بابی نادر که در آن ذكرى از علم غیب است
بَابٌ نَادِرٌ فِيهِ ذِكْرُ الْغَيْبِ
بابی نادر که در آن ذكرى از علم غیب است
و هو الباب الخامس و الاربعون من كتاب الحجة و فيه اربعة احادیث
232- الحديث الاول و هو التاسع و الخمسون و ستة مائة
عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلادٍ قَالَ: سَأَلَ أَبَاالْحَسَنِ(ع) رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ فَارِسَ، فَقَالَ لَهُ: أَ تَعْلَمُونَ الْغَيْبَ؟ فَقَالَ: قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ(ع): يُبْسَطُ لَنَا الْعِلْمُ فَنَعْلَمُ وَ يُقْبَضُ عَنَّا فَلا نَعْلَمُ. وَ قَالَ: سِرُّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَسَرَّهُ إِلَى جَبْرَئِيلَ(ع) وَ أَسَرَّهُ جَبْرَئِيلُ إِلَى مُحَمَّدٍ(ص) وَ أَسَرَّهُ مُحَمَّدٌ إِلَى مَنْ شَاءَ اللَّهُ.
ترجمه: معمر بن خلاد گوید: مردى از اهل فارس به حضرت ابوالحسن علیهالسلام: عرض كرد: شما علم غیب میدانید؟ امام فرمود، حضرت ابوجعفر علیهالسلام فرمود: چون علم الهى براى ما گشوده شود، میدانیم و چون از ما گرفته شود، نمیدانیم، علم راز خداى عزوجل است كه آن را با جبرئیل علیهالسلام در میان گذارد و جبرئیل آن را به محمد صلىاللهعلیهوآله بهصورت راز میگوید و محمد به هر كه خواهد (از امامان علیهالسلام) بهصورت راز میگوید.شرح :مجلسى (ره) میگوید: علمى كه براى ائمه گشوده و گرفته میشود غیر از امور دینى و مطالبى است كه مردم از امام میپرسند، زیرا امام احكام دینى و سؤالات مورد احتیاج مردم را همیشه میداند، چنانکه در حدیث است كه: ممكن نیست از امام چیزى بپرسند و او بگوید: نمیدانم، پس مقصود علومی دیگر است غیر از احتیاجات مردم (كه ما نمیدانیم و نباید هم بدانیم، زیرا آنها راز است و مخصوص به امام) و همین علوم است كه در هر شبانه روز و شبهاى قدر و جمعه براى امام حاصل میشود.
شرح
أَ تَعْلَمُونَ الْغَيْبَ؟ فَقَالَ: قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ(ع): يُبْسَطُ لَنَا الْعِلْمُ فَنَعْلَمُ وَ يُقْبَضُ عَنَّا فَلا نَعْلَمُ
روایات بسیاری در این موضوع وجود دارد که نتیجه مجموع آنها این است که اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به اذن خدای متعال و با استناد به او تعالی، علم غیب دارند و بدون اذن و استناد، ندارند. نهتنها علم غیب اینگونه است بلکه هر کمالی و خود وجود هم همینگونه است و نه تنها اولیاء خدای متعال اینگونه هستند بلکه همه خلق همینگونه میباشند. اگر خدای متعال در مورد هر موجودی اذن به داشتن کمالی بدهد و آن را اراده نماید، آن کمال را خواهند داشت و اگر اذن ندهد و آن را اراده نکند، آن را نخواهد داشت.
در این حدیث شریف به قبض و بسط لطف و عطای خدای متعال اشاره شده است که تعبیر دیگری از اذن و اراده اوست. اگر خدای متعال علم خویش را بسط دهد بهگونهای که شامل اولیاء او بشود، آن را خواهند داشت و اگر آن را قبض کند، آن را نخواهند داشت. در واقع با استناد به عطای الهی، علم غیب و سایر کمالات اعطا شده را دارند و بدون آن ندارند. هر که هر چه دارد یا انجام میدهد به حول و قوه و اذن و ارادة خدای متعال دارد یا انجلم میدهد.
وَ قَالَ: سِرُّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَسَرَّهُ إِلَى جَبْرَئِيلَ(ع) وَ أَسَرَّهُ جَبْرَئِيلُ إِلَى مُحَمَّدٍ(ص) وَ أَسَرَّهُ مُحَمَّدٌ إِلَى مَنْ شَاءَ اللَّهُ.
امام کاظم علیهالسلام فرمود: علم غیب از اسرار الهی است که رازگونه به جبرئیل علیهالسلام عطا فرمود و آن حضرت نیز به همان صورت به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم رساند و آن حضرت نیز به هر که بخواهد، خواهد رساند.
