پيشفرضهاي تفسير قرآن
بسم الله الرحمن الرحیم
اولين سؤالي را كه ميتوان در اين زمينه مطرح نمود، اين است كه آيا قرآن براي همه قابل فهم ميباشد يا خير؟ در پاسخ به اين سؤال ميتوان به دو نظريه اشاره كرد:
1_مخاطبان قرآن عموم مردم نيستند، يعني قرآن براي همه مردم نازل نشده است. «من خوطب به»، گروه خاصي ميباشند. مخاطبان واقعي قرآن تنها پيامبر و خاندان ايشان عليهم السلام ميباشند كه قرآن را ميفهمند، درك ميكنند و طبعاً توانايي تفسير براي ديگران را نيز دارند. حال اگر برخي از صحابه و اصحاب سرّ هم اين توانايي را داشته باشند، اما به طور كلي عموم مردم مخاطب واقعي قرآن نيستند و چون تفسير قرآن مبتني بر فهم قرآن است، پس كسي كه فهم قرآن را ندارد يا توانايي فهم قرآن را ندارد، حق تفسير آن را نيز ندارد.
به نظر اين گروه، فهم و تفسير قرآن، ويژه پيامبر و خاندان پاك اوست و ديگران حق دارند اولاً، قرآن را بخوانند و تلاوت كنند؛ تلاوت و قرائت نه به معناي غور و انديشه و بررسي، بلكه تنها خواندن و سخنان قرآن را بر زبان آوردند. ثانياً، تفاسير مخاطبان واقعي قرآن را بخوانند و در مورد تفاسير آنها هم حق هيچگونه توضيح و تفسير و شرح و بررسي ندارند.
اولين سؤالي را كه ميتوان در اين زمينه مطرح نمود، اين است كه آيا قرآن براي همه قابل فهم ميباشد يا خير؟ در پاسخ به اين سؤال ميتوان به دو نظريه اشاره كرد:
1_مخاطبان قرآن عموم مردم نيستند، يعني قرآن براي همه مردم نازل نشده است. «من خوطب به»، گروه خاصي ميباشند. مخاطبان واقعي قرآن تنها پيامبر و خاندان ايشان عليهم السلام ميباشند كه قرآن را ميفهمند، درك ميكنند و طبعاً توانايي تفسير براي ديگران را نيز دارند. حال اگر برخي از صحابه و اصحاب سرّ هم اين توانايي را داشته باشند، اما به طور كلي عموم مردم مخاطب واقعي قرآن نيستند و چون تفسير قرآن مبتني بر فهم قرآن است، پس كسي كه فهم قرآن را ندارد يا توانايي فهم قرآن را ندارد، حق تفسير آن را نيز ندارد.
به نظر اين گروه، فهم و تفسير قرآن، ويژه پيامبر و خاندان پاك اوست و ديگران حق دارند اولاً، قرآن را بخوانند و تلاوت كنند؛ تلاوت و قرائت نه به معناي غور و انديشه و بررسي، بلكه تنها خواندن و سخنان قرآن را بر زبان آوردند. ثانياً، تفاسير مخاطبان واقعي قرآن را بخوانند و در مورد تفاسير آنها هم حق هيچگونه توضيح و تفسير و شرح و بررسي ندارند.
بسم الله الرحمن الرحیم
اولين سؤالي را كه ميتوان در اين زمينه مطرح نمود، اين است كه آيا قرآن براي همه قابل فهم ميباشد يا خير؟ در پاسخ به اين سؤال ميتوان به دو نظريه اشاره كرد:
1_مخاطبان قرآن عموم مردم نيستند، يعني قرآن براي همه مردم نازل نشده است. «من خوطب به»، گروه خاصي ميباشند. مخاطبان واقعي قرآن تنها پيامبر و خاندان ايشان عليهم السلام ميباشند كه قرآن را ميفهمند، درك ميكنند و طبعاً توانايي تفسير براي ديگران را نيز دارند. حال اگر برخي از صحابه و اصحاب سرّ هم اين توانايي را داشته باشند، اما به طور كلي عموم مردم مخاطب واقعي قرآن نيستند و چون تفسير قرآن مبتني بر فهم قرآن است، پس كسي كه فهم قرآن را ندارد يا توانايي فهم قرآن را ندارد، حق تفسير آن را نيز ندارد.
به نظر اين گروه، فهم و تفسير قرآن، ويژه پيامبر و خاندان پاك اوست و ديگران حق دارند اولاً، قرآن را بخوانند و تلاوت كنند؛ تلاوت و قرائت نه به معناي غور و انديشه و بررسي، بلكه تنها خواندن و سخنان قرآن را بر زبان آوردند. ثانياً، تفاسير مخاطبان واقعي قرآن را بخوانند و در مورد تفاسير آنها هم حق هيچگونه توضيح و تفسير و شرح و بررسي ندارند.
