باب امامان در قرآن دو قسمند: امامی كه به خدا میخواند و امامی كه به
بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِمَامَانِ إِمَامٌ يَدْعُو إِلَى اللَّهِ وَ إِمَامٌ يَدْعُو إِلَى النَّارِ
باب امامان در قرآن دو قسمند: امامی كه به خدا میخواند و امامی كه به دوزخ میكشاند (باب بیست و پنجم از کتاب حجت که 2 حدیث دارد)
و هو الباب الخامس و العشرون من كتاب الحجة و فيه حدیثان
137- الحديث الاول و هو الثالث و الستون و خمس مائة
عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِيجَعْفَرٍ(ع) قَالَ: قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ به امامهِمْ، قَالَ الْمُسْلِمُونَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ لَسْتَ إِمَامَ النَّاسِ كُلِّهِمْ أَجْمَعِينَ؟ قَالَ: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): أَنَا رَسُولُ اللَّهِ إِلَى النَّاسِ أَجْمَعِينَ وَ لَكِنْ سَيَكُونُ مِنْ بَعْدِي أَئِمَّةٌ عَلَى النَّاسِ مِنَ اللَّهِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي، يَقُومُونَ فِي النَّاسِ، فَيُكَذَّبُونَ، وَ يَظْلِمُهُمْ أَئِمَّةُ الْكُفْرِ وَ الضَّلالِ وَ أَشْيَاعُهُمْ، فَمَنْ وَالاهُمْ وَ اتَّبَعَهُمْ وَ صَدَّقَهُمْ فَهُوَ مِنِّي وَ مَعِي وَ سَيَلْقَانِي. أَلا وَ مَنْ ظَلَمَهُمْ وَ كَذَّبَهُمْ فَلَيْسَ مِنِّي وَ لا مَعِي وَ أَنَا مِنْهُ بَرِيءٌ
ترجمه: امام محمد باقر علیهالسلام فرمود: چون آیه (71 سوره 17) «روزی كه هر دسته از مردم را به امامشان خوانیم» نازل شد، مسلمین عرض كردند: اى فرستاده خدا! مگر شما امام همه مردم نیستید؟ پیامبر فرمود: من از جانب خدا به سوى همه مردم فرستاده شدهام ولى بعد از من امامانى از خاندانم بر مردم منصوب شوند، ایشان در میان مردم قیام كنند و مردم آنها را تكذیب كنند و امامان كفر و گمراهى و پیرونشان بر ایشان ستم كنند، هر كه آنها را دوست دارد و از آنها پیروى كند و تصدیقشان نماید، از من است و با من است و مرا ملاقات خواهد كرد و آگاه باشید كسى كه به ایشان ستم كند و تكذیبشان نماید، از من نیست و با من نیست و من از او بیزارم.
شرحيَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ به امامهِمْ
امام در لغت و اصطلاح عام به کسی گفته میشود که در امری از امور بهویژه اداره و تدبیر اعتقادی-اجتماعی جلودار مردم باشد، خواه حق باشد خواه باطل. امام مانند امیر است که ممکن است امیر مومنان باشد یا امیر کفار و فاسقان. امام هم ممکن است امام حق باشد که پیروان خود را به رستگاری، کمال و بهشت دعوت کند و ممکن است باطل باشد و پیروان خود را به گمراهی، نقص و دوزخ دعوت کند، خواه خود و پیروان او بدین امر واقف باشند یا نباشند و جاهلانه مردم را اداره و تدبیر نماید.
سَيَكُونُ مِنْ بَعْدِي أَئِمَّةٌ عَلَى النَّاسِ مِنَ اللَّهِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي
به تصریح پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم، برخی از اهل بیت آن حضرت پس از او امام حق خواهند بود که مورد ظلم و ستم سران کفر و ضلالت و پیروان آنها قرار خواهند گرفت.
فَمَنْ وَالاهُمْ وَ اتَّبَعَهُمْ وَ صَدَّقَهُمْ فَهُوَ مِنِّي وَ مَعِي وَ سَيَلْقَانِي
حضرت به صراحتی که بیش از آن ممکن نیست فرمود: هر که ولایت آنها را بپذیرد و از آنها پیروی کند و آنها را تصدیق نماید، از من است و با من و بهزودی مرا ملاقات خواهد کرد.
درباره از من بودن و نیز معیت با آن حضرت پیشتر مطالبی مطرح شد. اینک اشارهای به ملاقات با آن حضرت میکنیم.
شکی نیست که همه نعمتهای دنیوی و اخروی، وجهی از وجوه و رشحهای از رشحات وجود آن حضرت است.
و شکی نیست که انسان به نعمتهای دنیوی و اخروی مایل بلکه مشتاق است.
کسی که به به نعمتهای دنیوی و اخروی که از فروع وجود آن حضرت است مشتاق باشد قطعا به اصل آن نعمتها مشتاقتر و عاشق خواهد بود اگر اصل و فرع بودن آن دو و نسبت میان آنها را دریابد.
در جهان طبیعت که عالم ستر و حجاب است اکثریت قریب به اتفاق خلق از این اصالت و فرعیت و رابطه میان آنها بیخبرند ولی در عوالم دیگر که عوالم کشف، انکشاف و برهنگی حقیقت است، ملاقات حضرت ختمی مرتبت که اصل همه نعمتهاست، مطلوبترین و مرغوبترین لذائذ است که محرومیت از آن محرومیت از همه لذائذ و مشتاقات است.
