استغفار درد سر است يا خير؟
پرسش (3):
سؤال: با عرض سلام و ادب. آیا طلب مغفرت و توجه به غفران، نوعی دنبال دردسر گشتن و بلا نیست؟ چون تا به غفران ننگریستهایم و به رحمت نظر داریم، اولاً جز لطف مولا هیچ نمیبینیم. ثانیاً اگر خود را ببینیم، خود را نیز از لطف او سرشار میبینیم. اما توجه به غفران، توجه به نقصها و کاستیهایمان است و آنها هم که نه از آن اوست و نه عطیه و بخشش اوست و ثانیاً نگریستن به عظمت او هم دو سویه نگری است.
سؤال این است که پس چرا اینهمه به استغفار سفارش شده است و ثانیاً راه نظر به رحمت الهی و قرار گرفتن در جرگه اهل رحمت چیست؟
به نظر میرسد طبق آداب عمل کردن و پرداختن به ظاهر شریعت نیز همچو استغفار است که آدمی را در بند خویش میکند. متشکرم
سؤال: با عرض سلام و ادب. آیا طلب مغفرت و توجه به غفران، نوعی دنبال دردسر گشتن و بلا نیست؟ چون تا به غفران ننگریستهایم و به رحمت نظر داریم، اولاً جز لطف مولا هیچ نمیبینیم. ثانیاً اگر خود را ببینیم، خود را نیز از لطف او سرشار میبینیم. اما توجه به غفران، توجه به نقصها و کاستیهایمان است و آنها هم که نه از آن اوست و نه عطیه و بخشش اوست و ثانیاً نگریستن به عظمت او هم دو سویه نگری است.
سؤال این است که پس چرا اینهمه به استغفار سفارش شده است و ثانیاً راه نظر به رحمت الهی و قرار گرفتن در جرگه اهل رحمت چیست؟
به نظر میرسد طبق آداب عمل کردن و پرداختن به ظاهر شریعت نیز همچو استغفار است که آدمی را در بند خویش میکند. متشکرم
پاسخ:
با نام خدا
مغفرت
آدمي به اندازه لازم و شايد بيش از آن، درد سر دارد و نيازي به افزودن بر آن ندارد. طلب مغفرت و دستيابي به آن در پي دردسر بودن نيست، بلکه در پي رهايي از آن است، چون مرتبهاي از تکميل خويش يا از ميان برداشتن خويش است تا همه او باشد.
مگر ممکن است آدمي راه برود بدون راه و نظر کردن به آن؟ ما چه بخواهيم و چه نخواهيم، سرتاسر نقص و کاستي هستيم؛ چه بدانيم و چه ندانيم، با اين کاستيها که هرکدام از آنها نوعي آلودگي به غير است، در مجلس کاملان و مطهران راهمان ندهند. ورود در هر مجلسي مشروط به سنخيت با آن مجلس و اهل آن است. ورود در مجلس رحمت خاص خداي متعال، براي کسي ممکن است که استعداد ورود در آن را داشته باشد و با اهل آن سنخيت و شباهت تام يا لازم را داشته باشد. همه کس را همه جا راه ندهند. کبوتر با کبوتر فيل با فيل، کل جنس مع جنسه يميل.
سفارش به استغفار، سفارش به کاستن از بديها و افزايش بر سنخيت با اهل طهارت به منظور ورود در ضيافت الهي است که اولْ شرط آن پاکيزگي است. در آن مجلس کسي حق سخن گفتن با ميزبان را که همان محبوب مطلق است، دارد که با غير سخن نگفته باشد و يا آثار سخن گفتن با غير را از همهي مراتب وجود خود زدوده باشد و اين جز با استغفار و رسيدن به مغفرت ممکن نيست. کسي حق ديدن و تماشا کردن آن جمال مطلق را دارد که چشمش از ديدن اغيار پاک و مطهر باشد و يا آلودگي آن را با استغفار و توبه پالوده باشد.
حاصل آنکه تا پاکي از اغيار نباشد، ورود در آن مجلس ممکن نباشد. استغفار براي همين مقصود است. البته اگر درجات ارادي و شخصي آن را بهدست آوريم، شايد يکي باشد که آخرين مرحله آن را انجام دهد و از خويشتننگري رهايمان سازد و از دوبيني يا دوسويهنگري نجاتمان دهد.
به غفران ننگريستن، سر در برف فروکردن است و کاستي نديدن. مگر ميشود سرتاسر فقر و ناداري باشيم و خود را بنده او بدانيم. اگر اينگونه باشد که هر کلاغي هم ميتواند چنين ادعا کند، پس چه تفاوت است ميان خليفه و مَثَل اعلاي او و ريزهخواران سفره خلافت و ولايت؟
راه رسيدن به به رحمت خاص خداي متعال و همراهي و همنشيني با اهل رحمت، بندگي و صداقت در بندگي است و آنهم جز از راه عمل به ظاهر شريعت ممکن نيست. عمل به ظاهر شريعت، در بند بودن است، ولي نه در بند خود بودن. ما بندهاي مختلف و متعددي داريم که رهايي از هر کدام از آنها، راه و ابزار خود را دارد. آنچه را که بندگان خدا با عمل به ظاهر شريعت انجام ميدهند، ابراز صداقت در بندگي است که نتيجهاش رهيدن از بند خود است و اين پايان راه نيست بلکه آغاز آن است. ظهور استعداد سپردن خود به موحد حقيقي به اين منظور که از همه چيز رهايمان سازد. اين فنا است و آن پيشتر افنا يا آن فنا است و اين انتفاء و ميان آن دو تفاوت بسيار است. از ميان برداشتن خود، مشکلي که بدان اشاره کرديد را دارد. اگر بخواهيم خود را از ميان برداريم، همان است که جنابعالي گفتهايد، بايد خودي باشد تا به کار نفي خود بپردازد ولي اگر ديگري بخواهد از ميانمان بردارد، منتفي خواهيم شد بدون آنکه دوگانگي در کار باشد.
