کیفیت سخنان اولياء خدا
در مطالعه احاديث و كلمات معصومين – عليهم السلام – بايد به دو نكته توجه داشت:
1- تك تك سخنان و كلمات اولياء خدا، كلمات كليدي است كه از اظهار و بيان آن مقصد ويژه اي دارند و نمي توان سخنان اولياء خدا، به خصوص خاتم اولياء حضرت اميرمومنان – صلوات الله و سلامه عليه- را با سخنان افراد معمولي مقايسه كرد.
همچنان كه در كلمات قرآن و احاديث قدسي، هيچ گزارهاي قابل حذف و جايگزين كردن نيست، سخنان اولياء خدا نيز چنين است. مگر در مواردي كه مخاطب اين سخنان عامه خلق اند. يعني افرادي كه در معارف الهي متبحر و عميق نيستند. صد البته كه اين سخنان براي ايشان بسيار مفيد و راه گشا است، اما امكان تبديل به احسن وجود دارد.
شناخت مخاطب كلام اولياء خدا مهم است
2 - توجه به راوي حديث و مخاطب كلام اولياء خدا، در فهم معارف دين بسيار مهم و خطير است. زيرا آنان همه چيز را براي همه كس نميگويند. و براي هر فرد متناسب با حال و مقام فرد سخن ميگويند. مخاطب ويژه و استثنايي، مخاطبي است كه مانند همام (مخاطب امام عليه السلام در خطبه متقين) ، آنگاه كه حق را ميشنود، دچار عشوه و صعقه و مرگ ميشود. زير آنچه را كه امير مؤمنان به زبان ميآورد، گویی او با چشم مشاهده ميكند و معنا و محتواي سخن را در مييابد.
1- تك تك سخنان و كلمات اولياء خدا، كلمات كليدي است كه از اظهار و بيان آن مقصد ويژه اي دارند و نمي توان سخنان اولياء خدا، به خصوص خاتم اولياء حضرت اميرمومنان – صلوات الله و سلامه عليه- را با سخنان افراد معمولي مقايسه كرد.
همچنان كه در كلمات قرآن و احاديث قدسي، هيچ گزارهاي قابل حذف و جايگزين كردن نيست، سخنان اولياء خدا نيز چنين است. مگر در مواردي كه مخاطب اين سخنان عامه خلق اند. يعني افرادي كه در معارف الهي متبحر و عميق نيستند. صد البته كه اين سخنان براي ايشان بسيار مفيد و راه گشا است، اما امكان تبديل به احسن وجود دارد.
شناخت مخاطب كلام اولياء خدا مهم است
2 - توجه به راوي حديث و مخاطب كلام اولياء خدا، در فهم معارف دين بسيار مهم و خطير است. زيرا آنان همه چيز را براي همه كس نميگويند. و براي هر فرد متناسب با حال و مقام فرد سخن ميگويند. مخاطب ويژه و استثنايي، مخاطبي است كه مانند همام (مخاطب امام عليه السلام در خطبه متقين) ، آنگاه كه حق را ميشنود، دچار عشوه و صعقه و مرگ ميشود. زير آنچه را كه امير مؤمنان به زبان ميآورد، گویی او با چشم مشاهده ميكند و معنا و محتواي سخن را در مييابد.
در مطالعه احاديث و كلمات معصومين – عليهم السلام – بايد به دو نكته توجه داشت:
1- تك تك سخنان و كلمات اولياء خدا، كلمات كليدي است كه از اظهار و بيان آن مقصد ويژه اي دارند و نمي توان سخنان اولياء خدا، به خصوص خاتم اولياء حضرت اميرمومنان – صلوات الله و سلامه عليه- را با سخنان افراد معمولي مقايسه كرد .
همچنان كه در كلمات قرآن و احاديث قدسي، هيچ گزارهاي قابل حذف و جايگزين كردن نيست، سخنان اولياء خدا نيز چنين است. مگر در مواردي كه مخاطب اين سخنان عامه خلق اند. يعني افرادي كه در معارف الهي متبحر و عميق نيستند. صد البته كه اين سخنان براي ايشان بسيار مفيد و راه گشا است، اما امكان تبديل به احسن وجود دارد.
شناخت مخاطب كلام اولياء خدا مهم است
2 - توجه به راوي حديث و مخاطب كلام اولياء خدا، در فهم معارف دين بسيار مهم و خطير است زيرا آنان همه چيز را براي همه كس نميگويند. و براي هر فرد متناسب با حال و مقام فرد سخن ميگويند. مخاطب ويژه و استثنايي، مخاطبي است كه مانند همام (مخاطب امام عليه السلام در خطبه متقين)، آنگاه كه حق را ميشنود، دچار عشوه و صعقه و مرگ ميشود. زير آنچه را كه امير مؤمنان به زبان ميآورد گویی او با چشم مشاهده ميكند و معنا و محتواي سخن را در مييابد.
