درباره ما
نداى ملك داعى و جواب آن
يكى از مراقبتهاى مهم در اين ماه [رجب] به ياد داشتن حديث «ملك داعى» ميباشد كه از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده است.
«خداى متعال در آسمان هفتم فرشتهاى را قرار داده است كه «داعى» گفته ميشود. هنگامى كه ماه رجب آمد، اين فرشته در هر شب اين ماه تا صبح ميگويد:
خوشا به حال تسبيح كنندگان خدا،
خوشا به حال فرمانبرداران خدا.
خداى متعال ميفرمايد:
همنشين كسى هستم كه با من همنشينى كند،
فرمانبردار كسى هستم كه فرمانبردارم باشد
و بخشنده خواهان بخشايش هستم.
ماه، ماه من؛
بنده، بنده من؛
و رحمت رحمت من است.
هر كسى در اين ماه من را بخواند، او را اجابت ميكنم
و هر كس از من بخواهد، به او ميدهم
و هر كس از من هدايت بخواهد، او را هدايت ميكنم.
اين ماه را رشتهاى بين خود و بندگانم قرار دادم كه هر كس آن را بگيرد به من ميرسد».
افسوس از كوتاهى ما در طاعت خدا!
كجايند شكرگزاران؟
كجايند تلاشگران؟
آيا عاقلان توان فهم حق اين نداى آسمانى را دارند؟
چرا جوابى نمىشنوم؟
كجايند عارفانى كه ميدانند كسى توان شكر اين نعمت را ندارد؟
كجايند كسانى كه اقرار به كوتاهى و عجز دارند كه در جواب اين منادى آسمانى بگويند:
اجابت كرده و ياريت ميكنيم. درود و سلام بر تو اى منادى خداى زيبا و جليل، شاه شاهان، مهربانترين مهربانان، خداى بردبار و كريم، رفيق دلسوز، صاحب عفو بزرگ، تبديل كننده بديهاى انسان به خوبيها.
اينان بندگانى گناهكار و طغيانگر، پست و اسير شهوتها و غفلتها ميباشند.
اى فرستاده بزرگ خدا! مردگان به ظاهر زنده را صدا ميكنى، كسانى كه قلبهايشان مرده و عقلهايشان جدا و روحهايشان فاسده شده. چرا مردگان را صدا ميزنى؟
كسانى كه صداى تو سودى به آنان نمىرساند مگر اينكه با نداى تو قلبها زنده شده، عقلها بازگشته و روحها بيدار شود و درباره ارزش و بهاى گران اين نداى آسمانى و بزرگى پروردگار و پستى نفس و سختى آزمايش و بدى حال خود بينديشند.
آنان شايسته راندن و دور نمودن و لعنت و عذاب هستند، ولى وسعت رحمت پروردگار باعث اين دعوت بزرگ شده است، آن هم با اين زبان و بيان لطيفى كه بالاتر از تصور انسان و خواسته و آرزوى اوست.
اكنون با واسطه قرار دادن اين نداى آسمانى و لطف بزرگ از خدا ميخواهيم ما را موفق به اجابت اين دعوت و كرامت بزرگ بدارد.
اى وعده دهنده سعادت! با خوشآمد گويى و كمال ميل و جانفشانى نداى تو را اجابت ميكنيم، زيرا ما را به تسبيح كردن مالك كريم خود توجه دادى و ما را ترغيب به اطاعت از مولاى مهربان خود كردى و ما را به كرامت پروردگار رساندى.
اى منادى! زبان حال افراد پست پاسخت ميدهند كه ما را بهرهمند ساخته و بزرگ داشتى و دعوت به بزرگترين سعادتها نمودى.
پستى و فساد و كوچكى ما كجا و تسبيح و تمجيد خدايمان كجا،
خاك كجا و خداى خدايان كجا،
آلوده به پليديها كجا و مجلس پاكان كجا
و اسير در زنجير كجا و منزل آزادگان كجا؟
ولى لطف پروردگار باعث شده تا به ما اجازه تسبيح خود را بدهد و حكمت او ما را مشرّف به اين تكليف كرده است.
