باب انتساب و خویشى و باب نهی از سخن گفتن درباره کیفیت خدا
بَابُ النِّسْبَةِ
باب انتساب و خویشى
اي باب نفي النسب عنه تعالى، و بهذا المعنى يقال لسورة التوحيد سورة النّسبة و هو الباب السابع من كتاب التوحيد و فيه أربعة أحاديث
31- الحديث الاول و هو الحادي و الاربعون و المائتان
عَنْ أَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ إِنَّ الْيَهُودَ سَأَلُوا رسولاللّه(ص) فَقَالُوا انْسِبْ لَنَا رَبَّكَ فَلَبِثَ ثَلاثاً لا يُجِيبُهُمْ ثُمَّ نَزَلَتْ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ إِلَى آخِرِهَا
ترجمه: امام صادق علیه السلام فرمود: یهود از رسولخدا (صلىاللهعلیهوآله) سؤال كرد و گفتند نژاد پروردگار تو را براى ما بیان كن، حضرت سه روز درنگ كرد و پاسخشان نداد سپس سوره «قل هو والله احد) تا آخرش نازل شد.
شرحکفار یا یهود یا نصاری از نسبت خدا پرسیدند، از طلا یا نقره بودن او یا از زبرجد و یاقوت بودن او پرسیدن، از دست کتف و ذراع او پرسیدن، در پاسخ سوره توحبد نازل شد.
32- الحديث الثاني و هو الثاني و الاربعون و المائتان
عَنْ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو النَّصِيبِيِّ عَنْ أَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ عَنْ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ. فَقَالَ نِسْبَةُ اللَّهِ إِلَى خَلْقِهِ أَحَداً صَمَداً أَزَلِيّاً صَمَدِيّاً لا ظِلَّ لَهُ يُمْسِكُهُ وَ هُوَ يُمْسِكُ الْأَشْيَاءَ بِأَظِلَّتِهَا، عَارِفٌ بِالْمَجْهُولِ، مَعْرُوفٌ عِنْدَ كُلِّ جَاهِلٍ، فَرْدَانِيّاً لا خَلْقُهُ فِيهِ وَ لا هُوَ فِي خَلْقِهِ، غَيْرُ مَحْسُوسٍ وَ لا مَجْسُوسٍ، لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ، عَلا فَقَرُبَ وَ دَنَا فَبَعُدَ وَ عُصِيَ فَغَفَرَ وَ أُطِيعَ فَشَكَرَ، لا تَحْوِيهِ أَرْضُهُ وَ لا تُقِلُّهُ سَمَاوَاتُهُ، حَامِلُ الْأَشْيَاءِ بِقُدْرَتِهِ، دَيْمُومِيٌّ أَزَلِيٌّ لا يَنْسَى وَ لا يَلْهُو وَ لا يَغْلَطُ وَ لا يَلْعَبُ، وَ لا لِإِرَادَتِهِ فَصْلٌ، وَ فَصْلُهُ (فَضْلُهُ خ) جَزَاءٌ وَ أَمْرُهُ (تکوینی) وَاقِعٌ، لَمْ يَلِدْ فَيُورَثَ وَ لَمْ يُولَدْ فَيُشَارَكَ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ
ترجمه: حماد نصیبى گوید از امام صادق علیه السلام درباره «قل هوالله احد» پرسیدم فرمود: نسبت خداست به مخلوقش یكتاست، مقصود مخلوق (بى خلل) است، همیشگى است، نیاز مخلوق به اوست او را دستآویزى نباشد كه نگاهش دارد، بلكه او همه چیز را با دستآویزشان نگهدارد، مجهول را شناسد و نزد هر جاهلى معروف است (زیرامعرفت حق فطرى بشر است و آثار وجودش عالم و جاهل را فرا گرفته است) یكتاست، نه مخلوقش در او باشند و نه او در مخلوقش، محسوس نیست و بلمس در نیاید، دیدگان دركش نكنند، بلند است تا آنجا كه نزدیك است (رتبه علم و قدرتش به قدرى بالاست كه به همه مخلوقش از نزدیك احاطه دارد) نزدیك است تا آنجا كه دور است (از شدت ظهورش مخفى است) نافرمانى شود و بیامرزد. اطاعت شود و پاداش دهد، زمینش او را فرانگیرد و آسمانهایش حامل او نگردند، او با قدرتش همه چیز را برداشته، بىپایان و بىآغاز است فراموش نكند بیهودهگرى ننماید غلط نرود، بازى نكند، خواستش را منعى نیست (هر چه خواهد فوراً پدید آید) داوریش (در قیامت) پاداش است (ستم و جور در آن نیست) و فرمانش جاریست: فرزند ندارد تا ارثش برند (چیزى از او جدا نشده تا قسمتى از او به دیگرى منتقل شده باشد) زائیده نیست تا شریكش باشند (تا پدرانش انباز او بلكه بالاتر از او باشند) (از چیزى جدا نشده تا آن چیز در صفات و خصوصیات شریك و مانندش باشد) و هیچ كس همتاى او نیست.
