باب غیبت امام دوازدهم

بَابٌ فِي الْغَيْبَةِ

و هو السادس و السبعون من كتاب الحجة و فيه واحد و ثلاثون حدیثا

456- الحديث الاول و هو الرابع و الثمانون و سبعة مائة

عَنْ يَمَانٍ التَّمَّارِ قَالَ: كُنَّا عِنْدَ أَبِي‌عَبْدِاللَّهِ(ع) جُلُوساً فَقَالَ لَنَا: إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةً الْمُتَمَسِّكُ فِيهَا بِدِينِهِ كَالْخَارِطِ لِلْقَتَادِ ثُمَّ قَالَ: هَكَذَا بِيَدِهِ فَأَيُّكُمْ يُمْسِكُ شَوْكَ الْقَتَادِ بِيَدِهِ ثُمَّ أَطْرَقَ مَلِيّاً ثُمَّ قَالَ: إِنَ‏ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةً فَلْيَتَّقِ اللَّهَ عَبْدٌ وَ لْيَتَمَسَّكْ بِدِينِهِ

ترجمه: یمان تمار گوید: خدمت امام صادق علیه‌السلام نشسته بودیم، به ما فرمود: همانا صاحب الامر را غیبتى است، هر كه در آن زمان دینش را نگه دارد مانند كسى است كه درخت خار قتاد را با دست بتراشد سپس فرمود: این‌چنین و با اشاره دست مجسم فرمود - كدام‌یك از شما می‌تواند خار آن درخت را به دستش نگهدارد، سپس لختى سربه‌زیر انداخت و باز فرمود: همانا صاحب الامر را غیبتى است، هر بنده‌اى باید از خدا پروا كند و به دین خود بچسبد.

شرح

إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةً

1- طول زمان غیبت مجهول است و غیر از اولیاء منصوص خدای متعال کسی از آن خبر ندارد و در این ابهام هم علل و حقایقی وجود دارد که اظهار آن مجاز نیست.

2- زمان غیبت بسیار طولانی است به‌گونه‌ای که از محاسبات عرفی خارج است. هر دو نکته را می‌توان از اسم نکره متأخر «إنّ» و تکرار آن دریافت.

الْمُتَمَسِّكُ فِيهَا بِدِينِهِ كَالْخَارِطِ لِلْقَتَادِ ثُمَّ قَالَ: هَكَذَا بِيَدِهِ فَأَيُّكُمْ يُمْسِكُ شَوْكَ الْقَتَادِ بِيَدِهِ ثُمَّ أَطْرَقَ مَلِيّاً ثُمَّ قَالَ: إِنَ‏ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةً

3- سختی‌های این عصر برای منتظران به‌حدی است که تحمل آن جز برای خواص از مومنان خالص ممکن نیست.

فَلْيَتَّقِ اللَّهَ عَبْدٌ وَ لْيَتَمَسَّكْ بِدِينِهِ

4-  مهم‌ترین وظیفه اهل انتظار در عصر غیبت دین‌داری و تقوی است و جز با این دو نمی‌توان سختی‌های آن دوره تحمل کرد و بار امانت الهی را به مقصد رساند.  

457- الحديث الثانی و هو الخامس و الثمانون و سبعة مائة

عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: إِذَا فُقِدَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ فَاللَّهَ اللَّهَ فِي أَدْيَانِكُمْ لا يُزِيلُكُمْ عَنْهَا أَحَدٌ يَا بُنَيَّ إِنَّهُ لا بُدَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ مِنْ غَيْبَةٍ حَتَّى يَرْجِعَ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ مَنْ كَانَ يَقُولُ بِهِ، إِنَّمَا هِيَ مِحْنَةٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ امْتَحَنَ بِهَا خَلْقَهُ لَوْ عَلِمَ آبَاؤُكُمْ وَ أَجْدَادُكُمْ دِيناً أَصَحَّ مِنْ هَذَا لاتَّبَعُوهُ قَالَ: فَقُلْتُ: يَا سَيِّدِي مَنِ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ؟ فَقَالَ: يَا بُنَيَّ عُقُولُكُمْ تَصْغُرُ عَنْ هَذَا وَ أَحْلامُكُمْ تَضِيقُ عَنْ حَمْلِهِ وَ لَكِنْ إِنْ تَعيشُوا فَسَوْفَ تُدْرِكُونَهُ

ترجمه: على بن جعفر از برادرش موسى بن جعفر علیه‌السلام نقل كند كه فرمود: هرگاه پنجمین فرزند هفتمین غایب شود خدا را، خدا را، نسبت به دینتان مواظب باشید، مبادا كسى شما را از دینتان جدا كند، پسر جان ناچار صاحب الامر غیبتى كند كه معتقدین به امامت هم از آن برگردند، همانا امر غیبت، آزمایشى است از جانب خداى عزّوجلّ كه خلقش را به وسیله آن بیازماید، اگر پدران و اجداد شما (امامان و پیامبران پیشین) دینى درست‌تر از این دین سراغ داشتند، از آن پیروى می‌كردند (پس اگر دیگران به واسطه طول غیبت امام از دین برگشتند شما ثابت و پا برجا باشید) من عرض كردم: آقاى من! پنجمین فرزند هفتمین كیست؟ فرمود. پسر جان! عقل شما از درك آن كوچك‌تر و مغز شما از گنجایش آن تنگ‌تر است ولى اگر زنده باشید بدان خواهید رسید.