چه رسوايى بزرگى اگر بعد از اين بخشش بزرگ در تسبيح او كوتاهى و در فرمانبردارى او سستى كنيم
چه آقاى كريمى و چه بندههاى پستى،
چه خداى بردبار و چه بندگان كم عقلى
با گوش دل شنيديم آنچه را از پروردگار به ما رساندى كه «من همنشين كسى هستم كه با من همنشينى كند» در حالى كه بزرگى اين ابلاغ هر زبانى را در عالم امكان و در تكليف جواب آن، لال كرده و عاقلان از زيبايى اين كرامت متحير شدند.
اگر هر كدام از مشرف شدگان به اين خطاب داراى بدن تمام جهانيان و روحهاى تمام صاحبان روح بودند و تمام آن را در جواب و براى بزرگداشت اين خطاب فدا ميكردند، چيزى از حقوق آن را ادا نكرده و شكر حتى جزيى از آن را نمىتوانستند بجا آورند.
پس چرا انسان بيكاره پست از اجابت اين دعوت غفلت ميكند و در استفاده از اين منزلت و مقام بزرگ كوتاهى ميكند و به اين هم بسنده ننموده و بهجاى تمجيد و تسبيح خدا، كسى را تمجيد ميكند كه تمجيدش مستوجب آتش بوده، و به جاى همراهى با فرشتههاى نزديك خدا و پيامبران، در مجلسى كه پروردگار جهانيان حضور دارد، به قرين شدن با جنها و شيطانها در ميان طبقات جهنم راضى ميشود.
عجيبتر از اين ديدهاى ديدهاى كه خالق مخلوق را براى همنشين خود بخواند ولى مخلوق اجابت نكند و در حالى كه آقا مناجات بنده و انس او را دوست دارد، بنده از قبول عنايت او خوددارى كند.
پس با تأسف و اعتراف به غفلتهاى خود و با ناچارى جواب ميگوييم:
بله، اى پروردگار و آقا و اى مالك و مولا اگر توفيق تو نصيب ما شده و در اين دعوت عنايت تو شامل حال ما شود و با اين دعوت ما را به كرامت برسانى ـ چنانچه از كرم تو جز اين انتظار نمىرود و از كمال بخشش تو جز اين انتظارى نيست ـ چه سعادت بزرگى كه در اين صورت به بالاتر از آرزوى خود ميرسيم.
ولى واى بر ما اگر جز اين باشد در اين حالت چه كنيم با اين تيره روزى و مجازات دورى از رحمت حق پس ميگوييم: و هيچ خدايى جز تو نيست. تو را تسبيح و تمجيد ميكنيم.
ماييم ستمگران. خدايا به خود ستم كرديم و اگر ما را نبخشى و به ما رحم نكنى از زيانكاران خواهيم بود. بلكه بناچارى بيشتر جسارت كرده، ذلت و پستى خود را آشكار نموده، با قسمهاى بزرگى نيز آن را تأكيد كرده و عرض ميكنيم: قسم به عزت و جلالت اى پروردگار ما حتما از دستورات تو سرپيچى، خود را هلاك كرده و بر تو ميشوريم و فاسد ميشويم، اگر با توفيق خود ما را نگهدارى نكنى و با عنايت خود بر ما خوبى نكنى. زيرا توان و نيرويى نيست مگر با يارى تو.
پس از اين با توفيق تو بيشتر گفته و با يارى تو در خواستن خود پافشارى ميكنيم و به جناب قدس تو كه نه، بلكه به حضرت رحمت و لطفت بخاطر جلب عطوفت آقاى خود و نازل شدن رحمت پروردگار خود عرضه ميداريم: اى كريمترين كريمان و اى بخشندهترين بخشندگان اى كسى كه خود را لطف ناميده است اين منادى ما را در اين ماه بزرگ به كرم تو دعوت و به لطف و رحمتت اشاره و بزرگوارى و بزرگداشت تو را براى ما گفت (ماه ماه من است و بنده بنده من و رحمت رحمت من) بنابراين با اين دعوت ما ميهمانان دعوت شده تو و درماندگان درگاهت گرديديم.