شرح
محسوس: ادراک به حواس ظاهری
مجسوس: ادراک به حواس باطنی
احد: نفس اجزاء داخلی یا نفی ترکیب است.
همه موجودات جز خدای متعال، ماهیت دارند.
هر چه ماهیت داشته باشد، مرکب است.
هر مرکبی نیازمند به اجزاء خود است.
و موجود نیازمند خلق است نه خالق.
هر چه که احد باشد، فرد است و شریک ندارد، زیرا شریک، مجانس و مماثل شئ است.
چیزی که مجانس و مماثل داشته باشد مشترکات و مختصات دارد، پس مرکب است.
پس موجودی که احد باشد، واحد و فرد هم هست.
موجود احد و فرد، مکان ندارد، زیرا اگر مکان داشته باشد، یمین او غیر از یسار اوست، پس مرکب خواهد بود.
صمد دو معنی دارد: 1- فعل بهمعنى مفعول، یعنی السيّد المقصود إليه، المصمود إليه في جميع الحوائج.
عن ابن عباس انه لما نزلت هذه الآية قالوا: ما الصّمد؟ قال النبي صلّى اللّه عليه و آله: هو السيّد الذي يصمد إليه في الحوائج.
2- صمد، چیزی که جوف ندارد؛ سخت است و سستی ندارد
بر اساس معنی دوم، خدای متعال درون ندارد نه آنکه درون داشته باشد ولی تهی نباشد.
چون احد است، بیرون ندارد و چون صمد است درون ندارد یس جز او کسی نیست و ممکن نیست چیزی وجود داشته باشدش، زیرا اگر چیزی وجود داشته باشد یا درون اوست یا بیرون او.
مَعْرُوفٌ عِنْدَ كُلِّ جَاهِلٍ یا بالقوه و یا بالفعل.
اگر حق تعالی معروف بالقوه باشد لازمهاش این است که بالفعل مجهول باشد و حال آنکه نورانیت و معروفیت مانند عالمیت عین ذات اوست نه عرارض زائد بر او.
پس معروفیت او برای همه بالفعل است هر چند خود بدان آگاه نباشند و علم به علم نداشته باشند.
ولی حق این است که او معروف است برای همگان ولی منکران از سر عناد او را انکار میکنند نه از سر نادانی و فقدان علم به علم. اما فقدان علم و معرفت عمیق به او بهجهت فقدان علم به علم است. پس فرق است میان علو به وجود او و علم به حقایق صفات او.
عَلا فَقَرُبَ: هر چه نور شدیدتر و دارای مرتبه عالیتر باشد، نزدیکتر است پس قرب نتیجه علو درجه خدای متعال است.
وَ دَنَا فَبَعُدَ: هر چه نور نزدیکتر باشد از چشم پوشیدهتر است، زیرا نزدیکی نور سبب غلبه اشراق آن میشود و غلبه اشراق سبب مقهوریت مشاهد و قوه ادراکی میگردد.