نتيجه آنكه اگر مخاطب، مخاطب ويژه بود، آن روايت قطعاً بيانگر اسرار و معارف الهي است كه كلمات آن جايگزين علي البدل ندارد. خطبه همام، از همين قسم است. بايد دانست كه دقت در تك تك اين كلمات لازم است. هرچند تمام آنچه را كه منظور و مقصور اميرالمومنين – صلوات الله و سلامه عليه – بوده است، بر ما آشكار نيست اما هركس در حد فهم و درك خود، ميتواند از اين سفره الهي بهره مند شود.
مغز و اسرار معارف الهي را در مناجاتهاي ائمه معصومين بايد جست
نقل كردهاند كه امام صادق – صلوات الله و سلامه عليه – در نماز به حالت بيهوشي افتاده، زمانيكه فراغت يافتند از ايشان پرسيدند سبب بيهوشي و غشوه ايشان چه بوده است آن حضرت فرمودند: در هنگام نماز وقتي به عبارت «اياك نعبد و اياك نستعين» رسيدم، آن عبارت را تكرار كردم، آنقدر تكرار كردم تا اين سخن را از زبان صاحب اصلي آن شنيدم وقتي شنيدم مدهوش شدم. سخن گفتن رب با عبد درجات متفاوتي دارد در مواردي، گوشي كه بشنود بار اول و آخرش خواهد بود، اما گاه صعقه و بيهوشي و گاه سكر و مستي در پي خواهد داشت و اين با حالات افراد عادي تفاوت عظيم دارد. مناجات در امت پيامبر – صلوات الله و سلامه عليه - ، هم به شكل مكالمه با محبوب است، چنانچه حضرت موسي داشته است و هم حضور و شهود است، آنچنان كه حضرت عيسي از آن بهرهمند بوده است. و هم فنا و هلاك و از بين رفتن خويش و ماندن اوست، آنچنان كه حضرت ختمي مرتبيت – صلوات الله و سلامه عليه – داشته است .لذا ائمه معصومين فرمودهاندكه مغز معارف و اسرار الهي را در مناجاتها و ادعيه جستجو كنيد. احاديث، خطبهها و نامهها داراي مخاطب خاص است و توان و فهم بهترين مخاطب نيز، حد و اندازه دارد. اما مخاطب مناجاتها و نجواها و ادعيه، ذات اقدس الهي است. بنابراين آداب و رسوم و حدود برداشته ميشود. بين دوستان ادب فرو ميافتد. اين كه در دعاها آمده است: خدايا اگر تو مرا با گناهانم مؤاخذه كني، من تو را به عفو و رحمتت مواخذه ميكنم از همين گونه است. در واقع شايد بتوان گفت مؤاخذهاي در كار نيست، عتاب و بازخواست در جايي اتفاق ميافتد كه عدالت حاكم باشد، نه محبت.
محبت تام و كامل در زمان حضرت حجت ميان انسانها برقرار ميشود
در آسماني كه شاهباز محبت بال گسترد، امكان ظهور عدالت نيست و آنان كه اين نكته را در مييابند، محبت را ترجيح ميدهند. به عنوان مثال اگر در خانواده عدالت برقرار باشد، هركس زحمت بيشتري ميكشد، از امكانات خانه سهم بيشتري ميبرد و حال آنكه تمامي رنجها و زحمتات برعهده پدر و مادر و نعمت و آسايش ها متوجه فرزندان است و اين با محبت سازگار است، نه عدالت.
ايجاد و بقاي همه عالم هستي، با محبت امكان پذير است. پس بايد با محبت خويش، زمينه دوام و بقاي ديگران را فراهم كرده و جرعه نوش جام محبت باشيم. خط كشي ها و مرز بندي ها در كار، اگر ظلم نباشد، عدالت است و عدالت از بزرگان نيست. محبت سزاوار بزرگان است و ميزان محبت به ميزان معرفت بستگي دارد هرچه معرفت بيشتر باشد، محبت بيشتر است.
در زمان ظهور حضرت حجت – صلوات الله و سلامه عليه و عجل الله تعالي فرجه الشريف - انسانها به درجهاي از فهم و معرفت ميرسند كه پيش از آن و بعد از آن نرسيده اندو نمي رسند، لذا محبت در جامعه حاكم است.به فرموده خاندان پيامبر – صلوات الله عليهم اجمعين – از نشانه هاي دوستي و اخوت كه در زمان حضرت حجت – صلوات الله و سلامه عليه - تحقق مييابد، اين است كه دوستان در جيب يكديگر برده، از مال و ساير نعمات يكيدگر به آساني استفاده ميكنند، بدون اينكه كسي ناراحت شود.
