باب برابری ائمه علیهمالسلام در علم و شجاعت و اطاعت
بَابٌ فِي أَنَّ الْأَئِمَّةَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ فِي الْعِلْمِ وَ الشَّجَاعَةِ وَ الطَّاعَةِ سَوَاءٌ
و هو الباب السادس و الخمسون من كتاب الحجة و فيه ثلاثة احادیث
295- الحديث الاول و هو الواحد و العشرون و سبعة مائة
عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: قَالَ: اللَّهُ تَعَالَى: الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَئ. قَالَ: الَّذِينَ آمَنُوا، النَّبِيُّ(ص) وَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ(ع) وَ ذُرِّيَّتُهُ، الْأَئِمَّةُ وَ الْأَوْصِيَاءُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ، أَلْحَقْنَا بِهِمْ وَ لَمْ نَنْقُصْ ذُرِّيَّتَهُمُ الْحُجَّةَ الَّتِي جَاءَ بِهَا مُحَمَّدٌ(ص) فِي عَلِيٍّ(ع) وَ حُجَّتُهُمْ وَاحِدَةٌ وَ طَاعَتُهُمْ وَاحِدَةٌ
ترجمه: امام صادق علیهالسّلام درباره آیه «كسانی كه ایمان آوردند و فرزندانشان هم در ایمان از آنها پیروى كردند، فرزندانشان را به ایشان ملحق كنیم و از عملشان چیزى كم ندهیم (یعنى به حساب فرزندانشان نگذاریم) فرمود: مقصود از كسانی كه ایمان آوردند: پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه هستند و مقصود از فرزندان او، ائمه و اوصیاء صلواتاللهعلیهم هستند كه خدا فرمود: به آنها ملحق میكنیم و جحتى را كه محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم درباره على صلواتاللهعلیه آورده، نسبت به اولادش كاهش ندهیم و حجت همه یكى است و طاعتشان هم یكى است.
شرحقَالَ: اللَّهُ تَعَالَى: الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَئ(طور، 21)
یکی از معارف قرآنی مسأله الحاق به پدران است که از جنبههای مختلفی قابل بررسی است: 1- اصل الحاق و حقیقت آن و حقیقی یا قراردادی بودن آن 2- رابطه الحاق با این حقیقت که هویت هر کسی را افکار، اخلاق و اعمال خود شخص تشکیل میدهد نه افکار، اخلاق و اعمال پدران او 3- نسبت میان افکار، اخلاق و اعمال پدران با کمال فرزندان 4- رابطه آن با عدل الهی 5- وضعیت اخلاق و رفتار فرزندان پس از الحاق.
1- اصل الحاق و حقیقت آن و حقیقی یا قراردادی بودن آن
ظاهر کریمه یادشده و برخی از روایات این است که فرزندان مومن به پدران (اجداد) مومن خود ملحق میشوند و از آثار و نتایج کمال ظاهر و رحمت نازل بر آنها برخوردار میشوند بدون آنکه از کمال و رحمت پدران و به تعبیر دیگر از پاداش آنها کاسته شده باشد. این الحاق تنها در ناحیه برخورداری از کمالات و پاداش پدران است و در ناحیه نقائص و کیفر آنها جاری نیست و هیچ کسی را به این دلیل که پدرانش کافر، دارای رذائل و مفاسد بوده نه تنبیه و عقاب میکنند و نه به آنها ملحق میشود؛ چنانکه اگر پس از مرگ پدران، مال و ملکی از آنها باقی مانده باشد به وراث میرسد ولی اگر بدهکاری داشته باشد بر عهده ورثه نخواهد بود.
علت شرط ایمان برای الحاق، اثبات اصل انتساب و تبعیت است. اگر فرزند ایمان نداشته باشد اگرچه بر حسب قراردادهای اجتماعی و بسا طبیعی فرزند پدر عرفی خود است ولی از جهت حقایق فراطبیعی چنین انتسابی اثبات نمیشود و در واقع سنخیت در نفس و کمالات نفسانی که اصل و اساس و مهمترین آنها ایمان و همسنخی در افکار و باورهاست شرط تحقق نسبت میان پدر و فرزند است. به همین سبب است که نسبت فرزند حضرت نوح علیهالسلام از آن حضرت سلب میشود و خداوند متعال او را به خاطر کفر، فرزند آن حضرت نمیداند و میفرماید: يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ ۖ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ ۖ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۖ إِنِّي أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ (هود، 46) و در مقابل حضرت ختمی مرتبت صلیاللهعلیهوآلهوسلم درباره سلمان رضواناللهتعالیعلیه فرمود: سلمان منّا اهل البیت.