غفور: پوشاندن معصیت به نور رحمت.
شكور: افزودن طاعت اندک و اعطای پاداش بسیار.
لا تَحْوِيهِ أَرْضُهُ وَ لا تُقِلُّهُ سَمَاوَاتُهُ
لا تحويه: اي لا تجمعه
لا تقله: اي لا يحمله
خدای متعال نه جسم است نه جسمانی، از اینرو نه داخل در زمین است نه محاط به آسمان.
هر چه جسم و جسمانی باشد یا در زمین است یا در آسمان.
وَ لا لِإِرَادَتِهِ فَصْلٌ: اي لا قاطع لارادته و لا راد لقضائه و لا فاصل لحكمه.
33- الحديث الثالث و هو الثالث و الاربعون و المائتان
سُئِلَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع) عَنِ التَّوْحِيدِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِمَ أَنَّهُ يَكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ أَقْوَامٌ مُتَعَمِّقُونَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ الْآيَاتِ مِنْ سُورَةِ الْحَدِيدِ إِلَى قَوْلِهِ وَ هُوَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ فَمَنْ رَامَ وَرَاءَ ذَلِكَ فَقَدْ هَلَكَ
ترجمه: از امام چهارم علیه السلام راجع به توحید پرسش شد، فرمود: خداى عزوجل دانست كه در آخرالزمان مردمى محقق و موشكاف آیند از این رو و سوره «قل هوالله احد» و آیات سوره حدید را كه آخرش «و هو علیم بذات الصدور» است نازل فرمود، پس هر كه براى خداشناسى غیر از این جوید هلاك است.
شرح مترجم: مرحوم مجلسى (ره) علت نزول آیات را براى مردم كنجكاو سه چیز دانسته: 1- تا فكر دقیق و عمیق آنها در معانى این آیات به كار افتد 2- تا در خداشناسى به افكار خود تكیه نكنند بلكه به مضامین همان آیات اكتفا كنند 3- تا این آیات معیار و میزانى باشند كه افكار خود را بر آنها عرضه كنند و درست و نادرست آن را بازشناسند، ولى پیداست كه این سه معنى لازم و ملزوم یكدیگرند و به یك معنى رجوع كنند، زیرا تا در آیات تعمق نكند نتواند آنها را معیار قرار دهد و چون معیار قرار داد به افكار خود تكیه نكند و مراد از آیات شش آیه اول سوره حدید (سوره 57) قرآن است كه اینك ترجمه آن را ذكر مىكنیم و توضیح و تفسیرش را كه مناسب این مختصر نیست به اهل تعمق وا مىگذاریم، بعد از بسم الله الرحمن الرحیم چنین فرماید: (1) آنچه در آسمانها و زمین است تسبیح خدا گویند و او نیرومند و فرزانه است (2) پادشاهى آسمانها و زمین خاص اوست، او زنده كند و بمیراند و به همه چیز تواناست (3) او اول و آخر است و آشكار و نهانست و به همه چیز داناست (4) اوست كه آسمانها و زمین را در شش روز آفرید سپس بعرش پرداخت، آنچه به زمین فرو رود و آنچه از آن برون شود و آنچه از آسمان فرود آید و آنچه به سویش بالا رود همه را خدا مىداند، هر جا كه باشید او با شماست و به آنچه مىكنید بیناست (5) پادشاهى آسمانها و زمین خاص او است و تمام كارها به خدا بازگشت مىنماید (6) شب را بروز در آورد و روز را به شب در آورد و او از درون سینهها آگاه است.