این فراز از حدیث شریف(وَ أَسَرَّهُ مُحَمَّدٌ إِلَى مَنْ شَاءَ اللَّهُ) به نکته مهمی اشاره دارد و آن اینکه داشتن علم غیب خاص و مخصوص افراد معینی نیست بلکه هر کسی که قابلیت آن را داشته باشد، میتواند آن را از حضرت ختمی مرتبت صلیاللهعلیهوآلهوسلم دریافت کند. تنها شرط دریافت آن این است که مشیت آن حضرت به اعطای علم غیب به کسی تعلق گرفته باشد و آن کس قابلیت آن را داشته باشد.
233- الحديث الثانی و هو الستون و ستة مائة
عَنْ سَدِيرٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ: سَمِعْتُ حُمْرَانَ بْنَ أَعْيَنَ يَسْأَلُ أَبَاجَعْفَرٍ(ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ. قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ(ع): إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ابْتَدَعَ الْأَشْيَاءَ كُلَّهَا بِعِلْمِهِ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ كَانَ قَبْلَهُ، فَابْتَدَعَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ وَ لَمْ يَكُنْ قَبْلَهُنَّ سَمَاوَاتٌ وَ لا أَرَضُونَ. أَ مَا تَسْمَعُ لِقَوْلِهِ تَعَالَى: وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ؟ فَقَالَ لَهُ حُمْرَانُ: أَ رَأَيْتَ قَوْلَهُ جَلَّ ذِكْرُهُ عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً؟ فَقَالَ أَبُوجَعْفَرٍ(ع): إِلا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ وَ كَانَ وَ اللَّهِ مُحَمَّدٌ مِمَّنِ ارْتَضَاهُ. وَ أَمَّا قَوْلُهُ: عالِمُ الْغَيْبِ، فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَالِمٌ بِمَا غَابَ عَنْ خَلْقِهِ فِيمَا يَقْدِرُ مِنْ شَئ وَ يَقْضِيهِ فِي عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَهُ وَ قَبْلَ أَنْ يُفْضِيَهُ إِلَى الْمَلائِكَةِ، فَذَلِكَ يَا حُمْرَانُ عِلْمٌ مَوْقُوفٌ عِنْدَهُ، إِلَيْهِ فِيهِ الْمَشِيئَةُ، فَيَقْضِيهِ إِذَا أَرَادَ، وَ يَبْدُو لَهُ فِيهِ فَلا يُمْضِيهِ، فَأَمَّا الْعِلْمُ الَّذِي يُقَدِّرُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَيَقْضِيهِ وَ يُمْضِيهِ فَهُوَ الْعِلْمُ الَّذِي انْتَهَى إِلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) ثُمَّ إِلَيْنَا
ترجمه :سید صیرفى گوید: شنیدم كه حمران بن اعین از امام باقر علیهالسلام درباره سخن خداى عزوجل (101 سوره 6) «خدا ایجاد كننده آسمانها و زمین است» مىپرسید: امام فرمود: خداى عزوجل همه چیز را با علمش ایجاد كرد، بدون آنكه نمونه قبلى داشته باشد، آسمانها و زمینها را آفرید در صورتی كه پیش از آن آسمان و زمین نبود، مگر نمىشنوى گفتار خودش را (7 سوره 11) فرمود: «و عرش خدا روى آب بود» (پس اگر آسمان و زمین میبود، عرش خدا روى آنها قرار میگرفت) حمران عرض كرد: بفرمائید معنى گفتار خداى جل ذكره را (27 سوره 72) «خدا غیب میداند و كسى را بر علم غیب خود آگاه نكند» امام علیهالسلام (دنبال آیه را) فرمود: «مگر پیامبرى كه مورد پسند او باشد» بهخدا كه محمد از پسندیدگان او بود و اما اینكه میفرماید: «خدا غیب مىداند» همانا خداى عزوجل عالم است به آنچه از خلقش غایب است نسبت به آنچه در علمش تقدیر میكند و حكم مىدهند پیش از آنكه آن را بیافریند و فرشتگانش اضافه كند، اى حمران! این علم نزد او نگهداشته است و نسبت به آن مشیت دارد، هرگاه بخواهد طبق آن حكم دهد (و آن را بهمورد اجرا گذارد) و گاهى نسبت به آن بدا حاصل شود و بهمورد اجرایش نگذارد: و اما علمى كه خداى عزوجل آن را نقدیر و حكم و امضاء فرموده است، علمیست كه اولا به پیامبر صلىاللهعلیهوآله و سپس به ما رسیده است.
شرح :چنانکه در باب بدا گفتیم، علمى كه در آن بدا حاصل میشود، مختص به ذات خدای متعال است و هیچكس از آن اطلاع ندارد. آنچه به فكر قاصر ما رسیده در ضمن مثالى بیان میكنیم تنها خدا و حجتهاى او عالمند به آنچه میگویند.
