كمال مراتب وجودي انسان؛ تعاليم انبياي الهي و تجربهي شخصي
پرسش:
كد پرسش: 46
سلام بر استاد گرانقدر و تشکر از اینکه پاسخ سؤالاتمان را مرقوم میفرمایید.
اینکه تا جسم انسان به کمال لایق خود نرسد از نظر نفس نمیتواند به کمال برسد و اگر نفس کمال نیابد، قلب و همینطور این سیر پیوستگی دارد. سؤالم این است که آیا تعالیم انبیاء میتواند راه میانبری برای رشد و کمال رسیدن سریع مراتب وجود به مرتبه بالاتر باشد؟ آیا در همهي موارد تعالیم داریم یا خیلی جاها بشر به تجربهي خود باید پیش رود و راه را خود طی کند.
مثلاً اینکه برخی قوه غضبیهي قوی دارند، آن باید در این عالم بروز پیدا کند و گرنه نمیگذارد که فرد به مراتب بالاتر برود و اشتغال به همین مرتبه دارد تا بالاخره آن ارضا شود؟ آیا تعالیم انبیاء در راستای جهتدهی این غریزه اوست و برای تعادل آن نیست مثل سفارش به کظم غیظ؟ یا مثلاً کسی که خواب و خوراک برایش خیلی سرنوشتساز است یا یکی ثروت، یکی مقام و همینطور؟
بالاخره اولاً آیا میتوان کششها را با تعلیم انبیاء عليهم السلام تربیت و متعادل کرد؟
دوم اینکه در چه صورت نباید از تعالیم انبیاء بهره برد و تجربهي شخصی برای فرد کارساز است و یا اصلاً فردی جایز است کششهایش را آزاد بگذارد به این امید که بالاخره تعادل مییابند و روزی چشمش سیر میشود؟ با تشکر
كد پرسش: 46
سلام بر استاد گرانقدر و تشکر از اینکه پاسخ سؤالاتمان را مرقوم میفرمایید.
اینکه تا جسم انسان به کمال لایق خود نرسد از نظر نفس نمیتواند به کمال برسد و اگر نفس کمال نیابد، قلب و همینطور این سیر پیوستگی دارد. سؤالم این است که آیا تعالیم انبیاء میتواند راه میانبری برای رشد و کمال رسیدن سریع مراتب وجود به مرتبه بالاتر باشد؟ آیا در همهي موارد تعالیم داریم یا خیلی جاها بشر به تجربهي خود باید پیش رود و راه را خود طی کند.
مثلاً اینکه برخی قوه غضبیهي قوی دارند، آن باید در این عالم بروز پیدا کند و گرنه نمیگذارد که فرد به مراتب بالاتر برود و اشتغال به همین مرتبه دارد تا بالاخره آن ارضا شود؟ آیا تعالیم انبیاء در راستای جهتدهی این غریزه اوست و برای تعادل آن نیست مثل سفارش به کظم غیظ؟ یا مثلاً کسی که خواب و خوراک برایش خیلی سرنوشتساز است یا یکی ثروت، یکی مقام و همینطور؟
بالاخره اولاً آیا میتوان کششها را با تعلیم انبیاء عليهم السلام تربیت و متعادل کرد؟
دوم اینکه در چه صورت نباید از تعالیم انبیاء بهره برد و تجربهي شخصی برای فرد کارساز است و یا اصلاً فردی جایز است کششهایش را آزاد بگذارد به این امید که بالاخره تعادل مییابند و روزی چشمش سیر میشود؟ با تشکر
پاسخ:
در اینکه تعالیم پیامبران، راه دقیق و کوتاهی است که انسان را بهسرعت به مقصد میرساند، تردیدی نیست و مهمترین تفاوت میان راه وحی با راه عقل و دل در همین دقت، سرعت و کوتاهی راه است ولی اینکه آیا در همهي موارد، تعالیم نبوی وجود دارد یا نه؟ توضیح لازم دارد:
در اینکه کلیات تعالیم مورد نیاز برای رسیدن به مقصد در تعالیم پیامبران علیهمالسلام وجود دارد، تردیدی وجود ندارد ولی دو مشکل قابل توجه وجود دارد که دقت بیشتر را میطلبد:
1ـ بسیاری از گفتههای بشری و نادرست با تعالیم پیامبران علیهمالسلام درآمیخته است، بهگونهای که جداسازی آنها از همدیگر، ناشدنی است و به تعبیر دیگر، روایات جعلی بسیاری در منقولات وجود دارد که تشخیص جعلی بودن آنها مقدور کسی جز امام معصوم صلواتاللهعلیه نیست.
2ـ در بسیاری از موارد فهم کلام و پیام پیامبران علیهمالسلام با شرایط فکری، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و روانی افراد درآمیخته است که تشخیص این هم مقدور کسی جز امام معصوم صلواتاللهعلیه نیست.