شرح
سوره توحید 20 نام دارد: سوره تفريد، سوره تجريد، سوره نسبت، سوره اخلاص، سوره نجات، سوره ولايت، سوره معرفت، سوره جمال، سوره مقشقشه، (يقال قشقش و تقشقش المريض برأ، فمن عرفها برأ من الشرك و النفاق)، سوره معوّذه، سوره صمد سوره اساس، لما روى قال: اسست السّماوات السبع و الارضون السبع على قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، سوره المانعة، لمّا روى انها تمنع فتاني القبر و نفخات النيران، سوره محضره، لانّ الملائكة تحضر لاستماعها اذا قرأت سوره منفره، لان الشيطان ينفر عند قرائتها، سوره البراءة، لانّها تبرأ من الشرك لما روى انه صلّى اللّه عليه و آله رأى رجلا يقرأها فقال: امّا هذا فقد برأ من الشرك، سوره مذكرة، لانها تذكّر العبد خالص التوحيد، سوره نّور، روى انه صلّى اللّه عليه و آله قال: إنّ لكل شيء نورا و نور القرآن قل هو اللّه احد، سوره الامان، قال صلّى اللّه عليه و آله: اذا قال العبد لا إله إلّا اللّه دخل في حصني و من دخل في حصني امن من عذابي
سوره حدید
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۱﴾ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۲﴾ هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿۳﴾ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنزِلُ مِنَ السَّمَاء وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَاللَّهُ به ما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ﴿۴﴾ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ ﴿۵﴾ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَهُوَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ﴿۶﴾
ترجمه: به نام خداوند رحمتگر مهربان* آنچه در آسمانها و زمين است خدا را به پاكى مى ستايند و اوست ارجمند حكيم* فرمانروايى آسمانها و زمين از آن اوست زنده مى كند و مى ميراند و او بر هر چيزى تواناست* اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و او به هر چيزى داناست* اوست آن كس كه آسمانها و زمين را در شش هنگام آفريد آنگاه بر عرش استيلا يافت آنچه در زمين درآيد و آنچه از آن برآيد و آنچه در آن بالارود [همه را]] مىداند و هر كجا باشيد او با شماست و خدا به هر چه مىكنيد بيناست* فرمانروايى [مطلق] آسمانها و زمين از آن اوست و [جمله] كارها به سوى خدا بازگردانيده مى شود* شب را در روز درمىآورد و روز را [نيز] در شب درمىآورد و او به راز دلها داناست.
34- الحديث الرابع و هو الرابع و الاربعون و المائتان
عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ الْمُهْتَدِي قَالَ سَأَلْتُ الرِّضَا(ع) عَنِ التَّوْحِيدِ فَقَالَ كُلُّ مَنْ قَرَأَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ آمَنَ بِهَا فَقَدْ عَرَفَ التَّوْحِيدَ قُلْتُ كَيْفَ يَقْرَأُهَا قَالَ كَمَا يَقْرَأُهَا النَّاسُ وَ زَادَ فِيهِ كَذَلِكَ اللَّهُ رَبِّي كَذَلِكَ اللَّهُ رَبِّي
ترجمه: عبدالعزیز گوید از حضرت رضا علیه السلام راجع به توحید پرسیدم، فرمود: هر كه «قل هو الله احد» را بخواند و به آن ایمان آورد توحید را شناخته است، عرض كردم: این سوره را چگونه بخواند؟ فرمود چنانكه مردم مىخوانند و خود حضرت این جمله را افزود: چنین است پروردگارم (چنین است پروردگارم) (افزودن این جمله پس از پایان سوره مستحب است و مانند گفتن «صدق الله العلى العظیم» پس از پایان قرآن و گفتن «لبیك»بعد از «یا ایها الذین آمنوا» مىباشد.
شرح
ظاهر سوره توحید، ایمان عوام است، باطن آن توحيد خواص، باطن باطن آن، توحيد اخص خواص.
توحيد عوام، قرائت آن است و ايمان به آن؛ توحيد خواص، تدبر در معاني آن.
توحيد اخص، مشاهده عياني این است که در عالم وجود جز الله، موجود حقيقي نیست و كل شيء هالك الا وجهه الكريم.
