باب اسلحه و متاع پیامبر (ص) نزد ائمه است

بَابُ مَا عِنْدَ الْأَئِمَّةِ مِنْ سِلاحِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ مَتَاعِهِ

باب اسلحه و متاع پیامبر (ص) نزد ائمه است

و هو الباب الثامن و الثلاثون من كتاب الحجة و فيه تسعة احادیث

192- الحديث الاول و هو الثامن عشر و ستة مائة

عَنْ سَعِيدٍ السَّمَّانِ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي‌عَبْدِاللَّهِ(ع) إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلانِ مِنَ الزَّيْدِيَّةِ، فَقَالا لَهُ: أَ فِيكُمْ إِمَامٌ مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ؟ قَالَ: فَقَالَ: لا. قَالَ فَقَالا لَهُ: قَدْ أَخْبَرَنَا عَنْكَ الثِّقَاتُ أَنَّكَ تُفْتِي وَ تُقِرُّ وَ تَقُولُ بِهِ وَ نُسَمِّيهِمْ لَكَ فُلانٌ وَ فُلانٌ وَ هُمْ أَصْحَابُ وَرَعٍ وَ تَشْمِيرٍ وَ هُمْ مِمَّنْ لا يَكْذِبُ. فَغَضِبَ أَبوعَبْدِاللَّهِ(ع) فَقَالَ‏: مَا أَمَرْتُهُمْ بِهَذَا. فَلَمَّا رَأَيَا الْغَضَبَ فِي وَجْهِهِ خَرَجَا. فَقَالَ لِي: أَ تَعْرِفُ هَذَيْنِ؟ قُلْتُ: نَعَمْ. هُمَا مِنْ أَهْلِ سُوقِنَا وَ هُمَا مِنَ الزَّيْدِيَّةِ وَ هُمَا يَزْعُمَانِ أَنَّ سَيْفَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) عِنْدَ عَبْدِاللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ. فَقَالَ: كَذَبَا لَعَنَهُمَا اللَّهُ. وَ اللَّهِ مَا رَآهُ عَبْدُاللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ بِعَيْنَيْهِ وَ لا بِوَاحِدَةٍ مِنْ عَيْنَيْهِ وَ لا رَآهُ أَبُوهُ، اللَّهُمَّ إِلا أَنْ يَكُونَ رَآهُ عِنْدَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ. فَإِنْ كَانَا صَادِقَيْنِ فَمَا عَلامَةٌ فِي مَقْبِضِهِ؟ وَ مَا أَثَرٌ فِي مَوْضِعِ مَضْرَبِهِ؟ وَ إِنَّ عِنْدِي لَسَيْفَ رَسُولِ اللَّهِ(ص)، وَ إِنَّ عِنْدِي لَرَايَةَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ دِرْعَهُ وَ لامَتَهُ وَ مِغْفَرَهُ. فَإِنْ كَانَا صَادِقَيْنِ فَمَا عَلامَةٌ فِي دِرْعِ رَسُولِ اللَّهِ(ص)؟ وَ إِنَّ عِنْدِي لَرَايَةَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) الْمِغْلَبَةَ وَ إِنَّ عِنْدِي أَلْوَاحَ مُوسَى وَ عَصَاهُ وَ إِنَّ عِنْدِي لَخَاتَمَ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ وَ إِنَّ عِنْدِي الطَّسْتَ الَّذِي كَانَ مُوسَى يُقَرِّبُ بِهِ الْقُرْبَانَ وَ إِنَّ عِنْدِي الِاسْمَ الَّذِي كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) إِذَا وَضَعَهُ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُشْرِكِينَ لَمْ يَصِلْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ إِلَى الْمُسْلِمِينَ نُشَّابَةٌ وَ إِنَّ عِنْدِي لَمِثْلَ الَّذِي جَاءَتْ بِهِ الْمَلائِكَةُ وَ مَثَلُ السِّلاحِ فِينَا كَمَثَلِ التَّابُوتِ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ كَانَتْ بَنُوإِسْرَائِيلَ فِي أَيِّ أَهْلِ بَيْتٍ وُجِدَ التَّابُوتُ عَلَى أَبْوَابِهِمْ أُوتُوا النُّبُوَّةَ وَ مَنْ صَارَ إِلَيْهِ السِّلاحُ مِنَّا أُوتِيَ الْإِمَامَةَ وَ لَقَدْ لَبِسَ أَبِي‌ دِرْعَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَخَطَّتْ عَلَى الْأَرْضِ خَطِيطاً وَ لَبِسْتُهَا أَنَا فَكَانَتْ وَ كَانَتْ وَ قَائِمُنَا مَنْ إِذَا لَبِسَهَا مَلاهَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ.

ترجمه:

سعید سمان گوید: نزد امام صادق علیه‌السلام بودم كه دو مرد زیدى مذهب بر آن حضرت وارد شدند و گفتند: آیا در میان شما امامى كه اطاعتش واجب باشد، هست؟ (مقصودشان اثبات امامت زیدبن على بن الحسین علیهماالسلام بود) فرمود: نه (امامی كه مقصود شماست در میان ما نیست) آن دو نفر گفتند: مردمان موثق به ما خبر دادند كه شما به آن فتوى دهى و اعتراف كنى و عقیده دارى و آن خبر دهندگان فلان و فلان هستند كه نام مى‌بریم و ایشان داراى تقوى و كوشش در عبادتند و دروغ نگویند، امام صادق علیه‌السلام در غضب شد و فرمود: من به آن‌ها چنین دستورى نداده‌ام، چون آن دو نفر آثار غضب چهره امام دیدند، بیرون رفتند.

