باب كسانى را كه خدا از میان بندگانش برگزیده

بَابٌ فِي أَنَّ مَنِ اصْطَفَاهُ اللَّهُ مِنْ عِبَادِهِ وَ أَوْرَثَهُمْ كِتَابَهُ هُمُ الْأَئِمَّةُ(ع)

باب كسانى را كه خدا از میان بندگانش برگزیده و قرآن را به ارثشان داده ائمه علیهم‌السلام مى‌باشند (باب بیست و چهارم از کتاب حجت که 4 حدیث دارد)

و هو الباب الرابع و العشرون من كتاب الحجة و فيه اربعة احادیث

133- الحديث الاول و هو التاسع و الخمسون و خمس مائة

عَنْ سَالِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاجَعْفَرٍ(ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ به اذن اللَّهِ. قَالَ: السَّابِقُ بِالْخَيْرَاتِ الْإِمَامُ وَ الْمُقْتَصِدُ الْعَارِفُ لِلْإِمَامِ وَ الظَّالِمُ لِنَفْسِهِ الَّذِي لا يَعْرِفُ الْإِمَامَ.

ترجمه: سالم گوید: از امام باقر علیه‌السلام پرسیدم درباره سخن خداى عزوجل (22 سوره 35) «آن‌گاه این كتاب را به كسانی كه از میان بندگان خود انتخاب كرده‌ایم، به ارث دادیم. بعضى از ایشان به خود ستم كنند و بعضى معتدلند و بعضى به اذن خدا به سوى نیكی‌ها شتابانند، فرمود: شتابنده به سوى نیك‌ها امام است و معتدل امام‌شناس است و ستمگر به خویش كسى است كه امام را نمى‌شناسد.

شرح

تمام کمالات نفس انسان به علم و معرفت آن برمی‌گردد به‌گونه‌ای که نفس بدون معرفت، نفس نیست و اگر عمل به ایجاد یا افزایش یا تثبیت علم و معرفت نیانجامد، یا هیچ‌گونه خاصیتی برای استکمال نفس ندارد یا اثر آن چندان اهمیت قابل ذکری ندارد و گویی نفس، خود علم است نه چیزی غیر از آن، خواه علم بدان منضم شود خواه بر آن عارض گردد. حقیقت نفس، علم و حیات و قدرت است نه چیزی غیر از آن و تفاوت آن با علم و معرفت و تعدد علم و نفس، تفاوت و تعدد تحلیلی است نه تحقیقی.

بر این اساس، مهم‌ترین عامل بلکه تنها عامل رشد و ارتقاء و استکمال نفس، علم است و هر چیزی که به علم بیانجامد به‌گونه‌ای که یا ریشه در علم داشته باشد و یا ثمره و نتیجه‌اش علم باشد.

روایات کتاب علم از همین مجموعه نیز دلالت روشنی بر این مطلب دارد.

نکته‌ای که تبیین آن اهمیت دارد این است که آیا هر علمی چنین تاثیری بر نفس دارد یا میان علوم در تاثیرگذاری بر نفس تفاوت وجود دارد؟

آن‌چه از عقل و شواهد عقلی استنباط می‌شود این است که اولا میان علوم از جهت تاثیرگذاری تفاوت عمیق وجود دارد و ثانیا بهترین علم از جهت تاثیرگذاری علمی است که اولا به بهترین معلوم پرداخته باشد و ثانیا علمی که بیش‌ترین وضوح و استحکام را داشته باشد، زیرا رابطه علم و عالم و معلوم یا اتحاد است یا انکشاف. هر کدام که باشد، دو ویژگی یادشده در استکمال نفس تاثیر منحصر به فرد دارد.

اگر رابطه علم و عالم و معلوم، اتحاد باشد، قطعا اتحاد با تام‌ترین معلوم که بیش‌ترین وضوح و استحکام را داشته باشد، بیش‌ترین تاثیر را در استکمال آن خواهد داشت.

شواهد نقلی نیز بر همین مطلب دلالت دارد.

علمی که بیش‌ترین وضوح و استحکام را داشته باشد در مرتبه نخست، کشف و مشاهده باطنی است که البته اکثریت خلق از بسیاری از مراتب آن بی‌‌بهره هستند.

پس از آن، علم برهانی است که اگرچه همانند علم حاصل از کشف و شهود نایاب نیست ولی بسی کم‌یاب است.

