شناخت موجود غيرمادي
پرسش (128):
با سلام و احترام به جنابعالي:
اولاً انتخاب شق ارسطويي از مفاهيم ذهنيت و عينيت را به عنوان فرض گرفتيم، نه يک گزاره جزمي قطعي (چون که بر اساس اصل عدم قطعيت هايزنبرگ ما گزاره جزمي قطعي در فيزيک کووانتوم نداريم، چه برسد به حوزه علوم انساني!!!). بنده حقير از استاد گرامي سؤال (سؤال 112) پرسيدم و نه اينکه خداي ناکرده معلومات نداشتهام را به رخ بکشم. اميدوارم اين بار به سؤال دقت کافي داشته باشيد تا اين آشفتگي ذهني برطرف شود.
آيا ميتوان پديده و موجودي و شيي و مفهومي ... را درک کرد، بدون اينکه هيچ ويژگي بسيط يا مرکب از جهان عيني نداشته باشد؟ براي مثال مفهوم صندلي در ذهن ما برگرفته از مصداقهاي صندلي در جهان عيني (واقعي) است و مفاهيم ذهني مثل اژدها، ترکيبي از ويژگيهاي عيني موجوداتي مثل سر مار و بال پرنده و بدن تمساح ... است. اگر چنين موجودي هست که درک تجربي ما (انسانها) به آن نميرسد، پس راه شناخت آن کدام است؟
موجودي که نه عيني (مادي) است، چون که معرفت تجربي مبتني بر حواس ما آن را درک نميکند و نه صرفاً ذهني است (ساخته ذهن) که ترکيبي از يک يا چند ويزگي عيني نباشد و در عين حال قابل شناخت باشد. لطفاً مشروح پاسخ دهيد. متشکرم
با سلام و احترام به جنابعالي:
اولاً انتخاب شق ارسطويي از مفاهيم ذهنيت و عينيت را به عنوان فرض گرفتيم، نه يک گزاره جزمي قطعي (چون که بر اساس اصل عدم قطعيت هايزنبرگ ما گزاره جزمي قطعي در فيزيک کووانتوم نداريم، چه برسد به حوزه علوم انساني!!!). بنده حقير از استاد گرامي سؤال (سؤال 112) پرسيدم و نه اينکه خداي ناکرده معلومات نداشتهام را به رخ بکشم. اميدوارم اين بار به سؤال دقت کافي داشته باشيد تا اين آشفتگي ذهني برطرف شود.
آيا ميتوان پديده و موجودي و شيي و مفهومي ... را درک کرد، بدون اينکه هيچ ويژگي بسيط يا مرکب از جهان عيني نداشته باشد؟ براي مثال مفهوم صندلي در ذهن ما برگرفته از مصداقهاي صندلي در جهان عيني (واقعي) است و مفاهيم ذهني مثل اژدها، ترکيبي از ويژگيهاي عيني موجوداتي مثل سر مار و بال پرنده و بدن تمساح ... است. اگر چنين موجودي هست که درک تجربي ما (انسانها) به آن نميرسد، پس راه شناخت آن کدام است؟
موجودي که نه عيني (مادي) است، چون که معرفت تجربي مبتني بر حواس ما آن را درک نميکند و نه صرفاً ذهني است (ساخته ذهن) که ترکيبي از يک يا چند ويزگي عيني نباشد و در عين حال قابل شناخت باشد. لطفاً مشروح پاسخ دهيد. متشکرم
پاسخ:
علیکم السلام
1ـ بر اساس اصل عدم تعین هایزنبرگ، در حوزهي میکرسکوپی یا درون اتمی، قطعیت وجود ندارد، نه در حوزه مایکروسکوپی و برون اتمی. نهتنها دلیلی وجود ندارد که حوزهي علوم انسانی، درون اتمی باشد، بلکه دلایل بسیاری که وجدانی هم هست، بر قطعیت و ضرورت علّی در همهي حوزهها وجود دارد که یکی از آنها همین پرس و جو و علت و دلیل خواستن است.
