باب آیاتى كه از پیامبران نزد ائمه علیه‌السلام است

بَابُ مَا عِنْدَ الْأَئِمَّةِ مِنْ آيَاتِ الْأَنْبِيَاءِ(ع)

باب آیاتى كه از پیامبران نزد ائمه علیه‌السلام است

و هو الباب السابع و الثلاثون من كتاب الحجة و فيه خمسة احادیث

187- الحديث الاول و هو الثالث عشر و ستة مائة

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَيْضِ عَنْ أَبِي‌جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: كَانَتْ عَصَا مُوسَى لآِدَمَ(ع) فَصَارَتْ إِلَى شُعَيْبٍ ثُمَّ صَارَتْ إِلَى مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ وَ أنَّها لَعِنْدَنَا، وَ إِنَّ عَهْدِي بِهَا آنِفاً، وَ هِيَ خَضْرَاءُ كَهَيْئَتِهَا حِينَ انْتُزِعَتْ مِنْ شَجَرَتِهَا، وَ أنَّها لَتَنْطِقُ إِذَا اسْتُنْطِقَتْ، أُعِدَّتْ لِقَائِمِنَا(ع)، يَصْنَعُ بِهَا مَا كَانَ يَصْنَعُ مُوسَى، وَ إنّها لَتَرُوعُ وَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ وَ تَصْنَعُ مَا تُؤْمَرُ بِهِ، آن‌ها حَيْثُ أَقْبَلَتْ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ، يُفْتَحُ لَهَا شُعْبَتَانِ: إِحْدَاهُمَا فِي الْأَرْضِ وَ الْأُخْرَى فِي السَّقْفِ وَ بَيْنَهُمَا أَرْبَعُونَ ذِرَاعاً تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ بِلِسَآن‌ها.

ترجمه: امام باقر علیه‌السلام فرمود: عصاى موسى از آن آدم علیه‌السلام بود كه به شعیب رسید و سپس به موسى بن عمران رسید، آن عصا نزد ماست و اندكى پیش نزدم بود و مانند وقتى كه از درختش جدا شده، سبز است و چون از او بپرسى، جواب گوید و براى قائم ما علیه‌السلام آماده گشته است، او با آن همان كار كه موسى مى‌كرد انجام دهد، آن عصا هراس‌آور است و ساخته‌هاى نیرنگ جادوگران را مى‌بلعد و به هر چه مأمور شود انجام دهد، چون حمله كند، هر چه به نیرنگ ساخته‌اند، مى‌بلعد و برایش دو شعبه باز شود كه یكى در زمین و دیگرى در سقف باشد و میان آن‌ها (میان دو فكش) چهل ذراع باشد و نیرنگ ساخته‌ها را با زبانش مى‌بلعد (چنان‌که در زمان موسى علیه‌السلام جادوهاى جادوگران را بلعید).

شرح

1- عصای حضرت موسی علیه‌السلام، برای ابطال سحر بود و سحر ساحران را باطل می‌کرد نه برای از بین بردن یا خوردن چیزی از طبیعت. در واقع، بطلان افک و دروغ جادوگران را آشکار می‌کرد نه آن‌که طناب‌های جسمانی آن‌ها را ببلعد تا مردم گمان کنند با سحری بزرگ‌تر از سحر ساحران فرعون رو به رو هستند و نتوانند میان دو سحر فرقی قائل شوند و حق را دریابند.

2- عصا مانند هر معجزه دیگری، جنبه ملکوتی ظاهری دارد که از این جهت علم دارد و هم قدرت و هم سایر کمالات. به همین سبب است که مطیع صاحب معجزه است و هر چه را او بخواهد انجام می‌دهد. البته همه اشیاء همین‌گونه هستند که وجه ملکوتی دارند و مطیع انبیاء و اولیاء خدای متعال هستند. هر گاه وجه ملکوتی اشیاء ظاهر شود، کرامت یا معجزه کسی است که آن وجه را آشکار کرده است.