پس از آن علوم حاصل از وهم و خیال و تجربه است.

در اکثر مواردی که در آموزه‌های دینی برگرفته از کتاب و سنت و نیز آموزه‌های عرفانی به علم پرداخته شده است، مقصود از آن، دو قسم نخست است یعنی علوم کشفی و برهانی.

اهمیت معلوم نیز به جایگاه هستی‌شناختی آن برمی‌گردد. هر علمی که به تام‌ترین و کامل‌ترین معلوم می‌پردازد، هم تام‌ترین و کامل‌ترین علم است و هم موثرترین عامل در ارتقاء و استکمال نفس.

شکی نیست که غیر از وجود نه چیزی هست و نه می‌تواند باشد. این حقیقت منحصر به فرد، ظاهری دارد و باطنی، از جهتی مستور است و از جهتی دیگر مکشوف. نه با تمام حقیقت مستور است و نه مکشوف و ممکن نیست این‌گونه باشد.

وجه مستور و محجوب و باطن حقیقت وجود، توحید است و وجه مکشوف و ظاهر او ولایت است و تمام مراتب عینی عوالم هستی وجوه ظاهر و باطن ولایت است نه چیزی غیر از او و نه چیزی عین او، چنان‌که همین نسبت میان ولایت و توحید هم وجود دارد: ولایت نه عین توحید است و نه غیر او بلکه ظهور و تعین اوست.

تعین و تحقق ولایت در مرتبه عین، ولّی است از این‌رو، جای‌گاه معرفت به ولّی در سیر استکمالی نفس بدون جای‌گزین است، زیرا اگر جای‌گزین داشته باشد باید جای‌گزین او توحید باشد در حالی که توحید همان باطن و غیب ولایت است که عقل و شهود کمّل از اولیاء نیز به حقیقت آن دست نمی‌یابد چه رسد به عقل و فهم سایر مراتب خلقی.

بنابراین معرفت به ولایت و ولّی هم تنها مرتبه فهم در دست‌رس انسان است و هم مهم‌ترین عامل ارتقاء و استکمال نفس او.

کریمه ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ به اذن اللَّهِ و نیز روایت السَّابِقُ بِالْخَيْرَاتِ الْإِمَامُ وَ الْمُقْتَصِدُ الْعَارِفُ لِلْإِمَامِ وَ الظَّالِمُ لِنَفْسِهِ الَّذِي لا يَعْرِفُ الْإِمَامَ، به همین حقیقت پرداخته است.

بر اساس این آیه کریمه انسان‌ها در مسیر استکمال و تقرب به خدای متعال سه دسته هستند: 1- آنان که به خود ظلم کرده‌اند. 2- آنان که راه میانه رفته‌اند. 3- آنان که در کمال و استکمال هم از همه پیشی گرفته‌اند و هم به همه کمالات دست‌یافته‌اند.

بر اساس این حدیث شریف، 1- آن‌که در مسیر کمال از همه سبقت جسته و به همه کمالات دست‌یافته است، امام است. 2- آن‌که راه میانه رفته است، کسی است که به معرفت به امام دست یافته است. 3- و آن‌که به خود ستم کرده است، کسی است که معرفت لازم به امام را ندارد.

در هر صورت محور رشد و تکامل انسان، معرفت به امام است، هر که سهم بیش‌تری از این معرفت داشته باشد، سهم بیش‌تری هم از کمال دارد و هر که از این معرفت تهی‌دست‌تر باشد، از کمالات نفسانی و فراتر از آن هم تهی‌دست‌تر است.

134- الحديث الثانی و هو الستون و خمس مائة

عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ‏ أَبِي‌عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى: ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا. فَقَالَ: أَيَّ شَئ تَقُولُونَ أَنْتُمْ؟ قُلْتُ: نَقُولُ: آن‌ها فِي الْفَاطِمِيِّينَ. قَالَ: لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ، لَيْسَ يَدْخُلُ فِي هَذَا مَنْ أَشَارَ بِسَيْفِهِ وَ دَعَا النَّاسَ إِلَى خِلافٍ. فَقُلْتُ: فَأَيُّ شَئ الظَّالِمُ لِنَفْسِهِ؟ قَالَ: الْجَالِسُ فِي بَيْتِهِ لا يَعْرِفُ حَقَّ الْإِمَامِ؛ وَ الْمُقْتَصِدُ، الْعَارِفُ بِحَقِّ الْإِمَامِ؛ وَ السَّابِقُ بِالْخَيْرَاتِ، الْإِمَامُ.