حضرت به من فرمود: این دو نفر را مى‌شناسى؟ عرض كردم: آرى، این‌ها اهل بازار ما هستند و از طایفه زیدیه مى‌باشند و عقیده دارند كه شمشیر پیامبر صلى‌الله‌علیه‌وآله نزد عبدالله بن حسن است، فرمود: خداى لعنتشان كند، دروغ مى‌گویند. به‌خدا كه عبدالله بن حسن آن را ندیده نه با یك چشم و نه با دو چشمش و پدرش هم آن را ندیده، جز این‌كه ممكن است آن را نزد على بن حسین دیده باشد، اگر راست مى‌گویند، چه علامتى در دسته آن است؟ و چه نشانه و اثرى در لبه تیغ آن است؟ همانا شمشیر پیامبر صلى‌الله‌علیه‌وآله نزد من است همانا پرچم و جوشن و زره و خُوُد پیامبر صلى‌الله‌علیه‌وآله نزد من است، اگر راست مى‌گویند، در زره پیامبر صلى‌الله‌علیه‌وآله چه علامتى است؟ همانا پرچم ظفربخش پیامبر صلى‌الله‌علیه‌وآله نزد من است، همانا الواح موسى و عصاى او نزد من است، همانا انگشتر سلیمان بن داود، نزد من است و طشتى كه موسى قربانى را در آن انجام مى‌داد، نزد من است، همانا اسمى كه نزد پیامبر (ص) بود و چون (در جبهه جنگ) آن را میان مسلمانان و كفار مى‌گذاشت، چوبه تیرى از كفار به مسلمین نمى‌رسید، نزد من است و من آن را مى‌دانم همانا آن‌چه را فرشتگان (از اسلحه براى پیامبران سابق) آورده‌اند، نزد من است و داستان سلاح در خاندان ما همان داستان تابوت است در بنى اسرائیل؛ بر درب هر خاندانی كه تابوت پیدا مى‌شد، نشانه اعطاء نبوت بود و سلاح به هر كس از ما خاندان رسد، امامت به او داده مى‌شود، همانا پدرم زره رسول خدا (ص) را پوشیده و دامنش اندكى به زمین مى‌كشید و من آن را پوشیدم هم‌چنان بود (گاهى به زمین مى‌كشید و گاهى نمى‌كشید و اختلاف محسوسى نداشت) و قائم ما كسى است كه چون آن را پوشید به اندازه قامتش باشد ان شاء الله.

توضیح: مرحوم مجلسى می‌فرماید: تابوت صندوقى بود براى تورات از چوب شمشاد و طلاكارى شده به حجم سه ذراع در دو زاع، چون موسى به جنگى مى‌رفت، تابوت را در لشكر مى‌بردند تا لشكریان آرامش دل یابند و فرار نكنند.

شرح

تَشْمِيرٍ و مَقْبِض: دسته شمشیر؛ مَضْرَبِ: تیغه شمشیر؛ رَايَةَ: پرچم؛ دِرْع: زره؛ لامَت: سلاح، زره؛ مِغْفَر: آن‌چه که جنگجویان زیر کلاه‌خود، می‌پوشیدند، بیضه‌بند؛ الْمِغْلَبَةَ: ابزار پیروزی؛ طست: طشت؛ الِاسْمَ: نُشَّابَةٌ: تیر

فَقَالَ‏: مَا أَمَرْتُهُمْ بِهَذَا

این‌که حضرت فرمود من به آن‌ها دستور نداده‌ام یا تقیه است یا توریه. توریه بدین معنی که به آن‌ها دستور ندادم که گفته‌های مرا یا این مطلب را به دیگران منتقل کنند.

وَ لَقَدْ لَبِسَ أَبِي‌ دِرْعَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَخَطَّتْ عَلَى الْأَرْضِ خَطِيطاً

کنایه از بلند بودن زره از قامت آن حضرت یا بلند بودن از اندازه لازم نه از تمام قامت.

وَ لَبِسْتُهَا أَنَا فَكَانَتْ وَ كَانَتْ

برای من هم همان‌گونه بلند بود که برای پدرم بود.

وَ قَائِمُنَا مَنْ إِذَا لَبِسَهَا مَلاهَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ.

آن‌گاه که حضرت قائم علیه‌السلام بپوشد، اندازه او خواهد بود.

193- الحديث الثانی و هو التاسع عشر و ستة مائة

عَنْ عَبْدِالْأَعْلَى بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) يَقُولُ: عِنْدِي سِلاحُ رَسُولِ اللَّهِ(ص)، لا أُنَازَعُ فِيهِ. ثُمَّ قَالَ: إِنَّ السِّلاحَ مَدْفُوعٌ عَنْهُ، لَوْ وُضِعَ عِنْدَ شَرِّ خَلْقِ اللَّهِ لَكَانَ خَيْرَهُمْ. ثُمَّ قَالَ: إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ يَصِيرُ إِلَى مَنْ يُلْوَى لَهُ الْحَنَكُ، فَإِذَا كَانَتْ مِنَ اللَّهِ فِيهِ الْمَشِيئَةُ خَرَجَ فَيَقُولُ النَّاسُ مَا هَذَا الَّذِي كَانَ وَ يَضَعُ اللَّهُ لَهُ يَداً عَلَى رَأْسِ رَعِيَّتِهِ.