خداى متعال عمر بندهاى را پنجاه سال مقدر میكند و به توسط پیامبران و امامان علیهمالسلام دستور مىدهد كه هرگاه شخصى صله رحم كند، عمرش زیاد میشود و آن بنده صله رحم میكند و عمرش به شصت سال بالا میرود، در اینجا میگوئیم اگر خدا بخواهد به پیامبر و امام اطلاع میدهد كه عمر آن بنده پنجاه سال مقدر شده است ولى نسبت به اینكه آن بنده صله رحم میكند و عمرش به شصت میرسد، تنها به ذات احدیث اختصاص دارد و دیگرى از آن آگاه نیست.
اما نسبت به امورى كه تقدیر و امضاء شده و بدا در آن حاصل نشود تغییر نیابد و به پیامبر و امامان (ص) اطلاع داده مىشود، مانند عمر بندهای كه پنجاه سال معین شده و او هم صله رحم نمیكند و در پنجاه سالگى مىمیرد.
شرح
يَسْأَلُ أَبَاجَعْفَرٍ(ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ. قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ(ع): إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ابْتَدَعَ الْأَشْيَاءَ كُلَّهَا بِعِلْمِهِ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ كَانَ قَبْلَهُ، فَابْتَدَعَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ وَ لَمْ يَكُنْ قَبْلَهُنَّ سَمَاوَاتٌ وَ لا أَرَضُونَ. أَ مَا تَسْمَعُ لِقَوْلِهِ تَعَالَى: وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ؟
حمران از امام باقر صلواتاللهوسلامهعلیه درباره این فراز از آیه قرآن (بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) پرسید: حضرت فرمود: مقصود از بدیع، ایجاد اشیاء بدون مثال و الگوی پیشین و تنها بهسبب علم است. خدای متعال همه اشیاء خواه زمینی و خواه آسمانی؛ خواه مادی و خواه مجرد را اینگونه آفرید. آن حضرت شاهدی از قرآن بر کلام خویش آورد و آن عبارت است از: وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ.
دلالت این فراز از آیه بر ابداعی بودن آفرینش آسمان و زمین بدین صورت است که اولا مقصود از آب که عرش خدای متعال بر آن قرار دارد، علم حق تعالی است و ثانیا اگر پیش از آفرینش آسمانها و زمین چیزی غیر از علم وجود داشت، عرش بر آنها قرار میگرفت.
عرش و آب
1- عرش به معناي سقف: او كالذي مر علي قرية و هي خاوية علي عروشها (بقره، 259).
2- به معناي تختهاي بلند مانند تخت سلاطين و پادشاهان: ايكم يأتيني بعرشها.
3- به معناي داربست: هو الذي انشاء جنات معروشات و غير معروشات (انعام، 141).
4- به معني قدرت: الرحمن علی العرش استوی.
مقصود از عرش آنگاه که به حق تعالی نسبت داده میشود:
1- كنايه از مقام ربوبيت، مالكيت و حاكميت خداوند: ثم استوي علي العرش يدبر الامر. این مناسبترین معنی برای عرش است.
2- علم بيپايان الهي چنانکه در روایات متعددی آمده است.
3- صفات كماليه و جلاليه خداوند که بيانگر عظمت خداوند است.
4- مخلوق خاصي از مخلوقات خداوند: الذين يحملون العرش و من حوله (غافر،7). رواياتي نیز وجود دارد كه عرش و كرسي را دو موجود از مخلوقات الهي ميدانند.
5- مجموعه عالم هستي.
6- عرش به معنای عالم ماوراء طبيعت و كرسي به معنای عالم ماده.
مقصود از آب در کریمه: و كان عرشه علي الماء:
1- به معناي همين آبي كه مايه حيات و زندگي موجودات است و قرار داشتن عرش خداوند روي آب، كنايه از آن است كه ملك و حكومت خداوند در آن روز بر آب كه ماده حيات است قرار گرفته بود.
2- هر شئ مايع كه شامل مواد مذاب و گازها نيز ميگردد.
3- مقصود از آن علم است، چنانکه روایاتی نیز بر آن دلالت میکنند.
4- مقصود از آن وجود است.
فَقَالَ لَهُ حُمْرَانُ: أَ رَأَيْتَ قَوْلَهُ جَلَّ ذِكْرُهُ عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً؟ فَقَالَ أَبُوجَعْفَرٍ(ع): إِلا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ وَ كَانَ وَ اللَّهِ مُحَمَّدٌ مِمَّنِ ارْتَضَاهُ.