شرح

إِذَا فُقِدَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ فَاللَّهَ اللَّهَ فِي أَدْيَانِكُمْ لا يُزِيلُكُمْ عَنْهَا أَحَدٌ

1- عصر غیبت از زمان پنهان شدن فرزندی از نسل پنجم از امام هفتم آغاز می‌شود.

2- شرایط آن عصر به اندازه‌ای دشوار است که زوال دین مومنان آسان‌تر انجام می‌شود به همین سبب در عین حال که پایداری بر دین‌دارد توصیه همیشگی است ولی با توجه به ویژگی‌های آن و سختی‌های طاقت‌فرسای آن از مختصات این دوره به‌حساب می‌آید.

يَا بُنَيَّ إِنَّهُ لا بُدَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ مِنْ غَيْبَةٍ حَتَّى يَرْجِعَ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ مَنْ كَانَ يَقُولُ بِهِ

3- غیبت امام دوازدهم حتمی و گریزناپذیر است.

4- این غیبت چنان طولانی شود که حتی معتقدان به آن هم از عقیده خود برگردند. اگرچه این حکم فراگیر و استنا‌ناپذیر نیست ولی اکثر معتقدان بدان ایمان خود را از دست خواهند داد.

إِنَّمَا هِيَ مِحْنَةٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ امْتَحَنَ بِهَا خَلْقَهُ

5- غیبت اگر چه از لوازم جهل و سستی مومنان است ولی در واقع، بلایی است از سوی خدای متعال تا هم عناصر سست ایمان را تنبیه کند و هم منتظران حقیقی را به کمال شایسته آن‌ها برساند.

محنت و بلا

1- هر عالمی که محدودیت داشته باشد، همراه با محنت و بلا است همه به سبب محدودیت عالم و هم به سبب محدودیت موجودات آن. محدودیت‌ها مانع به دست‌ آوردن آرامش، آسایش و لذت است و همین به بلا و محنت می‌انجامد. پس محنت و بلا از لوازم جهان طبیعت است و زندگی در طبیعت بدون محنت و بلا ممکن نیست. چنان‌که از لوازم رشد و تعالی انسان و مخصوصا مومنان است چنان‌که حق تعالی فرمود: أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى‏ نَصْرُ اللَّهِ و نیز فرمود: الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ.

2- محنت و بلا می‌توان نتیجه اعمال نیک و بد انسان باشد، بدین سبب که بیش‌تر آثار محنت و بلا، آثار مثبت است و سبب ارتقاء و استکمال نفس انسان و سایر موجودت متاثر از آن می‌شود. بنابراین محنت و بلا می‌تواند سبب از بین رفتن آثار منفی و ناپسند افکار، اخلاق و رفتارهای پست و نادرست و ناسازگار با کمالات نفس باشد، چنان‌که در روایات متعددی بدان اشاره بلکه تصریح شده است مبنی بر این‌که بسیاری از بلایا نتیجه اعمال ناپسند انسان‌هاست. این‌گونه بلایا و محنت‌ها اگرچه بازتاب اعمال خود انسان است ولی در واقع از الطاف خاص خدای متعال در دنیا و آخرت است، زیرا سبب رفع آثار نامطلوب از وجود انسان می‌شود.

چنان‌که محنت و بلا بدون آن‌که نتیجه اعمال و افمار انسان باشد، می‌تواند سبب پیدایش کمالات بسیاری برای انسان شود چنان‌که در روایات متعدد دیگری بدان اشاره بلکه تصریح شده است مبنی بر این‌که بسیاری از بلایا نتیجه لطف خاص خدای متعال بر بندگان محبوب اوست و هر که در بزم مقرب‌تر است جام بلابیش‌ترش می‌دهند چنان‌که در برخی اخبار از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم آمده است: أَيُّ النَّاسِ أَشَدُّ بَلاءً؟ قَالَ: الأَنْبِيَاءُ، ثُمَّ الصَّالِحُونَ، ثُمَّ الأَمْثَلُ فَالأَمْثَلُ مِنَ النَّاسِ؛ يُبْتَلَى الرَّجُلُ عَلَى حَسَبِ دِينِهِ، فَإِنْ كَانَ فِي دِينِهِ صَلابَةٌ زِيدَ فِي بَلائِهِ، وَ إِنْ كَانَ فِي دِينِهِ رِقَّةٌ؛ خَفَّفْتُ عَنْهُ، وَلا يَزَالُ الْبَلاءُ فِي الْعَبْدِ حَتَّى يَمْشِيَ فِي الأَرْضِ لَيْسَ عَلَيْهِ خَطِيئَةٌ؛ سخت‌ترین بلاها برای کیست؟ فرمود: پيامبران بيش از مردم بلا و گرفتارى دارند و سپس صالحان و بعد از آن‌ها هر که شايسته‏تر باشد. هر کسی به‌اندازه دین‌داریش گرفتار مى‏شود، هر چه در دين‌داریش صلابت بیش‌تر داشته باشد، بر بلایش نیز افزوده می‌شود و اگر در دین‌داریش ضعیف باشد، بلایش هم کم‌تر است و بلا هرگز پایان نیابد تا آن‌که همه خطاها و کاستی‌های او را از میان بردارد.