ترجمه :سلیمان بن خالد گوید: از امام صادق علیه‌السلام درباره سخن خدای تعالى «آن‌گاه این كتاب را به كسانى كه از میان بندگان خود انتخاب كرده‌ایم، به ارث دادیم» پرسیدم، فرمود: شما در این‌باره چه مى‌گوئید؟ عرض كردم: ما مى‌گوییم: این آیه درباره فرزندان فاطمه علیهاالسلام است، (گویا مقصودش اولاد امام حسن است) فرمود: چنان‌كه تو پندارى نیست، كسى كه شمشیر كشد و مردم را به مخالفت دعوت كند، در این آیه داخل نیست. عرض كردم: پس ستمگر به خویش كیست؟ فرمود: كسى است كه در خانه خود نشیند و حق امام را نشناسد و معتدل كسى است كه حق امام را شناسد و شتابنده به نیكی‌ها امام است.

شرح

به‌نظر برخی امام کسی است که قائم به سیف باشد و بر ضد حکومت غیر الهی قیام مسلحانه کند. به نظر آن‌ها، السابق بالخیرات، حاکمی است که با قیام مسلحانه حکومت ظلم را براندازد و خود به تشکیل حکومت بپردازد مانند فاطمیان.

امام علیه‌السلام بر اساس کتاب و سنت نبوی، شرط امامت را قیام مسلحانه نمی‌داند و کسی که شایستگی امامت را دارد و نص بر امامت او وجود دارد، امام است خواه قیام مسلحانه کرده باشد و خواه قیام نکرده باشد.

135- الحديث الثالث و هو الواحد و الستون و خمس مائة

عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاالْحَسَنِ الرِّضَا(ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا الْآيَةَ. قَالَ فَقَالَ: وُلْدُ فَاطِمَةَ(ع) وَ السَّابِقُ بِالْخَيْرَاتِ الْإِمَامُ وَ الْمُقْتَصِدُ الْعَارِفُ بِالْإِمَامِ وَ الظَّالِمُ لِنَفْسِهِ الَّذِي لا يَعْرِفُ الْإِمَامَ.

ترجمه::احمد بن عمر گوید: از حضرت رضا(علیه‌السلام) درباره آیه (22 سوره 35) «آن‌گاه این كتاب را به كسانى كه از میان بندگان خود انتخاب كرده‌ایم، به ارث داده‌ایم» پرسیدم فرمود: اولاد فاطمه علیهاالسلام هستند و شتابنده به سوى نیكی‌ها امام است و معتدل امام‌شناس است و ستمگر به خویش كسى است كه امام را نشناسد.

شرح: مرحوم طبرسى تفاسیر متعددى درباره قسمت‌هاى مختلف آیه نقل مى‌كند كه بیشتر آن‌ها قابل جمع است و منافات ندارد ولى وظیفه ما در این كتاب توضیح آیه از نظر روایت و بیان امام است: نه از نظر تفسیر، بنابراین مى‌گوئیم بیان امام علیه‌السلام در تطبیق آیه بر اشخاص سه گانه واضح است و در اصل مقسم كه طوایف سه‌گانه را شامل است اختلاف است كه آیا بندگان است چنان‌كه سید مرتضى اختیار كرده است یا برگزیدگانند چنان‌که ظاهر از این روایات است و مرجع اختلاف این است كه ضمیر «مبهم» درباره عباد است یا مصطفین و اما مقصود از ارث دادن كتاب، رسیدن حكم و علم قرآن است به این اشخاص.

ترجمه بسنده است.

136- الحديث الرابع و هو الثانی و الستون و خمس مائة

عَنْ أَبِي‌وَلادٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ، قَالَ: هُمُ الْأَئِمَّةُ(ع)

ترجمه: ابى‌ولاد گوید: از امام صادق علیه‌السلام درباره سخن خداى عزوجل (121 بقره) «كسانی كه به آن‌ها كتاب داده‌ایم و آن را چنان‌كه شایسته است مى‌خوانند، بدان ایمان آورده‌اند» پرسیدم، فرمود: ایشان ائمه علیهم‌السلام هستند (و تلاوت شایسته آن است كه الفاظش را شمرده و با تانى ادا كنند و در معانى آن تفكر نمایند و در نتیجه طبق آن عمل كنند).

ترجمه بسنده است.