بَابُ النَّهْيِ عَنِ الْكَلامِ فِي الْكَيْفِيَّةِ
باب نهى از سخن گفتن در کیفیت
و هو الباب الثامن من كتاب التوحيد و فيه عشرة احاديث
35- الحديث الاول و هو الخامس و الاربعون و المائتان
قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ(ع) تَكَلَّمُوا فِي خَلْقِ اللَّهِ وَ لا تَتَكَلَّمُوا فِي اللَّهِ فَإِنَّ الْكَلامَ فِي اللَّهِ لا يَزْدَادُ صَاحِبَهُ إِلا تَحَيُّراً
وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى تَكَلَّمُوا فِي كُلِّ شَئٍ وَ لا تَتَكَلَّمُوا فِي ذَاتِ اللَّهِ
ترجمه: امام باقر علیه السلام فرمود: درباره خلق خدا سخن گوئید و راجع به خدا سخن نگوئید، زیرا سخن راجع به خدا جز سرگردانى براى گوینده زیاد نكند. و در روایت دیگرى از حریز است درباره هر چیزى سخن گوئید ولى راجع به ذات خدا سخن نگوئید.
شرح مترجم: به نظر مىرسد كه در روایت اول مراد از خلق خدا، انسان و مراد از خدا، ذات خداست به قرینه مقابله این دو با یكدیگر ولى در روایت دیگر چون «هر چیز» در برابر «خدا» قرار گرفت، آن قرینه از بین رفت لذا كلمه «ذات» رااضافه فرمود.
شرح
آیا سخن گفتن و تفکر در ذات خدای متعال ممکن است؟
و اگر ممکن است، مجاز است؟
اصل کلی در حوزه تفکر این است که تفکر در هر موضوعی که ممکن باشد، اصالتاً جایز است مگر آنکه به حکم ثانوی مانند زیانباری، بیهودگی، هدر رفتن عمر و مانند آن مجاز نباشد.
تفکر نیز در موضوعات ممکن، اساساً مجاز است مگر اینکه یکی از برآیندهای یادشده را داشته باشد.
تعابیری مانند تَكَلَّمُوا فِي خَلْقِ اللَّهِ و نیز تَكَلَّمُوا فِي كُلِّ شَئٍ اشاره به همین جواز اولی دارد.
اما آیا تفکر درباره ذات خدا و بهدنبال آن سخن گفتن درباره خدای متعال ممکن است؟
برای پاسخ به این پرسش نخست باید دید که ویژگی تفکر چیست و در چه موضوعاتی جریان دارد؟
ویژگی تفکر آن است که از مقدمات تصوری و تصدیقی و مفهومی روشن و معلوم آغاز میشود و به تصورات و تصدیقات و مفهومات مجهول میرسد و پس از معلوم ساختن مجهولات، آنها را به جمع معلومات خود میافزاید.
بر این اساس اگر کسی فاقد هرگونه معلوم تصوری و تصدیقی و مفهومی باشد، توانایی اندیشیدن ندارد.
اما علوم حضوری که فاقد هر گونه تصور و تصدیق و مفهوم است از قلمرو اندیشیدن بیرون است.
براین اساس، درباره چیزی میتوان تعقل کرد که قابلیت معقول و متصور شدن داشته باشد، یعنی مفهومبردار باشد و در قالبهای مفهومی بگنجد.
چیزی که این قابلیت را داشته باشد، از سنخ مفاهیم و ماهیتهای ذهنی است.
در جای خود گفته شد که خدای متعال بهدلایل متعددی ماهیت ندارد و در قالبهای مفهومی نمیگنجد، مانند:
هر چه که مفهومبردار باشد و ماهیت داشته باشد، مرکب است.
هر چه که مفهومبردار باشد و ماهیت داشته باشد، محدود است.
هر چه که مفهومبردار باشد و ماهیت داشته باشد، قابلیت صدق بر افراد متعدد دارد.
هر چه که مفهومبردار باشد و ماهیت داشته باشد، مجانس و مماثل دارد.
