باب آنكه خدا را جز به خودش نتوان شناخت و باب کمترین حد شناخت
بَابُ أَنَّهُ لا يُعْرَفُ إِلا بِهِ
باب آنكه خدا را جز به خودش نتوان شناخت
و هو الباب الثالث من كتاب التوحيد و فيه ثلاثة احاديث
14- الحديث الاول و هو الرابع و العشرون و المائتان
عَنْ أَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ قَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ(ع) اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّهِ وَ الرَّسُولَ بِالرِّسَالَةِ وَ أُولِي الْأَمْرِ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ الْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ
وَ مَعْنَى قَوْلِهِ(ع) اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّهِ يَعْنِي أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْأَشْخَاصَ وَ الْأَنْوَارَ وَ الْجَوَاهِرَ وَ الْأَعْيَانَ فَالْأَعْيَانُ الْأَبْدَانُ وَ الْجَوَاهِرُ الْأَرْوَاحُ وَ هُوَ جَلَّ وَ عَزَّ لا يُشْبِهُ جِسْماً وَ لا رُوحاً وَ لَيْسَ لِأَحَدٍ فِي خَلْقِ الرُّوحِ الْحَسَّاسِ الدَّرَّاكِ أَمْرٌ وَ لا سَبَبٌ هُوَ الْمُتَفَرِّدُ بِخَلْقِ الْأَرْوَاحِ وَ الْأَجْسَامِ فَإِذَا نَفَى عَنْهُ الشَّبَهَيْنِ شَبَهَ الْأَبْدَانِ وَ شَبَهَ الْأَرْوَاحِ فَقَدْ عَرَفَ اللَّهَ بِاللَّهِ وَ إِذَا شَبَّهَهُ بِالرُّوحِ أَوِ الْبَدَنِ أَوِ النُّورِ فَلَمْ يَعْرِفِ اللَّهَ بِاللَّهِ
ترجمه: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: خدا را بخدا بشناسید و رسول را با رسالتش و صاحبان فرمان را با امر به معروف و دادگرى و نیكوكارى.
(مؤلف كتاب مرحوم كلینى ره فرماید): معنى سخن حضرت كه «خدا را به خدا بشناسید، این است كه: خدا اشخاص و انوار و جواهر و اعیان را خلق فرمود، اعیان، پیكرها (موجودات جسمانى) و جواهر، روحهاست و خداى عزوجل شباهتى با جسم و روح ندارد هیچ كس را در آفریدن روح حساس دراك، دستور و وسیلهاى نبوده، خدا در خلقت ارواح و اجسام یكتا بوده، پس چون كسى شباهت خدا را با موجودات جسمانى و روحانى از میان برد خدا را بخدا شناخته و چون او را به روح یا جسم یا نور تشبیه كند خدا را به خدا نشناخته است.
شرحی از مترجم: مراد ازاولى الامر (صاحبان فرمان) ائمه معصومین(ص) است و مراد از جمله «اعرفوا الله بالله، به قرینه دو جمله بعد، «اعرفوا الله بالالوهیة» مىباشد، پس مقصود از جمله اول این است كه خدا را به سبب شؤون و امتیازات خدائى بشناسید یعنى چون شأن الوهیت این است كه قدیم وحى و عالم و قادر و بىمانند باشد و جسم و شریكدار و محتاج و مركب نباشد، اگر خدا را اینگونه شناختید او را به الوهیت شناختهاید و برگشت این معنى به كلام مرحوم كلینى(ره) مىباشد و از این معنى مىتوان نتیجه گرفت كه خدا را با معرفى خودش كه توسط پیامبران و كتب آسمانى نموده، بشناسید، خدا را با استحسان و عقل ناقص خود نشناسید، خدا را با نور خدائى كه در دل بندگان شایستهاش پرتو افكند بشناسید، یا با اطاعت و تضرع در خانه او شناسائیش را بخواهید، چون كسى خدا را بغیر این صفات معرفى كرد نپذیرید همه اینها از لوازم معنائى است كه از كلام مرحوم كلینى(ره) استفاده مىشود.