ترجمه: عبدالاعلى بن اعین گوید: شنیدم كه امام صادق علیه‌السلام مى‌فرمود: اسلحه پیامبر صلى‌الله‌علیه‌وآله نزد من است، كسى نسبت به آن با من نتواند نزاع كند (یعنى میراث مخصوص ماست یا آن‌كه خدا نگذارد كسى آن را به زور از ما برباید یا بودن آن را نزد ما انكار كند) همانا سلاح از آسیب محفوظ است (در دست هر كس باشد از گناه و لغزش بر كنار است)، اگر به دست بدترین مخلوق خدا بیفتد بهترین ایشان شود (ولى خدا به دست او نمى‌اندازد) سپس فرمود: اگر امامت در آخر به كسى رسد كه چانه به سوى او كج شود (یعنى همه مطبع او شوند و یا آن‌كه طولانى شدن غیبتش سبب شود كه مردم به شیعیانش دهن كجى كنند و استهزاء نمایند) و چون خواست خدا درباره او صورت گیرد، بیرون شود، مردم گویند: این چه واقعه‌اى است، خدا از بركت آن حضرت بر سر رعیتش دست رحمت نهد (تا عقلشان كامل شود).

شرح

عِنْدِي سِلاحُ رَسُولِ اللَّهِ(ص)، لا أُنَازَعُ فِيهِ.

کنایه از این‌که کسی مدعی آن نیست و معارض ندارد.

إِنَّ السِّلاحَ مَدْفُوعٌ عَنْهُ

کسی بدان دست‌رسی ندارد و گزندی به سلاح آن حضرت نمی‌رسد، نه طبیعی و نه عادی و عرفی؛ نه کهنه می‌شود و می‌پوسد و نه کسی می‌تواند آن را برباید و بدون اذن الهی آن را به‌کار بگیرد. لازمه معنی اخیر این است که سلاح آن حضرت تنها نزد امام معصوم است و کسی آن را در راه خطا و نادرست به‌کار نمی‌گیرد.

لَوْ وُضِعَ عِنْدَ شَرِّ خَلْقِ اللَّهِ لَكَانَ خَيْرَهُمْ.

چنان‌که گفته شد این سلاح تنها در دست امام معصوم قرار دارد. تاکید دوباره بر این نکته این است که این سلاح اگر نزد بدترین خلق خدا باشد، او بهترین مردم خواهد بود چه رسد به این که دست بهترین خلق خدا و نزد امام معصوم باشد. پس با سلاح آن حضرت هیچ کار خطایی انجام نمی‌شود.

درباره مقصود از این عبارت دو احتمال وجود دارد: 1- این‌که سلاح پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم معجزه است و اولا دست افراد ناصالح نمی‌افتد ثانیا اگر هم دست افراد ناصالح بیفتد، نه تنها خطایی از آن ناصالح با این سلاح صادر نمی‌شود بلکه آن فرد ناصالح از صالح‌ترین افراد خواهد شد.

2- مقصود از سلاح آن حضرت، ابزارهای جنگ و کشتار عرفی نیست بلکه ابزار جهاد فرهنگی و هدایت خلق است در این صورت سلاح آن حضرت یکی یا همه صفات کمالی وجود آن حضرت مانند عصمت، حسن خلق، علم و مانند آن است. و احتمال قوی وجود دارد که مقصود از سلاح، قدرت فراطبیعی آن حضرت باشد، زیرا اولا قدرت و سلاح در جای هم به‌کار می‌روند. ثانیا عموما قدرت است که مایه اعجاب و شگفتی مردم می‌شود و عبارت فَيَقُولُ النَّاسُ مَا هَذَا الَّذِي كَانَ بدان اشاره دارد. ثالثا در فراز وَ يَضَعُ اللَّهُ لَهُ يَداً عَلَى رَأْسِ رَعِيَّتِهِ، از آن به دست تعبیر شده است. دست هم به معنی قدرت به‌کار می‌رود بلکه نماد قدرت است.

إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ يَصِيرُ إِلَى مَنْ يُلْوَى لَهُ الْحَنَكُ

درباره این فراز دو احتمال قابل طرح است: 1- این که سلاح در نهایت در اختیار کسی قرار می‌گیرد که لباس ویژه‌ یا علاوت ویژه‌ای در لباس خود دارند و مثلا بخشی از عمامه آن‌ها باز است و به گردنشان بسته شده است.

2- کنایه از اطاعت و انقیاد خلق از او داشته باشد بدین معنی که این سلاح به دست کسی خواهد رسید که همه خلق از او اطاعت خواهند کرد و در برابر او خاضع و منقاد خواهند شد. هر گاه مشیت خدای متعال تعلق گیرد این سلاح به دست او خواهد رسید.

فَإِذَا كَانَتْ مِنَ اللَّهِ فِيهِ الْمَشِيئَةُ خَرَجَ

این اشاره به نامعین بودن زمان ظهور آخرین حجت الهی دارد و این‌که ظهور آن حضرت به مشیت خدای متعال وابسته است.

