رابطه تكامل انسان و اسماي الهي
پرسش (137):
سلام.
1ـ اگر همه انسانها کامل شوند و در حد انبياء الهي، آيا لازمهاش حذف برخي از اسماء الهي در عالم طبيعت يا حداقل منظومه شمسي نيست؟
2ـ اگر بلي، لازمه آن فراهم شدن زمينه براي برچيده شدن منظومه شمسي است؟ يا ربطي به اين موضوع ندارد؟
3ـ چرا خدا از اول همه انسانها را مانند انبياء و اولياء خلق نکرد؟
4ـ اگر نظريه داروين و مانند آن را بپذيريم، چگونه ميتوان شاهکار طبيعت را که در انسانهايي مانند حضرت محمد و آل پاکش صلي الله عليه و آله رخ نموده است، توجيه کرد؟
5ـ با توجه به اينکه نفس مخلصين ـ به فتحه ـ جسم آنان را آفريده، آيا نظريه داروين در مورد آنان نيز ميتواند توجيه داشته باشد؟
6ـ با توجه به اينکه نفس انسانهاي مخلص جسم آنان را ميآفريند و با توجه به اينکه آنان کامل هستند، جسم آنان نقص نخواهد داشت؟
7ـ آيا ميتوان گفت سيدها يا دستکم فرزندان بلافصل خاندان پيامبر عليهم السلام جزء مخلصيناند؟
سپاس
سلام.
1ـ اگر همه انسانها کامل شوند و در حد انبياء الهي، آيا لازمهاش حذف برخي از اسماء الهي در عالم طبيعت يا حداقل منظومه شمسي نيست؟
2ـ اگر بلي، لازمه آن فراهم شدن زمينه براي برچيده شدن منظومه شمسي است؟ يا ربطي به اين موضوع ندارد؟
3ـ چرا خدا از اول همه انسانها را مانند انبياء و اولياء خلق نکرد؟
4ـ اگر نظريه داروين و مانند آن را بپذيريم، چگونه ميتوان شاهکار طبيعت را که در انسانهايي مانند حضرت محمد و آل پاکش صلي الله عليه و آله رخ نموده است، توجيه کرد؟
5ـ با توجه به اينکه نفس مخلصين ـ به فتحه ـ جسم آنان را آفريده، آيا نظريه داروين در مورد آنان نيز ميتواند توجيه داشته باشد؟
6ـ با توجه به اينکه نفس انسانهاي مخلص جسم آنان را ميآفريند و با توجه به اينکه آنان کامل هستند، جسم آنان نقص نخواهد داشت؟
7ـ آيا ميتوان گفت سيدها يا دستکم فرزندان بلافصل خاندان پيامبر عليهم السلام جزء مخلصيناند؟
سپاس
پاسخ:
عليکم السلام
1ـ حذف اسماء الهي معني ندارد. اسماء الهي به تعبير عرفي مانند خورشيد هستند که پيوسته ميتابند، اگر چيزي وجود داشته باشد، از نور و گرماي آن برخوردار ميشود. اگر مقصود از برچيده شدن منظومهي شمسي، وجود نداشتن مظاهر برخي از اسماء در منظومهي شمسي است، پاسخ آن مثبت است.
2ـ اين ارتباطي به پايان عمر منظومهي شمسي ندارد، چون مظهر اسماء الهي تنها انسان نيست بلکه موجودات ديگر و از جمله خود منظومهي شمسي و عناصر طبيعي آن نيز از مظاهر اسماء الهي هستند.
3ـ جهان طبيعت، جهان تغيير، حرکت، زمان و سيلان است در چنين جهاني آفرينش بالفعل معني ندارد، چون خلاف فرض است و به تناقض ميانجامد. همچنين اين جهان يکي از دستگاههاي آفرينش است که مادّه را تحويل ميگيرد و مجرد تحويل ميدهد. اين جهان در نوع خود ممکن است و حُسن دارد، از اينرو با توجه به تماميت، فياضيت و وجوب ذات و صفات و افعال خداي متعال، آفرينش آن ضرورت دارد.
4ـ شاهکار بودن ربطي به دفعي يا تدريجي بودن آفرينش ندارد. اگر خداي متعال انسانهاي شريف را بيواسطه و بهطور مستقيم از خاک بيافريند، بهتعبير شما شاهکار است و اگر آنها را باواسطه و بهطور غيرمستقيم از خاک بيافريند، باز هم شاهکار است. بهنظر شما اگر خدا درختي بيافريند که برگ و ميوه آن مدتي جماد باشد، آنگاه گياه شود، آنگاه حيوان گردد و در پايان از آن انسان فروريزد، شاهکار نيست.