اما جمله دوم یعنى پیامبر را بشؤن و امتیازات پیامبرى بشناسید چون شأن پیامبر آوردن معجزه و شریعت مستقیم و دین و كتابى است كه با موازین عقلى و قوانین فطرى و عدالت و حكمت موافق باشد پس پیامبر را باید از روى این امور شناخت و لازمه این سخن آن است كه درباره پیامبر علو نشود و خدایش ندانند و نیز از مقام واقعیش نكاهد و همچنین شأن امام علیه السلام امر بمعروف و اقامه عدل و احسان است كه باید امام را به وسیله آنها شناخت پس كسی كه ادعاى امامت كند و اقامه عدل و احسان نكند دروغگو است، با این معنى كه براى حدیث شریف گفتیم لازم نیست كه هر یك از نتائچ و لوازمى را كه بیان كردیم احتمالى جداگانه براى معنى حدیث دانست چنانكه مرحوم مجلسى (ره) قرار داده است بلكه ارجاع همه احتمالات به همان یك معناست ولى مرحوم صدوق و فیض و ملاصدرا هر یك معانى جدا غیر از آنچه گفتیم گفتهاند كه این مختصر مناسب ذكرش نیست.
شرحشناخت اشیاء از چند راه ممکن است:
1- ادراک چیزی بدون وساطت افعال و آثار آن از طریق مشاهده مستقیم آن.
2- شناخت چیزی از طریق اجزاء آن
3- شناخت چیزی از طریق افعال و آثار آن
4- شناخت چیزی از طریق سلبی و تنزیه و تقدیس
5- شناخت چیزی از طریق علل و اسباب آن
شناخت خدای متعال از طریق نخست ممکن است ولی نه تنها این طریق در جهان طبیعت و دنیا راه عمومی نیست بلکه کسانی که از آن برخوردارند بسیار اندک هستند. بهگفته عرفا رؤیت، ویژه درّ یتیم احمدی و آن جوانمردی است که پا جای پای او نهاد.
شناخت خدای متعال از طریق دوم ممکن نیست، زیرا چنین شناختی در مورد چیزهایی بهکار میرود که اجزاء داشته باشند و خدای متعال فاقد اجزاء است.
اجزاء بر چند قسم است:
1- اجزاء خارجی مانند مادّه و صورت
2- اجزاء عقلی مانند جنس و فصل
3- اجزاء تحلیلی مانند وجود و ماهیت
4- اجزاء بالقوه مانند اجزاء مقداری کمّ متصل
5- اجزاء عدمی مانند ترکیب از وجود و عدم
شناخت خدای متعال از طریق اجزاء ممکن نیست، زیرا هیچگونه جزئی ندارد بلکه وجود محض و مطلق است
شناخت خدای متعال از طریق افعال و آثار ممکن است
چنانکه شناخت او تعالی از طریق تنزیه و تقدیس هم ممکن است.
شناخت چیزی از طریق اسباب و علل فرع بر این است که آن چیز اسباب و علل داشته باشد و چون خدای متعال سبب ندارد، شناخت او از این طریق ممکن نیست.
از میان راههای پنجگانه یادشده خدای متعال را میتوان از سه راه شناخت.
1- ادراک چیزی بدون وساطت افعال و آثار آن از طریق مشاهده مستقیم آن.
2- شناخت چیزی از طریق سلبی و تنزیه و تقدیس
3- شناخت چیزی از طریق افعال و آثار آن
شناخت خدا بهخدا
دو راه مشاهده بیواسطه و شناخت سلبی و تنزیهی، شناخت خدا بهخدا است.
1- راه نخست آن (مشاهده بیواسطه) در دنیا نصیب کمتر کسی شده و میشود.
توضیح «ما رأيت شيئا الّا و رأيت اللّه قبله»: در جای خود گفته شد که فقر وجودی موجودات نشان میدهد که شناخت هیچ موجودی جز به شناخت خدای متعال ممکن نیست، زیرا موجودی که عین فقر باشد، هیچ حکم مستقل وجودی ندارد. پس همه کسانی که چیزی را میشناسند آن را مستند به خدای متعال را میشناسند و اول خدای متعال را میشناسند آنگاه با استناد به آن چیز را میشناسند.
از این جهت همه یکسان هستند تفاوت در علم به علم و شهود مشاهده خود است.
کسانی که وجود نفسی برای خلق نمیشناسند و آنها آیه حق تعالی میدانند پس از وصول به این مرتبه، بهگونه تبعی در این مشاهده بیواسطه شریکند. صدیقین از این دستهاند:
سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ ﴿فصلت، ۵۳﴾
2- شناخت خدای متعال از طریق نفی مثل و شبیه؛ شناخت تنزیهی و تقدیسی او
علت امتناع شناخت بیواسطه خدای متعال برای اکثر خلق این نیست که او تعالی محجوب است بلکه بدین سبب است که خود آنها حجابند. وجود و انیت موجودات، حجاب آنهاست.