اين وجه الله الذي اليه يتوجه الاولياء
خداوند متعال در قرآن مجيد ميفرمايد:« واشرقت الارض بنور ربها » (زمر / 69) زمين به نور خدا روشن شده است «روشن شده است » يعني هستي يافته و به وجود آمده است. يعني خدا با نور خويش عالم را ايجاد كرده است؛ تاريكي يعني نيستي و عدم در دعاي شريف كميل، روشن كردن و ايجاد نمودن همه عالم هستي، به وجه رب، نسبت داده شده است « و بنور وجهك الذي اضاء له كل شي ء .»
منظور از وجه رب كيست؟
در پاسخ بايد توجه داشت كه در دعاي ندبه خطاب به وجود مقدس و نوراني امام زمان – صلوات الله و سلامه عليه – چنين عرضه ميشود: «اين وجه الله الذي اليه يتوجه الاولياء»؛يعني كجاست وجه خدايي كه اولياء به سمت و سوي او رو ميكنند. در رواياتي از ائمه معصومين – صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين – مخصوصاً اميرمؤمنان – صلوات الله و سلامه عليه – چنين بيان شده است كه: «نحن وجه الله اذي يتوجه اليه الاولياء» بنابراين منظور و مقصود از وجه خدا، خاندان پاك پيامبر – صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين – است .
نشان ولايت
كساني كه طالب و مشتاق امام زمان هستند، بايد خود را آماده سازند، زيرا رقيباني چون اولياء خدا، انبياء الهي , ملائكه مقرب و بندگان مخلص و صالح خدا دارند. حضرت حجت – صلوات الله و سلامه عليه – كسي است كه« اليه يتوجه الاولياء». زمينيان و آسمانيان در جستجوي ديدرا اويند پس بايد از ايشان سبقت جست.
اگر كسي بخواهد در جمع اولياء خدا باشد، بايد نشاني از ولايت اولياي خدا را با خود داشته باشد و آن نشان همانا، تسليم شدن و بنده بودن است. بنده، امر و نهي نميكند. آنهم امر و نهي به خدايي كه وقتي پيامبرش را به سوي فرعون ميفرستد، چنين با او ميگويد:با فرعون نرم و ملايم سخن بگو، مبادا درشتي سخن تو دل او را بشكند و يك قدم فرو افتد. بنده خرده فرمايش ندارد. چنين و چنان خواستن سخن كودكان است، نه سخن رهروان سالك.
اي آنكه ره به مشرب مقصود برده اي زين بحر قطرهاي به من خاكسار بخش
عالم هستي داراي ظاهر و باطني است. درون عالم ماده، عالمي است كه ماديتش كمتر است و درون درونش كمتر و همينطور به جايي ميرسدكه مبرا و منزه از هرگونه ماده ميگردد. اين مراتب از نظر عرفان، اين گونه بيان شده است .
1- عالم طبيعت ، 2- عالم نفس (باطن عالم طبع) ، 3- عالم قلب (باطن عالم نفس) ، 4- عالم روح (باطن عالم قلب)، 5- عالم سر، 6- عالم خفي، 7- عالم اخفي
به طور معمول، اهل سلوك اگر با سرعت سير نور حركت كنند، تا مرتبه روح خواهند رسيد. عالم روح،عالم كلي است كه حدو مرزها شكسته شده و شطحيات عرفاني مانند قول «انا الحق» «سبحاني ما اعظم شأني» ، «ليس في حيّتي سوي الله »در اين مرتبه رواست. آن كسي كه در مرتبه روح قرار دارد، هستي را در خويش ميبيند، حتي خانه كعبه را، لذا چنين ميگويد: برگرد من طواف كن كه نه كم از كعبه است، بلكه هزار كعبه به قدر من نيست.
اين مراتب اختصاص به انسان ندارد و همه موجودات داراي اين مراتب هستند. البته انسان ميتواند به ميل و اختيار خويش عوالم وجودش راآشكار سازد، اما ساير موجودات در اين مورد اختياري ندارند. اين كه گفته ميشود دانه سنگريزه در دست پيامبر – صلوات الله و سلامه عليه – تسبيح ميگفت و يا هرگاه حضرت از كوي و برزني عبور ميفرمود، در و ديوار بر او سلام و تحيت نثار ميكردند، نشاني از آشكار شدن باطن و حقيقت و سرّ آن سنگ و چوب و در و ديوار است. سخن گفتن مورچه با حضرت سليمان نبي نيز، از همين قسم است. يعني باطن موجودات، نه به اختيار خويش، بلكه به تصرف ولي خدا آشكار ميشود .
رفع گرفتاريها، شفاي بيماريها و بسياري از كرامات اولياء خدا، به وسيله تصرفات ولايت انجام ميگيرد. مثلاً باطن دانه خرمايي به تصرف ولايت ، آشكار شده و شفاي بيماريها را با خود خواهد داشت . در روايت بسياري از ائمه معصومين – صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين – براي امراض مختلف و دردهاي قسمتهاي متفاوت بدن، ادعيه و اذكاري بيان شده است. بايد گفت اگر دعا به اذن و اداره ولي خدا خوانده شود، چون اين اذن و اداره باطن دعا را آشكار ميسازد، محيط بر عالم طبيعت واقع شده و موثر خواهد بود.
