باب حجتهای خدا بر خلق
بَابُ حُجَجِ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ
باب حجتهای خدا بر خلق
و هو الثالث و الثلاثون من كتاب التوحيد و فيه أربعة احاديث
209- الحديث الاول و هو التاسع عشر و اربع مائة
عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ أَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: لَيْسَ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ أَنْ يَعْرِفُوا وَ لِلْخَلْقِ عَلَى اللَّهِ أَنْ يُعَرِّفَهُمْ وَ لِلَّهِ عَلَى الْخَلْقِ إِذَا عَرَّفَهُمْ أَنْ يَقْبَلُوا.
ترجمه: امام صادق علیه السلام فرمود: براى خدا بر مردم حقى نیست كه بشناسند بلكه براى مردم بر خداست كه او خود را بهآنها بشناساند و آنگاه که شناساند، آنها بپذیرند.
شرح مترجم: تا وقتى انسان متوجه نشده كه او را خالق و صانعى است و باید او را بشناسد یعنى اصلاً درباره خدا اثباتاً یا نفیاً فكر نكرده است، خدا را چنین بندهاى حقى نیست كه از او باز خواست كند كه چرا مرا نشناختى، بلكه در این صورت بر خداست كه بر بنده خود منت نهد و به وسیله بیان و تبلیغ فرستادگانش و انزال كتب و صحف و بیدار كردن فكر و عقل بنده اش، خود را به او بشناساند و چون خود را به وى معرفى كرد، بر بنده است كه حق را بپذیرد و گردن نهد و در مقام لجاج و عناد بر نیاید. و اگر از انصراف و ظهور لفظ معرفت صرفنظر كنیم شناسائى هر مطلب حقى را شامل شود و موضوع جاهل قاصر و مقصری كه فقها گویند پیش آید.
شرحلَيْسَ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ أَنْ يَعْرِفُوا
خذا انتظار ندارد که خلق او را بشناسد. این عبارت تفسیرهای مختلفی دارد:
1- مقصود معرفت خلق نسبت به خدا بدون استفاده از ابزارها و نعمتهای الهی باشد.
2- مقصود این است که معرفت از افعال باطنی است بنابراین از اختیار انسان بیرون است و چیزی که اینگونه باشد حق تعالی از خلق انتظاری ندارد.
3- مقصود معرفت خلق نسبت به خدا از حیثیت فقری خود باشد، چون خلق عین ربط است و از او کار مستقل نشاید.
4- خلق چیزهای را میشناسد که مانند خودشان محدود، دارای ماهیت و مفهومبردار باشند و خدای متعال اینگونه نیست.
5- حق تعالی بزرگتر از آن است که به احاطه معرفتی خلق درآید.
وَ لِلْخَلْقِ عَلَى اللَّهِ أَنْ يُعَرِّفَهُمْ
1- ممکن است این فراز عطف بر فراز پیشین باشد بدین معنی که خلق هم حقی بر خدا ندارد خود را بدو بشناساند، بدین سبب که خلق هیچ حقی بر خدای متعال ندارد نه حق تعریف و نه حقوق دیگر
2- ممکن است جمله مستأنفه باشد بدین معنی که خلق حق دارد که خدای متعال خود را بدو بشناساند.
بدین دلیل که انسان برای رسیدن به خیر و سعادت مناسب خود نیازمند به شناخت خدای متعال و خواستههای اوست
انسان مستعد این شناخت هست و خدای متعال هم تام الفاعلیه است.
پس اگر مانعی وجود نداشته باشد حق خلق بر خدای متعال این است که خود را به خلق بشناساند.
همچنین عنایت ازلی حق تعالی مقتضی آن است که همه موجودات را به کمال شایسته خود برساند و این کمال بدون معرفت به خدا ممکن نیست.
البته این تعریف به خلق ممکن است از طریق اقسام عقل باشد یا از طریق اقسام نقل.
