرماید كه: در شب وفات على بن الحسین علیهمالسلام برایش شربتى برد و گفت: اى پدر، این شربت را بنوش، او فرمود: پسرجان امشب من قبض روح مىشوم و رسول خدا صلىاللهعلیهوآله هم در همین شب قبض روح شد. (یعنى در همین شب از لحاظ ماه و یا لحاظ هفته و در هر صورت این قول خلاف مشهور است).
شرح
عبدالله فرزند امام باقر علیهالسلام از برادرش امام صادق علیهالسلام و آن حضرت نیز از پدرش امام باقر علیهالسلام نقل کرده است که در شب وفات امام سجاد علیهالسلام برایش شربتى بردم و گفتم: اى پدر، این شربت را بنوش. او فرمود: پسرجان امشب من قبض روح مىشوم و رسول خدا صلىاللهعلیهوآله هم در همین شب قبض روح شد.
1- آن حضرت از زمان مرگ رحلت خود آگاه بود.
2- این روایت که شهادت امام سجاد را همزمان با زمان رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم دانسته، خلاف مشهور است.
3- به نظر برخی امام به دست ولید مسموم شد و به نظر برخی دیگر به دست هشام بن عبدالملک، که برادر خلیفه بود اما او نیز نمیتوانست بدون اجازه ولید، مرتکب قتل امام شود. روز شهادت امام سجاد 18، 22 و 25 محرم نقل شده که روز بیست و پنجم مشهورتر است.
242- الحديث الرابع و هو الثامن و الستون و ستة مائة
عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ قُلْتُ لِلرِّضَا(ع): إِنَّ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ(ع) قَدْ عَرَفَ قَاتِلَهُ وَ اللَّيْلَةَ الَّتِي يُقْتَلُ فِيهَا وَ الْمَوْضِعَ الَّذِي يُقْتَلُ فِيهِ؛ وَ قَوْلُهُ لَمَّا سَمِعَ صِيَاحَ الْإِوَزِّ فِي الدَّارِ: صَوَائِحُ تَتْبَعُهَا نَوَائِحُ؛ وَ قَوْلُ أُمِّ كُلْثُومٍ: لَوْ صَلَّيْتَ اللَّيْلَةَ دَاخِلَ الدَّارِ وَ أَمَرْتَ غَيْرَكَ يُصَلِّي بِالنَّاسِ فَأَبَى عَلَيْهَا؛ وَ كَثُرَ دُخُولُهُ وَ خُرُوجُهُ تِلْكَ اللَّيْلَةَ بِلا سِلاحٍ؛ وَ قَدْ عَرَفَ(ع) أَنَّ ابْنَ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ قَاتِلُهُ بِالسَّيْفِ، كَانَ هَذَا مِمَّا لَمْ يَجُزْ تَعَرُّضُهُ؟ فَقَالَ: ذَلِكَ كَانَ، وَ لَكِنَّهُ خُيِّرَ فِي تِلْكَ اللَّيْلَةِ لِتَمْضِيَ مَقَادِيرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
ترجمه: حسن بن جهم گويد: به امام رضا عليهالسّلام عرض كردم به راستى اميرالمؤمنين عليه السّلام قاتل خود را مىشناخت و شبى را كه در آن كشته مىشود و محلى را كه در آن كشته مىشود و محلى را كه در آن ضربت مىخورد، مىدانست و خودش چون شيون مرغابيان را در خانه شنيد فرمود: «شيونكنانند كه نوحهگران به دنبال آنهايند» و ام كلثوم به او عرض كرد: كاش امشب در خانه نماز مىخواندى و دستور مىدادى ديگرى در مسجد به جاى شما براى مردم نماز بخواند و آن حضرت نپذيرفت و در آن شب بىسلاح بسيار در بيرون منزل رفتوآمد مىكرد؛ مىدانست كه ابن ملجم با شمشير او را مىكشد ولى اقدام به چنين كارى جايز نيست. امام در پاسخ او فرمود: همۀ اينها درست است ولى خودش اختيار كرد كه در آن شب تقديرات خدا عز و جل اجرا شود.
توضیح درباره كلمه «خیر» كه در جمله اخیر روایت بیان شده است، مرحوم مجلسى (ره) دو نسخه بدل ذكر مىكند: 1- حیر 2- حین. بنابر اول معنى جمله این است :
ولى حضرت در آن شب فراموش كرد و غفلت نمود، تا مقدرات خدا اجرا شود. و بنابر نسخه دوم: ولى آن حضرت در آن شب معین شده بود، تا مقدرات خداى عزوجل اجرا شود. و خود مجلسى (ره) نسخه اول را قبول نمىكند، زیرا مخالف با روایات دیگر است ولى نسخه دوم را واضحتر و روشنتر از همه مىداند و سپس توضیح مىدهد كه: اصل اشكال و اعتراض در اینجا این است كه: حفظ نفس به حكم عقل و شرع واجب است و جایز نیست كه انسان خود را به هلاكت اندازد، پس چرا على علیهالسلام آن شب به مسجد رفت، آنگاه در مقام جواب مىفرماید: و چه خوب مىفرماید: كسى كه مقدرات خدا و علل اسباب آنها را نمىداند، مىتواند از آنها دورى و اجتناب ورزد و به اجتناب مكلف شود، اما كسى كه به جمیع حوادث و پیش آمدها عالم است، چگونه ممكن است او را به اجتناب و دورى از آن مكلف نمود. اگر چنین تكلیفى ممكن باشد، لازم آید كه هیچ یك از مقدرات نسبت به او واقع نشود، پس امامان ما علیهالسلام به جمیع حوادث و بلاهائى كه بر آنا واقع مىشود عالمند و تكلیف هم ندارند كه طبق این علم عمل كنند و از آن بلاها اجتناب و دورى ورزند، چنانكه پیامبر و امیرالمؤمنین صلىاللهعلیهما منافقین را مىشناختند و از عقاید فاسد آنها آگاه بودند ولى مكلف نبودند كه از آنها دوى كنند و با آنها معاشرت و ازدواج ننمایند یا آنها را بكشند و یا طرد كنند تا زمانى كه عمل موجب قبل و طرد از آنها مشاهده نشود. همچنین امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه با آنكه مىدانست كه در ظاهر بر معاویه ظفر نمىیابد و مىدانست كه معاویه پس از وى خلافت مىكند، ولى از جنگیدن با او كوتاهى نفرمود، بلكه نهایت كوشش را بهكار برد تا شهید گشت و خود آن حضرت خبر میداد كه من كشته مىشوم و پس از من معاویه بر شیعیانم تسلط پیدا مىكند و همچنین امام حسین علیهالسلام مىدانست كه اهل عراق با او پیمانشكنى مىكنند و خود او با اولاد و اصحابش كشته مىشود و بارها از این مطلب مىداد خبر مىداد ولى از جانب خداوند متعال مكلف نبود كه به عراق نرود و جان خود را حفظ كند.
سپس مجلسى علیه الرحمه از محقق سدید مرحوم شیخ مفید قدس الله روجه نقل مىكند كه ایشان در جواب مسائل عكبریه از این اشكال جواب دادهاند كه در مذهب ما این مطلب مورد اتفاق نیست كه امام علیهالسلام تمام حوادث و وقایعى كه پیش آمد مىكند با تفضیل و تشخیص مىداند (چنانکه در حدیث 659 درباره پنهان شدن كنیز امام صادق علیهالسلام بیان كردیم) بلكه آنچه مورد اتفاق شیعه مىباشد این است كه: هر قضیه و حادثهاى كه در روى زمین رخ دهد، امام علیهالسلام حكم آن را مىداند و سپس مىگوید: و اگر هم روایتى باشد كه امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه قتل و شهادت خود را به تفضیل مىدانست مىگوئیم: آن حضرت مأمور به تسلیم و صبر بر شهادت بود، تا به درجات بلندى كه جز به وسیله شهادت به آن نتوان رسید نائل آید و سپس نسبت به امام حسن و امام حسین علیهماالسلام نزدیك به همین بیان را مىفرماید و در حدیث 675 درباره این مطلب توضیح بیشترى داده مىشود.
آنگاه مرحوم مجلسى از علامه حلى طیب الله تربته پاسخ این اشكال را به همین مضمون نقل مىكند و خلاصهاش این است كه تكلیف امام غیر از تكلیف ما مىباشد و رواست كه امام علیهالسلام با آنكه مىدانست در آن شب كشته مىشود، جان خود را در راه خدا بذل كرده باشد، چنانکه بر سرباز جبهه جهاد لازم است پایدارى ورزد اگر چه كشته شود. آنچه بهنظر ما مىرسد: كلام این بزرگان در نهایت متانت و استحكام است و احتمالى را كه شیخ مفید درباره علم امام فرمود، سزاوار است مورد دقت و مطالعه قرار گیرد، زیرا وقتى چنین عالم بزرگى احتمال عدم تعمیم علم امام را نسبت به تمام وقایع و حوادث بدهد، ما حق نداریم كه دایه دلسوزتر از مادر شده و شمول علم امام را به تمام وقایع و حوادث مورد اتفاق شیعه بدانیم. آنچه در اینجا مادر بچه مرده را مىخنداند این است كه: مترجم معاصر ما قلم به دست گرفته و به تمام این بزرگان و مایههاى افتخار شیعه تاخت و تاز كرده است او مىنویسد: چرا كلمات آنها بر اساس احتمالات و امكان پىریزى شده و علم قطعى در موضوع نداشته و روشن نبودهاند، چرا اصول مسلمه مذهب را انكار كرده و در برابر اجماع مدعى اجماع شدهاند كه اگر تحلیل و تجزیه شود نتیجه مىدهد اجماع شیعه را بر نادانى امام نعوذ بالله و بالاخره این مترجم پر مدعى كه كلام شیخ مفید را نفهمیده و در نتیجه چنان جسارت بزرگى به مفخر شیعه كرده است، همان جوابى را كه ایشان و علامه حلى و مجلسى قدس الله اسرارهم به عبارات مختلف بیان فرمودهاند، به تعبیر دیگرى با تفصیلات زائد ذكر نموده است. من نمىدانم اگر در اجماع شیعه مانند شیخ مفید و علامه نباشد. آن اجماع از چه اشخاصى تركیب و تشكیل مىشود و اما درباره احتمالات و امكان، ما در مقدمه این كتاب توضیح مفصلى بیان كردیم.
شرح
در اینکه امامان معصوم عليهمالسّلام به تقدیرات خود و از جمله آنها به زمان و مکان مرگ خود آگاه بودند و نیز قاتل خود را از پیش میشناختند، تردیدی نیست و روایات بسیاری بر آن دلالت دارد مانند همین حدیث شریف و اشاراتی که این حدیث به وقایع شب شهادت آن حضرت دارد مانند:
1- با شنیدن سر و صدای مرغابیان فرمود: (صَوَائِحُ تَتْبَعُهَا نَوَائِحُ) «شيونكنانی كه نوحهگران به دنبال آنهايند.
2- حضرت امکلثوم که در آن شب میزبان آن حضرت بود عرض کرد: (لَوْ صَلَّيْتَ اللَّيْلَةَ دَاخِلَ الدَّارِ وَ أَمَرْتَ غَيْرَكَ يُصَلِّي بِالنَّاسِ فَأَبَى عَلَيْهَا) امشب را در منزل نماز بخوان و به فرد دیگری دستور دهید تا به جای شما نماز جماعت بخواند ولی حضرت نپذیرفت.
3- در این شب بدون سلاح برای کمک به محرومان، مکرر از خانه خارج میشد و بازمیگشت.
راوی میگوید: خود را در معرض خطر و قتل قرار دادن جایز نیست، پس چرا آن حضرت چنین اقدامی کرد؟
یکی از مسائلی که برای بسیاری مطرح بوده و هست و گاهی به برخی از آیات قرآن نیز استشهاد میکنند عبارت است از به خطر انداختن جان خود و در معرض کشته شدن قرار گرفتن.
البته خطر کردن در مواردی مانند شرکت در جهاد در راه خدا، دفاع از دین، دفاع از مملکت اسلامی، دفاع از جان و نیز دفاع از مال و آبرو در مواردی، مجاز است بلکه در برخی از موارد مانند جهاد در راه خدا و دفاع از دین و مملکت اسلامی واجب است و از مصادیق غیرمجاز خطر کردن و جان خود را به خطر انداختن نیست یا تخصیصا یا تخصصا خارج است.
راوی کار امام علیهالسلام را از مصادیق مجاز نمیداند از اینرو یا از امام رضا علیهالسلام میپرسد و یا جایز نبودن آن را بیان میکند تا پاسخی از آن حضرت بشنود.
پاسخ امام علیهالسلام: فَقَالَ: ذَلِكَ كَانَ، وَ لَكِنَّهُ خُيِّرَ فِي تِلْكَ اللَّيْلَةِ لِتَمْضِيَ مَقَادِيرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
1- بهطور کلی خود را به خطر انداختن مجاز نیست مگر در مواردی که برخی از آنها گفته شد ولی مصادیق خطرپذیری منحصر به همان مواردی نیست گه گفته شد.
2- یکی از مهمترین موارد مجاز بلکه واجب خطرپذیری عبارت است از رضایت و عمل به مقتضای تقدیرات الهی برای کسانی که به تقدیر الهی علم دارند.
توضیح اینکه اگر کسی به تقدیرات الهی عالم باشد مخصوصا اگر به ما کان و ما یکون و ما هو کائن علم داشته باشد، راهی جز رضایت به آنها و عمل مطابق با آن برایش وجود ندارد. چنین فردی نه تنها در مورد زمان و مکان و ابزار مرگ خود علم دارد بلکه به همه حوادث و رخدادهای زندگی فردی و اجتماعی خود و دیگران نیز علم دارد و اصلا پرهیز از همه آنها ممکن نیست.
نکته مهمی که برای راوی روشن نیست و یا ممکن است روشن باشد و هدف او از بیان این مطالب فراهم ساختن زمینه آموزش دیگران باشد، این است که عقیده، اخلاق و رفتار امام معصوم علیهالسلام معیار صدق و حقانیت است و همینکه امام کاری انجام دهد یا به چیزی امر کند برای درستی آن بسنده است و چنانکه مکرر گفته شد، امام علیهالسلام به دلیل عصمت، صدق و حق محض است و معیار صدق و حقانیت هر عقیده و خلق و رفتار است و حق و صدق باید با آن حضرت تنظیم و سنجیده شود نه بالعکس و در واقع، امام معصوم علیهالسلام نقدناپذیر است و حجیت آن حضرت، مطلق است نه مقید.
بنابراین باید از رفتار آن حضرت صدق و حقانیت آن را دستکم برای خودش دریافت اگرچه صدق و حقانیت آن برای دیگران ممکن است مبهم باشد. تنها چیزی که میتوان درباره رخی از رفتارهای امام معصوم علیهالسلام مطرح کرد، همین ابهام است که سبب میشود حجیت و اسوه بودن ایشان برای دیگران در چنین مواردی اثبات نشود.
243- الحديث الخامس و هو التاسع و الستون و ستة مائة
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِيالْحَسَنِ مُوسَى(ع) قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ غَضِبَ عَلَى الشِّيعَةِ فَخَيَّرَنِي نَفْسِي أَوْ هُمْ فَوَقَيْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِي.
ترجمه: از امام موسی کاظم علیهالسلام نقل شده است که فرمودند: «خداى عزّ و جلّ بر شيعه غضب كرد، پس مرا مخيّر ساخت كه يا من و يا آنها فدا شويم، به خدا قسم! من با دادن جان خودم ايشان را حفظ كردم.
شرح
1- اگرچه این حدیث شریف مرسل است و همه راویان آن معلوم نیستند ولی محتوا و دلالت آن ابهام ندارد.
2- در جای خود گفته شد که یکی از اسباب استغفار انبیاء و اوصیاء علیهمالسلام مخصوصا استغفار حضرت ختمی مرتبت صلیاللهعلیهوآلهوسلم و اهل بیت آن حضرت این است که همه عالم هستی از مرتب وجود آن حضرات است و خلق بهویژه در مرتبه طبیعت در حکم اندام آنها هستند بنابراین استغفار برای آنها بهنوعی در حکم استغفار برای خود است و بالعکس.
3- حضرت ختمی مرتبت صلیاللهعلیهوآلهوسلم رحمت برای همه خلق هستند و اهل بیت آن حضرت نیز به تبع ایشان، همینگونه هستند. موارد بسیاری نقل شده است که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بهخاطر تمرد و عصیان مردم نسبت به خدای متعال برای آنها اشک ریخته است. چنانکه در موارد بسیاری وقتی که از عذابهایی که برخی از بندگان او را دربرخواهد گرفت، ذکری به میان آمده است آن حضرت چنان بیتاب شده و گریسته است که گویی مصیبتی بر خودشان وارد شده است.
4- بسیاری از انبیاء و اوصیاء علیهمالسلام و همه اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در راه هدایت مردم و نجات آنها از عذاب دنیا و آخرت، به شهادت رسیدهاند و اگرچه در روایات به پیشمرگ شدن آن حضرات برای مردم تصریح نشده است ولی کاری که آنها در زمان حاکمان جور برای راحتی دنیا و آخرت مردم انجام دادهاند و خطرات آن را به جان خریدهاند، چیزی جز همان پیشمرگ شدن نیست. وقتی سران قریش به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم مال و جاه و اعتبار پیشنهاد میدهند و آن حضرت با علم به سختیها و مصائبی که این نپذیرفتن به دنبال دارد، نمیپذیرد مگر چیزی غیر از محتوای همین حدیث شریف است؟ هر کدام از اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم با امکان برخورداری کامل از دنیا و آخرت، جان خود را به خطر میانداختند و آنهم تنها برای تسهیل زندگی دنیوی و اخروی مردم و نجات آنها از ذلت و عذاب دنیا و آخرت. همه اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در همین راه که راه خدای متعال است به شهادت رسیدهاند. این سنت الهی و عادت مألوف اولیاء خدای متعال است و امری ناشناخته نیست.
244- الحديث السادس و هو السبعون و ستة مائة
عَنْ مُسَافِرٍ أَنَّ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا(ع) قَالَ لَهُ: يَا مُسَافِرُ هَذَا الْقَنَاةُ فِيهَا حِيتَانٌ؟ قَالَ: نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاكَ. فَقَالَ: إِنِّي رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) الْبَارِحَةَ وَ هُوَ يَقُولُ: يَا عَلِيُّ مَا عِنْدَنَا خَيْرٌ لَكَ.
ترجمه: مسافر گويد: امام رضا عليهالسلام به من فرمود: اى مسافر در اين قنات ماهيانى هست؟ عرض كردم: آرى قربانت گردم. فرمود: ديشب رسول خدا را در خواب ديدم، فرمود: اى على آنچه نزد ماست براى تو بهتر است.
شرح
1- حضرت با بیان این رؤیا از آگاهی خود بر شهادتش اطلاع داده است.
2- عبارت هَذَا الْقَنَاةُ فِيهَا حِيتَانٌ ممکن است معانی متعدد داشته باشد: الف- اینکه خواب ديدن پيامبر نزد آن حضرت همانند این است که مسافر ماهيان را میبیند، یعنی روشن و واضح. ب- اینکه با وجود امکانات فراوان برای زندگی دنیوی امام علیهالسلام و در دسترس بودن آنها، آنچه در عالم دیگر برای امام علیهالسلام فراهم شده و خدای متعال تدارک دیده است قابل مقایسه با امکانات دنیوی نیست. ج- اشاره به کوتاهی دولت و سلطنت ستمکاران عباسی نسبت به دولت حق تعالی در همه مراتب عوالم هستی دارد. د- اشاره به این نکته دارد که هرگاه در قنات منزل حضرت ماهی دیده شد، این نشانه از دنیا رفتن آن حضرت است.
ه- اشاره به حوادثی دارد که حسب برخی روایات در مضجع آن حضرت پیش از تدفین رخ داده است.
3- عبارت مَا عِنْدَنَا خَيْرٌ لَكَ به معنی مقایسه آخرت به دنیا و برتری و تفضیل آخرت بر دنیا نیست و به این معنی نیست که در دنیا نعمتهایی هست ولی نعمتهای اخروی بیشتر از دنیاست بلکه به معنی مقایسهناپذیری دنیا با آخرت است و در واقع مانند آیات زیر است:
يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ (یوسف، 39)
قُلْ أَذَٰلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ ۚ كَانَتْ لَهُمْ جَزَاءً وَمَصِيرًا (فرقان، 15)
همانگونه که ارباب متفرق که چیزی جز اوهام و اعتبارات نیست قابل مقایسه با خدای متعال نیست و همانگونه که آتش دوزخ قابل مقایسه با بهشت نیست، نعمتهای دنیوی هم با نعمتهای اخروی قابل مقایسه نیست.
245- الحديث السابع و هو الواحد و السبعون و ستة مائة
عَنْ أَبِيخَدِيجَةَ عَنْ أَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي فِي الْيَوْمِ الَّذِي قُبِضَ فِيهِ، فَأَوْصَانِي بِأَشْيَاءَ فِي غُسْلِهِ وَ فِي كَفْنِهِ وَ فِي دُخُولِهِ قَبْرَهُ، فَقُلْتُ يَا أَبَاهْ: وَ اللَّهِ مَا رَأَيْتُكَ مُنْذُ اشْتَكَيْتَ أَحْسَنَ مِنْكَ الْيَوْمَ، مَا رَأَيْتُ عَلَيْكَ أَثَرَ الْمَوْتِ. فَقَالَ: يَا بُنَيَّ أَ مَا سَمِعْتَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ(ع) يُنَادِي مِنْ وَرَاءِ الْجِدَارِ: يَا مُحَمَّدُ تَعَالَ عَجِّلْ.
ترجمه: امام صادق عليهالسلام فرمود: روزى كه پدرم از دنیا رفت، من در حضورش بودم، درباره غسل و كفن و در قبر نهادن به من سفارشهائى مىكرد. گفتم: اى پدر: از آغاز بيماريت تو را مانند امروز نيكو حال نديدهام، من نشانه مرگ بر شما نمىبينم، فرمود: پسرجان مگر نشنيدى كه على بن الحسين عليهالسلام از پشت ديوار فرياد كرد: اى محمد بيا و بشتاب.
شرح
1- در حالی که بهحسب ظاهر حال امام علیهالسلام از روزهای دیگر بهتر است ولی آن حضرت با شنیدن صدای پدرش، میشنود که او را دعوت به ارتحال و شتاب در ارتحال از دنیا میکند.
2- مقصود از شنیدن صدای امام سجاد علیهالسلام از پشت دیوار، شنیدن از جهت خاصی نیست بلکه شنیدن از مجاری فراطبیعی است، زیرا نه امام سجاد علیهالسلام در جهت خاصی از طبیعت هست و نه صدای آن حضرت.
246- الحديث الثامن و هو الثانی و السبعون و ستة مائة
عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِيجَعْفَرٍ(ع) قَالَ أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى النَّصْرَ عَلَى الْحُسَيْنِ(ع) حَتَّى كَانَ مَا بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ خُيِّرَ النَّصْرَ أَوْ لِقَاءَ اللَّهِ فَاخْتَارَ لِقَاءَ اللَّهِ تَعَالَى
ترجمه: امام باقر(عليهالسّلام)فرمود: چون نصرت و پيروزى به حسين بن على(عليهالسّلام)فرود آمد تا ميان آسمان و زمين رسيد و ميان پيروز شدن يا ملاقات خداوند مخیر شد، آن حضرت ملاقات خدا را برگزيد و شهادت را انتخاب کرد.
شرح
1- اشاره به حوادث عصر عاشورا دارد که امام حسین صلواتاللهسلامهعلیه میان پیروزی و لقاء خدای متعال مخیر شد و آن حضرت لقاء خدای متعال را برگزید.
2- یا همین که لقاء را اختیار کرد نشاندهنده علم او به زمان شهادت است یا از پیش میدانست و بر اساس آن علم، این امر را اختیار نمود. >آمار بازدید
پیوندها
آخرین مطالب
- شرح جلد نهم اسفار
- شرح جلد هشتم اسفار
- شرح جلد هفتم اسفار سید مرتضی حسینی شاهرودی
- شرح جلد ششم اسفار سید مرتضی حسینی شاهرودی
- شرح جلد سوم اسفار سید مرتضی حسینی شاهرودی
- شرح جلد دوم اسفار سیدمرتضی حسینی شاهرودی
- شرح جلد اول اسفار از سید مرتضی حسینی شاهرودی
- شرح اسفار جلد هشتم باب هفتم: حالات نفس ناطقه از جهت ارتباط با طبیعت