تا هویت عبد باقی است، او در حجاب انیت و هویت و ذات خویش است.
بيني و بينك انى ينازعني فارفع بلطفك اني من البين
با فنای ذات و هویت و اندکاک جبل انیت عبد، در او تعال مستغرق میشود و از هر چیزی حتی هویت و نفس خود و نیز از استغراق و مشاهده خود غایب میگردد و تنها حق تعالی را مشاهده میکند.
مقصود از اشخاص، صور جسمانی دارای وضع و محاذات است.
این صور نه بذاته مدرَکند و نه بذاته ظاهر. آنها با صور حسی و عقلی مدرَک میشوند. در واقع ذات اجسام خارجی مظلم است.
مقصود از انوار، همان صور ادراکی است که بذاته مدرَک و ظاهرند.
ارواح و ادراكات آنها، نور هستند، زیرا بذاته ظاهرند نه بهسبب صورت دیگر
مقصود از اعیان، ابدان است.
آفرینش ارواح، ابداعی و هیچ چیزی در خلقت آنها وساطت ندارد نه ماده نه اشکال و اشخاص ماده.
از آنجا که ارواح ابداعی هستند و نیز از آنجا که ابدان از فروع ارواح هستند. نتیجه این میشود که هیچ موجودی در آفرینش هیچ یک از افعال خدای متعال وساطت ندارد. پس هو المتفرّد بخلق الارواح و الاجسام.
پس کسی که بداند خدای متعال شبیه ندارد، خدا را بهخدا شناخته است و کسی که چیزی را شبیه خدا بداند خواه آن چیز نور باشد یا روح، خدا را بهخدا نشناخته است.
15- الحديث الثاني و هو الخامس و العشرين و المائتان
عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ بْنِ قَيْسِ بْنِ سِمْعَانَ بْنِ أَبِيرُبَيْحَةَ مَوْلَى رسولاللّه(ص)( صفت أَبِيرُبَيْحَةَ است) قَالَ سُئِلَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ(ع) بِمَ عَرَفْتَ رَبَّكَ قَالَ بِمَا عَرَّفَنِي نَفْسَهُ قِيلَ وَ كَيْفَ عَرَّفَكَ نَفْسَهُ قَالَ لا يُشْبِهُهُ صُورَةٌ وَ لا يُحَسُّ بِالْحَوَاسِّ وَ لا يُقَاسُ بِالنَّاسِ قَرِيبٌ فِي بُعْدِهِ بَعِيدٌ فِي قُرْبِهِ فَوْقَ كُلِّ شَئ وَ لا يُقَالُ شَيْءٌ فَوْقَهُ أَمَامَ كُلِّ شَئ وَ لا يُقَالُ لَهُ أَمَامٌ دَاخِلٌ فِي الْأَشْيَاءِ لا كَشَئ دَاخِلٍ فِي شَئ وَ خَارِجٌ مِنَ الْأَشْيَاءِ لا كَشَئ خَارِجٍ مِنْ شَئ سُبْحَانَ مَنْ هُوَ هَكَذَا وَ لا هَكَذَا غَيْرُهُ وَ لِكُلِّ شَئ مُبْتَدَأٌ
ترجمه: از امیرالمؤمنین علیه السلام سؤال شد كه پروردگارت را با چه شناختى؟ فرمود: به آنچه خودش خود را برایم معرفى كرده. عرض شد: چگونه خودش را به تو معرفى كرده؟ فرمود: هیچ صورتى شبیه او نیست و به حواس درك نشود و به مردم سنجیده نشود، در عین دورى نزدیك است و در عین نزدیكى دور (با آنكه از رگ گردن به بندگانش نزدیكتر است، بندگان در نهایت پستى و او در نهایت علو است) برتر از از همه چیز است و گفته نشود چیزى برتر از اوست، جلو همه چیز است و نتوان گفت جلو دارد (پس او بودنش به معنى تقدم رتبه و علت بودن اوست نه جلو بودن مكانى) در اشیاء داخل است نه مانند داخل بودن چیزى در چیزى (بلكه به معنى احاطه علم و تدبیر و فیضش با جزاء ممكنات) از همه چیز خارجست نه مانند چیزى كه از چیزى خارج باشد (بلكه به معنى شباهت نداشتن به هیچ چیز) منزه است آنكه چنین است و جز او چنین نیست، و او سر آغاز همه چیز است.