وَ لِلَّهِ عَلَى الْخَلْقِ إِذَا عَرَّفَهُمْ أَنْ يَقْبَلُوا
1- یا بدین سبب که حجت الهی با شناساندن خود به خلق بر آنها تمام میشود
2- یا بدین سبب که معرفت به حق تعالی بزرگترین نعمت اوست که با تحقق آن زمینه دستیابی به همه نعمتها فراهم میشود و روگردانی از چنین نعمتی خلاف کمترین درجه عقل است.
210- الحديث الثانى و هو العشرون و اربع مائة
عَبْدِ الْأَعْلَى بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع)، مَنْ لَمْ يَعْرِفْ شَيْئاً، هَلْ عَلَيْهِ شَيْءٌ؟ قَالَ: لا.
ترجمه: عبدالاعلى گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم كسى كه چیزى را نشناسد مسؤلیتى دارد؟ فرمود: نه (زیرا مؤاخذه غافل عقلاً قبیح است).
211- الحديث الثالث و هو الحادى و العشرون و اربع مائة
عَنْ أَبِيالْحَسَنِ زَكَرِيَّا بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: مَا حَجَبَ اللَّهُ عَنِ الْعِبَادِ، فَهُوَ مَوْضُوعٌ عَنْهُمْ.
ترجمه: و فرمود: هر چه را خدا از بندگان پوشیده داشته از گردن ایشان ساقط است (پس هر كه چیزى را نداند باكى بر او نیست به شرط اینكه در تحصیلش مقصر نباشد).
شرح
تکلیف وابسته به عقل و معرفت است و هر چه عقل و معرفت بیشتر باشد، تکلیف هم بیشتر است و هر چه عقل و معرفت کمتر باشد تکلیف هم کمتر است. و اگر عقل و معرفت اصلا نباشد، تکلیف نیز اصلا نخواهد بود.
دلیل این امر این است که عقل و معرفت از نعمتهای بینظیر خدای متعال است و هر نعمتی چنانکه پیشتر گفته شد، مستلزم شکر است. ذیل حدیث 5 و 6 از باب البیان (394-395) شرح داده شد.
212- الحديث الرابع و هو الثانى و العشرون و اربع مائة
عَنْ حَمْزَةَ بْنِ الطَّيَّارِ عَنْ أَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: قَالَ لِي اكْتُبْ. فَأَمْلَى عَلَيَّ: إِنَّ مِنْ قَوْلِنَا إِنَّ اللَّهَ يَحْتَجُّ عَلَى الْعِبَادِ به ما آتَاهُمْ وَ عَرَّفَهُمْ.
ثُمَّ أَرْسَلَ إِلَيْهِمْ رَسُولًا وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِمُ الْكِتَابَ فَأَمَرَ فِيهِ وَ نَهَى، أَمَرَ فِيهِ بِالصَّلاةِ وَ الصِّيَامِ، فَنَامَ رسولاللّه(ص) (فى بعض اسفاره) عَنِ الصَّلاةِ، فَقَالَ(تعالی): أَنَا أُنِيمُكَ وَ أَنَا أُوقِظُكَ، فَإِذَا قُمْتَ فَصَلِّ، لِيَعْلَمُوا إِذَا أَصَابَهُمْ ذَلِكَ كَيْفَ يَصْنَعُونَ. لَيْسَ كَمَا يَقُولُونَ إِذَا نَامَ عَنْهَا هَلَكَ. وَ كَذَلِكَ الصِّيَامُ، أَنَا أُمْرِضُكَ وَ أَنَا أُصِحُّكَ، فَإِذَا شَفَيْتُكَ فَاقْضِهِ.