بلا و محنت برای مومن صالح مانند پرسش‌های سخت برای مقاطع عالی تحصیلی است. امتحان کودک دبستانی و محنت او در اندازه خودش است و امتحان و محنت دانشجو در مقاطع عالی هم در اندازه خودش. وزنه‌ای که وزنه‌بردار در اوائل کار خود برمی‌دارد با وزنه‌ای که در اواخر بلند می‌کند کاملا متفاوت است این تفاوت در وزنه نه به خاطر دشمنی کسی با اوست و نه نتیجه رفتارهای ناپسندش بلکه به‌خاطر رتبه و موقعیت اوست.

حاصل آن‌که نه بلا و محنت کسی را نتیجه بدی‌هایش بدانید و نه نتیجه خوبی‌هایش، زیرا هر دو ممکن است و کسی به راحتی نمی‌تواند ارتباط بلا با بدی یا خوبی را تشخیص دهد، چنان‌که ممکن است نه ارتباطی به خوبی داشته باشد و نه به بدی بلکه نتیجه قوانین طبیعی یا از لوازم محدودیت آن باشد. پس اگر در روایات آمده است که زلزله نتیجه گناهان مردمی است که زلزله در شهر آن‌ها رخ داده است، می‌تواند چنین باشد چنان‌که می‌تواند ارتباطی به گناهان آن‌ها نداشته باشد بلکه مربوط به خوبی‌های آن‌ها باشد و می‌تواند ارتباطی به‌ هیچ‌یک از بدی و خوبی نداشته باشد بلکه از لوازم طبیعت باشد. همان‌گونه که بلا و محنت می‌تواند عوامل متعددی داشته باشد، نعمت و رحمت همین‌گونه است. نه به‌طور قطعی می‌توان گفت نتیجه خوبی و سعادت اوست و نه می‌توان به‌طور قطعی گفت که نتیجه بدی‌های اوست اگر چه هر دو محتمل است بلکه می‌تواند ربطی به خوب و بد او نداشته باشد بلکه نتیجه قوانین طبیعت و موقعیت‌های خاص طبیعی باشد.

لَوْ عَلِمَ آبَاؤُكُمْ وَ أَجْدَادُكُمْ دِيناً أَصَحَّ مِنْ هَذَا لاتَّبَعُوهُ

دین اسلام با همین ویژگی‌ها که یکی از آن‌ها غیبت و انتظار فرج و در نتیجه تحمل سختی‌هاست، بهترین و درست‌ترین دین است که اگر برتر از آن ممکن بود اولا خدای متعال آن را مقدر و نازل می‌کرد و ثانیا امامان معصوم علیهم‌السلام آن را می‌پذیرفتند.

البته این سخن در مورد همه مقدرات و موجودات درست است اگر چه عوارض و لوازم غیرقابل تحملی هم داشته باشد. عالم هستی هم در کلیاتش نظام احسن است و هم در جزئیاتش البته در میان مصادیق و فرض‌های ممکن نه متصور محال.

قَالَ: فَقُلْتُ: يَا سَيِّدِي مَنِ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ؟ فَقَالَ: يَا بُنَيَّ عُقُولُكُمْ تَصْغُرُ عَنْ هَذَا وَ أَحْلامُكُمْ تَضِيقُ عَنْ حَمْلِهِ وَ لَكِنْ إِنْ تَعيشُوا فَسَوْفَ تُدْرِكُونَهُ

1- ممکن است علت دشواری پاسخ این باشد که آن‌ها درباره غیبت و علل آن پرسیده‌اند.

2- ممکن است تعیین پیشین آن برایشان قابل فهم نبوده است.

3- ممکن است سوالشان این باشد که با بودن خود امام و فرزندان صالح او غیبت برای چیست آن‌هم در نسل پنجم.

4- ممکن است سوالشان این است که چه تفاوتی میان نسل پنجم و پیش‌تر یا پس‌تر از آن است.

 

458- الحديث الثالث و هو السادس و الثمانون و سبعة مائة

عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) يَقُولُ: إِيَّاكُمْ وَ التَّنْوِيهَ أَمَا وَ اللَّهِ لَيَغِيبَنَّ إِمَامُكُمْ سِنِيناً مِنْ دَهْرِكُمْ وَ لَتُمَحَّصُنَّ حَتَّى يُقَالَ: مَاتَ، قُتِلَ، هَلَكَ، بِأَيِّ وَادٍ سَلَكَ وَ لَتَدْمَعَنَّ عَلَيْهِ عُيُونُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَتُكْفَؤُنَّ كَمَا تُكْفَأُ السُّفُنُ فِي أَمْوَاجِ الْبَحْرِ فَلا يَنْجُو إِلا مَنْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَهُ وَ كَتَبَ فِي قَلْبِهِ الْإِيمَانَ وَ أَيَّدَهُ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ لَتُرْفَعَنَّ اثْنَتَا عَشْرَةَ رَايَةً مُشْتَبِهَةً لا يُدْرَى أَيٌّ مِنْ أَيٍّ قَالَ: فَبَكَيْتُ ثُمَّ قُلْتُ: فَكَيْفَ نَصْنَعُ قَالَ: فَنَظَرَ إِلَى شَمْسٍ دَاخِلَةٍ فِي الصُفَّةِ فَقَالَ: يَا أَبَاعَبْدِاللَّهِ تَرَى هَذِهِ الشَّمْسَ؟ قُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ: وَ اللَّهِ لامْرُنَا أَبْيَنُ مِنْ هَذِهِ الشَّمْسِ