فَيَقُولُ النَّاسُ مَا هَذَا الَّذِي كَانَ؟

با ظهور آن حضرت چنان حوادث غیرمتعارف رخ می‌دهد که مردم شگفت‌زده می‌شوند و از علل و اسباب آن بی‌خبرند که با تعجب می‌گویند: این دیگر چیست و چگونه ممکن است؟

وَ يَضَعُ اللَّهُ لَهُ يَداً عَلَى رَأْسِ رَعِيَّتِهِ.

این عبارت یا پاسخ به این پرسش مردم است که: این دیگر چیست و چگونه ممکن است؟ و خدای متعال قدرت خود را که حاکم بر مردم است و سبب اطاعت و انقیاد آن‌ها شده است، آشکار می‌کند و یا اشاره به دوام آن وضعیت است و مقصود این است که آثار سلاح آن حضرت که عدالت است، دوام خواهد داشت و یا اشاره به محتوای برخی دیگر از احادیث دارد مبنی بر این‌که با ظهور حضرت بقیة الله صلوات‌الله‌وسلامه‌علیه، آن حضرت علم و عقل مردم را به کمال شایسته خود می‌رساند و منظور از سر مردم، علم و عقل یا نفس ناطقه آن‌هاست.

از امام باقر عليه‌السّلام نقل شده که فرمود: إذا قام قائمنا وضع اللّه يده على رؤوس العباد فجمع بها عقولهم و كملت أحلامهم

نکته: به‌نظر می‌رسد یکی از معانی سلاح که این‌همه خواص و آثار دارد چیزی فراتر از شمشیر و مانند آن است، زیرا با این‌که شمشیر آن حضرت و نیز شمشیر حضرت علی علیه‌السلام نزد اهل بیت آن حضرت بود با این‌حال در تاریخ آن شد که شد.

مخصوصا تعبیری مانند جمع نشدن آن با ستم، باطل و مانند آن نشان از چیزی ورای شمشیر و مانند آن است. این‌گونه تعابیر حکایت از عصمت یا عامل و عوامل آن دارد. بنابراین یکی از معانی مقصود از سلاح رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم آن حقیقتی است که رسالت، عصمت و ولایت آن حضرت متقوم به آن است.

194- الحديث الثالث و هو العشرون و ستة مائة

عَنْ أَبِي‌بَصِيرٍ عَنْ أَبِي‌عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: قَالَ: تَرَكَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فِي الْمَتَاعِ سَيْفاً وَ دِرْعاً وَ عَنَزَةً وَ رَحْلًا وَ بَغْلَتَهُ الشَّهْبَاءَ، فَوَرِثَ ذَلِكَ كُلَّهُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي‌طَالِبٍ(ع).

ترجمه: امام صادق علیه‌السلام فرمود: رسول خدا صلى‌الله‌علیه‌وآله در میان كالاى خویش شمشیرى و زرهى و نیزه‌ای و زینى و استر شهبائى داشت كه در تَرَكه او بود و همه به على بن ابى‌طالب به ارث رسید (یعنى چون این اسلحه نشانه امامت و جانشینى آن حضرت بود، به او منتقل شد و این‌ها مانند دَین و وصیت از تركه خارج است)

شرح

عنزة: سلاحی بلندتر از عصا و کوتاه‌تر از نیزه؛ رحل: الرّحل للبعير كالسرج للدّابة و الرّحل أيضا ما يستصحبه الإنسان من المتاع و الأثاث؛ شهباء: رنگی میانه سیاه و سفید به‌گونه‌ای که سفیدی بر سیاهی غالب باشد.

195- الحديث الرابع و هو الواحد و العشرون و ستة مائة

عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي‌عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: لَبِسَ أَبِي‌دِرْعَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) ذَاتَ الْفُضُولِ فَخَطَّتْ وَ لَبِسْتُهَا أَنَا فَفَضَلَتْ.

ترجمه: امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: پدرم زره ذات الفضول پیامبر صلى‌الله‌علیه‌وآله را پوشید، به زمین كشیده شد، من آن را پوشیدم، از قامتم بلندتر بود.

شرح

ذَاتَ الْفُضُولِ

یا بدل از درع است یا وصف آن یا اسم آن

علت ذات الفضول نامیدن آن یا گستردگی آن بود یا اضافات آن

فَخَطَّتْ: به زمین رسیدن که کنایه از بلند بودن آن است.

فَفَضَلَتْ: یا به همان معنی خطّت است یا بلندتر از آن.

196- الحديث الخامس و هو الثانی و العشرون و ستة مائة

عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي‌عَبْدِاللَّهِ عَنْ أَبِي‌الْحَسَنِ الرِّضَا(ع) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ ذِي‌الْفَقَارِ سَيْفِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) مِنْ أَيْنَ هُوَ؟ قَالَ هَبَطَ بِهِ جَبْرَئِيلُ(ع) مِنَ السَّمَاءِ، وَ كَانَتْ حِلْيَتُهُ مِنْ فِضَّةٍ وَ هُوَ عِنْدِي.

ترجمه: احمد بن ابى‌عبدالله گوید: از حضرت رضا(ع) پرسیدم كه ذوالفقار شمشیر رسول خدا صلى‌الله‌علیه‌وآله از كجا آمد؟ فرمود: جبرئیل علیه‌السلام آن را از آسمان آورد و زیور آن از نقره بود و آن نزد من است.

شرح

ممکن است از آسمان بودن ذوالفقار به معنی خاص آن و معجزه بودن آن باشد و ممکن است به معنی عام آن که شامل همه موجودات طبیعی می‌شود باشد. روایات حکایت از معنی اول دارد.

وَ كَانَتْ حِلْيَتُهُ مِنْ فِضَّةٍ

در روایت دیگری که مولف در آخر کتاب روضه کافی نقل کرده است این عبارت آمده است: «و كانت حلقته من فضّة» و به‌نظر درست‌تر است.

197- الحديث السادس و هو الثالث و العشرون و ستة مائة

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ أَبِي‌إِبْرَاهِيمَ(ع) قَالَ: السِّلاحُ مَوْضُوعٌ عِنْدَنَا، مَدْفُوعٌ عَنْهُ، لَوْ وُضِعَ عِنْدَ شَرِّ خَلْقِ اللَّهِ كَانَ خَيْرَهُمْ. لَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي أَنَّهُ حَيْثُ بَنَى بِالثَّقَفِيَّةِ وَ كَانَ قَدْ شُقَّ لَهُ فِي الْجِدَارِ فَنُجِّدَ الْبَيْتُ فَلَمَّا كَانَتْ صَبِيحَةُ عُرْسِهِ رَمَى بِبَصَرِهِ فَرَأَى حَذْوَهُ خَمْسَةَ عَشَرَ مِسْمَاراً فَفَزِعَ لِذَلِكَ وَ قَالَ لَهَا تَحَوَّلِي فَإِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَدْعُوَ مَوَالِيَّ فِي حَاجَةٍ فَكَشَطَهُ فَمَا مِنْهَا مِسْمَارٌ إِلا وَجَدَهُ مُصْرِفاً طَرَفَهُ عَنِ السَّيْفِ وَ مَا وَصَلَ إِلَيْهِ مِنْهَا شَيْ‏ءٌ

ترجمه: موسى بن جعفر علیهما‌السلام فرمود: اسلحه نزد ما نهاده شده، از آسیب محفوظ است اگر نزد بدترین مخلوق خدا گذارند، بهترین ایشان شود (به سه حدیث قبل رجوع شود) پدرم به من خبر داد كه چون با زوجه ثقفیه خویش عروسى كرد، اطاقى را كه اسلحه را در شكاف دیوار آن پنهان كرده بود، براى عروسى زینت كرده بودند، بامداد شب زفاف چشمش به دیوار افتاد، در محل شكاف جاى پانزده میخ دید و نگران شد، به عروس گفت: از اطاق بیرون رو كه مى‌خواهم غلامان را براى كارى بخوانم پس شكاف را بررسى كرد و دید سرمیخ‌ها از طرف شمشیر بر گشته و به آن بر خورد نكرده است. (نقل این داستان دلیل محفوظ بودن اسلحه از آسیب است)

شرح

أَنَّهُ حَيْثُ بَنَى بِالثَّقَفِيَّةِ

خانه برای همسر ساختن، کنایه از هم‌بستر شدن با همسر

ثَقَفِيَّةِ: اسم خاص

198- الحديث السابع و هو الرابع و العشرون و ستة مائة

عَنْ حُمْرَانَ عَنْ أَبِي‌جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَمَّا يَتَحَدَّثُ النَّاسُ، أَنَّهُ دُفِعَتْ إِلَى أُمِّ سَلَمَةَ صَحِيفَةٌ مَخْتُومَةٌ؟ فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) لَمَّا قُبِضَ وَرِثَ عَلِيٌّ(ع) عِلْمَهُ وَ سِلاحَهُ وَ مَا هُنَاكَ، ثُمَّ صَارَ إِلَى الْحَسَنِ ثُمَّ صَارَ إِلَى الْحُسَيْنِ(ع)، فَلَمَّا خَشِينَا أَنْ نُغْشَى، اسْتَوْدَعَهَا أُمَّ سَلَمَةَ، ثُمَّ قَبَضَهَا بَعْدَ ذَلِكَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع) قَالَ: فَقُلْتُ: نَعَمْ ثُمَّ صَارَ إِلَى أَبِيكَ ثُمَّ انْتَهَى إِلَيْكَ وَ صَارَ بَعْدَ ذَلِكَ إِلَيْكَ؟ قَالَ: نَعَمْ.

ترجمه: حمران گوید: از امام باقر علیه‌السلام پرسیدم درباره آن‌چه مردم گویند كه نامه مهر شده‌اى به ام سلمه داده شد، امام علیه‌السلام فرمود: چون پیامبر صلى‌الله‌علیه‌وآله در گذشت. علمش و سلاحش و هر چه نزد او بود (از نشانه‌هاى امامت) به على به ارث رسید، سپس به حسن و پس از او به حسین علیهماالسلام رسید و چون نگران شدیم كه گرفتار شویم (و در داستان كربلا آن اسلحه به دست دشمن افتد) حسین علیه‌السلام آن را به ام سلمه سپرد. سپس على بن الحسین علیهماالسلام آن را باز گرفت، من عرض كردم: آرى چنین است، سپس به پدرت رسید و پس از وى به شما رسید؟ فرمود: بلى.

شرح

صَحِيفَةٌ مَخْتُومَةٌ: نامه مهر و موم شده

اسْتَوْدَعَهَا: نزد کسی به امانت گذاشتن

199- الحديث الثامن و هو الخامس و العشرون و ستة مائة

عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ‏ قَالَ سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) عَمَّا يَتَحَدَّثُ النَّاسُ أَنَّهُ دُفِعَ إِلَى أُمِّ سَلَمَةَ صَحِيفَةٌ مَخْتُومَةٌ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) لَمَّا قُبِضَ وَرِثَ عَلِيٌّ(ع) عِلْمَهُ وَ سِلاحَهُ وَ مَا هُنَاكَ ثُمَّ صَارَ إِلَى الْحَسَنِ ثُمَّ صَارَ إِلَى الْحُسَيْنِ(ع) قَالَ قُلْتُ ثُمَّ صَارَ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ثُمَّ صَارَ إِلَى ابْنِهِ ثُمَّ انْتَهَى إِلَيْكَ فَقَالَ نَعَمْ

ترجمه: عمر بن ابان گوید: از امام صادق علیه‌السلام پرسیدم درباره آن‌چه مردم مى‌گوید كه نامه مهر شده‌اى بام سلمه داده شد، امام فرمود چون پیامبر صلى‌الله‌علیه‌وآله در گذشت، علمش و سلاحش و آن‌چه از میراث انبیاء داشت، به علیه‌السلام به ارث رسید، سپس به حسن و پس از او به حسین علیهماالسلام رسید، عرض كردم: سپس به على بن حسین و پس از او به پسرش و سپس به شما رسید؟ فرمود: آرى

شرح

مانند حدیث شریف قبلی است با این تفاوت که عبارت خَشِينَا أَنْ نُغْشَى در این حدیث نیست و انتقال به امام سجادعلیه‌السلام نیز در سخن راوی است.

200- الحديث التاسع و هو السادس و العشرون و ستة مائة

عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي‌عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللَّهِ(ص) الْوَفَاةُ دَعَا الْعَبَّاسَ بْنَ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ(ع). فَقَالَ لِلْعَبَّاسِ: يَا عَمَّ مُحَمَّدٍ! تَأْخُذُ تُرَاثَ مُحَمَّدٍ وَ تَقْضِي دَيْنَهُ وَ تُنْجِزُ عِدَاتِهِ! فَرَدَّ عَلَيْهِ. فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي إِنِّي شَيْخٌ كَثِيرُ الْعِيَالِ قَلِيلُ الْمَالِ، مَنْ يُطِيقُكَ وَ أَنْتَ تُبَارِي الرِّيحَ. قَالَ: فَأَطْرَقَ(ص) هُنَيْئَةً ثُمَّ قَالَ: يَا عَبَّاسُ أَ تَأْخُذُ تُرَاثَ مُحَمَّدٍ وَ تُنْجِزُ عِدَاتِهِ وَ تَقْضِي دَيْنَهُ؟ فَقَالَ: بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي شَيْخٌ كَثِيرُ الْعِيَالِ قَلِيلُ الْمَالِ وَ أَنْتَ تُبَارِي الرِّيحَ. قَالَ: أَمَا إِنِّي سَأُعْطِيهَا مَنْ يَأْخُذُهَا بِحَقِّهَا. ثُمَّ قَالَ: يَا عَلِيُّ يَا أَخَا مُحَمَّدٍ! أَ تُنْجِزُ عِدَاتِ مُحَمَّدٍ وَ تَقْضِي دَيْنَهُ وَ تَقْبِضُ تُرَاثَهُ؟ فَقَالَ: نَعَمْ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي، ذَاكَ عَلَيَّ وَ لِي. قَالَ: فَنَظَرْتُ إِلَيْهِ حَتَّى نَزَعَ خَاتَمَهُ مِنْ إِصْبَعِهِ فَقَالَ: تَخَتَّمْ بِهَذَا فِي حَيَاتِي. قَالَ: فَنَظَرْتُ إِلَى الْخَاتَمِ حِينَ وَضَعْتُهُ فِي إِصْبَعِي فَتَمَنَّيْتُ مِنْ جَمِيعِ مَا تَرَكَ الْخَاتَمَ. ثُمَّ صَاحَ يَا بِلالُ: عَلَيَّ بِالْمِغْفَرِ وَ الدِّرْعِ وَ الرَّايَةِ وَ الْقَمِيصِ وَ ذِي الْفَقَارِ وَ السَّحَابِ وَ الْبُرْدِ وَ الْأَبْرَقَةِ وَ الْقَضِيبِ. قَالَ: فَوَ اللَّهِ مَا رَأَيْتُهَا غَيْرَ سَاعَتِي تِلْكَ يَعْنِي الْأَبْرَقَةَ، فَجِي‏ءَ بِشِقَّةٍ كَادَتْ تَخْطَفُ الْأَبْصَارَ فَإِذَا هِيَ مِنْ أَبْرُقِ الْجَنَّةِ فَقَالَ: يَا عَلِيُّ إِنَّ جَبْرَئِيلَ‏ أَتَانِي بِهَا وَ قَالَ: يَا مُحَمَّدُ اجْعَلْهَا فِي حَلْقَةِ الدِّرْعِ وَ اسْتَذْفِرْ بِهَا مَكَانَ الْمِنْطَقَةِ ثُمَّ دَعَا بِزَوْجَيْ نِعَالٍ عَرَبِيَّيْنِ جَمِيعاً أَحَدُهُمَا مَخْصُوفٌ وَ الْآخَرُ غَيْرُ مَخْصُوفٍ وَ الْقَمِيصَيْنِ الْقَمِيصِ الَّذِي أُسْرِيَ بِهِ فِيهِ وَ الْقَمِيصِ الَّذِي خَرَجَ فِيهِ يَوْمَ أُحُدٍ وَ الْقَلانِسِ الثَّلاثِ قَلَنْسُوَةِ السَّفَرِ وَ قَلَنْسُوَةِ الْعِيدَيْنِ وَ الْجُمَعِ وَ قَلَنْسُوَةٍ كَانَ يَلْبَسُهَا وَ يَقْعُدُ مَعَ أَصْحَابِهِ. ثُمَّ قَالَ يَا بِلالُ: عَلَيَّ بِالْبَغْلَتَيْنِ الشَّهْبَاءِ وَ الدُّلْدُلِ وَ النَّاقَتَيْنِ الْعَضْبَاءِ وَ الْقَصْوَاءِ وَ الْفَرَسَيْنِ الْجَنَاحِ كَانَتْ تُوقَفُ بِبَابِ الْمَسْجِدِ لِحَوَائِجِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) يَبْعَثُ الرَّجُلَ فِي حَاجَتِهِ فَيَرْكَبُهُ فَيَرْكُضُهُ فِي حَاجَةِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ حَيْزُومٍ وَ هُوَ الَّذِي كَانَ يَقُولُ أَقْدِمْ حَيْزُومُ وَ الْحِمَارِ عُفَيْرٍ فَقَالَ: اقْبِضْهَا فِي حَيَاتِي فَذَكَرَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) أَنَّ أَوَّلَ شَئ مِنَ الدَّوَابِّ تُوُفِّيَ عُفَيْرٌ سَاعَةَ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) قَطَعَ خِطَامَهُ ثُمَّ مَرَّ يَرْكُضُ حَتَّى أَتَى بِئْرَ بَنِي خَطْمَةَ بِقُبَا فَرَمَى بِنَفْسِهِ فِيهَا فَكَانَتْ قَبْرَهُ. وَ رُوِيَ أَنَّ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ(ع) قَالَ: إِنَّ ذَلِكَ الْحِمَارَ كَلَّمَ رَسُولَ اللَّهِ(ص) فَقَالَ: بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي إِنَّ أَبِي‌حَدَّثَنِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِيهِ أَنَّهُ كَانَ مَعَ نُوحٍ فِي السَّفِينَةِ فَقَامَ إِلَيْهِ نُوحٌ فَمَسَحَ عَلَى كَفَلِهِ ثُمَّ قَالَ: يَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ هَذَا الْحِمَارِ حِمَارٌ يَرْكَبُهُ سَيِّدُ النَّبِيِّينَ وَ خَاتَمُهُمْ فَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنِي ذَلِكَ الْحِمَارَ

ترجمه: امام صادق علیه‌السلام فرمود: چون وفات رسول خدا صلى‌الله‌علیه‌وآله در رسید، عباس بن عبدالمطلب و امیرالمؤمنین علیه‌السلام را طلب كرد و به عباس فرمود: عموى محمد! قبول مى‌كنى كه ارث محمد را ببرى و قرضش را بپردازى و به وعده‌هایش وفا كنى؟ او نپذیرفت و گفت: اى رسول خدا پدر و مادرم قربانت، من پیرمَردم، عیالم بسیار و مالم اندك است و تو در سخاوت با باد مسابقه گذاشته‌اى چه كسى طاقت وصایت تو را دارد؟ حضرت اندكى سر پائین انداخت و سپس فرمود: عباس مى‌پذیرى كه ارث محمد را ببرى و قرضش را ادا كنى و وعده‌هایش را عملى كنى؟ عرض كرد: پدر و مادرم به قربانت پیرمردى عیالمند و نادارم و تو با باد مسابقه دارى. فرمود: همانا این وصیت به كسى مى‌سپارم كه شایسته دریافت آن است، سپس فرمود: اى على! اى برادر محمد! قبول دارى كه وعده‌هاى محمد را عمل كنى و قرضش را بپردازى و میراثش را بگیرى؟ (در كیفیت سؤال حضرت از این دو نفر نكته‌اى لطیف است كه در خطاب به عباس اولا گرفتن میراث را مى‌فرماید و نسبت به على علیه‌السلام قرض و وعده را مقدم مى‌دارد تا اشاره به گونه فكر آن دو نفر نموده باشد) على عرض كرد: آرى پدر و مادرم به قربانت، سود و زیانش با من، علیه‌السلام فرمود: من به پیامبر نظر مى‌كردم، دیدم انگشتر خویش از انگشت بیرون كرد و فرمود: تا من زنده‌ام این انگشتر به دست كن، چون در انگشتم نهادم، به آن نظر كردم و آرزو بردم كه از تمام ‌تَرَكه آن حضرت همین انگشتر را داشته باشم. سپس صدا زد، اى بلال! آن كلاه و زره و پرچم و پیراهن و ذوالفقار عمامه سحاب و جامه بُرد و كمربند و عصا را بیاور، على علیه‌السلام می‌فرماید: من تا آن ساعت آن كمربند را ندیده بودم، قطعه و رشته‌اى آورد كه چشم‌ها را خیره مى‌كرد و معلوم شد كه از كمربندهاى بهشتى است، پیامبر فرمود: اىن را جبرئیل را برایم آورد و گفت: اى محمد این را در حلقه‌هاى زره بگذار و در جاى كمربند به كمر ببند، سپس دو جفت نعلین عربى طلبید كه یكى وصله داشت و دیگرى بى‌وصله بود و پیراهن خواست یكى پیراهنى كه با آن به معراج رفته بود و دیگر پیراهنى كه با آن به جنگ احد رفته بود و سه كلاه را طلب كرد: كلاه مسافرت و كلاه روز عید فطر و قربان و روزهاى جمعه و كلاهى كه به سر مى‌گذاشت و با اصحابش مجلس مى‌كرد، سپس فرمود: اى بلال دو استر: شهباء و دلدل و دو شتر: عضباء و قصوى و دو اسب: جناح و حیزوم را بیاور جناح اسبى بود كه به در مسجد بسته بود و پیامبر براى كارهاى شخصى خود مردى را مى‌فرستاد كه آن را سوار شود و بتازد و حیزوم اسبى بود كه پیامبر به او مى‌فرمود: «پیش برو اى حیزوم و الاغى را كه عفیر نام داشت، آورد.

پیامبر فرمود: تا من زنده‌ام، این‌ها را دریافت كن، امیرالمؤمنین علیه‌السلام گوید: نخستین چارپائى كه مُرد، همان عفیر بود. ساعتى كه پیامبر صلى‌الله‌علیه‌وآله در گذشت، افسارش را پاره كرد و مى‌تاخت تا در محله قبا بر سر چاه بنى خطمه رسید، خود را در آن افكند و همان چاه گورش گشت و روایت شده كه امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: این الاغ با پیامبر صلى‌الله‌علیه‌وآله به سخن در آمد و گفت: پدر و مادرم قربانت! پدرم از پدرش و او از جدش و او از پدرش نقل كرد كه او با جناب نوح در كمین بوده و نوح بر خاسته و دست به كفل او كشیده و گفته: از پشت این الاغ، الاغى آید كه سید پیامبران و آخرین ایشان بر آن سوار شود، خدا را شكر كه مرا همان الاغ قرار داد.

توضیح: قسمت آخر روایت كه درباره سخن گفتن الاغ است، به لفظ «روى» نقل شده و معلوم نیست كه چه اشخاصى آن را براى مرحوم كلینى نقل كرده‌اند و به اصطلاح «علم درایة» مرسل و مقطوع است و در مقام اعتبارى به پاى روایات مسند نمى‌رسد.

شرح

تنجز: عمل کردن، انجام دادن

عداته: جمع عدة، به معنی وعده به خیر یا وعده در مقابل وعید

من يطيقك: چه کسی توانایی عمل به وعده‌های تو را دارد؟

و أنت تباري الرّيح: در حالی که تو بسیار سخاوتمند و وعده به خیر بسیار داده‌ای.

يباري فلانا: مانند کسی عمل کردن؛ یباری الریح: سخاوتمندانه رفتار کردن، چون ابر سخاوتمند بودن.

فَأَطْرَقَ(ص) هُنَيْئَةً: مدتی سکوت کردن

فتمنّيت من جميع ما ترك الخاتم: آرزو کردم که به جای همه میراث خود تنها انگشتر را به من عطا کند

السحاب: نام عمامه پیامبر

بُرد: نوعی لباس، لباس خط‌دار

الأبرقة: جمع براق، اسبی که رنگ سیاه و سفید در بدنش باشد، اسبی که رنگ روشن و برّاق داشته باشد

قضيب: شاخه درخت، شاخه قطع شده، عصا، به شمشیر نازک و تیز هم گفته می‌شود.

شِقّة: قطعه‌ای از چوب؛ شُقه: قطعه‌ای از پارچه، نوعی لباس، لباس نیم‌تنه

كادت تخطف الأبصار: چشم را می‌ربود

و استذفر بها: ذَفَر، باد لطیف، نسیم دلپذیر

زَوْجَيْ نِعَالٍ عَرَبِيَّيْنِ: دو جفت کفش عربی

أحدهما مخصوف: ضمیمه شده، وصله‌شده، ساخته شده از چند قطعه

نعل مخصوف: مانند لباس مرقع است.

الْقَلانِسِ جمع قَلَنْسُوَةِ: کلاه، خُوُد

الْعِيدَيْنِ: عید فطر و قربان

الْجُمَعِ: جمعه‌ها

دُلدُل: اسم قاطر پیامبر صلى‌اللّه‌عليه‌وآله‌وسلم. علت این نام، سرعت و نرمی در دویدن بود

عضباء: عضب به معنی قطع است. شتر عضباء، شتری است که گوش آن شکافته شده باشد. گفته شده که شتر پیامبر صلى‌اللّه‌عليه‌وآله‌وسلم گوش شکافته نداشت بلکه نام آن بود. به شتر پاه‌کوتاه هم عضباء گفته می‌شود.

قصواء: شتری که کمی از گوشش بریده شده باشد. اگر ربع گوشش بریده شده باشد، قصر نام دارد و اگر از ربع گذشته باشد، عضب نام دارد. ممکن است اسم خاص باشد.

جناح: اسبی که تندرو باشد چون پرنده

يركضه: رکض، دویدن

حيزوم: اسم اسب

وَ حَيْزُومٍ وَ هُوَ الَّذِي كَانَ يَقُولُ أَقْدِمْ حَيْزُومُ: در حديث بدر آمده که حضرت می‌فرمود أقدم حيزوم، یعنی به‌پیش

و الحمار عفير: عفیر اسم خاص حمار آن حضرت بود.

قطع خطامه: خطام شتر