بندگي ورزيدن و اظهار ادب بندگي، اگر آنگونه باشد که مولا خواسته و بدان سفارش کرده باشد، اظهار صداقت و قدم نهادن در راهي است که به انتفاء ميانجامد.
با نام خدا
مغفرت
آدمي به اندازه لازم و شايد بيش از آن، درد سر دارد و نيازي به افزودن بر آن ندارد. طلب مغفرت و دستيابي به آن در پي دردسر بودن نيست، بلکه در پي رهايي از آن است، چون مرتبهاي از تکميل خويش يا از ميان برداشتن خويش است تا همه او باشد.
مگر ممکن است آدمي راه برود بدون راه و نظر کردن به آن؟ ما چه بخواهيم و چه نخواهيم، سرتاسر نقص و کاستي هستيم؛ چه بدانيم و چه ندانيم، با اين کاستيها که هرکدام از آنها نوعي آلودگي به غير است، در مجلس کاملان و مطهران راهمان ندهند. ورود در هر مجلسي مشروط به سنخيت با آن مجلس و اهل آن است. ورود در مجلس رحمت خاص خداي متعال، براي کسي ممکن است که استعداد ورود در آن را داشته باشد و با اهل آن سنخيت و شباهت تام يا لازم را داشته باشد. همه کس را همه جا راه ندهند. کبوتر با کبوتر فيل با فيل، کل جنس مع جنسه يميل.
سفارش به استغفار، سفارش به کاستن از بديها و افزايش بر سنخيت با اهل طهارت به منظور ورود در ضيافت الهي است که اولْ شرط آن پاکيزگي است. در آن مجلس کسي حق سخن گفتن با ميزبان را که همان محبوب مطلق است، دارد که با غير سخن نگفته باشد و يا آثار سخن گفتن با غير را از همهي مراتب وجود خود زدوده باشد و اين جز با استغفار و رسيدن به مغفرت ممکن نيست. کسي حق ديدن و تماشا کردن آن جمال مطلق را دارد که چشمش از ديدن اغيار پاک و مطهر باشد و يا آلودگي آن را با استغفار و توبه پالوده باشد.
حاصل آنکه تا پاکي از اغيار نباشد، ورود در آن مجلس ممکن نباشد. استغفار براي همين مقصود است. البته اگر درجات ارادي و شخصي آن را بهدست آوريم، شايد يکي باشد که آخرين مرحله آن را انجام دهد و از خويشتننگري رهايمان سازد و از دوبيني يا دوسويهنگري نجاتمان دهد.
به غفران ننگريستن، سر در برف فروکردن است و کاستي نديدن. مگر ميشود سرتاسر فقر و ناداري باشيم و خود را بنده او بدانيم. اگر اينگونه باشد که هر کلاغي هم ميتواند چنين ادعا کند، پس چه تفاوت است ميان خليفه و مَثَل اعلاي او و ريزهخواران سفره خلافت و ولايت؟
راه رسيدن به به رحمت خاص خداي متعال و همراهي و همنشيني با اهل رحمت، بندگي و صداقت در بندگي است و آنهم جز از راه عمل به ظاهر شريعت ممکن نيست. عمل به ظاهر شريعت، در بند بودن است، ولي نه در بند خود بودن. ما بندهاي مختلف و متعددي داريم که رهايي از هر کدام از آنها، راه و ابزار خود را دارد. آنچه را که بندگان خدا با عمل به ظاهر شريعت انجام ميدهند، ابراز صداقت در بندگي است که نتيجهاش رهيدن از بند خود است و اين پايان راه نيست بلکه آغاز آن است. ظهور استعداد سپردن خود به موحد حقيقي به اين منظور که از همه چيز رهايمان سازد. اين فنا است و آن پيشتر افنا يا آن فنا است و اين انتفاء و ميان آن دو تفاوت بسيار است. از ميان برداشتن خود، مشکلي که بدان اشاره کرديد را دارد. اگر بخواهيم خود را از ميان برداريم، همان است که جنابعالي گفتهايد، بايد خودي باشد تا به کار نفي خود بپردازد ولي اگر ديگري بخواهد از ميانمان بردارد، منتفي خواهيم شد بدون آنکه دوگانگي در کار باشد.
بندگي ورزيدن و اظهار ادب بندگي، اگر آنگونه باشد که مولا خواسته و بدان سفارش کرده باشد، اظهار صداقت و قدم نهادن در راهي است که به انتفاء ميانجامد.