اين نقطه سياه كه آمد مدار نور عكسيست در حديقه بينش زخال تو
عارفان، كساني اند كه علاوه بر عقل، ابزار دركي ديگري هم دارند كه روشني و دقت و عمق آن بيشتر از عقل است. اينان دين را از طريق ديگري ميشناسند و آن همان طريقي است كه انبياء دين را شناختند و براي مردم آوردند؛ يعني دين را از خزائن غيب الهي دريافت ميكنند. البته بين آنان شدت و ضعف وجود دارد.
آنچه اوج شهود و آشكاري است، وحي نام دارد و اگر اندكي همراه با ابهام است، الهام و اندكي مبهمتر،كشف و مشاهده نام دارد. اما هر سه يك حقيقت اند. بنابراين از اين نگاه، نبايد عقل را تنها راه شناخت معرفي كرد، تا اگر تعارضي بين دين و عقل باشد، به نظر متكلمان، عقل و به نظر فيلسوفان، دين توجيه گردد، بلكه وظيفه عقل، مطالعه دين يعني عالم هستي است و همه دين در قالبهاي ذهني نميگنجد. آنچه كه عقل درمييابد، وجهي از وجوه دين است، نه همه دين. لذا اشارات و لطايف دين و بالاتر حقايق آن، آموختني نيست بلكه بايد از غيب بر دل پاك نازل شود.
در شب عاشورا، حضرت اباعبدالله الحسين – صلوات الله و سلامه عليه – به ياران خود فرمود:
هركدام از شما كه ميخواهيد به دنبال كار و زندگي خويش برويد و خانواده مرا نيز ، همراه خود ببريد . من بيعت خويش را از شما برداشتم . اين جماعت نيز جز با من با احدي كار ندارند ... .
ياران با وفاي آن حضرت ، بسيار ناراحت شدند و اشك ريختند و هركدام غزل عاشقانه خويش را بر محبوب و مولاي خويش، نثار كردند. امام حسين – صلوات الله و سلامه عليه – هنگامي كه عزم راسخ و قلب مطمئن ايشان را مشاهده فرمود، لب به سخن گشود:
«بياييد و از ميان دو انگشت من ، جاي خويش را در بهشت الهي مشاهده كنيد . » پس از آن مشاهده، پيرمردان، نيز شوخي و مزاح ميكردند و چنان سرمست بودند كه جوانان را به تعجب واميداشت. چه اينان، نه تنها نعمتهاي بهشت را ديدند، بلكه دريافتند كه بهشت و تمامي نعمات آن، يك جلوه از حسن و جمال امام حسين – صلوات الله و سلامه عليه - است. همانگونه كه ياران امام خميني – قدس سره – در عصر حاضر، يك لحظه بهشت را ديدند و عاشق شدند و تا جان در بدن داشتند، بر فرمان امام خويش جنگيدند. آري، اثر يك لحظه مشاهده، از يك عمر مطالعه و انديشه، بيشتر و برتر است.
چشم آلوده نظر بر رخ جانان نه رواست به رخ او نظر از آينه پاك انداز
علوم الهي، پاكترين غذاها است كه ويژه بندگان خاص خداست و در ظرف ناپاك قرار نميگيرد، همچنان كه انسانها نيز، غذاي لذيذ را در ظرف آلوده نميريزند. براي فراهم ساختن ظروف پاك، بايد دل پاك داشت و دل پاك يعني دلي كه غير از خدا چيزي در او نباشد. بدترين آلودگي، آلودگي به اغيار است. دلي كه بين محبت خدا و محبت غير خدا مردد است پاك نيست.
ان الله غيور
حضرت ختمي مرتبت – صلوات الله و سلامه عليه - فرمود: من از سعد با غيرت تر هستم . (سعد از بزرگان مدينه و فرد بسيار با غيرتي بود) و غيرت من با غيرت او قابل قياس نيست. اين غيرت ، غيرت خانوادگي در دفع دشمنان نيست: بلكه غيرت ويژه نبوي است و هيچ كس در آن سهمي ندارد ، مگر كساني كه در محبت خاندان پاك پيامبر – صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين - ، سنگ تمام گذاشته باشند. حضرت در ادامه ميفرمايد : و خدا از هردو ما غيرتمندتر است . خداوند ورود غير را در دل بنده اش نمي پذيرد ، چنانكه مي فرمايد «ان الله لا يغفر ان يشرك به» آن كسي كه براي رسيدن به بهشت، يا نجات از عذاب دورخ، عبادتي انجام ميدهد، در گوشه دلش غيري نشسته است. چه رسد به اينكه به دست آوردن دنياي خويش، عبادت يا عملي را انجام دهد . «ان الله غيور»؛ خداوند غيرت دارد و به خانهاي كه غير باشد، وارد نميشود.