ترجمه: مفضل بن عمر گوید: شنیدم امام صادق علیه‌السلام مى‌فرمود: بپرهیزید از شهرت دادن و فاش كردن (خصوصیات امر امام دوازدهم علیه‌السلام) به‌خدا كه امام شما سال‌هاى سال از روزگار این جهان غایب شود و شما چنان در فشار آزمایش قرار گیرید كه بگویند: امام مرد، كشته شد، به‌كدام دره افتاد و دیده اهل ایمان بر او بسیار اشك بارد و شما مانند كشتی‌هاى گرفتار امواج دریا متزلزل و سرنگون شوید و نجات و خلاصى نیست، جز براى كسى كه خدا از او پیمان گرفته و ایمان را در دلش ثبت كرده و به وسیله روحى از جانب خود تقویتش نموده، همانا دوازده پرچم مشتبه برافراشته گردد كه هیچ یك از دیگرى تشخیص داده نشود (حق از باطل شناخته نشود).

مفضل گوید: من گریستم و عرض كردم: پس ما چه كنیم؟ حضرت به شعاعى از خورشید كه در ایوان تابیده بود اشاره كرد و فرمود: اى اباعبداللّه: این آفتاب را می‌بینى؟ عرض كردم: آرى، فرمود: به‌خدا امر ما از این آفتاب روشن‌تر است (یعنى علوم و معجزات و اخلاق و كمالات امام زمان علیه‌السلام براى راهنمائى مردم به‌حق از آفتاب روشن‌تر است).

شرح

تنویه: کسی را به‌بزرگی یادکردن، نام کسی را مشهور ساختن.

إِيَّاكُمْ وَ التَّنْوِيهَ

به‌نظر می‌رسد دستور به پرهیز از نام‌بردن از امام دوازدهم صلوات‌الله‌وسلامه‌علیه مربوط به دوره پیش از غیبت یا دوره پیش از غیبت کبری یا دوره تقیه است و ممکن است دستور به پرهیز شیعیان از اشتهار و بلندآوازگی نام شیعه پیش از عصر امامت امام دوازدهم باشد، بدین سبب که سختی‌های بسیاری در انتظار آن‌هاست و بسا تحمل آن سختی‌ها را نداشته باشند و از تشیع خود دست بردارند چنان‌که در فراز بعد بدان اشاره شده است.

أَمَا وَ اللَّهِ لَيَغِيبَنَّ إِمَامُكُمْ سِنِيناً مِنْ دَهْرِكُمْ وَ لَتُمَحَّصُنَّ حَتَّى يُقَالَ: مَاتَ، قُتِلَ، هَلَكَ، بِأَيِّ وَادٍ سَلَكَ

قطعا و یقینا امام شما دوران طولانی غایب خواهد شد و قطعا شما آزمایش می‌شوید آن‌هم با چنان شدتی که آن حضرت را انکار کنید.

وَ لَتَدْمَعَنَّ عَلَيْهِ عُيُونُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَتُكْفَؤُنَّ كَمَا تُكْفَأُ السُّفُنُ فِي أَمْوَاجِ الْبَحْرِ فَلا يَنْجُو إِلا مَنْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَهُ وَ كَتَبَ فِي قَلْبِهِ الْإِيمَانَ وَ أَيَّدَهُ بِرُوحٍ مِنْهُ

آن‌ها هم که آن حضرت را انکار نکنند، به‌شدت در فراق آن حضرت بر ایشان اشک خواهند ریخت و چنان در امواج بلا گرفتار شوند که کم‌ترین کسی از آن نجات یابد. تنها کسانی نجات خواهند یافت خدای متعال از آن‌ها پیمان استقامت از آن‌ها گرفته باشد و ایمان کامل در دلشان ثبت کرده باشد و با ارواح و فرشتگان الهی آن‌ها را تایید کرده باشد. این تعابیر نشان‌دهند سختی‌های بسیار و فوق طاقت عموم مومنان و شیعیان است که یا تا کنون هنوز رخ نداده است و یا ما از تاریخ اطلاع نداریم. امیدواریم و از خدای کریم می‌خواهیم دومی باشد.

وَ لَتُرْفَعَنَّ اثْنَتَا عَشْرَةَ رَايَةً مُشْتَبِهَةً لا يُدْرَى أَيٌّ مِنْ أَيٍّ

در عصر غیبت نه تنها سختی‌ها و بلا از اندازه توان اکثریت مومنان بیش‌تر خواهد بود بلکه چنان شبهات فکری و اعتقادی گسترش می‌یابد و با سختی‌ها و بلاها آمیخته می‌شود که اکثر مومنان نمی‌توانند حق را از باطل تشخیص دهند.