و تو كسى هستى كه دوست ندارى ميهماندار از ميهمان خود پذيرايى نكند، گرچه ميهمان بر اثر عدم پذيرايى از بين نرود و ميهماندار از كسانى باشد كه پذيرائى دارايى او را كم كند. و اگر از ما پذيرايى نكنى، در پناه تو گرسنه مانده و از بين ميرويم در حالى كه پذيرايى و احسان دارائيت را بيشتر ميكند. اى كسى كه نيكوكارى چيزى از او كم نكرده و محروم نمودن چيزى به او اضافه نمىكند ما را بخاطر بديمان مجازات مكن. كسى هستى كه بهاى بيشترى به من دادى و به كسانى كه مهمان نبوده ولى مضطر باشند، وعده اجابت دادى و در كتابت وعده بر طرف كردن گرفتارى آنان را دادى و اكنون اى پروردگار ما محتاج بخشايش تو و نجات از مجازات دردناكت ميباشيم و هيچ نياز و اضطرارى بالاتر از اين اضطرار نيست. پس كجاست اجابت و بر طرف كردن گرفتارى اى بخشاينده دست ما را بگير و از ورطه هلاكت شدگان و سقوط زيانكاران نجات ده. و چنانچه ماه، ماه تو، بنده، بنده تو و رحمت رحمت تو است، دست زدن و گرفتن طناب نجات تو نيز تنها با توفيقى از جانب تو ميسر است. زيرا تمام خيرها از تو بوده و در غير تو يافت نمىشود. از كجا به خير برسيم در حالى كه خيرى يافت نمىشود مگر از ناحيه تو و چگونه نجات پيدا كنيم در حالى كه كسى نمىتواند نجات يابد مگر با كمك تو.
اى كريم اگر عدل تو ما را اجابت نموده ولى ترازوى حكمتت ما را رد كند و بگويد: فضل و بخشش بر شما خلاف حكمت و موفق نمودن شما خلاف عدالت در قضاوت است زيرا سزاوار فضل و بخشش نبوده و خوبى به شما كار درستى نيست بخاطر اين كه گناهان روى شما را سياه و غفلت از ياد من قلوب شما را تيره و دوستى دنيا نفس و عقل شما را مريض كرده و رحمت من گرچه شامل هر چيزى هست ولى مگر سخنم را در كتابم نشنيديد كه: رحمتم را براى متقين قرار ميدهم. [1] و من گرچه ارحم الراحمين و بخشنده مهربانى هستم ولى مجازاتم نيز سخت و شديد است و اگر حكمتم در ميان آفريدگانم نبودكه اهل عدل و فضل را از ديگران جدا نمايم در كجا زيبايى و بزرگى من به روشنى آشكار ميشد، ما نيز در جواب قضاوت حكمتت با آموزش و يارى تو ميگوييم: شكى نيست كه سزاوار فضل و بخشايش تو نيستم اما اى كريم اگر سزاوار فضل بودن شرط بهرهمندى از فضل تو بود هيچگاه فضل تو در جهان آشكار نمىشد. زيرا غير تو بجز از جانب تو نه خيرى دارد و نه سزاوار چيزى است سزاوارى فضل تو نيز فضلى است از جانب تو و امكان ندارد فضل از سزاوار فضل بودن بوجود آيد. و در مورد سياهى چهره و تيرگى قلبهايمان نيز به همين صورت جواب ميدهيم زيرا تمامى نورها در تو و از جانب تو است.