2ـ اگر به آثار کلامی و فلسفی بنگریم، خواهیم دید که پیش از ما بسیاری از صاحبنظران که در فیزیک به عنوان منبع شناخته میشوند مانند آینشتاین، به اصل عدم تعین پاسخ دادهاند. علاوه بر اینکه در عدم تعین هایزنبرگی میان مقام ثبوت و اثبات و نیز میان نیافتم و نیست، خلط شده است. اینکه در مطالعات درون اتمی در دستگاه بستهي فیزیکی عوامل مؤثر در مدارهای الکترونها شناخته شده نیست، نتیجه نمیدهد که چنین عواملی وجود ندارد.
3ـ انحصار علم و معرفت به دانش ذهنی، نوعی گرایش ماتریالیستی است که نادرستی آن اینک روشنتر از آن است که نیازی به طرح و رد دوباره آن باشد. آثار فیلسوفان قدیم و جدید غرب و شرق و حتی آثار دانشمندان جدید پر است از اینگونه دلایل و شواهد. مطالعهي کتاب علم و دین، اثر آقای یان باربور و ترجمهي آقای خرمشاهی در این زمینه سودمند است.
درک وجود خدا حتی از طریق ذهن نهتنها ممکن است، بلکه مقدم بر هر درک دیگری است و نادیده انگاشتن واقعیت او به سفسطه میانجامد که با ذهن و ساختار فهم انسان ناسازگار است. به عنوان نمونه به برهان صدیقین آنگونه که علامهي طباطبایی در اصول فلسفه و روش رئالیسم تقریر کرده است، مراجعه نمایید، بسا سودمند باشد.
علیکم السلام
1ـ بر اساس اصل عدم تعین هایزنبرگ، در حوزهي میکرسکوپی یا درون اتمی، قطعیت وجود ندارد، نه در حوزه مایکروسکوپی و برون اتمی. نهتنها دلیلی وجود ندارد که حوزهي علوم انسانی، درون اتمی باشد، بلکه دلایل بسیاری که وجدانی هم هست، بر قطعیت و ضرورت علّی در همهي حوزهها وجود دارد که یکی از آنها همین پرس و جو و علت و دلیل خواستن است.
2ـ اگر به آثار کلامی و فلسفی بنگریم، خواهیم دید که پیش از ما بسیاری از صاحبنظران که در فیزیک به عنوان منبع شناخته میشوند مانند آینشتاین، به اصل عدم تعین پاسخ دادهاند. علاوه بر اینکه در عدم تعین هایزنبرگی میان مقام ثبوت و اثبات و نیز میان نیافتم و نیست، خلط شده است. اینکه در مطالعات درون اتمی در دستگاه بستهي فیزیکی عوامل مؤثر در مدارهای الکترونها شناخته شده نیست، نتیجه نمیدهد که چنین عواملی وجود ندارد.
3ـ انحصار علم و معرفت به دانش ذهنی، نوعی گرایش ماتریالیستی است که نادرستی آن اینک روشنتر از آن است که نیازی به طرح و رد دوباره آن باشد. آثار فیلسوفان قدیم و جدید غرب و شرق و حتی آثار دانشمندان جدید پر است از اینگونه دلایل و شواهد. مطالعهي کتاب علم و دین، اثر آقای یان باربور و ترجمهي آقای خرمشاهی در این زمینه سودمند است.
درک وجود خدا حتی از طریق ذهن نهتنها ممکن است، بلکه مقدم بر هر درک دیگری است و نادیده انگاشتن واقعیت او به سفسطه میانجامد که با ذهن و ساختار فهم انسان ناسازگار است. به عنوان نمونه به برهان صدیقین آنگونه که علامهي طباطبایی در اصول فلسفه و روش رئالیسم تقریر کرده است، مراجعه نمایید، بسا سودمند باشد.