نظريه كارل گوستاو يونگ
وي با توجه به همين امر، مطالعه تطبيقي اديان را نادرست ميداند؛ زيرا اين مطالعه يا بهخاطر تبيين كميت صدق اديان است، يا بهمنظور بيان تفاوت سودمندي آنها و چون به نظر وي، اديان فاقد صدق و كذب پذيري هستند، پس مطالعه تطبيقي آنها بهمنظور تبيين كميّت صدق امكانپذير نيست و چون همه اديان به يك اندازه سودمندند و هدف مؤمنان را از مراجعه و گرايش به دين به يك اندازه تأمين ميكنند، مطالعه تطبيقي بهمنظور بيان تفاوت سودمندي نيز نادرست است.
نظريه «كارل گوستاو يونگ»، روانشناس آلماني الاصل آمريكايي نيز كم و بيش با نظريه فرويد و فروم، شباهت دارد و البته تفاوتهايي نيز دارد. وي بهخاطر اين گمان كه گزارههاي اديان فاقد صدق و كذب هستند، همه اديان را برابر و همتا ميداند و هيچ يك را بر ديگري برتري نميدهد. به گمان وي، گزارههاي ديني جنبه واقع نمايي ندارند چون ما بازاء و مطابَق عيني ندارند، بلكه داستانهايي هستند كه بهصورت گزارههاي واقع نما بيان شدهاند.
وي با توجه به همين امر، مطالعه تطبيقي اديان را نادرست ميداند؛ زيرا اين مطالعه يا بهخاطر تبيين كميت صدق اديان است، يا بهمنظور بيان تفاوت سودمندي آنها و چون به نظر وي، اديان فاقد صدق و كذب پذيري هستند، پس مطالعه تطبيقي آنها بهمنظور تبيين كميّت صدق امكانپذير نيست و چون همه اديان به يك اندازه سودمندند و هدف مؤمنان را از مراجعه و گرايش به دين به يك اندازه تأمين ميكنند، مطالعه تطبيقي بهمنظور بيان تفاوت سودمندي نيز نادرست است.
آثار عملي دين
نگاه «يونگ» به دين، به واقعيت آن نيست، بلكه به سودمندي آن است. وي نيز مانند ساير فيلسوفان رفتارگرا،[1] دين را عليرغم اين كه بيانگر واقع نيست، داراي آثار تربيتي و علمي بسياري ميداند. برخي از آثار تربيتي دين از اين قرار است:
1ـ ايجاد تعادل ميان غرايز.
2ـ ترجيح برخي از اميال بر برخي ديگر و انتخاب يكي از آنها.
3ـ وحدت شخصيت
نظريه «يونگ» و كساني مانند او چون «برايت ويت»[2] دو بخش دارد كه هردو نقدپذير است:
يكم، صدقناپذيري گزارههاي ديني. نويسنده در مقاله «پوزيتيويسم منطقي»[3] به تفصيل و در مقاله «اخلاق و واقعيت»[4] به اختصار از دو ديدگاه فلسفي و اخلاقي آن را مورد نقد و بررسي قرار داده است و از تكرار آن خودداري ميكند.
دوم، سودمندي همسان همه اديان. شكي نيست كه اديان مختلف، گزارههاي متناقض دارند. اگر اين گزارهها به يك اندازه سودمند باشند، اين نتيجه را بايد پذيرفت كه ميان علت و معلول رابطه عيني و حقيقي وجود ندارد كه پيامد آن اين است كه هر چيزي علت هرچيزي باشد و هرچيزي معلول هرچيزي و پذيرش اين امر به معني سفسطه مطلق است.
به تعبير ديگر، گزارههاي يك دين، يا تأثيري در واقع و مخاطب و مؤمن به آن دارد يا ندارد. انكار آن با پراگماتيسم سازگار نيست. پس بايد پذيرفت كه تأثير دارد و اين تأثير يا به سود مخاطب ميانجامد يا به ضرر وي. اگر به ضرر وي بيانجامد، با اصل برابري در سودمندي ناسازگار است، پس بايد پذيرفت كه به سودمندي ميانجامد. اين سودمندي يا امري واقعي است يا خيالي و وهمي و اگر وهمي باشد، سود نيست، پس بايد سودمندي امري عيني و واقعي باشد.
اينك با فرض واقعي بودن سودمندي تأثير گزارههاي يك دين، اگر كسي بر اين گمان باشد كه گزارههاي دين ديگر كه با اين گزارهها تفاوت بلكه تناقض دارد، همان اندازه تأثير سودمند دارد، نتيجه آن اين است كه دو گزاره متناقض يك نتيجه عيني و واقعي را به دنبال داشته است. پذيرش تأثير علتهاي متناقض در يك معلول يا معلولهاي همسان با انكار عليت تفاوت چنداني ندارد و انكار آن به سفسطه ميانجامد. پس نظريه «يونگ» بهنوعي تناقض آميخته است و بنابراين، نادرست است. از اين گذشته، اثر تربيتي داشتن يك گزاره، فرع بر صدق آن است و اگر آن گزاره صادق نباشد، هيچ اثر تربيتي ندارد. مانند اينكه گفته شود: دروغگو زيان خواهد ديد يا دزد مجازات خواهد شد. اگر اين گزارهها صادق نباشند، اثر تربيتي آن چيست؟!
سوّم: نظريه تركيبي
يكي ار نظريههاي مركب از ديدگاه جامعهشناسانه و روانشناسانه درباره پيدايش دين از اين قرار است:
آنچه سبب پيدايش دين در روزگار بسيار دور شده است، خواسته ابديت يا آرزوي ابديت انسان است. اين نشانگر تلاش گستاخانه انسان بهمنظور نفوذ در ناشناختهها، رفع دشواريها و نزديك ساختن جهان به آرزوهاي قلبي خود بوده است. به نظر من اين ضعيفترين شيوه براي دستيابي به آن هدف است.[5]
شرح كوتاه اين نظريه بدين قرار است:
1ـ انسان ميلها و كششهاي بسياري دارد كه يكي از آنها آرزوي ابديت و جاودانگي است.
2ـ انسان پيوسته در پي ارضاي عقلاني خود از طريق نفوذ در ناشناختههاست. حوزههاي ناشناخته بسياري وجود دارد كه در شرايط طبيعي براي انسان همچون معماست. گرايش به دين، بهمنظور كمك گرفتن از آن در ورود به اين حوزه انجام گرفته است.
3ـ زندگي فردي و جمعي انسان، دشواريهاي بسياري دارد كه بهتنهايي توانايي بر از كيان برداشتن آنها ندارد. يكي از راههايي كه انسان براي رفع اين مشكلات در آن قدم نهاده است، گرايش به دين است.
4ـ علاوه بر اين، گرايش به دين سبب فراهم ساختن زمينههاي دستيابي به آرزوهاي خود است.
اگر اين نظريه در مقام بيان علت گرايش به دين باشد، ميتوان آن را بخشي از نظريه پنجم (فطرت) به حساب آورد و ما به همين جهت، از تكرار آن در آن بحث خودداري خواهيم كرد.
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
[1]ـ pragmatists
[2]ـ R.B.Breith waite
[3]ـ ر.ك. مجله الهيات و حقوق، سال سوم، ش هفتم و هشتم، بهار و تابستان1382
[4]ـ ر.ك. مجله مفيد، سال هشتم، ش34، اسفند1381
[5]ـ منكن، 1946