قَالَ: فَبَكَيْتُ ثُمَّ قُلْتُ: فَكَيْفَ نَصْنَعُ قَالَ: فَنَظَرَ إِلَى شَمْسٍ دَاخِلَةٍ فِي الصُفَّةِ فَقَالَ: يَا أَبَاعَبْدِاللَّهِ تَرَى هَذِهِ الشَّمْسَ؟ قُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ: وَ اللَّهِ لامْرُنَا أَبْيَنُ مِنْ هَذِهِ الشَّمْسِ

البته این ناتوانی از تشخیص و حق از باطل به خاطر مبهم بودن حق یا برابری وضوح باطل با حق نیست بلکه حق عیان و اشکار است و همانند خورشید در وسط اسمان می‌دخشد ولی سختی‌ها و بلایا سبب می‌شود که میل مردم به باطل بیش‌تر شود و در نتیجه باطل جولان دهد.

459- الحديث الرابع و هو السابع و الثمانون و سبعة مائة

عَنْ سَدِيرٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) يَقُولُ: إِنَّ فِي صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ شَبَهاً مِنْ يُوسُفَ(ع) قَالَ: قُلْتُ لَهُ: كَأَنَّكَ تَذْكُرُهُ حَيَاتَهُ أَوْ غَيْبَتَهُ قَالَ: فَقَالَ لِي: وَ مَا يُنْكَرُ مِنْ ذَلِكَ هَذِهِ الْأُمَّةُ أَشْبَاهُ الْخَنَازِيرِ إِنَّ إِخْوَةَ يُوسُفَ(ع) كَانُوا أَسْبَاطاً أَوْلادَ الْأَنْبِيَاءِ تَاجَرُوا يُوسُفَ وَ بَايَعُوهُ وَ خَاطَبُوهُ وَ هُمْ إِخْوَتُهُ وَ هُوَ أَخُوهُمْ‏ فَلَمْ يَعْرِفُوهُ حَتَّى قَالَ: أَنَا يُوسُفُ وَ هَذَا أَخِي فَمَا تُنْكِرُ هَذِهِ الْأُمَّةُ الْمَلْعُونَةُ أَنْ يَفْعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِحُجَّتِهِ فِي وَقْتٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ كَمَا فَعَلَ بِيُوسُفَ إِنَّ يُوسُفَ(ع) كَانَ إِلَيْهِ مُلْكُ مِصْرَ وَ كَانَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ وَالِدِهِ مَسِيرَةُ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ يَوْماً فَلَوْ أَرَادَ أَنْ يُعْلِمَهُ لَقَدَرَ عَلَى ذَلِكَ لَقَدْ سَارَ يَعْقُوبُ(ع) وَ وُلْدُهُ عِنْدَ الْبِشَارَةِ تِسْعَةَ أَيَّامٍ مِنْ بَدْوِهِمْ إِلَى مِصْرَ فَمَا تُنْكِرُ هَذِهِ الْأُمَّةُ أَنْ يَفْعَلَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ بِحُجَّتِهِ كَمَا فَعَلَ بِيُوسُفَ أَنْ يَمْشِيَ فِي أَسْوَاقِهِمْ وَ يَطَأَ بُسُطَهُمْ حَتَّى يَأْذَنَ اللَّهُ فِي ذَلِكَ لَهُ كَمَا أَذِنَ لِيُوسُفَ قَالُوا أَ إِنَّكَ لانْتَ يُوسُفُ قالَ أَنَا يُوسُفُ

ترجمه: سدیر صیرفى گوید: شنیدم امام صادق علیه‌السلام مى‌فرمود: همانا صاحب الامر علیه‌السلام شباهت‌هائى به یوسف علیه‌السلام دارد، به حضرت عرض كردم: گویا امر زندگى یا امر غیبت آن حضرت را یاد می‌كنید، فرمود: خوك‌وشان این امت چه چیز را انكار می‌كنند؟! همانا برادران یوست نوادگان و فرزندان پیامبران بودند و با او (در مصر) تجارت و معامله كردند و سخن گفتند، بعلاوه ایشان برادر او و او برادر ایشان بود، با وجود این همه او را نشناختند تا آن كه خودش گفت: «من یوسفم و این برادر من است» پس چرا لعنت شدگان این امت انكار می‌كنند كه خداى عزّوجلّ در یك‌زمانى با حجت خود همان كند كه با یوسف كرد. (یعنى او را تا مدتى غایب كند كه چون او را ببینند نشناسند).

همانا یوسف سلطان (مشهور و مقتدر) مصر بود و فاصله میان او و پدرش 18 روز راه بود، اگر می‌خواست پدرش را آگاه کند می‌توانست، ولى یعقوب و فرزندانش پس از دریافت مژده یوسف، فاصله میان ده خود و شهر مصر را در مدت نه روز پیمودند. پس این امت چرا انكار می‌كنند كه خداى - جل و عز - با حجت خود همان كند كه با یوسف كرد، به‌طوری‌كه او در بازارهاى ایشان راه رود و پاى روى فرش آن‌ها گذارد (با وجود این او را نشناسند) تا خدا درباره او اجازه دهد، چنان‌كه به یوسف اجازه فرمود و آن‌ها گفتند آیا تو خود یوسف هستى؟! گفت: من یوسفم.