شرح
از امام (ع) پرسیدند: خدایت را با چه شناختی؟ فرمود: با تعریف او از خودش نه با تعریف دیگران از او
پرسیدند: خدایت چگونه خود را به تو شناساند؟ فرمود: به اینکه هیچ صورتی چون او نیست نه صور مجرد مانند صور عقول و نفوس و نه صور مادی مانند صور اجسام.
نه با حس ادراک میشود نه با عقل و نه با قیاس با مردم (نه از طریق قیاس مردم)
قریب است در بعدش و بعید است در قربش
قریب است چون همه عالم هستی فعل اوست و قوام فعل به فاعل است و فعل مرتبهای از مراتب فاعل است.
بعید است چون مجرد از خلق است و صفات خلق و مستغنی از آنهاست.
فوق همه چیز است چون محیط بر آنهاست و چیزی فوق او نیست چون اولاً او حدّ ندارد تا چیزی محیط بر او باشد و ثانیاً همه فعل و مرتبهای از او هستند پس فوقیت برای آنها معنی ندارد
مقدم بر همه چیز است چون مبدأ آنهاست و چیزی مقدم بر او نیست چون مبدأ ندارد.
داخل در همه چیز است آنگونه که مقوم داخل در متقوم است نه آنگونه که جزء داخل در کل است
خارج از همه چیز است چون تام الحقيقة بلکه فوق التمام است و همه موجودات فیض اویند نه مانند خروج چیزی از چیزی.
تنها اوست که اینگونه تقدم، فوقیت، داخلیت و خارجیت دارد، چون با همه اشیاء معیت قیومی دارد.
اشکال:نفس ناطقه نسبت به بدن هم همینگونه است و با همه اعضاء معیت قیومی دارد.
پاسخ: نفس ظلّ حق تعالی است بنابراین، خدای متعال نسبت به همه عالم معیت قیومی دارد بالاصاله و نفس نسبت به بدن معیت قیومی دارد بالتبع.
قال موسى عليه السلام: أ قريب انت فاناجيك أم بعيد فاناديك؟
فاني أحس حسن صوتك و لا اراك فاين انت؟ فقال اللّه: انا خلفك و أمامك و عن يمينك و شمالك، انا جليس عند من يذكرني و انا معه اذا دعاني.
ترجمه: موسی گفت: آیا تو نزدیکی تا با تو نجوی کنم یا دوری تا صدایت زنم؟ من زیبایی صدایت را میشنوم ولی نمیبینمت پس تو کجایی؟ خدای متعال فرمود: من پشت سرت، روبهرویت، سمت راستت و سمت چپت هستم. من همنشین کسی هستم که مرا یاد میکند و با او هستم آنگاه که مرا میخواند.
16- الحديث الثالث و هو السّادس و العشرين و المائتان
عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع) إِنِّي نَاظَرْتُ قَوْماً فَقُلْتُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ جَلالُهُ أَجَلُّ وَ أَعَزُّ وَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يُعْرَفَ بِخَلْقِهِ بَلِ الْعِبَادُ يُعْرَفُونَ بِاللَّهِ فَقَالَ رَحِمَكَ اللَّهُ
ترجمه:
منصوربن حازم گوید: بهامام صادق علیه السلام عرض كردم: با مردمى مناظره كردم و به ایشان گفتم: خداى جل جلاله، بزرگوارتر و ارجمندتر و گرامیتر است از اینكه به سبب مخلوقش شناخته شود بلكه بندگان به سبب خدا شناخته شوند. فرمود: خدایت رحمت كناد.
بَابُ أَدْنَى الْمَعْرِفَةِ
باب كمترین درجه خداشناسى
و هو الباب الرابع من كتاب التوحيد و فيه ثلاثة احاديث
17- الحديث الاول و هو السّابع و العشرون و المائتان
عَنِ الْفَتْحِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِيالْحَسَنِ(ع) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ أَدْنَى الْمَعْرِفَةِ فَقَالَ الْإِقْرَارُ بِأَنَّهُ لا إِلَهَ غَيْرُهُ وَ لا شِبْهَ لَهُ وَ لا نَظِيرَ وَ أَنَّهُ قَدِيمٌ، مُثْبَتٌ مَوْجُودٌ، غَيْرُ فَقِيدٍ وَ أَنَّهُ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ
ترجمه: فتح بن یزید گوید: از حضرت ابوالحسن علیه السلام راجع به كمترین حد خداشناسى پرسیدم: فرمود: اقرار داشتن به اینكه جز او خدائى نیست و مانندى (در صفات) و نظیرى (در الوهیت) ندارد و او قدیم است و پا برجا، موجود است و گم نشدنى و اینكه چیزى مانندش نیست.