البته ملاقات دارای مراتب مختلفی است که نفی همه آنها از همه یا برخی از خلق ممکن نیست.
علاوه بر این که ملاقات ممکن است نسبت به وجه جمال باشد یا وجه جلال. اگر چه هر دو، ملاقات است ولی چون آفرینش هم در بدایت و هم نهایت مبتنی بر جمال است بهگونهای که اگر سبقت جمال بر جلال نبود، آفرینشی هم در کار نبود، بنابراین معمولا در تعابیر دینی هر جا نظر به وجه جمال یا ملاقات جمال نباشد، به نفی نظر و جمال تعبیر میشود و از نظر به جلال که همان ظهور نقمت و عذاب الهی است تعبیر نمیشود.
أَلا وَ مَنْ ظَلَمَهُمْ وَ كَذَّبَهُمْ فَلَيْسَ مِنِّي وَ لا مَعِي وَ أَنَا مِنْهُ بَرِيءٌ
پیداست همانگونه که پیروی، تسلیم و تصدیق نشاندهنده تناسب و سنخیت میان مطیع و مطاع است، عصیان، طغیان و تکذیب هم نشاندهنده عدم تناسب و عدم سنخیت میان آنهاست. در صورتی که میان دو چیز، عدم تناسب و سنخیت هر چند از وجوهی حاکم باشد، معیت و قرابت میان آن دو ممکن نیست چه رسد به اینکه عین یکدیگر و از همدیگر باشند.
هر کس به اهل بیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ستم کند و آنها را تکذیب کند، از پیامبر نیست و با او معیت نخواهد داشت و آن حضرت از چنین کسانی بیزار است و اظهار برائت میکند.
برائت جستن نهایت درجه ناهمگونی و درنتیجه اظهار نفرت است و از سَبّ و لعن بدتر است به همین سبب است که در روایات مقل شده از اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم آمده است که در شرایط احساس خطر نسبت به جانتان، میتوانید برای حفظ جان خود و خانوادهتان ما سَبّ کنید و هرگز برائت نجویید.
البته همانگونه که پیشتر گفته شد، اینگونه تعابیر و مانند آن که از پیامبر و اهل بیت او نقل شده است به معنی حقیقی اطلاقی آن نیست بلکه یا جهت تذکر و تنبیه و تربیت است یا بیان یکی از وجوه و درجات آن حضرت مثلا نفی لطف خاص یا ملاقات خاص نه مطلق ملاقات که مستلزم نفی وجود از چنین ستمگران و طاغیان و تکذیبکنندگان است.
138- الحديث الثانی و هو الرابع و الستون و خمس مائة
عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: قَالَ: إِنَّ الْأَئِمَّةَ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِمَامَانِ. قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لا بِأَمْرِ النَّاسِ، يُقَدِّمُونَ أَمْرَ اللَّهِ قَبْلَ أَمْرِهِمْ؛ وَ حُكْمَ اللَّهِ قَبْلَ حُكْمِهِمْ. قَالَ: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ، يُقَدِّمُونَ أَمْرَهُمْ قَبْلَ أَمْرِ اللَّهِ، وَ حُكْمَهُمْ قَبْلَ حُكْمِ اللَّهِ، وَ يَأْخُذُونَ بِأَهْوَائِهِمْ خِلافَ مَا فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
ترجمه: امام صادق علیهالسلام فرمود: ائمه در كتاب خداى عزوجل دو دستهاند: 1- خداى تبارك و تعالى میفرماید (74 سوره 21) «و آنها را امامانى قرار دادیم كه به امر ما هدایت كنند» نه به امر مردم، امر خدا را بر امر مردم مقدم دارند و حكم خدا را پیش از حكم مردم دانند. 2- و باز فرموده است (41 سوره 28) «آنها را امامانى قرار دادیم كه به سوى دوزخ بخوانند» ایشان امر مردم را بر امر خدا مقدم دارند و حكم مردم را پیش از حكم خدا دانند و بر خلاف آنچه در كتاب خداى عزوجل است، طبق هوس خویش رفتار كنند.
شرح: مقصود از خواندن به سوى دوزخ این است كه مردم را به كفر و گناه وامیدارند كه عاقبتش دوزخ است و مقصود از قرار دادن خدا ایشان را اینچنین، آن است كه خدا از حال ایشان خبر مىدهد چنانکه به شخصى گوئى: «تو مرا دروغگو قرار دادى» یعنى به مردم گفتى كه او دروغگوست و این معنى را شیخ طوسى و طبرسى قدس سرهما گفتهاند و بیانی كه ما در جبر و تفویض گفتیم و در اخبار طینت انشاءالله میآید نیز مناسب این مقام است.
شرح
تفاوت میان امام حق و باطل در این است که امام حق نزد خدای متعال فانی است و برای هیچ حیثیتی از حیثیتهای خود استقلال و تقدمی نمیبیند در حالی که امام باطل دقیقا بر عکس آن است هم برای خود حیثیتهای مستقل میشناسد و هم آنها را مقدم بر امر و اراده خدای متعال میداند.