حقیقت و هویت انسانها به بدنشان نیست بلکه به نفس و روح آنهاست به همین سبب است که نسبت حقیقی میان آنها نیز به سبب سنخیت و ربط علّی میان نفوس و ارواح آنها تحقق مییابد و به همین جهت، مومن برادر مومن است و مرد و زن مومن کُفو همدیگرند. کف سنخیت که سبب خروج از عذاب میشود ایمان است و آنچه سبب خروج از عذاب و ورود در بهشت و رحمت الهی میشود ایمان و عمل صالح است. پس حداقل سعادت با ایمان تحقق مییابد و این بدان معناست که کمترین شرط انتساب میان دو نفر ایمان است اگر چه حداکثر آن شرایط دیگری هم دارد. پس ایمان و نسبت نفسانی و روحی فرزند شرط الحاق به پدران مومن است همانگونه که نسبت بدنی و خونی شرط ارث بردن از اموال پدران است.
روایات ناظر به انتساب اعمال ناپسند مومن به کفار و انتساب اعمال پسندیده کفار به مومنین از باب همین انتساب حقیقی نفسانی و روحی است نه از باب استناد حرکات و سکنات طبیعی صادر از بدن مومن به بدن کافر.
الحاق یادشده بر خلاف آنچه بسیاری از مفسران گفته و نوشتهاند مبنی بر این که خداوند متعال به احترام پدر مومن و صالح فرزندان مومن را به آنها ملحق میکند و در نتیجه الحاق تشریعی، قراردادی و عرفی است نه تکوینی، حقیقی و فراطبیعی، الحاق حقیقی و نتیجه قوانین تکوینی عام هستی است.
همانگونه که مالکیت نفس نسبت به قوای خود، مالکیت حقیقی ظلی است نه اعتباری و قراردادی، مالکیت آن نسبت به صفات و اعمال نیز همینگونه است. چنانکه در حکمت گفته شده است اعمال نفس در واقع، مرتبهای از مراتب نفس یا اخس درجات نفس یا وجوه و شؤون آن است نه چیزی بیرون و زائد بر آن. بنابراین اعمال با نفس، عینیت دارد. نسبت میان فرزند مومن با پدران مومن، شبیه به نسبت نفس به قوا و اعمال آن است و همانگونه که نفس نسبت به قوا و اعمال خود سمت مالکیت دارد پدر و پدران هم نسبت به فرزندان همین حیثیت را دارند و در واقع مالک فرزندان هستند و البته این مالکیت از نوع شرعی و قراردادی که نتیجه آن جواز هر گونه تصرف در ملک باشد، نیست همانگونه که برای نفس جواز تصرف در قوای خود و نیز اعمال خود هرگونه که بخواهد ثابت نیست. نسبت میان نفس و قوا و اعمال خود همانند نسبت میان علت و معلول است و بازگشت فرزندان مومن به پدران مومن و صالح همانند بازگشت معلول به علت خود است.
2- رابطه الحاق با این حقیقت که هویت هر کسی را افکار، اخلاق و اعمال خود شخص تشکیل میدهد نه افکار، اخلاق و اعمال پدران او
چنانکه در نکته نخست داده شد، هویت هر کسی نفس اوست و حقیقت نفس هر کسی وجود خاص و کمالات مناسب آن است. بر این اساس افکار، اخلاق و اعمال هر کسی نشاندهنده هویت و حقیقت اوست و جنبههای بدنی دخالتی در حقیقت و هویت هیچ کسی ندارد. چه نیک گفت:
ای برادر تو همان اندیشهای مابقی خود استخوان ریشهای
گر بود اندیشهات گل تو گلی ور بود خاری تو هیمه گلخنی
معیار الحاق به پدران مومن، ایمان است، زیرا حقیقت هر کسی را همان ایمان تشکیل میدهد.
و چنانکه گفته شد، نفس فرزند از مراتب اعمال نفس پدر است بهشرط وجود سنخیت و تناسب که آنهم تنها از طریق ایمان تحقق مییابد. تعابیری که نشاندهنده سمت پدری پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و امیرالمومنین صلواتاللهوسلامهعلیه است به همین معناست. پس بر این اساس، هویت و حقیقت فرزند صرفا افکار، اخلاق و اعمال خود او نیست بلکه همه جنبههای نفسانی او که با پدران خود شباهت و سنخیت دارد، وجهی از وجوه و مرتبهای از مراتب نفس پدران اوست.
اینکه پیوسته به جای پدر از واژه جمع و پدران استفاده میشود بدین سبب است که فرزند تنها مرتبهای از مراتب اعمال پدر بلافصل خود نیست بلکه باواسطه از مراتب اعمال اجداد و نیاکان خود هم هست و البته این وساطت آثار مخصوص به خود دارد که به توفیق الهی در جای خود باید مطرح شود.