نتیجه این دو نکته این است که انسانها مکلف به یافتن تعالیم واقعی پیامبران علیهمالسلام نیستند، بلکه مکلف به شناسایی حجتهای الهی و آن دسته از سخنان منسوب به پیامبران علیهمالسلام که حجیت دارند میباشند. بر این اساس، همانگونه که آن دسته از سخنان پیامبران علیهمالسلام که بر اساس معیارهای عقلی و نقلی شناخته شده باشند و استناد به آن حضرات پذیرفته شده باشد، حجیت دارند، آن دسته از احکام عقلی و تجربی (بهحسب مورد) نیز که بر اساس معیارهای عقلی، نقلی، تجربی و عرفی که سودمندی آنها شناخته شده باشد، حجیت دارند.
بنابراین، آموزههای اهل فن و تخصص در حوزههای مختلف نیز به حسب مورد راههایی برای رسیدن جسم و روح به تعادل و کمال شایسته خود میتواند باشد، مگر آنکه با تعالیم قطعی و صریح پیامبران علیهمالسلام ناسازگار باشد که در این صورت معلوم میشود آموزههای بشری یادشده، درست یا سودمند نیست.
اشاره به این نکته لازم است که تمام قوای انسان مانند شهوت، غضب، شیطنت و عقل در اکثریت قریب به اتفاق انسانها به تعادل و کمال شایسته خود نخواهد رسید و اگر برسد، چنین انسانی عدالت حقیقی خواهد داشت و انسان کامل خواهد بود، به همین سبب است که اگر شریفترین این قوای شریف که عقل است، بهکمال شایسته خود برسد و به عدالت حقیقی عقلی دست یابد، چنین انسانی در حد لازم در جهان طبیعت به کمال شایسته خود رسیده است و در عوالم پس از طبیعت سیر استکمالی خود را ادامه خواهد داد و کامل خواهد شد.
در اینکه تعالیم پیامبران، راه دقیق و کوتاهی است که انسان را بهسرعت به مقصد میرساند، تردیدی نیست و مهمترین تفاوت میان راه وحی با راه عقل و دل در همین دقت، سرعت و کوتاهی راه است ولی اینکه آیا در همهي موارد، تعالیم نبوی وجود دارد یا نه؟ توضیح لازم دارد:
در اینکه کلیات تعالیم مورد نیاز برای رسیدن به مقصد در تعالیم پیامبران علیهمالسلام وجود دارد، تردیدی وجود ندارد ولی دو مشکل قابل توجه وجود دارد که دقت بیشتر را میطلبد:
1ـ بسیاری از گفتههای بشری و نادرست با تعالیم پیامبران علیهمالسلام درآمیخته است، بهگونهای که جداسازی آنها از همدیگر، ناشدنی است و به تعبیر دیگر، روایات جعلی بسیاری در منقولات وجود دارد که تشخیص جعلی بودن آنها مقدور کسی جز امام معصوم صلواتاللهعلیه نیست.
2ـ در بسیاری از موارد فهم کلام و پیام پیامبران علیهمالسلام با شرایط فکری، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و روانی افراد درآمیخته است که تشخیص این هم مقدور کسی جز امام معصوم صلواتاللهعلیه نیست.
نتیجه این دو نکته این است که انسانها مکلف به یافتن تعالیم واقعی پیامبران علیهمالسلام نیستند، بلکه مکلف به شناسایی حجتهای الهی و آن دسته از سخنان منسوب به پیامبران علیهمالسلام که حجیت دارند میباشند. بر این اساس، همانگونه که آن دسته از سخنان پیامبران علیهمالسلام که بر اساس معیارهای عقلی و نقلی شناخته شده باشند و استناد به آن حضرات پذیرفته شده باشد، حجیت دارند، آن دسته از احکام عقلی و تجربی (بهحسب مورد) نیز که بر اساس معیارهای عقلی، نقلی، تجربی و عرفی که سودمندی آنها شناخته شده باشد، حجیت دارند.
بنابراین، آموزههای اهل فن و تخصص در حوزههای مختلف نیز به حسب مورد راههایی برای رسیدن جسم و روح به تعادل و کمال شایسته خود میتواند باشد، مگر آنکه با تعالیم قطعی و صریح پیامبران علیهمالسلام ناسازگار باشد که در این صورت معلوم میشود آموزههای بشری یادشده، درست یا سودمند نیست.
اشاره به این نکته لازم است که تمام قوای انسان مانند شهوت، غضب، شیطنت و عقل در اکثریت قریب به اتفاق انسانها به تعادل و کمال شایسته خود نخواهد رسید و اگر برسد، چنین انسانی عدالت حقیقی خواهد داشت و انسان کامل خواهد بود، به همین سبب است که اگر شریفترین این قوای شریف که عقل است، بهکمال شایسته خود برسد و به عدالت حقیقی عقلی دست یابد، چنین انسانی در حد لازم در جهان طبیعت به کمال شایسته خود رسیده است و در عوالم پس از طبیعت سیر استکمالی خود را ادامه خواهد داد و کامل خواهد شد.