2 ـ نظر دوم اينكه، مخاطب قرآن عموم مردم هستند و همه مردم بايد در قرآن بينديشند و تدبر كنند. پس قرآن براي همه قابل فهم است و وقتي همه توانايي فهم قرآن را داشته باشند، طبعاً اجازه خواهند داشت فهمشان از قرآن را براي ديگران تعريف كنند.
اين نظريه دلايلي دارد كه عمدتاً استناد به خود آيات قرآن و نيز روايات خاندان پيامبر عليهم السلام دارد. به عنوان نمونه، آيه «افلا يتدبرون القرآن ام علي قلوب اقفالها»(محمد/24) بيان ميكند كه چرا آدميان در قرآن نميانديشند و تدبر نميكنند؟ آيا چنين نميكنند يا اينكه بر دلهاي آنان مُهر نهاده شده است؟
طبيعتاً اين بخش دوم را كسي نميپذيرد كه اگر كسي در قرآن تدبر نميكند، به خاطر مُهري است كه بر قلب وي نهاده شده است، زيرا خود بخود شامل مصاديق «ختم الله علي قلوبهم و علي سمعهم و علي ابصارهم غشاوة و لهم عذاب عظيم» (بقره/7) خواهد شد.
دليل ديگري كه مؤيد اين نظريه ميباشد، آياتي هستند كه تأكيد ميكند درباره قرآن و معارف مربوط به آن بايد انديشه، فكر و تدبر روا داشت. در برخي موارد، تفكر در قرآن يا تفكر در عالم هستي ـ كه يكي از روشنترين و بزرگترين مصاديق عالم هستي، قرآن است ـ ويژه انسانهاي صاحب عقل و انديشه است. همچنين دو دسته از احاديث و روايات براي استناد اين گروه بيان شده است.
يك دسته از احاديث و روايات توصيه ميكنند در مواردي كه دچار فتنههاي فكري شُديد، به گونهاي كه توان يافتن حق را از ناحق نداشتيد، به قرآن مراجعه كنيد. (اذا التبست عليكم الفتن ...) (كافي/2/598)
اين مراجعه به قرآن تنها قرائت قرآن نيست، بلكه همراه آن تدبر و تفكر است، زيرا اين روايت حكايت از اين دارد كه ميتوان از قرآن راه را يافت. تشخيص دادن و فهميدن مبتني بر فهم قرآن است، پس بنابراين قرآن براي همگان قابل فهم است.
دسته ديگري از روايات و احاديث بيان ميدارد كه اگر دو روايت با يكديگر متناقضند، يكي از معيارهاي تراجيح يا ترجيح روايتي بر روايت ديگر، كتاب الله است. (فَأَعْرِضُوهُمَا عَلَى كِتَابِ اللَّهِ ... (استبصار/1/90))
به بيان ديگر، براي تشخيص صحت و درستي يك حديث بايد آن را با كتاب الله مقايسه كرد. در اين مقايسه كردن آيا كتاب الله را ميفهميد و مقايسه ميكنيد يا نه؟ اگر نميفهميد كه مقايسه كردن ندارد. هرجا مقايسه كردن بود، يعني اينكه ميتوانيد از اين مقايسه تشخيص دهيد كه توان فهم قرآن را داريد.
3 ـ نظريه سوم يا نظريه مختار این است که قرآن داراي ظهور و بطوني است كه حداقل فهم را همه از قرآن دارند ولي حداكثر فهم مختص است. «كتاب الله عز و جل علي اربعة اشياء علي العبارة و الاشارة و اللطائف و الحقائق؛ فالعبارة للعوام و الاشارة للخواص واللطائف للاولياء و الحقائق للانبياء» (بحارالأنوار/75/278)
قرآن مجلسي براي پذيرايي است، هركسي كه وارد مجلس شود، پذيرايي ميشود منتها به انتخاب خودش متناسب با حال و روز و درك و فهم خودش براي پذيرايياش انتخاب ميكند و همانطور نيز پذيرايي ميشود.
يك درجه فهم قرآن كه فهم عبارت و ظهورات قرآن است، عمومي است. يك درجه فهم ديگر خصوصي است ولي خصوصي كه نسبت به اين عموم كم است اما نسبت به گروههاي بعدي زياد است. درجه بعدي به اولياء ميرسد. اولياء نه فقط خاندان پيامبر عليهم السلام، بلكه هركسي كه در فكر و عمل ولايت پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) را بپذيرد و بين ميل خودش و نظر پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم )، نظر پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) را انتخاب كند. «ما كان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضي الله و رسوله امراً ان يكون لهم الخيرة من امرهم»(احزاب/36) اين نشان بهرهمندي از ولايت پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) است.