3- نسبت میان افکار، اخلاق و اعمال پدران با کمال فرزندان
با توجه به نسبت میان فرزند و پدر که شبیه به رابطه علیت و معلولیت است و در واقع مجری و مجلای مناسب آن است، کمالات پدران نخست بهگونه رقیقه در فرزندان متحقق شده است و تکمیل و تقویت آن که در واقع ظهور حقیقت آن است از مجاری اختیار انجام میشود. به تعبیر دیگر همانگونه که فرزند مومن جدای از پدران مومن خود نیست، پدران مومن نیز جدای از فرزندان مومن خود نیستند. همین حکم درباره کمالات وجودی و نفسانی پدران نسبت به فرزندان هم جاری است، یغنی کمالات پدران مومن، حقیقت کمالات فرزند مومن است و کمالات فرزندان مومن، رقیقت کمالات پدران مومن است که ظهور حقیقت آن از مجاری اختیاری ممکن است.
4- رابطه آن با عدل الهی
با توجه به آنچه گفته شد، معلوم میشود که الحاق از مصادیق و افراد قوانین تکوینی و سنتهای دائمی خدای متعال است همانند شفاعت نه جانبداری از کسی یا حرمت گذاشتن به کسی دیگر. در واقع، با وجود زمینهها و مجاری الحاق که مهمترین آن ایمان است، تحقق الحاق امری تکوینی و ضروری خواهد بود مانند شفاعت و مانند کیفر و پاداش و در نتیجه الحاق عین عدالت است و نفی آن با عدالت ناسازگار است.
5- وضعیت اخلاق و رفتار فرزندان پس از الحاق
با توجه به اینکه گفته شد شرط الحاق ایمان است این پرسش قابل طرح است که پس از الحاق که نتیجه آن تنها سنخیت در ایمان است و ممکن است فرزند در اخلاق و اعمال همانند پدران نباشد، نقش آثار منفی اخلاق رذیله و اعمال ناصالح چه خواهد شد؟
حکم کلی آن همان است که در غلبه پاداش بر کیفر و نیز در شفاعت، استغفار و مانند آن گفته شده است ولی بهطور خاص، الحاق از مصادیق تکوینی ظهور رحمت خدای متعال است و با ظهور رحمت سابق بر غضب، عوامل و مصادیق غضب و نقمت در باطن رحمت مختفی میشود و ظهور رحمت ناشی از الحاق مانع از ظهور آثار اخلاق رذیلت و اعمال ناصالح خواهد شد مانند: ستر، کفر، غفر، اذهاب و تبدیل.
الَّذِينَ آمَنُوا، النَّبِيُّ(ص) وَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ(ع) وَ ذُرِّيَّتُهُ، الْأَئِمَّةُ وَ الْأَوْصِيَاءُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ
این فراز مصداق اتم الحاق را بیان میکند نه مصداق منحصر به فرد آن را مانند همه آیاتی که دارای مراتب تشکیکی است و تصریح به مراتب اتم سبب نمیشود که مراتب دیگر از آن نفی شود. پس در اینکه تامترین مصداق الحاق، الحاق حضرت امیرالمومنین و امامان معصوم صلواتاللهوسلامهعلیهم است مانع از وجود مصادیق دیگر آن نیست چنانکه تصریح به برخی از آثار الحاق دلیل انحصار به آن آثار نیست.
أَلْحَقْنَا بِهِمْ وَ لَمْ نَنْقُصْ ذُرِّيَّتَهُمُ الْحُجَّةَ الَّتِي جَاءَ بِهَا مُحَمَّدٌ(ص) فِي عَلِيٍّ(ع) و حُجَّتُهُمْ وَاحِدَةٌ وَ طَاعَتُهُمْ وَاحِدَةٌ
برخی از احکام الحاق در مصادیق خاص عبارت است از اشتراک در حجیت تام و مطلق فرزندان به تبع حجیت تام و مطلق برخی از پدران و نیز وحدت در حیثیت حجیت پدران و فرزندان و اشتراک در وجوب طاعت فرزندان و پدران.
همانگونه که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم حجیت مطلق و وجوب اطاعت مطلق دارد فرزندان آن حضرت نیز به دلیل الحاق به آن حضرت، حجیت و وجوب اطاعت مطلق دارند.
در این فراز، به الحاق فرزند معنوی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم، یعنی امیرالمومنین صلواتاللهوسلامهعلیه تصریح شده است و البته با توجه به شرط ایمان در الحاق میتوان گفت که اصالت در الحاق با فرزند معنوی است و فرزند جسمانی اگر شرط ایمان را نداشته باشد، الحاق منتفی است ولی فرزند معنوی اگر شرط فرزندی بدنی را هم نداشته باشد، باز الحاق تحقق خواهد یافت.
296- الحديث الثانی و هو الثانی و العشرون و سبعة مائة
عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيالْحَسَنِ(ع) قَالَ: قَالَ لِي: نَحْنُ فِي الْعِلْمِ وَ الشَّجَاعَةِ سَوَاءٌ و فِي الْعَطَايَا عَلَى قَدْرِ مَا نُؤْمَرُ.