رحمة للعالمين
خداوند متعال در قرآن كريم، خطاب به ححضرت موسي (عليه الصلاة و السلام) ميفرمايد: وقتي نزد فرعون رفتي با او به نرمي صحبت كن، «لعله يذكر او يخشي »، شايد كه فرعون ما، به سوي ما برگردد. فرعون با اينكه ادعاي خدايي كرده ولي بنده خداست. گويی، خداي مهربان چنين ميگويد: او محبت ما را در دل ندارد ولي ما محبت او را در دل داريم او در ظاهر با رب كريم در مخالفت است اما در واقع، عين موافقت است، اگر چه خود نميداند.
لذا در تبليغات ديني هم بايد، جنبه محبت و رحم الهي به بندگان خدا گوشزد شود. سر موفقيت حضرت عيسي (عليه الصلاة و السلام) همين است. حضرت ختمي مرتبت – صلوات الله و سلامه عليه - نيز كه جامع جميع كمالات است، وقتي كه اسراي جنگي كفار را ميآوردند، آن جناب زار زار گريه ميكردند. ساير اصحاب ميگفتند: امروز، روز جشن و شادي و سرور ماست، چرا گريه ميكنيد؟ حضرت چنين ميفرمود: اي كاش ! اينان با ميل و رغبت خويش، به كمال خويش ميرسيدند نه با زور . و سپس ميفرمودند: چه بد ملتي هستيد كه براي اين كه شما را به بهشت ببرم، بايد دست و پايتان را ببندم و ببرم، اما ميبندم و ميبرم.
1- تك تك سخنان و كلمات اولياء خدا، كلمات كليدي است كه از اظهار و بيان آن مقصد ويژه اي دارند و نمي توان سخنان اولياء خدا، به خصوص خاتم اولياء حضرت اميرمومنان – صلوات الله و سلامه عليه- را با سخنان افراد معمولي مقايسه كرد .
همچنان كه در كلمات قرآن و احاديث قدسي، هيچ گزارهاي قابل حذف و جايگزين كردن نيست، سخنان اولياء خدا نيز چنين است. مگر در مواردي كه مخاطب اين سخنان عامه خلق اند. يعني افرادي كه در معارف الهي متبحر و عميق نيستند. صد البته كه اين سخنان براي ايشان بسيار مفيد و راه گشا است، اما امكان تبديل به احسن وجود دارد.
شناخت مخاطب كلام اولياء خدا مهم است
2 - توجه به راوي حديث و مخاطب كلام اولياء خدا، در فهم معارف دين بسيار مهم و خطير است زيرا آنان همه چيز را براي همه كس نميگويند. و براي هر فرد متناسب با حال و مقام فرد سخن ميگويند. مخاطب ويژه و استثنايي، مخاطبي است كه مانند همام (مخاطب امام عليه السلام در خطبه متقين)، آنگاه كه حق را ميشنود، دچار عشوه و صعقه و مرگ ميشود. زير آنچه را كه امير مؤمنان به زبان ميآورد گویی او با چشم مشاهده ميكند و معنا و محتواي سخن را در مييابد.
نتيجه آنكه اگر مخاطب، مخاطب ويژه بود، آن روايت قطعاً بيانگر اسرار و معارف الهي است كه كلمات آن جايگزين علي البدل ندارد. خطبه همام، از همين قسم است. بايد دانست كه دقت در تك تك اين كلمات لازم است. هرچند تمام آنچه را كه منظور و مقصور اميرالمومنين – صلوات الله و سلامه عليه – بوده است، بر ما آشكار نيست اما هركس در حد فهم و درك خود، ميتواند از اين سفره الهي بهره مند شود.