نظريه ثبات انواع، پيش از آنکه اسلامي باشد، ارسطويي و مسيحي است که بهنظر ميرسد هر دو را از منابع يهودي گرفتهاند. بههر حال خواه نظريه تکامل انواع درست باشد، خواه نظريه ثبات انواع، از اهميت موجودات و نقش خداي متعال در جهان کاسته نميشود.
5ـ نظريهي داروين، نظريهاي زيستشناسانه است که خود شاخهاي از فيزيک است در حالي که نظريهي تقدم روح بر بدن دربارهي مخلَصين، نظريهاي متافيزيکي است. اگر نظريهي تقدم روح بر بدن دربارهي مخلصين درست باشد، بهدليل متافيزيکي بودن آن، مورد نقد ديدگاههاي فيزيکي قرار نميگيرد. 6ـ مگر مخلصين از خدا هم برترند که چنين پرسشهايي به ذهنتان ميرسد؟ جهان طبيعت، استعداد و قابليت ويژهاي دارد و موانع و اضداد ويژه. همانگونه که فعل خداي متعال در جهان طبيعت محکوم به قوانين آن است، فعل مخلصين نيز همينگونه است. نقص و کمال، چاقي و لاغري، کوتاهي و بلندي، سفيدي و سياهي و مانند آن آثار و برايندهاي قوانين جهان طبيعت است، نه نقصان فاعل آنها.
7ـ پرسش از اينگونه مسائل، کم سود است و پر زيان. سکوت درباره آنها به.
عليکم السلام
1ـ حذف اسماء الهي معني ندارد. اسماء الهي به تعبير عرفي مانند خورشيد هستند که پيوسته ميتابند، اگر چيزي وجود داشته باشد، از نور و گرماي آن برخوردار ميشود. اگر مقصود از برچيده شدن منظومهي شمسي، وجود نداشتن مظاهر برخي از اسماء در منظومهي شمسي است، پاسخ آن مثبت است.
2ـ اين ارتباطي به پايان عمر منظومهي شمسي ندارد، چون مظهر اسماء الهي تنها انسان نيست بلکه موجودات ديگر و از جمله خود منظومهي شمسي و عناصر طبيعي آن نيز از مظاهر اسماء الهي هستند.
3ـ جهان طبيعت، جهان تغيير، حرکت، زمان و سيلان است در چنين جهاني آفرينش بالفعل معني ندارد، چون خلاف فرض است و به تناقض ميانجامد. همچنين اين جهان يکي از دستگاههاي آفرينش است که مادّه را تحويل ميگيرد و مجرد تحويل ميدهد. اين جهان در نوع خود ممکن است و حُسن دارد، از اينرو با توجه به تماميت، فياضيت و وجوب ذات و صفات و افعال خداي متعال، آفرينش آن ضرورت دارد.
4ـ شاهکار بودن ربطي به دفعي يا تدريجي بودن آفرينش ندارد. اگر خداي متعال انسانهاي شريف را بيواسطه و بهطور مستقيم از خاک بيافريند، بهتعبير شما شاهکار است و اگر آنها را باواسطه و بهطور غيرمستقيم از خاک بيافريند، باز هم شاهکار است. بهنظر شما اگر خدا درختي بيافريند که برگ و ميوه آن مدتي جماد باشد، آنگاه گياه شود، آنگاه حيوان گردد و در پايان از آن انسان فروريزد، شاهکار نيست.
نظريه ثبات انواع، پيش از آنکه اسلامي باشد، ارسطويي و مسيحي است که بهنظر ميرسد هر دو را از منابع يهودي گرفتهاند. بههر حال خواه نظريه تکامل انواع درست باشد، خواه نظريه ثبات انواع، از اهميت موجودات و نقش خداي متعال در جهان کاسته نميشود.
5ـ نظريهي داروين، نظريهاي زيستشناسانه است که خود شاخهاي از فيزيک است در حالي که نظريهي تقدم روح بر بدن دربارهي مخلَصين، نظريهاي متافيزيکي است. اگر نظريهي تقدم روح بر بدن دربارهي مخلصين درست باشد، بهدليل متافيزيکي بودن آن، مورد نقد ديدگاههاي فيزيکي قرار نميگيرد. 6ـ مگر مخلصين از خدا هم برترند که چنين پرسشهايي به ذهنتان ميرسد؟ جهان طبيعت، استعداد و قابليت ويژهاي دارد و موانع و اضداد ويژه. همانگونه که فعل خداي متعال در جهان طبيعت محکوم به قوانين آن است، فعل مخلصين نيز همينگونه است. نقص و کمال، چاقي و لاغري، کوتاهي و بلندي، سفيدي و سياهي و مانند آن آثار و برايندهاي قوانين جهان طبيعت است، نه نقصان فاعل آنها.
7ـ پرسش از اينگونه مسائل، کم سود است و پر زيان. سکوت درباره آنها به.