معیت انسان ها
چندنكته يا نمونه و مصداق در مورد اينكه انسانها با چه كساني ميتوانند همراه باشند :
معيت مورد تقاضاي مؤمنان و انسانهاي مؤمن از خدا اين است كه ما ميخواهيم همراه باشيم. همراه چه كسي؟ «ربنا آمنا بما انزلت» اين قدم اول، «و اتبعنا الرسول» (سوره آل عمران آيه 53)اين هم قدم دوم . معيت از اينجا به بعد است.
معيت آنهم مخصوصاً با اين جمله كه «و اكتبنا مع الشاهدين» يعني خدايا ما را با شاهدان قرار بده و همراهي با آنان را نصيب ما كن، سه مقدمه دارد، اولاً مربوب ومملوک خدا بودن ثانیأايمان و ثالثاً عمل به مقتضاي ايمان كه تبعيت رسول است(اگر چنين شد همراهي هست).
شاهدکیست ؟
شاهد آن است كه نسبت به ديگران حضور دارد آگاه است، احاطه دارد. سلطه به معناي همين حضور و آگاهي، نه به معناي سلطه مثلاً دنيايي و مادي و مانند اينها اگر چه هرگاه حضور باشد سلطه مادي و ماواراء مادي هم خواهد بود و شاهد به كسي گويند كه نسبت به جمعي يا درجاتي يا مراتبي از هستي احاطه دارد. مادون خود را ميبيندومعنايش اين است كه شاهد به كسي گويند كه مافوق ديگران قرار گرفته است.
( منظوراز فوق بودن فوق بودن عرفي و عادي، رسمي و مانند آن نيست يعني كسي كه در دنيا رئيس فلان جاست، اين را شاهد نميگويند.اين مافوق نيست بلكه هم عرض ديگران است ولي در اعتبارذهنی مافوق قرار گرفته) كساني كه فوقيت حقيقي دارند يعني در وجودشان يا در حضورشان نسبت به ديگران احاطه و برتري دارند. ديگران زيرمجموعه آنها هستند ديگران جزء مجموعه انديشهها و علم و خواستهها و يا كششها يا ميلهاي آنها هستند اين را ميگويند «شاهد». پس يك معناي شاهد كه از معناي لغوي آن بدست ميآيد عبارتست از: حضورحاضر.
شاهد از دیدگاه قرآن
درسوره احزاب آيه 45 خداوند می فرماید:«ان ارسلناك شاهداً و مبشراً و نذيراً » ای پيامبر، حبيب من تو شاهديهمچنان که در آيه 35 از سورهي آل عمران بيان شد. بعد از اينكه بندگان خدا گفتند «آمنا» يعني ايمان آورديم و تسليم هم هستيم سپس ميگويند «و اتبعنا الرسول» پيروي هم كرديم. پس آنگاه رسولت هر چه گفت ما اطاعت کردیم، حالا «و اكتبنا مع الشاهدين» ما را همراه شاهدان قرار بده. شاهد كيست؟ وقتي كسي از رسول خدا پيروي كرده است ميخواهد همراه چه كسي باشد، روشن است كه همراه با رسول خدا صلي الله عليه و آله.
مصداق تام و تمام شاهد حبیب خداست
شاهدش اين است كه «انا ارسلناك شاهداً و مبشراً و نذيرا» كه در اين آيه شاهد فقط پيامبر است و در جاي ديگر در سورة نساء آيه 41 ميفرمايد: «فكيف اذا جئنا من كل امه بشهيد» هر امتي يك شهيد دارد يك شاهد دارد «و جئنا بك علي هؤلاء شهيداً» رسول من، حبيب من، تو شاهد همه شهيدان هستي، انبياء شاهدند تو شاهد بر آنهايي، انبيا، محيط و مسلط و حاضر در همهجا نسبت به امت خويش هستند و تو نسبت به انبياء حاضر هستي. نسبت به آنها شاهدي.