مغز و اسرار معارف الهي را در مناجاتهاي ائمه معصومين بايد جست
نقل كردهاند كه امام صادق – صلوات الله و سلامه عليه – در نماز به حالت بيهوشي افتاده، زمانيكه فراغت يافتند از ايشان پرسيدند سبب بيهوشي و غشوه ايشان چه بوده است آن حضرت فرمودند: در هنگام نماز وقتي به عبارت «اياك نعبد و اياك نستعين» رسيدم، آن عبارت را تكرار كردم، آنقدر تكرار كردم تا اين سخن را از زبان صاحب اصلي آن شنيدم وقتي شنيدم مدهوش شدم. سخن گفتن رب با عبد درجات متفاوتي دارد در مواردي، گوشي كه بشنود بار اول و آخرش خواهد بود، اما گاه صعقه و بيهوشي و گاه سكر و مستي در پي خواهد داشت و اين با حالات افراد عادي تفاوت عظيم دارد. مناجات در امت پيامبر – صلوات الله و سلامه عليه - ، هم به شكل مكالمه با محبوب است، چنانچه حضرت موسي داشته است و هم حضور و شهود است، آنچنان كه حضرت عيسي از آن بهرهمند بوده است. و هم فنا و هلاك و از بين رفتن خويش و ماندن اوست، آنچنان كه حضرت ختمي مرتبيت – صلوات الله و سلامه عليه – داشته است .لذا ائمه معصومين فرمودهاندكه مغز معارف و اسرار الهي را در مناجاتها و ادعيه جستجو كنيد. احاديث، خطبهها و نامهها داراي مخاطب خاص است و توان و فهم بهترين مخاطب نيز، حد و اندازه دارد. اما مخاطب مناجاتها و نجواها و ادعيه، ذات اقدس الهي است. بنابراين آداب و رسوم و حدود برداشته ميشود. بين دوستان ادب فرو ميافتد. اين كه در دعاها آمده است: خدايا اگر تو مرا با گناهانم مؤاخذه كني، من تو را به عفو و رحمتت مواخذه ميكنم از همين گونه است. در واقع شايد بتوان گفت مؤاخذهاي در كار نيست، عتاب و بازخواست در جايي اتفاق ميافتد كه عدالت حاكم باشد، نه محبت.
محبت تام و كامل در زمان حضرت حجت ميان انسانها برقرار ميشود
در آسماني كه شاهباز محبت بال گسترد، امكان ظهور عدالت نيست و آنان كه اين نكته را در مييابند، محبت را ترجيح ميدهند. به عنوان مثال اگر در خانواده عدالت برقرار باشد، هركس زحمت بيشتري ميكشد، از امكانات خانه سهم بيشتري ميبرد و حال آنكه تمامي رنجها و زحمتات برعهده پدر و مادر و نعمت و آسايش ها متوجه فرزندان است و اين با محبت سازگار است، نه عدالت.
ايجاد و بقاي همه عالم هستي، با محبت امكان پذير است. پس بايد با محبت خويش، زمينه دوام و بقاي ديگران را فراهم كرده و جرعه نوش جام محبت باشيم. خط كشي ها و مرز بندي ها در كار، اگر ظلم نباشد، عدالت است و عدالت از بزرگان نيست. محبت سزاوار بزرگان است و ميزان محبت به ميزان معرفت بستگي دارد هرچه معرفت بيشتر باشد، محبت بيشتر است.
در زمان ظهور حضرت حجت – صلوات الله و سلامه عليه و عجل الله تعالي فرجه الشريف - انسانها به درجهاي از فهم و معرفت ميرسند كه پيش از آن و بعد از آن نرسيده اندو نمي رسند، لذا محبت در جامعه حاكم است.به فرموده خاندان پيامبر – صلوات الله عليهم اجمعين – از نشانه هاي دوستي و اخوت كه در زمان حضرت حجت – صلوات الله و سلامه عليه - تحقق مييابد، اين است كه دوستان در جيب يكديگر برده، از مال و ساير نعمات يكيدگر به آساني استفاده ميكنند، بدون اينكه كسي ناراحت شود.
اين وجه الله الذي اليه يتوجه الاولياء
خداوند متعال در قرآن مجيد ميفرمايد:« واشرقت الارض بنور ربها » (زمر / 69) زمين به نور خدا روشن شده است «روشن شده است » يعني هستي يافته و به وجود آمده است. يعني خدا با نور خويش عالم را ايجاد كرده است؛ تاريكي يعني نيستي و عدم در دعاي شريف كميل، روشن كردن و ايجاد نمودن همه عالم هستي، به وجه رب، نسبت داده شده است « و بنور وجهك الذي اضاء له كل شي ء .»
منظور از وجه رب كيست؟
در پاسخ بايد توجه داشت كه در دعاي ندبه خطاب به وجود مقدس و نوراني امام زمان – صلوات الله و سلامه عليه – چنين عرضه ميشود: «اين وجه الله الذي اليه يتوجه الاولياء»؛يعني كجاست وجه خدايي كه اولياء به سمت و سوي او رو ميكنند. در رواياتي از ائمه معصومين – صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين – مخصوصاً اميرمؤمنان – صلوات الله و سلامه عليه – چنين بيان شده است كه: «نحن وجه الله اذي يتوجه اليه الاولياء» بنابراين منظور و مقصود از وجه خدا، خاندان پاك پيامبر – صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين – است .
نشان ولايت
كساني كه طالب و مشتاق امام زمان هستند، بايد خود را آماده سازند، زيرا رقيباني چون اولياء خدا، انبياء الهي , ملائكه مقرب و بندگان مخلص و صالح خدا دارند. حضرت حجت – صلوات الله و سلامه عليه – كسي است كه« اليه يتوجه الاولياء». زمينيان و آسمانيان در جستجوي ديدرا اويند پس بايد از ايشان سبقت جست.