ثُمَّ قَالَ أَبوعَبْدِاللَّهِ(ع): وَ كَذَلِكَ إِذَا نَظَرْتَ فِي جَمِيعِ الْأَشْيَاءِ لَمْ تَجِدْ أَحَداً فِي ضِيقٍ وَ لَمْ تَجِدْ أَحَداً إِلا وَ لِلَّهِ عَلَيْهِ الْحُجَّةُ (بهسبب تمکن) وَ لِلَّهِ فِيهِ الْمَشِيئَةُ، (إن شاء غفر السیئات و إن شاء غذّب) وَ لا أَقُولُ إِنَّهُمْ مَا شَاءُوا صَنَعُوا. ثُمَّ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ يَهْدِي وَ يُضِلُّ. وَ قَالَ: وَ مَا أُمِرُوا إِلا بِدُونِ(کمتر از) سَعَتِهِمْ، وَ كُلُّ شَئ أُمِرَ النَّاسُ بِهِ فَهُمْ يَسَعُونَ لَهُ؛ وَ كُلُّ شَئ لا يَسَعُونَ لَهُ فَهُوَ مَوْضُوعٌ عَنْهُمْ، وَ لَكِنَّ النَّاسَ لا خَيْرَ فِيهِمْ؛ (لایختارون ما هو خیر لهم) ثُمَّ تَلا(ع): لَيْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى وَ لا عَلَى الَّذِينَ لا يَجِدُونَ ما يُنْفِقُونَ حَرَجٌ، فَوُضِعَ عَنْهُمْ، ما عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ وَ لا عَلَى الَّذِينَ إِذا ما أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ؛ قَالَ: فَوُضِعَ عَنْهُمْ لِأَنَّهُمْ لا يَجِدُونَ.
ترجمه: حمزة بن طیار گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود بنویس، سپس برایم املا كرد: از عقیده ماست كه خدا نسبت به آنچه بیندگان داده و به ایشان معرفى كرده احتجاج كند. به سوى ایشان فرستاده و برایشان كتاب نازل كرده كه در آن امر فرموده و نهى فرموده، به نماز و روزه امر فرموده (روزى بین الطلوعین در وادى معرس) پیامبر (ص) را از انجام نماز خواب ربوده (و نماز صبحش قضا شد) خدایش فرمود: من تو را به خواب برم و من تو را بیدار كنم هر وقت از خواب برخاستى نماز بخوان تا مردم بدانند اگر از نماز خوابشان ربوده باید چه كنند، چنان نیست كه ایشان گویند: چون پیامبر از نماز خوابش ربود، هلاك گشت و هم چنین است موضوع روزه (خدای متعال فرماید) من مریضت مىكنم و من بهبودت میدهم. چون شفایت بخشیدم روزه را قضا كن، سپس امام صادق (ع) فرمود: همچنین در هر چیز (از اوامر خدا) كه بنگرى هیچكس را در تنگى و فشار نمىبینى، كسى را نمىبینى جز اینكه خدا بر او حجت دارد و خدا را نسبت به كار او مشیت است، من نمىگویم مردم هر چه خواهند بكنند (چنانكه تفویضى مذهب گوید) سپس فرمود: خداست كه راه را نشان دهد و نشان ندهد (پس كار مردم به دست اوست و به خود واگذار نیستند) و باز فرمود: مردم به كمتر از طاقتشان مأمورند و نسبت به هر چه مأمورند توانائى دارند و هر چه از طاقتشان خارج است از عهده ایشان ساقط است ولى در مردم خیرى نیست (زیرا ایشان پس از چنین منت و اتمام حجت و توسعه سهولت ناسپاسى خدا كنند و در پرسش و طاعتش كوتاهى ورزند) سپس (آیه 92 سوره توبه را كه درباره جهاد است) تلاوت فرمود «بر ناتوان و بیماران و كسانی كه مالى ندارند تا انفاق كنند تكلیفى نیست» پس جهاد را از ایشان برداشت (و بعد از یك جمله فرماید) «بر نیكوكاران راه اعتراضى نیست و خدا آمرزنده و مهربان است و تكلیفى نیست بر كسانی كه چون پیش تو آمدند كه مركوبشان دهى گفتى چیزى كه شما را بر آن سوار كنم» پس از اینها هم كه مركوب نداشتند جهاد را برداشت.