هر چه که مفهومبردار باشد و ماهیت داشته باشد، محاط نفس و ذهن است.
هر چه که مفهومبردار باشد و ماهیت داشته باشد، صفات زائد بر ذات دارد تا با آن صفات شناخته شود.
هر چه که مفهومبردار باشد و ماهیت داشته باشد، فعل مخصوص خود دارد و همه افعال از او صادر نمیشود.
هر چه که مفهومبردار باشد و ماهیت داشته باشد، قابل اشاره است یا اشاره حسی یا وهمی یا عقلی.
اما خدای متعال، وجود و حقیقت صرفی است که از همه جهات و حیثیات نامتناهی است، نه صورت ذهنی دارد نه شبیه و شریک خارجی و در قالبهای مفهومی نمیگنجد و قابل هیچ نوع اشارهای نیست.
به سبب شدت نور او و قوت سلطنتش، عقل و هر چیز دیگری در برابر او متلاشی میشود، چنانکه فرمود: وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ و نیز وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ «2»،
بنابراین تفکر درباره خدای متعال ممکن نیست و کسی که درباره او میاندیشد، در گمان خود درباره او میاندیشد ولی در واقع، درباره غیر او میاندیشد یعنی درباره صورتی ذهنی که حاکی از او نیست.
36- الحديث الثاني و هو السادس و الاربعون و المائتان
قَالَ أَبوعَبْدِاللَّهِ(ع) إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ وَ أَنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى فَإِذَا انْتَهَى الْكَلامُ إِلَى اللَّهِ فَأَمْسِكُوا
ترجمه: امام صادق علیه السلام گوید: خداى عزوجل مىفرماید (43 سوره 53) همانا پایان و سرانجام سوى پروردگارت باشد. پس چون سخن به خدا رسید بازایستید.
37- الحديث الثالث و هو السابع و الاربعون و المائتان
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ قَالَ أَبوعَبْدِاللَّهِ(ع) يَا مُحَمَّدُ إِنَّ النَّاسَ لا يَزَالُ بِهِمُ الْمَنْطِقُ حَتَّى يَتَكَلَّمُوا فِي اللَّهِ فَإِذَا سَمِعْتُمْ ذَلِكَ فَقُولُوا لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ الْوَاحِدُ الَّذِي لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ
ترجمه: و به محمد بن مسلم فرمود: اى محمد مردم همیشه و از هر درى سخن گویند تا آنجا كه درباره خدا هم سخن گویند چون شما آن را شنیدید، بگوئید: شایسته پرسش جز خداى یكتاى بیمانند نیست.
شرح
اشتیاق به سخن گفتن که از مصادیق شهوت است بر اکثر مردم غالب است، بدین سبب درباره همه چیز سخن میگویند خواه آگاهی دقیق درباره آن داشته باشند خواه نداشته باشند و گویی نمیدانم، نمیدانند.
ریشه میل به سخن گفتن درباره هم چیز علاوه بر تخلیه عقدههای روانی، ابراز خود است و نشاندادن انانیت خویش.
هر گاه سخن به ذات خدا رسید و از فضول کلام هم درگذشت، در چنین مواردی باید با ذکر خدا موضوع سخن را تغییر داد.