شرح

این حدیث شریف در مقام اثبات و بیان وجود امام زمان صلوات‌اللّه‌وسلامه‌علیه است و این‌که می‌شود در عین حال که امام زمان در میان مردم حضور دارد ولی مردم آن حضرت را نمی‌شناسند چنان‌که حضرت یوسف سالیان درازی در مصر بود کسی او را نمی‌شناخت حتی برادرانش نیز تا آن حضرت به‌صراحت خود را معرفی نکرد، ایشان را نشناختند.

مقصود از خوک صفتان، اهل هوی و هوس و شهوت است که اغلب کسانی که علی‌رغم شناخت یا و یا دست‌کم شناخت باطل، از باطل پیروی می‌کنند، غرق در آن هستند به‌ویژه کسانی که از طریق پیروی از باطل و حکومت‌های غاصب و ستم‌گر به نان و نوایی می‌رسند. باطن و حقیقت و وجود مثالی چنین انسان‌هایی شباهت بسیاری به خوک دارد. خوک چنان‌که گفته شده است در شهوت چنان بی‌قید و بند است که حتی مدفوع خود را نیز می‌خورد. خداوند همه بندگانش را از چنین صفات پست و رذیله‌ای حفظ کند و عاقبت همه را خیر و سعادت قرار دهد. آمین.

460- الحديث الخامس و هو الثامن و الثمانون و سبعة مائة

عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) يَقُولُ: إِنَّ لِلْغُلامِ غَيْبَةً قَبْلَ أَنْ يَقُومَ قَالَ: قُلْتُ: وَ لِمَ؟ قَالَ: يَخَافُ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى بَطْنِهِ ثُمَّ قَالَ: يَا زُرَارَةُ وَ هُوَ الْمُنْتَظَرُ وَ هُوَ الَّذِي يُشَكُّ فِي وِلادَتِهِ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ: مَاتَ أَبُوهُ بِلا خَلَفٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ: حَمْلٌ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ: إِنَّهُ وُلِدَ قَبْلَ مَوْتِ أَبِيهِ بِسَنَتَيْنِ وَ هُوَ الْمُنْتَظَرُ غَيْرَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُحِبُّ أَنْ يَمْتَحِنَ الشِّيعَةَ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَرْتَابُ الْمُبْطِلُونَ يَا زُرَارَةُ قَالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ الزَّمانَ أَيَّ شَئ أَعْمَلُ؟ قَالَ: يَا زُرَارَةُ إِذَا أَدْرَكْتَ هَذَا الزَّمَانَ فَادْعُ بِهَذَا الدُّعَاءِ: اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي ثُمَّ قَالَ: يَا زُرَارَةُ لا بُدَّ مِنْ قَتْلِ غُلامٍ بِالْمَدِينَةِ قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ لَيْسَ يَقْتُلُهُ جَيْشُ السُّفْيَانِيِّ قَالَ: لا وَ لَكِنْ يَقْتُلُهُ جَيْشُ آلِ بَنِي فُلانٍ يَجِي‏ءُ حَتَّى يَدْخُلَ الْمَدِينَةَ فَيَأْخُذُ الْغُلامَ فَيَقْتُلُهُ فَإِذَا قَتَلَهُ بَغْياً وَ عُدْوَاناً وَ ظُلْماً لا يُمْهَلُونَ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَوَقُّعُ الْفَرَجِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ

ترجمه: زراره گوید: شنیدم امام صادق علیه‌السلام مى‌فرمود: براى آن جوان پیش از آن كه قیام كند، غیبتى است، عرض كردم: چرا؟ فرمود: می‌ترسد - و با دست اشاره به شكم خود كرد - (یعنى مى‌ترسد شكمش را پاره كنند) سپس فرمود: اى زراره! اوست كه چشم به راهش باشند و اوست كه در ولادتش تردید شود: برخى گویند: پدرش بدون فرزند مرد، برخى گویند: در شكم مادر بود (كه پدرش وفات یافت و سپس به دنیا آمد) و برخى گویند: دو سال پیش از وفات پدرش متولد شد و اوست كه در انتظارش باشند ولى خداى عزّوجلّ دوست دارد شیعه را بیازماید» در زمان (غیبت) است اى زراره كه اهل باطل شك مى‌كنند، زراره گوید: من عرض كردم، قربانت، اگر من به آن زمان رسیدم چه‌كار كنم؟ فرمود: اى زراره: اگر به آن زمان رسیدى، با این دعا از خدا بخواه: «خدایا خودت را به من بشناسان، زیرا اگر تو خودت را به من نشناسانى، من رسولت را نشناسم؛ خدایا تو پیامبرت را به من بشناسان، زیرا اگر تو پیامبرت را به من نشناسانى، من حجت تو را نشناسم؛ خدایا حجت خود را به من بشناسان، زیرا اگر تو حجتت را به من نشناسانى، از طریق دینم گمراه می‌شوم.

سپس فرمود: اى زراره! به‌ناچار جوانى در مدینه كشته مى‌شود، عرض كردم: قربانت، مگر لشكر سفیانى او را نمى‌كشند؟ فرمود: نه، بلكه او را لشكر آل بنى فلان بكشند، آن لشكر مى‌آید تا وارد مدینه مى‌شود و آن جوان را مى‌گیرد و مى‌كشد، پس چون او را از روى سركشى و جور و ستم بكشد، مهلتشان به‌سر آید، در آن هنگام امید فرج داشته باش ان شاء اللّه (مقصود از این جوان گویا همان نفس زكیه است كه در علائم ظهور روایت شده است).