ترجمه: امام کاظم علیهالسّلام فرمود: ما (اهل بیت) در علم و شجاعت برابریم و در بخشیدن (علم و مال به مردم) به اندازهای كه دستور داریم، مىبخشیم.
شرح
صفات انسان بر سه دسته قابل تقسیم است: 1- صفات حقیقی و وجودی مانند علم و قدرت و حیات 2- صفات حقیقی نفسانی مانند عدالت، شجاعت و عفت 3- صفات اضافی نفسانی مانند سخاوت
انسان کامل و از جمله آنها امام معصوم و اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم همه صفات وجودی و نفسانی را بهبهترین صورت ممکن دارند بهگونهای که در هیچیک از حوزههای مربوط به هر یک از آن صفات هیچ نقصی ندارند. علم و حیات و قدرت آنها مانند وجودشان است. همانگونه که وجود آن حضرات ظلّ تام وجود حق تعالی است، صفات آنها نیز همینگونه است.
تفاوت صفات آنها در این است که ظهور برخی از صفات مانند و علم و حیات متوقف بر هیچ قابلیتی جز قابلیت آنها نیست ولی ظهور برخی دیگر مانند شجاعت وابسته به موقعیتهایی است که در جهان طبیعت در ظهور و خفای آنها تاثیر دارند. مثلا موقعیتهای ظهور شجاعت امیرالمومنین و امام حسین علیهماالسلام محقق شد و در نتیجه مراتبی از شجاعت آنها آشکار گشت و خلق به مشاهده و فهم آن مفتخر شدند ولی زمینه ظهور شجاعت امام جواد و امام هادی علیهماالسلام محقق نشد و در نتیجه هیچ مرتبهای از شجاعت آنها آشکار نشد و خلق هم از مشاهده و فهم آن محروم شدند. اگر شرایطی مانند شرایط عصر امام حسین صلواتاللهوسلامهعلیه برای هر کدام از امامان معصوم صلواتاللهوسلامهعلیهم فراهم میشد، همانگونه به مبارزه با جهالت، انحراف و ستمکاری سازمانیافته مقابله میکردند که امام حسین علیهالسلام مقابله کرد و اگر شرایط عصر امام هادی صلواتاللهوسلامهعلیه برای امام حسین علیهالسلام فراهم میشد آن حضرت همانگونه رفتار میکردند که امام هادی علیهالسلام رفتار کردند.
مهمترین شرایط ظهور شجاعت، حکمت و مصلحت است که هر چند همگان تا اندازهای میتوانند آن را بفهمند ولی فهم دقیق و همهجانبه و بدون خطای آن در قلمرو فهم معصومانه امام علیهالسلام است.
صفات اضافی نفسانی مانند سخاوت نیز مانند شجاعت و عفت است و زمینههای متفاوت به ظهور متفاوت آن صفات میانجامد. شرایطی مانند امکانات مالی و اقتصادی، اندازه و کیفیت و گسترش تهیدستی و مانند آن در ظهور سخاوت و در واقع، حکمت و مصلحت ظهور آن موثر است.
297- الحديث الثالث و هو الثالث و العشرون و سبعة مائة
عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ أَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ: قَالَ: رَسُولُ اللَّهِ(ص) نَحْنُ فِي الْأَمْرِ وَ الْفَهْمِ وَ الْحَلالِ وَ الْحَرَامِ نَجْرِي مَجْرًى وَاحِداً فَأَمَّا رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ عَلِيٌّ(ع) فَلَهُمَا فَضْلُهُمَا.
ترجمه: حارث بن مغیره گوید: شنیدم امام صادق علیهالسلام مىفرمود: رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: ما نسبت به امر و فهم و حلال و حرام همانند هستیم و اما پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و على صلواتاللهوسلامهعلیه فضیلت خود را دارند.
شرح
ممکن است مقصود از امر یا امامت و خلافت باشد یا دستوری كه به مردم مىدهند و اطاعتش بر آنها واجب است و ممکن است مقصود از آن، حقیقت وجود و کمالات آن حضرات باشد. بسا فضیلت على علیهالسلام بر امامان دیگر ناظر به همین معنی باشد نه تفاوت آنها در امامت آنها یا وجوب اطاعت از آنها، زیرا اطاعت از هر یک از امامان معصوم علیهمالسلام چنانکه پیشتر گفته شد، مطلق است و از این جهت با هم تفاوتی ندارند. تفاوت آنها با امیرالمومنین صلواتاللهوسلامهعلیه همانند تفاوت آن حضرت با پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم است. به تعبیر دیگر تفاوت آنها با همدیگر در میزان قرب آنها به حضرت ختمی مرتبت صلیاللهعلیهوآلهوسلم است.