اگر كسي بخواهد در جمع اولياء خدا باشد، بايد نشاني از ولايت اولياي خدا را با خود داشته باشد و آن نشان همانا، تسليم شدن و بنده بودن است. بنده، امر و نهي نميكند. آنهم امر و نهي به خدايي كه وقتي پيامبرش را به سوي فرعون ميفرستد، چنين با او ميگويد:با فرعون نرم و ملايم سخن بگو، مبادا درشتي سخن تو دل او را بشكند و يك قدم فرو افتد. بنده خرده فرمايش ندارد. چنين و چنان خواستن سخن كودكان است، نه سخن رهروان سالك.
اي آنكه ره به مشرب مقصود برده اي زين بحر قطرهاي به من خاكسار بخش
عالم هستي داراي ظاهر و باطني است. درون عالم ماده، عالمي است كه ماديتش كمتر است و درون درونش كمتر و همينطور به جايي ميرسدكه مبرا و منزه از هرگونه ماده ميگردد. اين مراتب از نظر عرفان، اين گونه بيان شده است .
1- عالم طبيعت ، 2- عالم نفس (باطن عالم طبع) ، 3- عالم قلب (باطن عالم نفس) ، 4- عالم روح (باطن عالم قلب)، 5- عالم سر، 6- عالم خفي، 7- عالم اخفي
به طور معمول، اهل سلوك اگر با سرعت سير نور حركت كنند، تا مرتبه روح خواهند رسيد. عالم روح،عالم كلي است كه حدو مرزها شكسته شده و شطحيات عرفاني مانند قول «انا الحق» «سبحاني ما اعظم شأني» ، «ليس في حيّتي سوي الله »در اين مرتبه رواست. آن كسي كه در مرتبه روح قرار دارد، هستي را در خويش ميبيند، حتي خانه كعبه را، لذا چنين ميگويد: برگرد من طواف كن كه نه كم از كعبه است، بلكه هزار كعبه به قدر من نيست.
اين مراتب اختصاص به انسان ندارد و همه موجودات داراي اين مراتب هستند. البته انسان ميتواند به ميل و اختيار خويش عوالم وجودش راآشكار سازد، اما ساير موجودات در اين مورد اختياري ندارند. اين كه گفته ميشود دانه سنگريزه در دست پيامبر – صلوات الله و سلامه عليه – تسبيح ميگفت و يا هرگاه حضرت از كوي و برزني عبور ميفرمود، در و ديوار بر او سلام و تحيت نثار ميكردند، نشاني از آشكار شدن باطن و حقيقت و سرّ آن سنگ و چوب و در و ديوار است. سخن گفتن مورچه با حضرت سليمان نبي نيز، از همين قسم است. يعني باطن موجودات، نه به اختيار خويش، بلكه به تصرف ولي خدا آشكار ميشود .
رفع گرفتاريها، شفاي بيماريها و بسياري از كرامات اولياء خدا، به وسيله تصرفات ولايت انجام ميگيرد. مثلاً باطن دانه خرمايي به تصرف ولايت ، آشكار شده و شفاي بيماريها را با خود خواهد داشت . در روايت بسياري از ائمه معصومين – صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين – براي امراض مختلف و دردهاي قسمتهاي متفاوت بدن، ادعيه و اذكاري بيان شده است. بايد گفت اگر دعا به اذن و اداره ولي خدا خوانده شود، چون اين اذن و اداره باطن دعا را آشكار ميسازد، محيط بر عالم طبيعت واقع شده و موثر خواهد بود.
اين نقطه سياه كه آمد مدار نور عكسيست در حديقه بينش زخال تو
عارفان، كساني اند كه علاوه بر عقل، ابزار دركي ديگري هم دارند كه روشني و دقت و عمق آن بيشتر از عقل است. اينان دين را از طريق ديگري ميشناسند و آن همان طريقي است كه انبياء دين را شناختند و براي مردم آوردند؛ يعني دين را از خزائن غيب الهي دريافت ميكنند. البته بين آنان شدت و ضعف وجود دارد.
آنچه اوج شهود و آشكاري است، وحي نام دارد و اگر اندكي همراه با ابهام است، الهام و اندكي مبهمتر،كشف و مشاهده نام دارد. اما هر سه يك حقيقت اند. بنابراين از اين نگاه، نبايد عقل را تنها راه شناخت معرفي كرد، تا اگر تعارضي بين دين و عقل باشد، به نظر متكلمان، عقل و به نظر فيلسوفان، دين توجيه گردد، بلكه وظيفه عقل، مطالعه دين يعني عالم هستي است و همه دين در قالبهاي ذهني نميگنجد. آنچه كه عقل درمييابد، وجهي از وجوه دين است، نه همه دين. لذا اشارات و لطايف دين و بالاتر حقايق آن، آموختني نيست بلكه بايد از غيب بر دل پاك نازل شود.