شرح

این حدیث شریف به برخی از اسباب غیبت و برخی از نشانه‌های آن پرداخته است.

إِنَّ لِلْغُلامِ غَيْبَةً قَبْلَ أَنْ يَقُومَ قَالَ: قُلْتُ: وَ لِمَ؟ قَالَ: يَخَافُ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى بَطْنِهِ

1- علت غیبت آن حضرت، آماده نبودن شرایط حضور امام علیه‌السلام است‌ به‌گونه‌ای که اگر غایب نباشد حتی به اندازه سه امام پیش از خودش هم که در جوانی به شهادت رسیدند، زنده نخواهد بود.

يَا زُرَارَةُ وَ هُوَ الْمُنْتَظَرُ وَ هُوَ الَّذِي يُشَكُّ فِي وِلادَتِهِ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ: مَاتَ أَبُوهُ بِلا خَلَفٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ: حَمْلٌ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ: إِنَّهُ وُلِدَ قَبْلَ مَوْتِ أَبِيهِ بِسَنَتَيْنِ وَ هُوَ الْمُنْتَظَرُ

امام صادق صلوات‌الله‌وسلامه‌علیه حدود صد و پنجاه سال پیش از زمان غیبت، اختلاف نظر‌ها و تردیدهایی که درباره امام زمان صلوات‌الله‌وسلامه‌علیه به‌وجود آمد را برای اصحاب خود بیان نمودند تا شیعه برای چنین پدیده بی‌سابقه‌ای در اسلام آماده شود.

غَيْرَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُحِبُّ أَنْ يَمْتَحِنَ الشِّيعَةَ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَرْتَابُ الْمُبْطِلُونَ يَا زُرَارَةُ

2- یکی از علل غیبت، آزمودن شیعیان به‌منظود ارتقاء وجودی و استکمال روحانی است. سختی‌های عصر غیبت، فراق امام محبوب، تلاش برای دست‌یابی به آن حضرت، امید و انتظار و جهات درگری که در غیبت نهفته است، هر کدام برای این ارتقاء و استکمال تاثیر بسزایی دارد که کم‌تر از آثار جهاد در راه خدای متعال نیست.

إِنْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ الزَّمانَ أَيَّ شَئ أَعْمَلُ؟ قَالَ: يَا زُرَارَةُ إِذَا أَدْرَكْتَ هَذَا الزَّمَانَ فَادْعُ بِهَذَا الدُّعَاءِ: اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي

3- مهم‌ترین وظیفه مومنان در عصر ظهور عبادت است از گسترش و تعمیق معرفت به توحید، نبوت و ولایت. هدف از بعثت پیامبران نیز همین بوده است و ایجاد عدالت در جامعه نیز مقدمه‌ای برای وصول به معارف ژرف الهی است وگرنه انسان‌ها هم توانایی عمران و آبادی دنیا را دارند و هم توانایی اداره آن را، زیرا عقل انسان که حجت الهی است از فهم این‌گونه امور و تدبیر دنیا و طبیعت ناتوان نیست. آن‌چه هدف عمده از بعثت پیامبران است دریافت و وصول به توحید و ولایت الهی است. سایر امور که به عنوان فلسفه بعثت مطرح شده است مقدمه و زمینه وصول به توحید و ولایت است نه مقصد آن.

يَا زُرَارَةُ لا بُدَّ مِنْ قَتْلِ غُلامٍ بِالْمَدِينَةِ قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ لَيْسَ يَقْتُلُهُ جَيْشُ السُّفْيَانِيِّ قَالَ: لا وَ لَكِنْ يَقْتُلُهُ جَيْشُ آلِ بَنِي فُلانٍ يَجِي‏ءُ حَتَّى يَدْخُلَ الْمَدِينَةَ فَيَأْخُذُ الْغُلامَ فَيَقْتُلُهُ فَإِذَا قَتَلَهُ بَغْياً وَ عُدْوَاناً وَ ظُلْماً لا يُمْهَلُونَ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَوَقُّعُ الْفَرَجِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ

4- یکی دیگر از نشانه‌های نزدیکی ظهور قتل نفس زکیه است که به‌وسیله همان‌هایی به شهادت می‌رسد که سایر اهل بیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را به شهادت رساندند. این نکته نشان‌دهنده این حقیقت است که قدرت‌های ستم‌گر حاکم بر دنیا همه از یک سنخ هستند اگرچه به‌ظاهر برخی مسلمان هستند و برخی نیستند، برخی عربند و برخی نیستند، برخی شرقی‌اند و برخی نیستند. فرعون‌ها، نمرود‌ها، بنی‌امیه، بنی‌عباس با فرعون‌ها، نمرودها، یزیدها و شمرهای این عصر تفاوت اساسی ندارند. ظواهرشان با هم تفاوت دارند اما خوی استکباری و طغیان‌گری میان همه آن‌ها مشترک است.

