ايمان و عقلي عملي
پرسش (296):
بسم الله الرحمن الرحيم، با عرض سلام، تشکر و عرض خسته نباشيد.
در کلام جديد و با توجه به رابطه عقل و ايمان آيا ميتوان عقل مستفاد را به خاطر دستيابي به علم حضوري همان قلب و دل دانست؟ و با اين وصف آيا ميتوان ايمان را حظ و بهره عقل مستفاد دانست؟
با توجه به اينکه برخي ايمان را ثمرهي عقل عملي دانستهاند، تعريف عقل عملي چيست؟ آيا ميتوان عقل عملي را ثمرهي عقل مستفاد دانست و ايمان را زاييدهي آن؟ يا اصولاً ايمان ثمره ديگري است؟ متشکرم
بسم الله الرحمن الرحيم، با عرض سلام، تشکر و عرض خسته نباشيد.
در کلام جديد و با توجه به رابطه عقل و ايمان آيا ميتوان عقل مستفاد را به خاطر دستيابي به علم حضوري همان قلب و دل دانست؟ و با اين وصف آيا ميتوان ايمان را حظ و بهره عقل مستفاد دانست؟
با توجه به اينکه برخي ايمان را ثمرهي عقل عملي دانستهاند، تعريف عقل عملي چيست؟ آيا ميتوان عقل عملي را ثمرهي عقل مستفاد دانست و ايمان را زاييدهي آن؟ يا اصولاً ايمان ثمره ديگري است؟ متشکرم
پاسخ:
با نام خدا
اصطلاحات قلب و دل و مانند آن قرآني يا عرفاني است و نبايد بر اصطلاحات فلسفي تطبيق نمود.
عقل يکي بيش نيست و آنهم قوه ادراک است. متعلقات ادراک با هم تفاوت دارند نه عقل.
ايمان ارتباطي با اصطلاحات فلسفي ندارد. ايمان، امري ديني است و عقل مستفاد، امري فلسفي. چه ضرورتي دارد که همهي يافتههاي انسان را در قالبهاي فلسفي، آنهم از نوعي مشائي آن فروريخت.
چنانکه گفته شد، چيزي به نام عقل عملي وجود ندارد. قوهي ادراک را با توجه به «مدرَکات» آن به نظري و عملي تقسيم کردهاند نه آنکه واقعاً دو نوع قوهي ادراک وجود داشته باشد.
با نام خدا
اصطلاحات قلب و دل و مانند آن قرآني يا عرفاني است و نبايد بر اصطلاحات فلسفي تطبيق نمود.
عقل يکي بيش نيست و آنهم قوه ادراک است. متعلقات ادراک با هم تفاوت دارند نه عقل.
ايمان ارتباطي با اصطلاحات فلسفي ندارد. ايمان، امري ديني است و عقل مستفاد، امري فلسفي. چه ضرورتي دارد که همهي يافتههاي انسان را در قالبهاي فلسفي، آنهم از نوعي مشائي آن فروريخت.
چنانکه گفته شد، چيزي به نام عقل عملي وجود ندارد. قوهي ادراک را با توجه به «مدرَکات» آن به نظري و عملي تقسيم کردهاند نه آنکه واقعاً دو نوع قوهي ادراک وجود داشته باشد.