38- الحديث الرابع و هو الثامن و الاربعون و المائتان
عَنْ أَبِيعُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ قَالَ قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ(ع) يَا زِيَادُ إِيَّاكَ وَ الْخُصُومَاتِ فَإِنَّهَا تُورِثُ الشَّكَّ وَ تَحْبِطُ الْعَمَلَ وَ تُرْدِي صَاحِبَهَا وَ عَسَى أَنْ يَتَكَلَّمَ بِالشَّيْءِ فَلا يُغْفَرَ لَهُ إِنَّهُ كَانَ فِيمَا مَضَى قَوْمٌ تَرَكُوا عِلْمَ مَا وُكِّلُوا بِهِ وَ طَلَبُوا عِلْمَ مَا كُفُوهُ حَتَّى انْتَهَى كَلامُهُمْ إِلَى اللَّهِ فَتَحَيَّرُوا حَتَّى إِنْ كَانَ الرَّجُلُ لَيُدْعَى مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ فَيُجِيبُ مِنْ خَلْفِهِ وَ يُدْعَى مِنْ خَلْفِهِ فَيُجِيبُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى حَتَّى تَاهُوا فِي الْأَرْضِ
ترجمه: امام باقر به زیاد فرمود: اى زیاد از گفتگوهاى دشمنى خیز بپرهیز كه موجب شك شود و عمل را تباه كند و صاحبش را هلاك نماید و ممكن است در آن میان كسى سخنى گوید و آمرزیده نشود، در زمان گذشته مردمى علمى را كه واگذارشان شده بودند ترك كردند و در طلب علمى كه از آن نهى شده بودند رفتند تا آنجا كه سخنشان به خدا رسید و سرگردان شدند و كارشان (در حیرت و دهشت) به جائى رسید كه مردى را از پیش او صدا مىزدند و او به پشت سرش جواب مىداد و از پشت سرش صدا مىكردند و او به پیش رو پاسخ مىگفت و در روایت دیگر است: تا آنجا كه در زمین سرگردان شدند.
شرح
حبط: بطلان؛ تُرْدِي صَاحِبَهَا: تسقط و تهوی؛ وُكِّلُوا بِهِ: فوضوا إليه؛ كُفُوهُ: بسنده بودن. ممکن است کفوه با تشدید باشد که به معنی منعوه است؛ تَاهُوا: سرگردان شدن
الخصومات: مجادلات كلامي به قصد غلبه بر خصم و مباهات و اظهار فضل و جلب توجه مردم.
مجادلات کلامی با وصف یادشده منبع بسیاری از اخلاق ذميمه بلکه همه آنهاست.
مجادلات کلامی سبب مستور ماندن سایر رذایل میشود.
برخی از آثار سوء مجادلات کلامی در حدیث شریف از این قرار است:
1- شک در اصول عقاید و مبانی ایمان، بدین سبب که مجادلات کلامی سبب افزایش شک و تردید میشود و چنین شکی مادّه کفر و نفاق است.
2- حبط عمل، بدین سبب که مبنای صحت و پذیرش عمل، یقین در توحید و اخلاص در نیت و سلامت قلب از شک و شرک و ریاء است.
3- سقوط در جهنم، بدین سبب که مجادلات کلامی سبب سقوط از فطرت اصلی و انحراف از صراط مستقیم است، زیرا مجادلات کلامی با قصد یادشده اساس رذایل اخلاقی است که بهنوبه خود سبب دوری از حق میگردد.
حکایت یادشده ممکن است مربوط به زمان و مردم خاصی باشد و عمومیت نداشته باشد.
39- الحديث الخامس و هو التاسع و الاربعون و المائتان
عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْمَيَّاحِ عَنْ أَبِيهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) يَقُولُ مَنْ نَظَرَ فِي اللَّهِ كَيْفَ هُوَ هَلَكَ
ترجمه: امام صادق علیه السلام فرمود: هر كه درباره خدا فكر كند كه او چگونه است هلاك گردد.
شرح
اندیشیدن در کیفیت خدای متعال بدین سبب به هلاکت میانجامد که خدای متعال کیفیت نداد، پس آنچه را که به عنوان خدا و کیفیت خدا تصور کرده است، نه خدا و نه کیفیت او، بنابراین غیر خدا را به جای خدا یافته است و خدا را انکار کرده است.
قال الباقر عليه السلام: كلما ميزتموه باوهامكم في ادق معانيه فهو مخلوق مصنوع مثلكم مردود إليكم، و لعل النمل الصغار تتوهم ان للّه زبانيتين فان ذلك كمالها، و يتوهم ان عدمها نقصان لمن لا يتصف بهما، و هكذا حال العقلاء فيما يصفون اللّه تعالى به.