بنابراين اگر ما را نورانى نكنى چگونه نورانى شويم و اگر ذرّهاى از نور و روشنى خود را به ما عنايت فرمايى و ما را با دادن ذرهاى از زندگى خود، بزرگ بدارى ما را زندگى و شفا داده و كامل و نورانى خواهى نمود. و آيه قرآن (رحمت خود را براى متقين قرار ميدهم)«» نيز با اميدوارى و آرزوها و دعاى ما منافاتى ندارد. زيرا ما نيز توقع داريم از فضل خود به ما تقوى عنايت فرمايى. چنانچه به متقين عطا فرمودى و سپس رحمتت را نصيب ما سازى. وانگهى اين فرمايش تو فقط تصريح ميكند كه رحمت خود را براى افراد با تقوا قرار دادهاى و نفرمودهاى كه غير آنها را از رحمت خود بهرهمند نمىسازى. و در جواب اين كه اگر اهل فضل و عدل را از ديگران جدا نكنم، زيبايى و بزرگيم در كجا بروشنى جلوه ميكنند، ميگوييم براى آشكار شدن بزرگى، عدل و مجازات تو كافى است ستيزهگران و كسانى را كه از روى تكبر تو را عبادت نمىكنند، مجازات نمايى و با عدلت با آنان رفتار نمايى تا بزرگى و عدل تو بخوبى آشكار شود، و غير از من افرادى دارى كه آنان را مجازات نمايى ولى من كسى را بجز تو ندارم كه به من رحم كند. اقرار كنندگان به آنچه ميخواهى و گدايان و دعا كنندگان و اميدواران و اهل ترس و حياى از تو كجا و آشكار شدن بزرگيت كجا؟ بخصوص كه، اگر چه گناهكاريم ولى به اوليا و دوستان فرمانبردارت متوسل ميشويم و رويمان گرچه سياه است ولى با روى پاك دوستان پاكت كه نزد تو درخشان است به تو توجه ميكنيم و دلهاى ما گرچه تاريك است ولى از نور بندگان عارف به تو، روشنى ميگيريم. و اگر دوستى دنيا دلهاى ما را مريض و عقلهاى ما را نابود كرده، ولى محبت اولياى تو آن را زنده كرده و اگر فضل تو در بندگان چنگ زننده به دستگيره فضل و دامن كرمت آشكار ميشود، چه اشكالى دارد كه فضل آنان نيز در اهل ولايت آنان كه به دستگيره محبت آنان چنگ زدهاند، ظاهر شود.
و اگر عدل تو در مورد ثبوت ولايت آنان، با ما بحث كند، گرچه معلوم نيست ولايت آنان در ما باشد، ولى شكى نيست كه دشمنان تو و دشمنان آنها فقط بخاطر ولايت آنان با ما دشمنى ميكنند. و مدت زيادى بخاطر اولياى تو ما را آزار دادند. و همين مقدار كافى است كه به دامن عفو و دستگيره فضل و كرمت و رشته اوليايت چنگ زنيم.
بنابراين بخاطر فضل و كرمت و بخاطر مقام اوليايت، محمد و آل او، صلواتى بىپايان بر آنان فرست، صلواتى كه با آن گناهان ما را آمرزيده عيبهاى ما را اصلاح و عقل و نور ما را با آن كامل كنى و خود و آنان را به ما بشناسانى و ما را به خودت و آنان نزديك نمايى و مقام ما را در همنشينى با آنان نزد خود بالا ببرى، و با اين صلوات از ما خوشنود شده آنچنانكه هيچگاه از ما خشمگين نشوى تا در حالى كه از تو راضى بوده و تو نيز از ما راضى باشى بر تو وارد شويم، و ما را به آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ملحق نمايى همراه با شيعيان نزديك و اولياى گذشته آنان در جايگاه راستى نزد پادشاه توانا - كه در آنجا از نعمتها بهرهمندند -«» و بر محمد و آل پاك او صلوات فرست كه هر چه خدا خواهد، همان است و قدرتى جز او نيست».
[1] فسأكتبها للذين يتقون؛ اعراف، 156.
**
برگرفته از كتاب: المراقبات، عارف بزرگ ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي