پذيرفتن ولايت ولي الهي
پذيرفتن ولايت ولي الهي به چه معناست؟
ذكر اين نكته مهم است كه ولايت الهي را قبول داشتن، بدين معنا نيست كه بداند، خليفه اول كيست، دوم كيست، هشتم و نهم كيست و نيز نه اينكه بداند، هر كدام از خاندان پاك پيامبر، در چه روزي متولد شده و در چه روزي از دنيا رفتهاند. اينها بد نيست اما سبب نميشود كه ماهيت يك شيء را تغيير بدهد، حقيقت شيء را چنان منقلب سازد كه اگر ديگري كه فاقد آن است، آن عمل را انجام دهد، بيخاصيت و فاقد نتيجه لازم باشد. اما اگر كس ديگري كه داراي آن فهم و بينش است، همان عمل را انجام دهد، بلكه بسيار كمتر از آنرا، چنان حظ و بهرهاي داشته باشد كه اگر به همه عالم تقسيم كنند، همگان به آرامش و آسودگي و اطمينان نفس دست پيدا ميكنند. حضرت امام خميني –رضوان الله تعالي عليه- در كتاب آداب الصلوة روايتي را از حضرت ختمي مرتبت –صلوات الله عليه- نقل ميكند كه ميفرمايند:«جمعي در قيامت به شكل احمقترين حيوان، محشور ميشوند، سر ايشان مشابه آن حيوان و اندامشان سالم است. اندام سالم، حكايت از سلامت در عمل دارد عمل درست است اما در عين حال، مبتني بر درك و فهم نيست، برخاسته از حماقت و كودني است. اينها دو گروهند:
1- آنان كه به هنگام نماز، رو به قبله ميايستند اما رو به سوي قبله حقيقي نميكنند. پرسيدند كه قبله حقيقي كدام است؟ حضرت فرمود: قبله حقيقي وجود مبارك اميرمؤمنان –صلوات الله و سلامه عليه- است.
2- كساني كه در اعمال و رفتارشان، از امام جماعت خويش جلوتر و پيشتر حركت ميكنند. اگر كسي درنماز، چند ثانيه جلوتر و سريعتر از امام حركت كند، چنين است، پس حال كسي كه در نوع رفتارها و زندگياش، بسيار بيشتر از امام سبقت ميگيرد، چگونه خواهد بود؟ بنابراين، نشان حسن تام و تمام، توجه به ولي خداست. براي چنين كسي كه صاحب حسن و جمال و كمال است، از خوشيها و آسودگيها چه بهرهاي حاصل ميشود؟هيچ بلكه «اشتد بلائه» بلا و رنج و مصيبت وي شدت ميگيرد و غم و اندوهش فزوني مييابد، چنانكه بايد غم و غصهاش را شبانه و در تنهايي خويش با خداي خود شكوه كند.
ذكر اين نكته مهم است كه ولايت الهي را قبول داشتن، بدين معنا نيست كه بداند، خليفه اول كيست، دوم كيست، هشتم و نهم كيست و نيز نه اينكه بداند، هر كدام از خاندان پاك پيامبر، در چه روزي متولد شده و در چه روزي از دنيا رفتهاند. اينها بد نيست اما سبب نميشود كه ماهيت يك شيء را تغيير بدهد، حقيقت شيء را چنان منقلب سازد كه اگر ديگري كه فاقد آن است، آن عمل را انجام دهد، بيخاصيت و فاقد نتيجه لازم باشد. اما اگر كس ديگري كه داراي آن فهم و بينش است، همان عمل را انجام دهد، بلكه بسيار كمتر از آنرا، چنان حظ و بهرهاي داشته باشد كه اگر به همه عالم تقسيم كنند، همگان به آرامش و آسودگي و اطمينان نفس دست پيدا ميكنند. حضرت امام خميني –رضوان الله تعالي عليه- در كتاب آداب الصلوة روايتي را از حضرت ختمي مرتبت –صلوات الله عليه- نقل ميكند كه ميفرمايند:«جمعي در قيامت به شكل احمقترين حيوان، محشور ميشوند، سر ايشان مشابه آن حيوان و اندامشان سالم است. اندام سالم، حكايت از سلامت در عمل دارد عمل درست است اما در عين حال، مبتني بر درك و فهم نيست، برخاسته از حماقت و كودني است. اينها دو گروهند:
1- آنان كه به هنگام نماز، رو به قبله ميايستند اما رو به سوي قبله حقيقي نميكنند. پرسيدند كه قبله حقيقي كدام است؟ حضرت فرمود: قبله حقيقي وجود مبارك اميرمؤمنان –صلوات الله و سلامه عليه- است.
2- كساني كه در اعمال و رفتارشان، از امام جماعت خويش جلوتر و پيشتر حركت ميكنند. اگر كسي درنماز، چند ثانيه جلوتر و سريعتر از امام حركت كند، چنين است، پس حال كسي كه در نوع رفتارها و زندگياش، بسيار بيشتر از امام سبقت ميگيرد، چگونه خواهد بود؟ بنابراين، نشان حسن تام و تمام، توجه به ولي خداست. براي چنين كسي كه صاحب حسن و جمال و كمال است، از خوشيها و آسودگيها چه بهرهاي حاصل ميشود؟هيچ بلكه «اشتد بلائه» بلا و رنج و مصيبت وي شدت ميگيرد و غم و اندوهش فزوني مييابد، چنانكه بايد غم و غصهاش را شبانه و در تنهايي خويش با خداي خود شكوه كند.
رنج و درد اميرالمؤمنين –عليه الصلوة والسلام- اندوه گمراهي خلق خداست
در روايات آمده است كه اميرمؤمنان، شبها در نخلستانهاي اطراف شهر، سر در چاه ميكرد و به ناله و شكوه و مناجات ميپرداخت. در معناي سطحي و عرفي چنين است كه آن بزرگوار از شدت رنج و ناراحتي از غصب خلافت، با چاه آب درد دل ميكند. اما بايد ديد اصلاَ اينكار عاقلانه است كه آن را به ولي كامل الهي نسبت ميدهند؟ زبان عربي نيز مانند زبان فارسي، داراي كنايهها و استعارههايي است. چنانچه براي احوالپرسي، در زبان فارسي پرسيده ميشود: «دماغت چاق است؟» و اين به معني فربهي بيني شخص نيست و معناي ديگري دارد تعبير عرفي و ساده اين سخن چنين است كه ايشان از مصايبي كه امت برايشان به وجود آوردند، از قبيل غصب خلافت، تجاوز به حريم و خانه آن حضرت، ضرب و شتم همسر ايشان و دختر پيامبر، سر در چاه ميگذاشت و با چاه درد دل ميكرد تا چاه غمخوار او باشد. اين كوتاهترين فهمي است كه ميتوان در اين زمينه بيان كرد وجود مبارك اميرالمؤمنين –عليه السلام- اسدالله غالب است يعني مظهر تمام و كمال جلال الهي است آنچنان جلال و هيبت الهي، در وجود مقدسش تجلي يافته كه در مجموعه عالم هستي، مثل و مانند ندارد. اما به همان ميزان و بلكه بيشتر جمال خداي متعال در ايشان ظهور يافته است به طوري كه خلق خدا از ايشان جز جمال نميبينند. اين جلوه جلاليه اگر به صورت منفرد ظهور و بروز پيدا كند، نه فقط امت اسلام كه همه خلق عالم نيز، توان رويارويي و مقابله با او را نخواهند داشت. آن هنگام كه خلافت حضرتش را آشكارا و به ظلم غصب كردند به اتفاق حضرت فاطمه –سلام الله عليها- بر در خانه تك تك ايشان رفته و عهد وپيمان و بيعت خويش را يادآور شدند. ايشان نه به حكومت و حاكميت و نه به هدايتي كه ممكن بود از اين طريق براي ديگران حاصل شود، دل بسته بودند. اگرچه حكومت حق مسلم ايشان بود، نه به اين خاطر كه استحقاق آنرا داشتند بلكه بدين جهت كه ايشان خود مقسّم حكومتهاي عالم است. «و ما ننزله الا بقدر معلوم» همه قدرت و توانايي و نيروي هستي در ايشان جمع است. چنين نبود كه امير-صلوات الله عليه- به گمان تعداد اندك ياران خويش از بازستاندن حق خود، عقب نشست. اين بر اساس ظاهر است ايشان موظف و مكلف به انجام امور، بر طبق ظاهر شريعت بودند. رعايت ظاهر شريعت، يعني انجام اموري كه خلق خدا توانايي پيروي- اطاعت و تأسي كردن به ايشان را در آن امور داشته باشند والاَ اگر ايشان كارهاي خارق العاده انجام ميدادند، خلق خدا محو تماشايشان شده و داستانها و قصههاي ايشان را سينه به سينه به يكديگر منتقل كرده، اما زبان حال ايشان چنين بود كه «قربانشان برويم، آنها توانايي داشتند و انجام دادند، ما نداريم و نميكنيم».
غم و غصه اميرمؤمنان در نيمه شبها، اين نبود كه خلافت را بردند و خانه را آتش زدند و زهراي مرضيه –سلام الله عليها- را به شهادت رساندند، اينها براي خاندان پيامبر، مصيبت و رنجشي به حساب نميآيد. مهمترين عامل رنجش و اندوه ايشان، اين است كه مظاهر خلق – بندگان خدا – را ميبينند كه چطور با ميل و اختيار و انتخاب و با چه سرعتي به سوي جلال الهي ميشتابند، در حاليكه تاب و تحمل آنرا ندارند. اين مانند اندوه پيامبر عزيز اسلام است كه در موضع پس از جنگ، زماني كه اسراي كفار را با دست و پاي بسته ميآوردند، اشك در چشمان مباركشان حلقه زد و فرمود: «چه بد امتي كه بايد به زور به بهشتشان ببريم». خاندان پيامبر غم دنيايي به اين معنا كه اكثر خلق خدا دارند، نداشتند.
سرور و شادي اوليا خدا و خاندان پاك پيامبر در «رضاً برضاك» است
در احوالات سيد و سالار شهيدان، حضرت حسين بن علي- صلوات الله عليه- آمده است كه در روز عاشورا، در آن آخرين لحظات حيات، صورتي چنان برافروخته، روشن و نوراني داشت، كه گويي بهترين ساعات عمرش را ميگذراند و حقاً نيز چنين بود. چه حالي بهتر و خوشتر از حال رضا است اين سرور و شادماني است كه اگر به خلق خدا تقسيم كنند، همه به سکر ابدي فرو ميروند.دوستي و محبت اهل بيت عصمت و طهارت، آمادگي براي فقر وبلا ميطلبد.
امام صادق عليه السلام ميفرمايد: « من احبنا اهل البيت فليستَعِّد للفقر جلبابا» هر كس ما را دوست ميدارد، خود را براي سختي و فقر آماده كند. جلباب به معني لباسي است كه وقتي پوشيده ميشود، تمام بدن را مخفي ميكند يعني هر كس محبت ايشان را در دل دارد، لباس فقر را يكپارچه برتن كند. گويي بلاها و رنجها و سختيها او را پوشانيده و محاط كردهاند. محبت خاندان پيامبر و نشان ايمان به ولايت ايشان، با همين نكته معلوم ميشود. در ادامه بايد اشاره كرد « و من سخف ايمانه و ضعف عمله قله بلائُهُ» كسي كه ايمان وي سخيف و پست است و بدون فكر و انديشه و عمل خالصانه و صادقانه، بدست آمده است و در نتيجه از اينچنين ايماني عمل ضعيف و فرومايه حاصل ميشود. صاحب چنين عملي و ايماني از بلا بهره اندكي دارد.
در روايات آمده است كه اميرمؤمنان، شبها در نخلستانهاي اطراف شهر، سر در چاه ميكرد و به ناله و شكوه و مناجات ميپرداخت. در معناي سطحي و عرفي چنين است كه آن بزرگوار از شدت رنج و ناراحتي از غصب خلافت، با چاه آب درد دل ميكند. اما بايد ديد اصلاَ اينكار عاقلانه است كه آن را به ولي كامل الهي نسبت ميدهند؟ زبان عربي نيز مانند زبان فارسي، داراي كنايهها و استعارههايي است. چنانچه براي احوالپرسي، در زبان فارسي پرسيده ميشود: «دماغت چاق است؟» و اين به معني فربهي بيني شخص نيست و معناي ديگري دارد تعبير عرفي و ساده اين سخن چنين است كه ايشان از مصايبي كه امت برايشان به وجود آوردند، از قبيل غصب خلافت، تجاوز به حريم و خانه آن حضرت، ضرب و شتم همسر ايشان و دختر پيامبر، سر در چاه ميگذاشت و با چاه درد دل ميكرد تا چاه غمخوار او باشد. اين كوتاهترين فهمي است كه ميتوان در اين زمينه بيان كرد وجود مبارك اميرالمؤمنين –عليه السلام- اسدالله غالب است يعني مظهر تمام و كمال جلال الهي است آنچنان جلال و هيبت الهي، در وجود مقدسش تجلي يافته كه در مجموعه عالم هستي، مثل و مانند ندارد. اما به همان ميزان و بلكه بيشتر جمال خداي متعال در ايشان ظهور يافته است به طوري كه خلق خدا از ايشان جز جمال نميبينند. اين جلوه جلاليه اگر به صورت منفرد ظهور و بروز پيدا كند، نه فقط امت اسلام كه همه خلق عالم نيز، توان رويارويي و مقابله با او را نخواهند داشت. آن هنگام كه خلافت حضرتش را آشكارا و به ظلم غصب كردند به اتفاق حضرت فاطمه –سلام الله عليها- بر در خانه تك تك ايشان رفته و عهد وپيمان و بيعت خويش را يادآور شدند. ايشان نه به حكومت و حاكميت و نه به هدايتي كه ممكن بود از اين طريق براي ديگران حاصل شود، دل بسته بودند. اگرچه حكومت حق مسلم ايشان بود، نه به اين خاطر كه استحقاق آنرا داشتند بلكه بدين جهت كه ايشان خود مقسّم حكومتهاي عالم است. «و ما ننزله الا بقدر معلوم» همه قدرت و توانايي و نيروي هستي در ايشان جمع است. چنين نبود كه امير-صلوات الله عليه- به گمان تعداد اندك ياران خويش از بازستاندن حق خود، عقب نشست. اين بر اساس ظاهر است ايشان موظف و مكلف به انجام امور، بر طبق ظاهر شريعت بودند. رعايت ظاهر شريعت، يعني انجام اموري كه خلق خدا توانايي پيروي- اطاعت و تأسي كردن به ايشان را در آن امور داشته باشند والاَ اگر ايشان كارهاي خارق العاده انجام ميدادند، خلق خدا محو تماشايشان شده و داستانها و قصههاي ايشان را سينه به سينه به يكديگر منتقل كرده، اما زبان حال ايشان چنين بود كه «قربانشان برويم، آنها توانايي داشتند و انجام دادند، ما نداريم و نميكنيم».
غم و غصه اميرمؤمنان در نيمه شبها، اين نبود كه خلافت را بردند و خانه را آتش زدند و زهراي مرضيه –سلام الله عليها- را به شهادت رساندند، اينها براي خاندان پيامبر، مصيبت و رنجشي به حساب نميآيد. مهمترين عامل رنجش و اندوه ايشان، اين است كه مظاهر خلق – بندگان خدا – را ميبينند كه چطور با ميل و اختيار و انتخاب و با چه سرعتي به سوي جلال الهي ميشتابند، در حاليكه تاب و تحمل آنرا ندارند. اين مانند اندوه پيامبر عزيز اسلام است كه در موضع پس از جنگ، زماني كه اسراي كفار را با دست و پاي بسته ميآوردند، اشك در چشمان مباركشان حلقه زد و فرمود: «چه بد امتي كه بايد به زور به بهشتشان ببريم». خاندان پيامبر غم دنيايي به اين معنا كه اكثر خلق خدا دارند، نداشتند.
سرور و شادي اوليا خدا و خاندان پاك پيامبر در «رضاً برضاك» است
در احوالات سيد و سالار شهيدان، حضرت حسين بن علي- صلوات الله عليه- آمده است كه در روز عاشورا، در آن آخرين لحظات حيات، صورتي چنان برافروخته، روشن و نوراني داشت، كه گويي بهترين ساعات عمرش را ميگذراند و حقاً نيز چنين بود. چه حالي بهتر و خوشتر از حال رضا است اين سرور و شادماني است كه اگر به خلق خدا تقسيم كنند، همه به سکر ابدي فرو ميروند.دوستي و محبت اهل بيت عصمت و طهارت، آمادگي براي فقر وبلا ميطلبد.
امام صادق عليه السلام ميفرمايد: « من احبنا اهل البيت فليستَعِّد للفقر جلبابا» هر كس ما را دوست ميدارد، خود را براي سختي و فقر آماده كند. جلباب به معني لباسي است كه وقتي پوشيده ميشود، تمام بدن را مخفي ميكند يعني هر كس محبت ايشان را در دل دارد، لباس فقر را يكپارچه برتن كند. گويي بلاها و رنجها و سختيها او را پوشانيده و محاط كردهاند. محبت خاندان پيامبر و نشان ايمان به ولايت ايشان، با همين نكته معلوم ميشود. در ادامه بايد اشاره كرد « و من سخف ايمانه و ضعف عمله قله بلائُهُ» كسي كه ايمان وي سخيف و پست است و بدون فكر و انديشه و عمل خالصانه و صادقانه، بدست آمده است و در نتيجه از اينچنين ايماني عمل ضعيف و فرومايه حاصل ميشود. صاحب چنين عملي و ايماني از بلا بهره اندكي دارد.