اوحى اللّه تعالى الى بعض انبيائه عليهم السلام: لا تخبر بعبادي بصفاتي فينكرون و لكن اخبرهم عني به ما يفهمون.
ترجمه: نهايتا اين مفهوم مخلوق و مصنوعي مانند شما (و ساخته ذهن شما) ميباشد.» «هر چه که ذهن شما با دقت و لطافت فراوان تصور کند (که هيچ شائبه نقص و اشتباه هم نداشته، تنها مفهومي باشد که بر خدا صدق کند)، مخلوق و مصنوعی است مثل خودتان که به خودتان باز میگردد. چهبسا مورچه ریز، خیال میکند که خداوند متعال نیز دو تا شاخک دارد، چراکه شاخک داشتن کمال خودش است و خیال میکند که شاخک نداشتن نقصان است برای آنکه شاخک ندارد. حالِ عقلاء نیز در توصیف خداوند متعال همینگونه است». (مجلسی، بحار الانوار، ج66، ص۲۹۳) خداوند به برخی از پیامبرانش وحی کرد که بندگان مرا از صفاتم خبر ندهید که آن را انکار میکنند بلکه آنگونه از من به آـنها خبر دهید که میتوانند بفهمند.
40- الحديث السادس و هو الخمسون و المائتان
عَنْ أَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع): إِنَّ مَلِكاً عَظِيمَ الشَّأْنِ كَانَ فِي مَجْلِسٍ لَهُ فَتَنَاوَلَ الرَّبَّ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى، فَفُقِدَ فَمَا يُدْرَى أَيْنَ هُوَ
ترجمه: و فرمود: پادشاه بزرگی در انجمنش نسبت به پروردگار تبارك و تعالى ناروا سخن گفت پس از آن گم گشت و معلوم نشد كجا رفت.
شرح
فَتَنَاوَلَ الرَّبَّ: تكلم فيه به ما ليس بصواب
41- الحديث السابع و هو الحادي و الخمسون و المائتان
عَنْ أَبِيجَعْفَرٍ(ع): إِيَّاكُمْ وَ التَّفَكُّرَ فِي اللَّهِ وَ لَكِنْ إِذَا أَرَدْتُمْ أَنْ تَنْظُرُوا إِلَى عَظَمَتِهِ فَانْظُرُوا إِلَى عَظِيمِ خَلْقِهِ
ترجمه: امام باقر علیه السلام فرمود: از تفكر درباره خدا بپرهیزید، ولى اگر خواستید در عظمتش بیندیشید در عظمت خلقش نظر كنید.
42- الحديث الثامن و هو الثاني و الخمسون و المائتان
قَالَ أَبوعَبْدِاللَّهِ(ع) يَا ابْنَ آدَمَ لَوْ أَكَلَ قَلْبَكَ طَائِرٌ لَمْ يُشْبِعْهُ وَ بَصَرُكَ لَوْ وُضِعَ عَلَيْهِ خَرْقُ إِبْرَةٍ لَغَطَّاهُ تُرِيدُ أَنْ تَعْرِفَ بِهِمَا مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ إِنْ كُنْتَ صَادِقاً فَهَذِهِ الشَّمْسُ خَلْقٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ فَإِنْ قَدَرْتَ أَنْ تَمْلا عَيْنَيْكَ مِنْهَا فَهُوَ كَمَا تَقُولُ
ترجمه: امام ششم علیه السلام فرمود: اى پسر آدم: اگر دل تو را پرندهاى بخورد سیرش نكند و اگر بر چشمت سوراخ سوزنى نهند آن را بپوشانید، تو خواهى با این دو (عضو كوچك) سلطه آسمانها و زمین را بشناسى، اگر راست مىگوئى این خورشید است كه مخلوقى از مخلوقات خداست، اگر توانستى چشمت را به آن بدوزى چنان است كه تو مىگوئى.