3- از آن‌جا که معجزه ظهور وجه ملکوتی است و ملکوت محیط بر طبیعت است، هر معجزه و موجود ملکوتی به سبب جنبه ملکوتی خود و احاطه بر طبیعت، وجود مثالی و ملکوتی آن به‌گونه‌ای است که همه یا بخشی از طبیعت را به همان اندازه‌ای لازم است یا صاحب معجزه و کرامت آن را می‌طلبد در خود منطوی می‌سازد. بر این اساس ممکن است ظهور وجه ملکوتی یا جبروتی حضرت جبرائیل علیه‌السلام به‌گونه‌ای باشد که یمین او شرق عالم را و یسار او غرب عالم را احاطه کند. چنان‌که ممکن است وجه ملکوتی عصای حضرت موسی علیه‌السلام به‌گونه‌ای ظاهر شود که هر‌گاه برای بلعیدن دروغ ساحران دهان می‌گشاید فاصله میان دو لب آن چندین متر باشد. این دهان گشودن می‌تواند هم طبیعی باشد به‌گونه‌ای که شاهدان و مشاهدان ملکوت آن را به وجه طبیعی ببینند و ممکن است ملکوتی باشد به‌گونه‌ای که آن را به‌ وجه مثالی ببینند.

معجزات خواه مربوط به نفس انبیاء و اولیاء علیهم‌السلام باشد و خواه مربوط به قلب آن‌ها خواه مربوط به فراتر از آن به اندازه ظهور ولایت آن‌ها ظاهر و متعدد خواهد بود و تعین آن به استعداد مخاطب، شبهات و موانع عصری هدایت و مانند آن ربط خواهد داشت. ازاین‌رو می‌توانند با توجه به شرایط زمان، مکان، مخاطب و شبهات و موانع، هر اندازه که بخواهند (البته همیشه از نظر تعداد در حداقل بوده و خواهد بود)، اظهار کنند.

4- معجزه و کرامت مربوط به ولایت انبیاء است از این‌رو همه اولیاء خدای متعال با توجه به مرتبه ولایت خود می‌توانند معجزاتی مانند معجزات سایر پیامبران بیاورند و اگر ولیی از اولیاء به برخی یا همه پیامبران احاطه و هیمنه داشته باشد، نه تنها می‌تواند معجزاتی چون سایر پیامبران داشته باشد بلکه معجزات پیامبران مستند به ولایت آن ولی محیط و مهیمن است و حقیقت آن معجزه نزد آن ولی موجود است.

5- اصل در نقل معجزات عدم اعتبار است مگر آن‌که سند معتبر داشته باشد و قابل تاویل به معانی فراتر از عرف نباشد. بسیاری از روایاتی که در مورد معجزات وارد شده است، قابل تاویل به مثال و ملکوت و فراتر از آن است.

وَ إِنَّ عَهْدِي بِهَا آنِفاً

اشاره به حضور معجزه پیامبران نزد اولیاء کامل دارد.

، وَ هِيَ خَضْرَاءُ كَهَيْئَتِهَا حِينَ انْتُزِعَتْ مِنْ شَجَرَتِهَا

بقای شکل معجزه در زمان متاخر هم می‌تواند بقای شکل طبیعی باشد هم شکل مثالی. هر دو ممکن است.

وَ أنَّها لَتَنْطِقُ إِذَا اسْتُنْطِقَتْ

اشاره به حیات و علم معجزه دارد.

يُفْتَحُ لَهَا شُعْبَتَانِ: إِحْدَاهُمَا فِي الْأَرْضِ وَ الْأُخْرَى فِي السَّقْفِ وَ بَيْنَهُمَا أَرْبَعُونَ ذِرَاعاً تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ بِلِسَآن‌ها.

اشاره به گستره وجه ملکوتی معجزه دارد اعم از این‌که دو فک طبیعی عنصری باشد یا مثالی و برزخی اگر چه احتمال دوم موجه‌تر است. ممکن است مقصود از سقف، آسمان باشد به دلیل قسیم آن که زمین است و ممکن است سقف خانه باشد، به دلالت چهل ذراع.

188- الحديث الثانی و هو الرابع عشر و ستة مائة

عَنْ أَبِي‌حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي‌عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ: أَلْوَاحُ مُوسَى(ع) عِنْدَنَا وَ عَصَا مُوسَى عِنْدَنَا وَ نَحْنُ وَرَثَةُ النَّبِيِّينَ.

ترجمه: امام صادق علیه‌السلام مى‌فرمود، الواح موسى علیه‌السلام و عصاى او نزد ماست و ما وارث پیامبرانم.

189- الحديث الثالث و هو الخامس عشر و ستة مائة

عَنْ أَبِي‌سَعِيدٍ الْخُرَاسَانِيِّ عَنْ أَبِي‌عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ(ع): إِنَّ الْقَائِمَ إِذَا قَامَ بِمَكَّةَ وَ أَرَادَ أَنْ يَتَوَجَّهَ إِلَى الْكُوفَةِ، نَادَى مُنَادِيهِ: أَلا لايَحْمِلْ أَحَدٌ مِنْكُمْ طَعَاماً وَ لا شَرَاباً وَ يَحْمِلُ حَجَرَ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ وَ هُوَ وِقْرُ بَعِيرٍ، فَلا يَنْزِلُ مَنْزِلًا إِلا انْبَعَثَ عَيْنٌ مِنْهُ فَمَنْ كَانَ جَائِعاً شَبِعَ وَ مَنْ كَانَ ظَامِئاً رَوِيَ، فَهُوَ زَادُهُمْ حَتَّى يَنْزِلُوا النَّجَفَ مِنْ ظَهْرِ الْكُوفَةِ

ترجمه: امام باقر علیه‌السلام فرمود: چون حضرت قائم در مكه قیام كند و خواهد متوجه كوفه شود منادیش فریاد كشد كه، كسى خوردنى و آشامیدنى همراه خود بر ندارد و سنگ حضرت موسى كه به وزن یك‌بار شتر است با آن حضرت است، در هر منزلى كه فرود آیند، چشمه آبى از آن سنگ بجوشد كه گرسنه را سیر و تشنه را سیراب كند و همان سنگ توشه آن‌هاست تا هنگامى كه در نجف در پشت كوفه فرود آیند.

شرح

با توجه به گسترش علم در عصر امام زمان صلوات‌الله‌وسلامه‌علیه، ممکن است آن‌چه رخ می‌دهد و در این حدیث شریف آمده نتیجه پیشرفت علم باشد و ممکن است مانند معجزات پیشینیان باشد و ممکن است به وجود مثالی و برزخی تاویل شود. این سه احتمال در مورد همه امور خارق العاده‌ای که در عصر آن حضرت رخ می‌دهد، قابل طرح است چنان‌که دو احتمال اخیر را نیز در مورد همه معجزاتی که برای امامان معصوم علیهم‌السلام نقل شده است، می‌توان مطرح کرد.

چنان‌که ممکن است واقعا سنگی، حجر حضرت موسی علیه‌السلام باشد که بار شتر کنند و آن را همراه خود ببرند و ممکن است مثال و مشابه آن باشد که نیازی به حمل نداشته باشد و در هر منزلی ایجاد شود و به خواست خلیفة الله صلوات‌الله‌وسلامه‌علیه چشمه یا چشمه‌هایی از آن بجوشد. در موارد مشابه هم این احتمال مطرح است.

190- الحديث الرابع و هو السادس عشر و ستة مائة

عَنْ أَبِي‌بَصِيرٍ عَنْ أَبِي‌جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: خَرَجَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ(ع) ذَاتَ لَيْلَةٍ بَعْدَ عَتَمَةٍ وَ هُوَ يَقُولُ: هَمْهَمَةً هَمْهَمَةً وَ لَيْلَةً مُظْلِمَةً خَرَجَ عَلَيْكُمُ الْإِمَامُ عَلَيْهِ قَمِيصُ‏ آدَمَ وَ فِي يَدِهِ خَاتَمُ سُلَيْمَانَ وَ عَصَا مُوسَى(ع).

ترجمه: امام باقر علیه‌السلام فرمود: شبى بعد از نماز عشا امیرالمؤمنین علیه‌السلام بیرون رفت و مى‌فرمود همهمه همهمه (صداى مخصوصى است كه در سینه بگردد و گرفتگى داشته باشد) و شب تاریك است، امام بر شما در آمده است، پیراهن آدم را پوشیده و انگشتر سلمیان و عصاى موسى علیهم‌السلام را در دست دارد.

شرح عَتَمَةٍ: قطعه

احتمالات مطرح شده ذیل احادیث قبلی، این‌جا هم مطرح می‌شود.

191- الحديث الخامس و هو السابع عشر و ستة مائة

عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي‌عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ: أَ تَدْرِي مَا كَانَ قَمِيصُ يُوسُفَ(ع)؟ قَالَ: قُلْتُ: لا قَالَ: إِنَّ إِبْرَاهِيمَ(ع) لَمَّا أُوقِدَتْ لَهُ النَّارُ، أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ(ع) بِثَوْبٍ مِنْ ثِيَابِ الْجَنَّةِ، فَأَلْبَسَهُ إِيَّاهُ، فَلَمْ يَضُرَّهُ مَعَهُ حَرٌّ وَ لا بَرْدٌ. فَلَمَّا حَضَرَ إِبْرَاهِيمَ الْمَوْتُ، جَعَلَهُ فِي تَمِيمَةٍ وَ عَلَّقَهُ عَلَى إِسْحَاقَ وَ عَلَّقَهُ إِسْحَاقُ عَلَى يَعْقُوبَ، فَلَمَّا وُلِدَ يُوسُفُ(ع)، عَلَّقَهُ عَلَيْهِ، فَكَانَ فِي عَضُدِهِ حَتَّى كَانَ مِنْ أَمْرِهِ مَا كَانَ، فَلَمَّا أَخْرَجَهُ يُوسُفُ بِمِصْرَ مِنَ التَّمِيمَةِ، وَجَدَ يَعْقُوبُ رِيحَهُ وَ هُوَ قَوْلُهُ: إِنِّي لاجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ، فَهُوَ ذَلِكَ الْقَمِيصُ الَّذِي أَنْزَلَهُ اللَّهُ مِنَ الْجَنَّةِ. قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ فَإِلَى مَنْ صَارَ ذَلِكَ الْقَمِيصُ؟ قَالَ: إِلَى أَهْلِهِ. ثُمَّ قَالَ: كُلُّ نَبِيٍّ وَرِثَ عِلْماً أَوْ غَيْرَهُ، فَقَدِ انْتَهَى إِلَى آلِ مُحَمَّدٍ(ص).

ترجمه: مفضل بن عمر گوید: امام صادق علیه‌السلام به من فرمود: مى‌دانى پیراهن یوسف علیه‌السلام چه بود؟ عرض كردم: نه، فرمود: چون براى ابراهیم علیه‌السلام آتش افروختند، جبرئیل علیه‌السلام جامه‌اى از جامه‌هاى بهشت برایش آورد، او پوشیده و با آن جامه گرما و سرما به ابراهیم زیانى نمى‌رسانید چون مرگ ابراهیم در رسید، آن را در غلافى نهاد و به اسحاق آویخت و اسحاق آن را به یعقوب آویخت و چون یوسف علیه‌السلام متولد شد، آن را بر او آویخت و در بازوى او بود تا امرش به آن‌جا كه باید رسید (زمانی حكومت مصر به دست گرفت) و چون یوسف آن را در مصر از غلاف بیرون آورد، یعقوب بوى خوش آن را دریافت و همین است كه گوید( 94 سوره یوسف 12) «اگر سفیهم نمى‌خوانید من بوى یوسف را احساس مى‌كنم» و آن همان پیراهنى بود كه خدا از بهشت فرستاده بود. عرض كردم: قربانت گردم آن پیراهن به چه كسی رسید؟ فرمود: به اهلش رسید، سپس فرمود: هر پیامبرى كه دانش یا چیز دیگرى را به ارث گذاشته (دریافته) به آل محمد صلى‌الله‌علیه‌وآله رسیده است.

شرح

تمیمه: پارچه، بقچه، بندی که تعویذ را در آن قرار داده و به گردن یا دست یا کم می‌آویزند.

همه موجودات جهان طبیعت، نازل شده از ملکوت و آن‌ها هم نازل شده از جبروت و بالاخره مراتب نزول به مرتبه علم حق تعالی باز می‌گردد چنان‌که قرآن مجید می‌فرماید: و إن من شئ الاّ عندنا خزائنه و ما ننزله الاّ بقدر معلوم[1]. پس همه چیز از مراتب فراطبیعی نازل می‌شود و در سیر نزول برخی از آن‌ها به جهان طبیعت هم می‌رسند و همه موجودات طبیعی، مرتبه فراطبیعی پیش و پس از طبیعت هم دارند. از این جهت موجودات طبیعی با هم تفاوتی ندارند. تفاوت برخی از آن‌ها با برخی دیگر در تفاوت آن‌ها در برخی از مراتب کثرت فراطبیعی است بدین‌گونه که برخی از آن‌ها نازل‌شده از مرتبه بهشت ملکوتی و مانند آن است و برخی دیگر نازل‌شده از دوزخ ملکوتی است. روایاتی که در مورد بهشتی بودن برخی از میوه‌ها یا گیاهان و سنگ‌ها و دوزخی بودن برخی دیگر به همین معناست نه آن‌که برخی از بهشت آمده باشند و برخی در همین جهان طبیعت پدید آمده باشند.

در این حدیث شریف اولا مقصود از قمیص که در تعابیر فارسی از آن به پیراهن تعبیر می‌کنند، بیان شده است مبنی بر این‌که قمیص حضرت یوسف علیه‌السلام، قطعه کوچکی از پارچه است که مانند ادعیه، عوذات و حرزها برخی برای در امان بودن از چشم‌زخم بر دست یا گردن یا کمر خود می‌بندند نه پیراهن که کسی بر تن کند. ثانیا این قطعه پارچه از بهشت آمده است به همان معنایی که گفته شد.

فَلَمَّا أَخْرَجَهُ يُوسُفُ بِمِصْرَ مِنَ التَّمِيمَةِ، وَجَدَ يَعْقُوبُ رِيحَهُ وَ هُوَ قَوْلُهُ: إِنِّي لاجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ.

آن‌گاه که حضرت یوسف علیه‌السلام آن پارچه را در مصر از درون بسته آن درآورد، حضرت یعقوب علیه‌السلام بوی آن را در کنعان استشمام کرد.

قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ فَإِلَى مَنْ صَارَ ذَلِكَ الْقَمِيصُ؟ قَالَ: إِلَى أَهْلِهِ. ثُمَّ قَالَ: كُلُّ نَبِيٍّ وَرِثَ عِلْماً أَوْ غَيْرَهُ، فَقَدِ انْتَهَى إِلَى آلِ مُحَمَّدٍ(ص).

حسب این حدیث شریف و احادیث مانند آن، آن پارچه مانند همه علوم، معجزات و کرامات پیامبران علیهم‌السلام به اهل بیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم رسیده است.


[1]