حمران از آیه دیگری پرسید: نظرتان درباره این آیه چیست؟ خدای متعال عالم به غیب است و غیب را برای هیچ کس اظهار نمیکند و غیب برای همه جز خدای متعال غیب است.
آن حضرت نخست استثناء آیه یادشده را بر اساس نص قرآن کریم بیان نمودند و فرمودند: آیه از این قرار است: خدای متعال عالم به غیب است و غیب را برای هیچ کس اظهار نمیکند مگر برای رسولانی که خود بپسندد و بدان راضی باشد. بهخدا قسم پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآلهوسلم از جمله کسانی که او را پسندیده و بدان رضایت دارد. پس علم به غیب منحصر به خدای متعال نیست بلکه کسان دیگری هم آن را دارند که قطعا حضرت ختمی مرتبت صلیاللهعلیهوآلهوسلم یکی از آنهاست.
وَ أَمَّا قَوْلُهُ: عالِمُ الْغَيْبِ، فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَالِمٌ بِمَا غَابَ عَنْ خَلْقِهِ فِيمَا يَقْدِرُ مِنْ شَئ وَ يَقْضِيهِ فِي عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَهُ وَ قَبْلَ أَنْ يُفْضِيَهُ إِلَى الْمَلائِكَةِ، فَذَلِكَ يَا حُمْرَانُ عِلْمٌ مَوْقُوفٌ عِنْدَهُ، إِلَيْهِ فِيهِ الْمَشِيئَةُ، فَيَقْضِيهِ إِذَا أَرَادَ، وَ يَبْدُو لَهُ فِيهِ فَلا يُمْضِيهِ
علم غیب با توجه به متعلقات آن بر سه قسم است:
1- علم به اشیائی که اولا پوشیده بر خلق است و ثانیا (که مهمتر است) هرگز وجود عینی پیدا نمیکنند و برای همیشه در مرتبه علم باقی میمانند و هرگز به مرتبه عین نازل نمیشوند. این خود بر دو قسم است:
الف- علم به آن حقایق غیبی که اگر وجود پیدا کنند، جایگاه آنها عالم عینی مجرد است نه مادّی و طبیعی. این اشیاء اگرچه امکان ذاتی دارند ولی به دلایل عقلی مطلقا امکان وقوعی ندارند مانند عقول و فرشتگانی در عرض عقول و فرشتگان موجود در مراتب مختلف وجود و عوالم وجود. مثلا مصادیق متعدد برای عقل اول یا دوم تا دهم یا مصادیق متعدد برای فرشتگانی مانند حضرات جبرئیل و عزرائیل صلواتاللهعلیهم. چنین موجودات فرضی اگر چه امکان ذاتی دارند ولی بر حسب قواعد فلسفی مانند انحصار نوع مجرد در فرد واحد یا عدم تمایز میان افراد فرضی هر یک از عقول، در مرتبه عین وجودپذیر نیستند. البته برخی هم وجود عینی آنها را بدین سبب محال میدانند که امتناع ذاتی دارند.
ب- علم به آن حقایق غیبی که اگر وجود پیدا کنند، جایگاه آنها عالم طبیعت مادّی است نه مجرد. اینها خود بر سهقسم هستند:
الف- موجوداتی که جهان طبیعت استعداد و قابلیت آنها را ندارد مانند انواعی که همه آنها در عقل و عبادت سرآمد باشند و هیچ نقصانی در عقل و عبودیت آنها نباشد یا موجوداتی که از همه جهات و کمالات بالفعل باشند و فاقد استکمال تدریجی به هر معنایی (قوه و فعلیت، اجمال و تفصیل، بطون و ظهور) باشند.
ب- موجوداتی که جهان طبیعت استعداد و قابلیت آنها را دارد ولی وجود آنها مصلحتی که آفرینش آنها را توجیه و تبیین کند، ندارد. شاید مانند بسیاری از موجوداتی که پیشتر وجود داشتند ولی زمینهساز آفرینش انسان و در حکم مقدمه آن بودند.
ج- موجوداتی که جهان طبیعت استعداد و قابلیت آنها را دارد ولی وجود آنها حکیمانه نیست مانند انواعی از موجودات مادی و طبیعی که انسانها برای تغذیه و حیات طبیعی آنها آفریده شده باشد نه بالعکس.
2- علم غیب به موجوداتی که پوشیده بر خلق است، تقدیر شده است و حتمی گشته است ولی نه در هیچ مرتبهای از مراتب عوالم هستی آفریده شده است و نه بر ملائکه نازل شده است. اینهم علم ذاتی غیبی است که جز خدای متعال کسی بدان آگاهی ندارد. متعلق این علم، موجوداتی است که تحقق آنها هنوز قطعی نشده است. اگر بخواهد آن را حتمی میسازد و اگر نخواهد نه. قطعیت و عدم قطعیت آفرینش آنها متوقف بر مشیت و اراده خدای متعال است.
فَأَمَّا الْعِلْمُ الَّذِي يُقَدِّرُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَيَقْضِيهِ وَ يُمْضِيهِ فَهُوَ الْعِلْمُ الَّذِي انْتَهَى إِلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) ثُمَّ إِلَيْنَا
3- علم به موجوداتی که تقدیر و قضاء بدانها تعلق گرفته و آفرینش و تحقق آنها در عوالم هستی بهخصوص در عالم طبیعت با تقدیم یا تاخیر حتمی شده است ولی هنوز آفریده نشدهاند. این علم نخست بر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نازل شده است و سپس بر اهل بیت آن حضرت.
حاصل این حدیث شریف این است که علم به موجوداتی که به مرتبه امضاء نرسیده باشند و بر ملائکه نازل نشده باشد، بر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و اهل بیت آن حضرت نیز نازل نمیشود و آن حضرات از آن علم بهرهای ندارند. این حدیث نسبت به بسیاری از احادیث که علم پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و اهل بیت آن حضرت را عام و فراگیر میداند و تنها علم به کنه ذات و صفات خدای متعال را از آن استثناء میکند، عام است و با آنها تخصیص میخورد.
شواهد عقلی نیز موافق روایاتی است که علم انسان کامل و خلق اول را عام و تام میداند و هیچ استثنائی برای آن قائل نمیشود مگر آنکه چیزی اساسا معرفتناپذیر باشد مانند غیب محض و غیب الغیوب و مطلق مقید به قید اطلاق و مطلق مبرای از قید اطلاق. اما علم به سایر حقایق و تعینات وجودی برای خلق اول و انسان کامل که در حکم علت وجودی آنهاست نه تنها ممکن است بلکه ضروری و قطعی است. یکی از شواهد روایی بر این علم گسترده و فراگیر، حدیث بعدی است.
234- الحديث الثالث و هو الواحد و الستون و ستة مائة
عَنْ سَدِيرٍ قَالَ: كُنْتُ أَنَا وَ أَبُوبَصِيرٍ وَ يَحْيَى الْبَزَّازُ وَ دَاوُدُ بْنُ كَثِيرٍ فِي مَجْلِسِ أَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع)، إِذْ خَرَجَ إِلَيْنَا وَ هُوَ مُغْضَبٌ، فَلَمَّا أَخَذَ مَجْلِسَهُ، قَالَ: يَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ يَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ الْغَيْبَ. مَا يَعْلَمُ الْغَيْبَ إِلا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ، لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِيَتِي فُلانَةَ، فَهَرَبَتْ مِنِّي، فَمَا عَلِمْتُ فِي أَيِّ بُيُوتِ الدَّارِ هِيَ. قَالَ سَدِيرٌ: فَلَمَّا أَنْ قَامَ مِنْ مَجْلِسِهِ وَ صَارَ فِي مَنْزِلِهِ، دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبُوبَصِيرٍ وَ مُيَسِّرٌ وَ قُلْنَا لَهُ: جُعِلْنَا فِدَاكَ سَمِعْنَاكَ وَ أَنْتَ تَقُولُ كَذَا وَ كَذَا فِي أَمْرِ جَارِيَتِكَ وَ نَحْنُ نَعْلَمُ أَنَّكَ تَعْلَمُ عِلْماً كَثِيراً وَ لا نَنْسُبُكَ إِلَى عِلْمِ الْغَيْبِ. قَالَ: فَقَالَ: يَا سَدِيرُ! أَ لَمْ تَقْرَأِ الْقُرْآنَ؟ قُلْتُ: بَلَى. قَالَ: فَهَلْ وَجَدْتَ فِيمَا قَرَأْتَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ؟ قَالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ قَرَأْتُهُ. قَالَ: فَهَلْ عَرَفْتَ الرَّجُلَ؟ وَ هَلْ عَلِمْتَ مَا كَانَ عِنْدَهُ مِنْ عِلْمِ الْكِتَابِ؟ قَالَ: قُلْتُ: أَخْبِرْنِي بِهِ. قَالَ: قَدْرُ قَطْرَةٍ مِنَ الْمَاءِ فِي الْبَحْرِ الْأَخْضَرِ، فَمَا يَكُونُ ذَلِكَ مِنْ عِلْمِ الْكِتَابِ. قَالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا أَقَلَّ هَذَا؟ فَقَالَ: يَا سَدِيرُ مَا أَكْثَرَ هَذَا أَنْ يَنْسِبَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى الْعِلْمِ الَّذِي أُخْبِرُكَ بِهِ؟ يَا سَدِيرُ فَهَلْ وَجَدْتَ فِيمَا قَرَأْتَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَيْضاً: قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ؟ قَالَ: قُلْتُ: قَدْ قَرَأْتُهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ. قَالَ: أَ فَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ كُلُّهُ أَفْهَمُ أَمْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ بَعْضُهُ؟ قُلْتُ: لا، بَلْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ كُلُّهُ. قَالَ: فَأَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ وَ قَالَ: عِلْمُ الْكِتَابِ وَ اللَّهِ كُلُّهُ عِنْدَنَا عِلْمُ الْكِتَابِ وَ اللَّهِ كُلُّهُ عِنْدَنَا.
ترجمه :سدیر گوید: من و ابوبصیر و یحیاى بزاز و داود بن كثیر در مجلس نشسته بودیم كه امام صادق علیهالسلام با حالت خشم وارد شد، چون در جای خویش قرار گرفت فرمود: شگفتا از مردمى كه گمان میكنند ما غیب میدانیم!! كسى جز خداى عزوجل غیب نمیداند. من میخواستم فلان كنیزم را بزنم، او فرار کرد و من ندانستم كه در كدام اطاق منزل پنهان شده است.
سدیر گوید: چون حضرت از مجلس برخاست و به منزلش رفت، من و ابوبصیر و میسّر، خدمتش رفتیم و عرض كردیم: قربانت گردیم، آنچه درباره كنیزت فرمودى، شنیدم و ما میدانیم كه شما علم زیادى دارید و علم غیب را به شما نسبت ندهیم؟
فرمود: اى سدیر! مگر تو قرآن را نمیخوانى؟ عرض كردم: چرا، فرمود: در آنچه از كتاب خداى عزوجل خواندهاى، این آیه (40 سوره 27) را دیدهاى؟ «مردمى كه به كتاب دانشى داشت: گفت: من آن را پیش از آنكه چشم بههمزنى نزد تو آورم» عرض كردم: قربانت گردم، این آیه را خواندهام. فرمود: آن مرد را شناختى و فهمیدى چه اندازه از علم كتاب نزد او بود؟ عرض كردم: شما به من خبر دهید. فرمود: به اندازه یك قطره آب نسبت به دریاى اخضر (بحر محیط) عرض كردم: قربانت گردم، چه كم! فرمود: اى سدیر! چه بسیار است آن مقدارى كه خداى عزوجل نسبت داده است به علمى كه اكنون به تو خبر میدهم (چه بسیار است آن مقدار براى كسی كه خداى عزوجل او را به علمى كه اكنون به تو خبر میدهم نسبت نداده است).
اى سدیر! باز در آنچه از كتاب خداى عزوجل خواندهاى این آیه (43 سوره 13) را دیدهاى؟ «بگو (اى محمد) گواه بودن خدا و كسی كه علم كتاب نزد اوست میان من و شما بس است» كسی كه علم كتاب نزد اوست على و امامان از فرزندان او مىباشند (چنانکه در حدیث 493 گذشت) عرض كردم: قربانت، این آیه را هم خواندهام. فرمود: آیا كسی كه تمام علم كتاب را میداند آنگاه حضرت با دست اشاره به سینهاش نمود و فرمود: بهخدا تمام علم كتاب نزد ماست، بهخدا تمام علم كتاب نزد ماست.
شرح :عبارتى را كه میان دو قلاب () ذكر نمودیم، مطابق نسخه كتاب «بصائر الدرجات» است كه مرحوم مجلسى نقل مىكند و آن را واضحتر مىداند و به نظر ما هم چنان است و حاصل معنى این است كه: خداى تعالى در یك آیه نسبت به آصف بن برخیا مىفرماید: او دانشى به كتاب داشت یعنى اندكى از علم كتاب را مىدانست و در آیه دیگر نسبت به على بن ابیطالب مىفرماید: كسى كه علم كتاب را مىدانست یعنى على علیهالسلام تمام علم كتاب را میدانست و معلوم است كه یازده فرزند على علیهالسلام هم در علم مانند او هستند، پس ایشان از آصف عالمتر و علم آصف نسبت به علم آنها به اندازه یك قطره است نسبت به دریاى محیط. البته این تعبیر چنانکه در حدیث 536 گفتیم براى بیان كثرت و قلت است نه براى تحدید حقیقى و چون سدیر از كم بودن علم آصف تعجب كرد: امام علیهالسلام فرمود: همان اندازه را هم نسبت به آصف باید بسیار به حساب آورد در مقابل ما كه تمام علم كتاب را میدانیم.
و اما مناسبت جواب حضرت باسؤال سدیر به یكى از دو وجه است:
1- با آنكه امام علیهالسلام تمام علم كتاب را میداند و علمش نسبت به علم آصف مانند دریاى محیط است نسبت به یك قطره، گاهى حكمت و مصلحت اقتضا مىكند كه یك امر جزئى و كوچك را مانند بودن كنیز در اطاق نداند، زیرا علم آنها از طرف خداى تعالى افاضه میشود و هر چه را خدا به آنها عطا میفرماید میدانند.
2- ممكن است در آن مجلس كه امام علیهالسلام خشمگین بود، كسانى بودهاند كه باید از آنها تقیه كرد یا شیعیان ضعیف العقلى بودهاند كه به امام نسبت الوهیت و خدائى مىدادهاند. امام علیهالسلام در برابر آنها فرمود: من نمىدانم كنیزم در كدام اطاق است و منظورش این بود كه از روى اسباب ظاهر و از آن نظر كه من هم مانند شما بشرى هستم و با قطع نظر از علم امامتم این موضوع را نمىدانم ولى اكنون كه در مجلس خصوصى هستیم به شما كه اصحاب خاص من هستید، مىگویم: من همه علم كتاب را میدانم و معلوم است كه این وجه واضحتر و بهتر است، زیرا همان عوض شدن مجلس بهترین دلیل گفتار ماست. علاوه بر آنكه با اخبار دیگر هم مناسب است ما این مطلب را در حدیث بعد توضیح بیشترى مىدهیم.
شرح
عَنْ سَدِيرٍ قَالَ: كُنْتُ أَنَا وَ أَبُوبَصِيرٍ وَ يَحْيَى الْبَزَّازُ وَ دَاوُدُ بْنُ كَثِيرٍ فِي مَجْلِسِ أَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع)، إِذْ خَرَجَ إِلَيْنَا وَ هُوَ مُغْضَبٌ، فَلَمَّا أَخَذَ مَجْلِسَهُ، قَالَ: يَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ يَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ الْغَيْبَ. مَا يَعْلَمُ الْغَيْبَ إِلا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ، لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِيَتِي فُلانَةَ، فَهَرَبَتْ مِنِّي، فَمَا عَلِمْتُ فِي أَيِّ بُيُوتِ الدَّارِ هِيَ.
سدیر میگوید: من، ابوبصیر، یحیی بزاز و داود بن کثیر در مجلس امام صادق صلواتاللهوسلامهعلیه بودیم که آن حضرت با خشم وارد شد چون در جای خویش قرار گرفت فرمود: شگفتا از مردمى كه گمان میكنند ما غیب میدانیم. كسى جز خداى عزوجل غیب نمیداند. من میخواستم فلان كنیزم را تنبیه کنم، او از من گریخت و من ندانستم كه در كدام اطاق منزل پنهان شده است.
چند نکته: 1- علت غضب آن حضرت ممکن است تخلفی باشد که کنیز انجام داده بود و ممکن است، این گمان مردم باشد که علم غیب را به آن حضرت نسبت میدهند. در هر صورت علت خشم آن حضرت، امری نفسانی نیست، بدین سبب که امام معصوم، از هرگونه خطای فکری، اخلاقی و رفتاری مطهر است و آیات و روایات دال بر عصمت بیش از آن است که بتوان آنها را نادیده گرفت.
2- با توجه به روایات پیشتر و نیز همین روایت و روایات بعدی، مقصود از اسناد علم غیب که نادرست است و بسا سبب خشم امام علیهالسلام شده است، اسناد علم غیب بهطور مستقل به آن حضرت است بهگونهای که آن حضرت در عرض خدای متعال علم غیب داشته باشد نه علم غیب متخذ از حق تعالی.
3- اگر چه ظاهر سخن حضرت این است که وی به دنبال کنیز بود تا او را کتک کند ولی قطعا مقصود از آن معنای حقیقی آن نیست هم بدین دلیل که در تاریخ زندگی اهل بیت علیهمالسلام نقل نشده است که آن حضرات کسی را اعم از غریبه یا خودی کتک کرده باشند بلکه بالعکس روایات متعددی وجود دارد که سفارش به رأفت و رحمت نسبت به دیگران شده است و حتی از کتک زدن حیوانات باربر هم نهی کردهاند و خودشان نیز الگوی اخلاق و کظم غیظ یودهاند.
4- در روایات منسوب به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم که زن را ریحانه دانسته است در فرض ضرورت تنبیه زن، تنبیه با ریحان تعیین شده است.
قَالَ سَدِيرٌ: فَلَمَّا أَنْ قَامَ مِنْ مَجْلِسِهِ وَ صَارَ فِي مَنْزِلِهِ، دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبُوبَصِيرٍ وَ مُيَسِّرٌ وَ قُلْنَا لَهُ: جُعِلْنَا فِدَاكَ سَمِعْنَاكَ وَ أَنْتَ تَقُولُ كَذَا وَ كَذَا فِي أَمْرِ جَارِيَتِكَ وَ نَحْنُ نَعْلَمُ أَنَّكَ تَعْلَمُ عِلْماً كَثِيراً وَ لا نَنْسُبُكَ إِلَى عِلْمِ الْغَيْبِ.
سدیر میگوید: چون حضرت از مجلس برخاست و به منزلش رفت، من و ابوبصیر و میسّر، خدمتش رفتیم و عرض كردیم: قربانت گردیم، آنچه درباره كنیزت فرمودى، شنیدیم و ما میدانیم كه شما علم بسیار دارید و علم غیب را به شما نسبت نمیدهیم.
این تعبیر (وَ نَحْنُ نَعْلَمُ أَنَّكَ تَعْلَمُ عِلْماً كَثِيراً وَ لا نَنْسُبُكَ إِلَى عِلْمِ الْغَيْبِ) برای رعایت احترام به آن حضرت است که پیشتر به خاطر چنین سخنی که عوام از مردم اظهار کرده بودند، خشمگین شده بود.
1- آن حضرت در مجلس خصوصی و برای خواص از اصحاب نکاتی را فرمودند که تفاوت میان آن با آنچه در مجلس عمومی فرمودند، برای همگان روشن نیست.
2- مقصود از مثال در تبیینهای مثالی، دقیقا آن چیزی نیست که مثال با دلالت مطابقی آن را میرساند بلکه مقصود تشبیه است در کثرت و قلت.
3- علم امام معصوم علیهالسلام به بحر اخضر (بحر محیط) تشبیه شده است، یعنی علم آن حضرت بیش از حد تصور عوام و خواص است و مانند دریا است.
4- برای عامه مردم بلکه خواص که تفاوت میان علم ذاتی و مستفاد را نمیدانند، علمی به این گستردگی که علم آصف بن برخیا نسبت به آن همانند قطره نسبت به دریاست، همان علم غیب محسوب میشود. اما تفاوت به استقلال و تبعیت، اصالت و فرعیت و حقیقت و ظلیت، چیزی نیست که اغلب مردم توانایی فهم آن را داشته باشند. پس آنچه که در مجلس عمومی از آن نهی میشود و در مجلس خصوصی اثبات میشود، دو مصداق کاملا جدای از هم است اگرچه به دلیل گرفتار شدن اغلب مردم به سوء فهم، بهظاهر هر دو در مجلس عمومی نفی شده است در حالی که اینگونه نیست.
قَالَ: فَقَالَ: يَا سَدِيرُ! أَ لَمْ تَقْرَأِ الْقُرْآنَ؟ قُلْتُ: بَلَى. قَالَ: فَهَلْ وَجَدْتَ فِيمَا قَرَأْتَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ؟ قَالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ قَرَأْتُهُ. قَالَ: فَهَلْ عَرَفْتَ الرَّجُلَ؟ وَ هَلْ عَلِمْتَ مَا كَانَ عِنْدَهُ مِنْ عِلْمِ الْكِتَابِ؟ قَالَ: قُلْتُ: أَخْبِرْنِي بِهِ. قَالَ: قَدْرُ قَطْرَةٍ مِنَ الْمَاءِ فِي الْبَحْرِ الْأَخْضَرِ، فَمَا يَكُونُ ذَلِكَ مِنْ عِلْمِ الْكِتَابِ. قَالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا أَقَلَّ هَذَا؟
امام علیهالسلام فرمود: اى سدیر! مگر تو قرآن را نخواندهاى؟ عرض كردم: چرا، فرمود: در آنچه از كتاب خداى عزوجل خواندهاى، این آیه را دیدهاى؟ قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ: کسی که علم به بخشی از کتاب داشت گفت: من آن را پیش از آنكه چشم بر هم زنى نزد تو میآورم.
عرض كردم: قربانت گردم، این آیه را خواندهام. فرمود: آن مرد را شناختى و فهمیدى چه اندازه از علم كتاب نزد او بود؟ عرض كردم: شما به من خبر دهید.
این تعبیر (وَ هَلْ عَلِمْتَ مَا كَانَ عِنْدَهُ مِنْ عِلْمِ الْكِتَابِ؟ قَالَ: قُلْتُ: أَخْبِرْنِي بِهِ) نیز بهمنظور رعایت ادب است.
فرمود: علم او از کتاب به اندازه یك قطره آب نسبت به دریاى اخضر (بحر محیط) است. عرض كردم: قربانت گ