امت حبیب خدا نیز شاهدند
در سورهي بقره آيه 143 ميفرمايد: «وكذلك جعلناكم امهً وسطاً لتكون شهداء علي الناس» امت پيغمبر هم شاهدند. خوب با توجه به سه آيه ذكر شده كه اول پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم را به عنوان شاهد معرفي كرد و در آيه دوم پيامبران ديگر را نيز شاهد و رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم را شاهد شاهدان و درآيه سوم امت پيامبر راشاهدان بر مردم قرار داد پس چنين نتيجه ميشود
كه امت پيامبر اگر حقيقتاً امت پيامبر باشند هم رديف پيامبران هستند. شاهدش را در روايات بيان ميكند. در برخي روايات آمده است 12 نفر و در برخي روايات آمده 30 نفر از انبياء بعد از اينكه رسالات را انجام دادند نبوتشان را انجام دادند و به كمال خودشان دست پيدا كردند تقاضا دعاي آخرشان اين بود كه «خدايا ما را از امت حبيبت قرار بده».
بعضي به تصريح گفتهاند و در برخي از آيات قرآن هم به طور غير صريح آمده است. روايتي ذيل اين آيه كريمه از امير المؤمنين عليه السلام و الصلاه (كه البته نكته دقيقي است ولي به عنوان اهم مصاديق و كاملترين آنها) نقل شده است كه فرمودند در آيه «و كذلك جعلناكم امه وسطاً لتكون شهداء علي الناس» منظور از شهدا این است که ما ميخواهيم امت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را شاهد بر همه عالم و آدم قرار دهیم. پيامبر صلي الله عليه و آله شاهد بر ماست. پس تامترين مصداق از شاهد، پيامبر صلي الله عليه و آله و پس از او خاندان ايشان «صلوات الله عليهم اجمعين» بعد از آن انبياء و درجات پايينتر صديقين می باشند. شهداي در راه خدا چه شهدايي كه به موت ارادي و اختياري به شهادت رسيده باشند و چه آن كساني كه به موت طبيعي به شهادت رسيده باشند و چه آن كساني كه به موت اضطراري به شهادت رسيدهاند(با تفاوتي که دراین سه نوع شهادت وجود دارد ) همه شاهدند و همچنين صالحين هر كدام با درجه خاصي که دارند شاهدند. حالا در اين آيه كريمه در سوره آل عمران كه ابتدا براي معيت گفتيم مؤمنان پس از سير عملي تقاضاي همراهي با شاهد را دارند. شهادتي كه امكان پذير است اين است كه شهادت و همراهي معيت با خدا امكانپذير نيست ولي همراهي و معيت با پيامبر صلوات الله و سلامه عليه و انبياء پايينتر از او و اولياء كمتر از او امكانپذير است منتهي اين تا واقع شود و به فعليت برسد بسيار راه رفتن، كاركردن، فعاليت كردن و حاصلش اينكه يك عمر بندگي لازم است، بندگي او.
سه شرط اساسی برای معیت
همين آيه كريمه فرموده است كه «ربنا» واین يك شرط است، در همين آيه كريمه( البته با استفاده از روايات ولي بيشتر تكيه برهمين آيه كريمه است )منظور از شرط اول(یعنی کلمه"ربنا") خود را مملوك خدا دانستن و این بهترين معنا براي رب «مالك» است.
اول اين بندگي را بايد بفهمیم و دوم «آمنا» که نكته لطيفي در آن نهفته است.گوینده این کلمه كسي است كه ربوبيت را فهم کرده و عبوديت خود را يافته است،معنای دیگر آمنا چيست؟"آمنا" تقرير و تثبيت است . به صورت مثال بيان كنم، گاهي چنين است كه در شب تاريك هوا ابري است تاريكي در تاريكي است ولي چون هوا ابري است باروشنایی رعد و برق يك لحظه جایی را ميبينم. ديدني كه در «ربنا» ميتوان ديد یک لحظه است ولي اگر بخواهيم تثبيتش كنيم(باآن يك لحظه آدم به جايي نميرسد)حتمأ بايد تقرير و تثبيت و ادامه و پيوستگي باشد. بایدآن نگاه اول را ادمه بدهيم.
اين مثالهايي است كه معمولاً ميزنند البته ميشود مثالهاي ديگر هم زد ولي حالا اگر يكي از آنها را نيز در نظر داشته باشيد كفايت ميكند. مثلاً كرم ابريشم را نگاه كنيد، يا جوجهاي كه داخل تخم مرغ قرار دارد ميخواهد بيرون بيايد، چه ميكند؟ بالاخره سختي دارد. اينها اصلاً تولدي حساب نميشود،بااين همه سختي داردولی تولدهاي حقيقي سختيهايش به مراتب بيشتر است و تولدهاي حقيقي فقط به وسیله ايمان انجام ميشود.
«ربنا» تو مالكي و ما مملوك. دوم اينكه پيامدهاي اين مالكيت و مملوكيت را قبول دارم «آمنا» اين هم شرط دوم. روانتر بيان كنم "ربنا" ديديم و شيفته شديم و پس از ديدن آمديم .این دو شرط اساسی است. نه اينكه هميشه كنار خيابان بايستيم. راهپيمايي را تماشا كنيم. نخست راهپيمایی را ديديم و آنگاه وارد شديم. البته خوشا به حال كساني كه نديده وارد ميشوند، تعداد این گونه افراد اندک است. اينها آغاز گرانند، اينها امامانند و ديگران همه پيرو آنها هستند ولي اگر نشد، ديديم وارد شديم، به جمع پيوستيم، به حلقه پيوستيم اينهم «آمنا بما انزلت»وشرط سوم که باز هم جنبه تثبیتی داردجمله «واتبعنا الرسول»است . ضمن اينكه ميگوييم سه تا است ولي يك حقيقت بيشتر نيست. ضمن اينكه وارد شديم و آمديم راه را هم همراه شما پيموديم نه اينكه بياييم در مجلس شما ذكر بگوييم، تعريف كنيم و خوش باشيم بلکه ديديم شما راو آمديم در گروه شما به همراه هم حركت كرديم حال كه چنين شد «واكتبنا مع الشاهدين» وقت دعا هم اينجاست و این درخواست معیت با شاهدان است. دعايي را كه معمولاً زود به ثمر مينشيند بعد از عمل است ولي دعايي كه زمينه عمل را فراهم ميكند قبل از عمل است.
خوب اين يك معيت، معيت با شاهدان ولي به تقاضاي انسانها و به تقاضاي مؤمنان .هرچند از ابتدا بدون وجود و حضور شاهدان حتی نمی توان"ربنا"و" آمنا"و"اتبعنا" گفت.بنابراین از ابتدا قابلیت معیت بوده وسپس فعلیت می یابد.
اولين سؤالي را كه ميتوان در اين زمينه مطرح نمود، اين است كه آيا قرآن براي همه قابل فهم ميباشد يا خير؟ در پاسخ به اين سؤال ميتوان به دو نظريه اشاره كرد:
1_مخاطبان قرآن عموم مردم نيستند، يعني قرآن براي همه مردم نازل نشده است. «من خوطب به»، گروه خاصي ميباشند. مخاطبان واقعي قرآن تنها پيامبر و خاندان ايشان عليهم السلام ميباشند كه قرآن را ميفهمند، درك ميكنند و طبعاً توانايي تفسير براي ديگران را نيز دارند. حال اگر برخي از صحابه و اصحاب سرّ هم اين توانايي را داشته باشند، اما به طور كلي عموم مردم مخاطب واقعي قرآن نيستند و چون تفسير قرآن مبتني بر فهم قرآن است، پس كسي كه فهم قرآن را ندارد يا توانايي فهم قرآن را ندارد، حق تفسير آن را نيز ندارد.
به نظر اين گروه، فهم و تفسير قرآن، ويژه پيامبر و خاندان پاك اوست و ديگران حق دارند اولاً، قرآن را بخوانند و تلاوت كنند؛ تلاوت و قرائت نه به معناي غور و انديشه و بررسي، بلكه تنها خواندن و سخنان قرآن را بر زبان آوردند. ثانياً، تفاسير مخاطبان واقعي قرآن را بخوانند و در مورد تفاسير آنها هم حق هيچگونه توضيح و تفسير و شرح و بررسي ندارند.
2 ـ نظر دوم اينكه، مخاطب قرآن عموم مردم هستند و همه مردم بايد در قرآن بينديشند و تدبر كنند. پس قرآن براي همه قابل فهم است و وقتي همه توانايي فهم قرآن را داشته باشند، طبعاً اجازه خواهند داشت فهمشان از قرآن را براي ديگران تعريف كنند.
اين نظريه دلايلي دارد كه عمدتاً استناد به خود آيات قرآن و نيز روايات خاندان پيامبر عليهم السلام دارد. به عنوان نمونه، آيه «افلا يتدبرون القرآن ام علي قلوب اقفالها»(محمد/24) بيان ميكند كه چرا آدميان در قرآن نميانديشند و تدبر نميكنند؟ آيا چنين نميكنند يا اينكه بر دلهاي آنان مُهر نهاده شده است؟
طبيعتاً اين بخش دوم را كسي نميپذيرد كه اگر كسي در قرآن تدبر نميكند، به خاطر مُهري است كه بر قلب وي نهاده شده است، زيرا خود بخود شامل مصاديق «ختم الله علي قلوبهم و علي سمعهم و علي ابصارهم غشاوة و لهم عذاب عظيم» (بقره/7) خواهد شد.
دليل ديگري كه مؤيد اين نظريه ميباشد، آياتي هستند كه تأكيد ميكند درباره قرآن و معارف مربوط به آن بايد انديشه، فكر و تدبر روا داشت. در برخي موارد، تفكر در قرآن يا تفكر در عالم هستي ـ كه يكي از روشنترين و بزرگترين مصاديق عالم هستي، قرآن است ـ ويژه انسانهاي صاحب عقل و انديشه است. همچنين دو دسته از احاديث و روايات براي استناد اين گروه بيان شده است.
يك دسته از احاديث و روايات توصيه ميكنند در مواردي كه دچار فتنههاي فكري شُديد، به گونهاي كه توان يافتن حق را از ناحق نداشتيد، به قرآن مراجعه كنيد. (اذا التبست عليكم الفتن ...) (كافي/2/598)
اين مراجعه به قرآن تنها قرائت قرآن نيست، بلكه همراه آن تدبر و تفكر است، زيرا اين روايت حكايت از اين دارد كه ميتوان از قرآن راه را يافت. تشخيص دادن و فهميدن مبتني بر فهم قرآن است، پس بنابراين قرآن براي همگان قابل فهم است.
دسته ديگري از روايات و احاديث بيان ميدارد كه اگر دو روايت با يكديگر متناقضند، يكي از معيارهاي تراجيح يا ترجيح روايتي بر روايت ديگر، كتاب الله است. (فَأَعْرِضُوهُمَا عَلَى كِتَابِ اللَّهِ ... (استبصار/1/90))
به بيان ديگر، براي تشخيص صحت و درستي يك حديث بايد آن را با كتاب الله مقايسه كرد. در اين مقايسه كردن آيا كتاب الله را ميفهميد و مقايسه ميكنيد يا نه؟ اگر نميفهميد كه مقايسه كردن ندارد. هرجا مقايسه كردن بود، يعني اينكه ميتوانيد از اين مقايسه تشخيص دهيد كه توان فهم قرآن را داريد.
3 ـ نظريه سوم يا نظريه مختار این است که قرآن داراي ظهور و بطوني است كه حداقل فهم را همه از قرآن دارند ولي حداكثر فهم مختص است. «كتاب الله عز و جل علي اربعة اشياء علي العبارة و الاشارة و اللطائف و الحقائق؛ فالعبارة للعوام و الاشارة للخواص واللطائف للاولياء و الحقائق للانبياء» (بحارالأنوار/75/278)
قرآن مجلسي براي پذيرايي است، هركسي كه وارد مجلس شود، پذيرايي ميشود منتها به انتخاب خودش متناسب با حال و روز و درك و فهم خودش براي پذيرايياش انتخاب ميكند و همانطور نيز پذيرايي ميشود.
يك درجه فهم قرآن كه فهم عبارت و ظهورات قرآن است، عمومي است. يك درجه فهم ديگر خصوصي است ولي خصوصي كه نسبت به اين عموم كم است اما نسبت به گروههاي بعدي زياد است. درجه بعدي به اولياء ميرسد. اولياء نه فقط خاندان پيامبر عليهم السلام، بلكه هركسي كه در فكر و عمل ولايت پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) را بپذيرد و بين ميل خودش و نظر پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم )، نظر پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) را انتخاب كند. «ما كان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضي الله و رسوله امراً ان يكون لهم الخيرة من امرهم»(احزاب/36) اين نشان بهرهمندي از ولايت پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) است.
معیت انسان ها
چندنكته يا نمونه و مصداق در مورد اينكه انسانها با چه كساني ميتوانند همراه باشند :
معيت مورد تقاضاي مؤمنان و انسانهاي مؤمن از خدا اين است كه ما ميخواهيم همراه باشيم. همراه چه كسي؟ «ربنا آمنا بما انزلت» اين قدم اول، «و اتبعنا الرسول» (سوره آل عمران آيه 53)اين هم قدم دوم . معيت از اينجا به بعد است.
معيت آنهم مخصوصاً با اين جمله كه «و اكتبنا مع الشاهدين» يعني خدايا ما را با شاهدان قرار بده و همراهي با آنان را نصيب ما كن، سه مقدمه دارد، اولاً مربوب ومملوک خدا بودن ثانیأايمان و ثالثاً عمل به مقتضاي ايمان كه تبعيت رسول است(اگر چنين شد همراهي هست).
شاهدکیست ؟
شاهد آن است كه نسبت به ديگران حضور دارد آگاه است، احاطه دارد. سلطه به معناي همين حضور و آگاهي، نه به معناي سلطه مثلاً دنيايي و مادي و مانند اينها اگر چه هرگاه حضور باشد سلطه مادي و ماواراء مادي هم خواهد بود و شاهد به كسي گويند كه نسبت به جمعي يا درجاتي يا مراتبي از هستي احاطه دارد. مادون خود را ميبيندومعنايش اين است كه شاهد به كسي گويند كه مافوق ديگران قرار گرفته است.
( منظوراز فوق بودن فوق بودن عرفي و عادي، رسمي و مانند آن نيست يعني كسي كه در دنيا رئيس فلان جاست، اين را شاهد نميگويند.اين مافوق نيست بلكه هم عرض ديگران است ولي در اعتبارذهنی مافوق قرار گرفته) كساني كه فوقيت حقيقي دارند يعني در وجودشان يا در حضورشان نسبت به ديگران احاطه و برتري دارند. ديگران زيرمجموعه آنها هستند ديگران جزء مجموعه انديشهها و علم و خواستهها و يا كششها يا ميلهاي آنها هستند اين را ميگويند «شاهد». پس يك معناي شاهد كه از معناي لغوي آن بدست ميآيد عبارتست از: حضورحاضر.
شاهد از دیدگاه قرآن
درسوره احزاب آيه 45 خداوند می فرماید:«ان ارسلناك شاهداً و مبشراً و نذيراً » ای پيامبر، حبيب من تو شاهديهمچنان که در آيه 35 از سورهي آل عمران بيان شد. بعد از اينكه بندگان خدا گفتند «آمنا» يعني ايمان آورديم و تسليم هم هستيم سپس ميگويند «و اتبعنا الرسول» پيروي هم كرديم. پس آنگاه رسولت هر چه گفت ما اطاعت کردیم، حالا «و اكتبنا مع الشاهدين» ما را همراه شاهدان قرار بده. شاهد كيست؟ وقتي كسي از رسول خدا پيروي كرده است ميخواهد همراه چه كسي باشد، روشن است كه همراه با رسول خدا صلي الله عليه و آله.
مصداق تام و تمام شاهد حبیب خداست
شاهدش اين است كه «انا ارسلناك شاهداً و مبشراً و نذيرا» كه در اين آيه شاهد فقط پيامبر است و در جاي ديگر در سورة نساء آيه 41 ميفرمايد: «فكيف اذا جئنا من كل امه بشهيد» هر امتي يك شهيد دارد يك شاهد دارد «و جئنا بك علي هؤلاء شهيداً» رسول من، حبيب من، تو شاهد همه شهيدان هستي، انبياء شاهدند تو شاهد بر آنهايي، انبيا، محيط و مسلط و حاضر در همهجا نسبت به امت خويش هستند و تو نسبت به انبياء حاضر هستي. نسبت به آنها شاهدي.
امت حبیب خدا نیز شاهدند
در سورهي بقره آيه 143 ميفرمايد: «وكذلك جعلناكم امهً وسطاً لتكون شهداء علي الناس» امت پيغمبر هم شاهدند. خوب با توجه به سه آيه ذكر شده كه اول پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم را به عنوان شاهد معرفي كرد و در آيه دوم پيامبران ديگر را نيز شاهد و رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم را شاهد شاهدان و درآيه سوم امت پيامبر راشاهدان بر مردم قرار داد پس چنين نتيجه ميشود
كه امت پيامبر اگر حقيقتاً امت پيامبر باشند هم رديف پيامبران هستند. شاهدش را در روايات بيان ميكند. در برخي روايات آمده است 12 نفر و در برخي روايات آمده 30 نفر از انبياء بعد از اينكه رسالات را انجام دادند نبوتشان را انجام دادند و به كمال خودشان دست پيدا كردند تقاضا دعاي آخرشان اين بود كه «خدايا ما را از امت حبيبت قرار بده».
بعضي به تصريح گفتهاند و در برخي از آيات قرآن هم به طور غير صريح آمده است. روايتي ذيل اين آيه كريمه از امير المؤمنين عليه السلام و الصلاه (كه البته نكته دقيقي است ولي به عنوان اهم مصاديق و كاملترين آنها) نقل شده است كه فرمودند در آيه «و كذلك جعلناكم امه وسطاً لتكون شهداء علي الناس» منظور از شهدا این است که ما ميخواهيم امت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را شاهد بر همه عالم و آدم قرار دهیم. پيامبر صلي الله عليه و آله شاهد بر ماست. پس تامترين مصداق از شاهد، پيامبر صلي الله عليه و آله و پس از او خاندان ايشان «صلوات الله عليهم اجمعين» بعد از آن انبياء و درجات پايينتر صديقين می باشند. شهداي در راه خدا چه شهدايي كه به موت ارادي و اختياري به شهادت رسيده باشند و چه آن كساني كه به موت طبيعي به شهادت رسيده باشند و چه آن كساني كه به موت اضطراري به شهادت رسيدهاند(با تفاوتي که دراین سه نوع شهادت وجود دارد ) همه شاهدند و همچنين صالحين هر كدام با درجه خاصي که دارند شاهدند. حالا در اين آيه كريمه در سوره آل عمران كه ابتدا براي معيت گفتيم مؤمنان پس از سير عملي تقاضاي همراهي با شاهد را دارند. شهادتي كه امكان پذير است اين است كه شهادت و همراهي معيت با خدا امكانپذير نيست ولي همراهي و معيت با پيامبر صلوات الله و سلامه عليه و انبياء پايينتر از او و اولياء كمتر از او امكانپذير است منتهي اين تا واقع شود و به فعليت برسد بسيار راه رفتن، كاركردن، فعاليت كردن و حاصلش اينكه يك عمر بندگي لازم است، بندگي او.
سه شرط اساسی برای معیت
همين آيه كريمه فرموده است كه «ربنا» واین يك شرط است، در همين آيه كريمه( البته با استفاده از روايات ولي بيشتر تكيه برهمين آيه كريمه است )منظور از شرط اول(یعنی کلمه"ربنا") خود را مملوك خدا دانستن و این بهترين معنا براي رب «مالك» است.
اول اين بندگي را بايد بفهمیم و دوم «آمنا» که نكته لطيفي در آن نهفته است.گوینده این کلمه كسي است كه ربوبيت را فهم کرده و عبوديت خود را يافته است،معنای دیگر آمنا چيست؟"آمنا" تقرير و تثبيت است . به صورت مثال بيان كنم، گاهي چنين است كه در شب تاريك هوا ابري است تاريكي در تاريكي است ولي چون هوا ابري است باروشنایی رعد و برق يك لحظه جایی را ميبينم. ديدني كه در «ربنا» ميتوان ديد یک لحظه است ولي اگر بخواهيم تثبيتش كنيم(باآن يك لحظه آدم به جايي نميرسد)حتمأ بايد تقرير و تثبيت و ادامه و پيوستگي باشد. بایدآن نگاه اول را ادمه بدهيم.
اين مثالهايي است كه معمولاً ميزنند البته ميشود مثالهاي ديگر هم زد ولي حالا اگر يكي از آنها را نيز در نظر داشته باشيد كفايت ميكند. مثلاً كرم ابريشم را نگاه كنيد، يا جوجهاي كه داخل تخم مرغ قرار دارد ميخواهد بيرون بيايد، چه ميكند؟ بالاخره سختي دارد. اينها اصلاً تولدي حساب نميشود،بااين همه سختي داردولی تولدهاي حقيقي سختيهايش به مراتب بيشتر است و تولدهاي حقيقي فقط به وسیله ايمان انجام ميشود.
«ربنا» تو مالكي و ما مملوك. دوم اينكه پيامدهاي اين مالكيت و مملوكيت را قبول دارم «آمنا» اين هم شرط دوم. روانتر بيان كنم "ربنا" ديديم و شيفته شديم و پس از ديدن آمديم .این دو شرط اساسی است. نه اينكه هميشه كنار خيابان بايستيم. راهپيمايي را تماشا كنيم. نخست راهپيمایی را ديديم و آنگاه وارد شديم. البته خوشا به حال كساني كه نديده وارد ميشوند، تعداد این گونه افراد اندک است. اينها آغاز گرانند، اينها امامانند و ديگران همه پيرو آنها هستند ولي اگر نشد، ديديم وارد شديم، به جمع پيوستيم، به حلقه پيوستيم اينهم «آمنا بما انزلت»وشرط سوم که باز هم جنبه تثبیتی داردجمله «واتبعنا الرسول»است . ضمن اينكه ميگوييم سه تا است ولي يك حقيقت بيشتر نيست. ضمن اينكه وارد شديم و آمديم راه را هم همراه شما پيموديم نه اينكه بياييم در مجلس شما ذكر بگوييم، تعريف كنيم و خوش باشيم بلکه ديديم شما راو آمديم در گروه شما به همراه هم حركت كرديم حال كه چنين شد «واكتبنا مع الشاهدين» وقت دعا هم اينجاست و این درخواست معیت با شاهدان است. دعايي را كه معمولاً زود به ثمر مينشيند بعد از عمل است ولي دعايي كه زمينه عمل را فراهم ميكند قبل از عمل است.
خوب اين يك معيت، معيت با شاهدان ولي به تقاضاي انسانها و به تقاضاي مؤمنان .هرچند از ابتدا بدون وجود و حضور شاهدان حتی نمی توان"ربنا"و" آمنا"و"اتبعنا" گفت.بنابراین از ابتدا قابلیت معیت بوده وسپس فعلیت می یابد.