461- الحديث السادس و هو التاسع و الثمانون و سبعة مائة

عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) يَقُولُ: يَفْقِدُ النَّاسُ إِمَامَهُمْ، يَشْهَدُ الْمَوْسِمَ فَيَرَاهُمْ وَ لا يَرَوْنَهُ

ترجمه: عبید بن زراره گوید: شنیدم امام صادق علیه‌السلام مى‌فرمود: مردم امام خود را نیابند (گمشده و ناپیدا دانند) امام در موسم حج حاضر شود و مردم را می‌بیند ولى آن‌ها او را نمی‌بینند.

شرح

1- امام زمان صلوات‌الله‌وسلامه‌علیه زندگی طبیعی دارد و به‌اندازه متعارف در میان مردم حضور دارد و به‌عنوان نمونه در مراسم حج و مانند آن شرکت می‌کند ولی مردم آن حضرت را نمی‌بینند. در واقع آن حضرت حاضرند و دیگران غایب هستند و توانایی مشاهده ایشان را ندارند.

2- اگر چه تشرف به حضور آن حضرت ممکن است ولی این‌گونه نیست که هر که هر امری غیرطبیعی را دید امام زمان صلوات‌الله‌وسلامه‌علیه را زیارت کرده باشد.

هم رؤیت مثالی آن حضرت ممکن است و هم رؤیت اصحاب و محبان خاص آن حضرت. پس بسیاری از تشرف‌ها ممکن است از سنخ مشاهدات عرفانی باشد و ممکن است از نوع رؤیت اصحاب و محبان خاص آن حضرت باشد نه رویت خود آن حضرت و دست‌کم در بسیاری از موارد نقل شده از تشرف، دلیلی بر تشرف خدمت آن حضرت ندارد.

462- الحديث السابع و هو التسعون و سبعة مائة

عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: أَتَيْتُ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ(ع) فَوَجَدْتُهُ مُتَفَكِّراً يَنْكُتُ فِي الْأَرْضِ فَقُلْتُ: يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ مَا لِي أَرَاكَ مُتَفَكِّراً تَنْكُتُ فِي الْأَرْضِ أَ رَغْبَةً مِنْكَ فِيهَا؟ فَقَالَ: لا وَ اللَّهِ مَا رَغِبْتُ فِيهَا وَ لا فِي الدُّنْيَا يَوْماً قَطُّ وَ لَكِنِّي فَكَّرْتُ فِي مَوْلُودٍ يَكُونُ مِنْ ظَهْرِي الْحَادِيَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِي هُوَ الْمَهْدِيُّ الَّذِي يَمْلا الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً تَكُونُ لَهُ غَيْبَةٌ وَ حَيْرَةٌ يَضِلُّ فِيهَا أَقْوَامٌ وَ يَهْتَدِي فِيهَا آخَرُونَ فَقُلْتُ: يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ وَ كَمْ تَكُونُ الْحَيْرَةُ وَ الْغَيْبَةُ قَالَ: سِتَّةَ أَيَّامٍ أَوْ سِتَّةَ أَشْهُرٍ أَوْ سِتَّ سِنِينَ فَقُلْتُ: وَ إِنَّ هَذَا لَكَائِنٌ؟ فَقَالَ: نَعَمْ كَمَا أَنَّهُ مَخْلُوقٌ وَ أَنَّى لَكَ بِهَذَا الْأَمْرِ يَا أَصْبَغُ أُولَئِكَ خِيَارُ هَذِهِ الْأُمَّةِ مَعَ خِيَارِ أَبْرَارِ هَذِهِ الْعِتْرَةِ فَقُلْتُ: ثُمَّ مَا يَكُونُ بَعْدَ ذَلِكَ؟ فَقَالَ: ثُمَّ يَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ فَإِنَّ لَهُ بَدَاءَاتٍ وَ إِرَادَاتٍ وَ غَايَاتٍ وَ نِهَايَاتِ.

ترجمه: اصبغ بن نباته گوید: خدمت امیرالمؤمنین علیه‌السلام آمدم و دیدم آن حضرت در حال تفكر است و زمین را خط می‌كشد، عرض كردم: اى امیرالمؤمنین! چرا شما را متفكر مى‌بینم و بر زمین خط می‌كشى، مگر به آن (خلافت در روى زمین) رغبت كرده‌اى؟ فرمود: نه، به‌خدا، هرگز روزى نبوده كه به خلافت یا به دنیا رغبت كنم، ولى درباره مولودی فكر مى‌كردم كه فرزند یازدهم (از نسل) من است، او همان مهدى است كه زمین را از عدل و داد پر می‌كند، چنان‌كه از جور و ستم پر شده باشد. براى او غیبت و سرگردانى است كه جمعی از مردم در آن زمان گمراه گردند و جمعی دیگر هدایت شوند، عرض كردم: یا امیرالمؤمنین، آن سرگردانى و غیبت تا چه اندازه است؟ فرمود: شش روز یا شش ماه یا شش سال، عرض كردم: این امر (غیبت و سرگردانى) شدنى است؟! فرمود: آرى چنان‌كه خود او خلق شدنى است (غیبتش هم قطعى و مسلم است) ولى اى اصبغ تو كجا و این امر؟ آن‌ها (كه زمان غیبت را درك می‌كنند)