شرح
کمترین مرتبه معرفت که شرط ورود در اسلام است، اقرار به این امور است: 1- اقرار به این که جز او خدایی نیست، 2- مانند ندارد، 3- قدیم است، 4- موجود است، 5- فاقد هیچ کمالی نیست، ریا همه کمالات و موجودات فعل اویند 6- هیچ چیزی مانند او نیست، چون همه فعل اویند و فعل مانند فاعل نیست.
توحید و سایر معارف الهی چهار مرتبه دارد: 1- اقرار توحید و سایر معارف با زبان در حالی که قلب او غافل از آن است یا منکر آن مانند ایمان منافق
2-تصدیق قلبی به آنچه بر زبان آورده است مانند اعتقاد عموم مسلمانان.
3- معرفت برهانی به آنچه بر زبان آورده است مانند اعتقاد مقربین.
4- مشاهده عرفانی آنچه بر زبان آورده است مانند اعتقاد صدیقین.
ایمان مرتبه نخست سبب حفظ جان میشود در دنیا.
ایمان مرتبه دوم سبب حفظ از آتش جهنم میشود.
ایمان مرتبه سوم سبب قرب میشود.
ایمان مرتبه چهارم سبب فنا میشود.
18- الحديث الثاني و هو الثامن و العشرون و المائتان
عَنْ طَاهِرِ بْنِ حَاتِمٍ فِي حَالِ اسْتِقَامَتِهِ أَنَّهُ كَتَبَ إِلَى الرَّجُلِ (امام کاظم) مَا الَّذِي لا يُجْتَزَأُ فِي مَعْرِفَةِ الْخَالِقِ بِدُونِهِ فَكَتَبَ إِلَيْهِ لَمْ يَزَلْ عَالِماً وَ سَامِعاً وَ بَصِيراً وَ هُوَ الْفَعَّالُ لِمَا يُرِيدُ وَ سُئِلَ أَبُوجَعْفَرٍ(ع) عَنِ الَّذِي لا يُجْتَزَأُ بِدُونِ ذَلِكَ مِنْ مَعْرِفَةِ الْخَالِقِ فَقَالَ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَ لا يُشْبِهُهُ شَيْءٌ لَمْ يَزَلْ عَالِماً سَمِيعاً بَصِيراً
ترجمه: طاهر بن حاتم در زمانى كه عقیده درست داشت (و غالى نشده بود) به امام نوشت: در خداشناسى مقدارى كه به كمتر از آن اكتفا نشود چیست؟ حضرت به او نوشت، اینكه خدا همیشه دانا و شنوا و بیناست، آنچه خواهد انجام دهد. و حضرت ابوجعفر(ع) را پرسیدند از مقداری كه در خداشناسى به كمتر از آن اكتفا نشود، فرمود: اینكه چیزى مانند و شبیه او نیست، همیشه دانا و شنوا و بیناست.
19- الحديث الثالث و هو التاسع و العشرين و المائتان
عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) يَقُولُ إِنَّ أَمْرَ اللَّهِ كُلَّهُ عَجِيبٌ إِلا أَنَّهُ قَدِ احْتَجَّ عَلَيْكُمْ بِمَا قَدْ عَرَّفَكُمْ مِنْ نَفْسِهِ
ترجمه: امام صادق علیه السلام فرمود: همه امر خدا شگفتآور است جز اینكه به مقداری كه از خود به شما معرفى كرده مسؤلتان دانسته است (كه او را به همان مقدار بشناسید و فرمان برید).
شرح
معرفت ذات و صفات خدای متعال آنگونه که باید، فوق ادراک هر کسی است در عین حال هر کسی بهاندازه قابلیت و تلاش خود سهمی از نور معرفت او تعالی دارد و همان اندازه از معرفت، حجت الهی است که سبب تکلیف و احتجاج بر او میشود.