در شب عاشورا، حضرت اباعبدالله الحسين – صلوات الله و سلامه عليه – به ياران خود فرمود:
هركدام از شما كه ميخواهيد به دنبال كار و زندگي خويش برويد و خانواده مرا نيز ، همراه خود ببريد . من بيعت خويش را از شما برداشتم . اين جماعت نيز جز با من با احدي كار ندارند ... .
ياران با وفاي آن حضرت ، بسيار ناراحت شدند و اشك ريختند و هركدام غزل عاشقانه خويش را بر محبوب و مولاي خويش، نثار كردند. امام حسين – صلوات الله و سلامه عليه – هنگامي كه عزم راسخ و قلب مطمئن ايشان را مشاهده فرمود، لب به سخن گشود:
«بياييد و از ميان دو انگشت من ، جاي خويش را در بهشت الهي مشاهده كنيد . » پس از آن مشاهده، پيرمردان، نيز شوخي و مزاح ميكردند و چنان سرمست بودند كه جوانان را به تعجب واميداشت. چه اينان، نه تنها نعمتهاي بهشت را ديدند، بلكه دريافتند كه بهشت و تمامي نعمات آن، يك جلوه از حسن و جمال امام حسين – صلوات الله و سلامه عليه - است. همانگونه كه ياران امام خميني – قدس سره – در عصر حاضر، يك لحظه بهشت را ديدند و عاشق شدند و تا جان در بدن داشتند، بر فرمان امام خويش جنگيدند. آري، اثر يك لحظه مشاهده، از يك عمر مطالعه و انديشه، بيشتر و برتر است.
چشم آلوده نظر بر رخ جانان نه رواست به رخ او نظر از آينه پاك انداز
علوم الهي، پاكترين غذاها است كه ويژه بندگان خاص خداست و در ظرف ناپاك قرار نميگيرد، همچنان كه انسانها نيز، غذاي لذيذ را در ظرف آلوده نميريزند. براي فراهم ساختن ظروف پاك، بايد دل پاك داشت و دل پاك يعني دلي كه غير از خدا چيزي در او نباشد. بدترين آلودگي، آلودگي به اغيار است. دلي كه بين محبت خدا و محبت غير خدا مردد است پاك نيست.
ان الله غيور
حضرت ختمي مرتبت – صلوات الله و سلامه عليه - فرمود: من از سعد با غيرت تر هستم . (سعد از بزرگان مدينه و فرد بسيار با غيرتي بود) و غيرت من با غيرت او قابل قياس نيست. اين غيرت ، غيرت خانوادگي در دفع دشمنان نيست: بلكه غيرت ويژه نبوي است و هيچ كس در آن سهمي ندارد ، مگر كساني كه در محبت خاندان پاك پيامبر – صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين - ، سنگ تمام گذاشته باشند. حضرت در ادامه ميفرمايد : و خدا از هردو ما غيرتمندتر است . خداوند ورود غير را در دل بنده اش نمي پذيرد ، چنانكه مي فرمايد «ان الله لا يغفر ان يشرك به» آن كسي كه براي رسيدن به بهشت، يا نجات از عذاب دورخ، عبادتي انجام ميدهد، در گوشه دلش غيري نشسته است. چه رسد به اينكه به دست آوردن دنياي خويش، عبادت يا عملي را انجام دهد . «ان الله غيور»؛ خداوند غيرت دارد و به خانهاي كه غير باشد، وارد نميشود.
رحمة للعالمين
خداوند متعال در قرآن كريم، خطاب به ححضرت موسي (عليه الصلاة و السلام) ميفرمايد: وقتي نزد فرعون رفتي با او به نرمي صحبت كن، «لعله يذكر او يخشي »، شايد كه فرعون ما، به سوي ما برگردد. فرعون با اينكه ادعاي خدايي كرده ولي بنده خداست. گويی، خداي مهربان چنين ميگويد: او محبت ما را در دل ندارد ولي ما محبت او را در دل داريم او در ظاهر با رب كريم در مخالفت است اما در واقع، عين موافقت است، اگر چه خود نميداند.
لذا در تبليغات ديني هم بايد، جنبه محبت و رحم الهي به بندگان خدا گوشزد شود. سر موفقيت حضرت عيسي (عليه الصلاة و السلام) همين است. حضرت ختمي مرتبت – صلوات الله و سلامه عليه - نيز كه جامع جميع كمالات است، وقتي كه اسراي جنگي كفار را ميآوردند، آن جناب زار زار گريه ميكردند. ساير اصحاب ميگفتند: امروز، روز جشن و شادي و سرور ماست، چرا گريه ميكنيد؟ حضرت چنين ميفرمود: اي كاش ! اينان با ميل و رغبت خويش، به كمال خويش ميرسيدند نه با زور . و سپس ميفرمودند: چه بد ملتي هستيد كه براي اين كه شما را به بهشت ببرم، بايد دست و پايتان را ببندم و ببرم، اما ميبندم و ميبرم.