باب اراده از صفات فعل است و سایر صفات فعل
بَابُ الْإِرَادَةِ أَنَّهَا مِنْ صِفَاتِ الْفِعْلِ وَ سَائِرِ صِفَاتِ الْفِعْلِ
باب اراده از صفات فعل است و سایر صفات فعل
و هو الباب الرابع عشر من كتاب التوحيد و فيه سبعة احاديث:
85- الحديث الاول و هو الخامس و التسعون و المائتان
عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ أَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ قُلْتُ لَمْ يَزَلِ اللَّهُ مُرِيداً قَالَ إِنَّ الْمُرِيدَ لا يَكُونُ إِلا لِمُرَادٍ مَعَهُ لَمْ يَزَلِ اللَّهُ عَالِماً قَادِراً ثُمَّ أَرَادَ
ترجمه: عاصم گوید: به امام صادق علیه السلام عرض كردم: خدا همیشه مرید (با اراده) است؟ فرمود: مرید نمىباشد مگر با بودن مراد (اراده شده) با او، خدا همیشه عالم و قادر است و سپس اراده كرده است (هنگامى كه خواست چیزى خلق كند).
شرحظاهر حدیث شریف دلالت میکند بر این که اراده حادث است.
برخی همین اراده حادث را از صفات ذات دانستهاند و ذات حق تعالی را محل ارادههای حادث.
برخی دو اراده برای خدا اثبات کردهاند:
1- اراده قدیم که عین ذات او تعالی است
2- اراده حادث و متجدد که عین ذات او نیست بلکه وارد بر ذات اوست و در نتیجه ذات او محل این ارادههای حادث است.
3- برخی نیز اراده را از صفات فعل دانستهاند.
حکما اراده را به دو معنی دانستهاند:
1- اراده به معنی عرفی که ضد کراهت است و پس از تصور، تصدیق، شوق مؤکد و عزم و جزم تحقق مییابد که از ویژگیهای نفس است و مختص انسان و حیوان و موجودات صاحب نفس.
2- مبدأیت ذات خدای متعال برای موجودات که ناشی از علم او به نظام احسن است.
علامه طباطبایی نقدی بر این دیدگاه دارد.
86- الحديث الثاني و هو السادس و التسعون و المائتان
عَنْ بُكَيْرِ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع) عِلْمُ اللَّهِ وَ مَشِيئَتُهُ هُمَا مُخْتَلِفَانِ أَوْ مُتَّفِقَانِ؟
فَقَالَ الْعِلْمُ لَيْسَ هُوَ الْمَشِيئَةَ أَ لا تَرَى أَنَّكَ تَقُولُ سَأَفْعَلُ كَذَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ لا تَقُولُ سَأَفْعَلُ كَذَا إِنْ عَلِمَ اللَّهُ
فَقَوْلُكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ دَلِيلٌ عَلَى أَنَّهُ لَمْ يَشَأْ فَإِذَا شَاءَ كَانَ الَّذِي شَاءَ كَمَا شَاءَ وَ عِلْمُ اللَّهِ السَّابِقُ لِلْمَشِيئَةِ
ترجمه: بكیر بن اعین گوید: به امام صادق علیه السلام عرض كردم علم و مشیت خدا با هم فرق دارند یا یك چیزند فرمود: علم غیر مشیت است (دانستن غیر خواستن است) مگر نمىبینى كه خودت مىگوئى این كار خواهم كرد و اگر خدا بخواهد و نمىگوئى این كار خواهم كرد اگر خدا بداند، پس اینكه گوئى اگر خدا بخواهد دلیل است بر اینكه خدا نخواسته و چون خواست، آنچه را خواست چنانکه خواست واقع شود، پس علم خدا پیش از مشیت اوست.
شرح
بكير بن اعين، مشكور مات على الاستقامة؛ ان الصادق عليه السلام قال فيه بعد موته: لقد انزله اللّه بين رسوله و اميرالمؤمنين عليهما السلام.
ترجمه: بکیر بن اعین، با استواری بر حق از دنیا رفت. امام صادق علیهالسلام درباره او پس از مرگش فرمود: خداوند او را میان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و امیرالمومنین نازل کزد.
امام عليه السلام بين علم حق تعالی و مشیت او از دو جهت فرق نهاد:
1- انسان میگوید اگر خدا بخواهد انجام میدهد ولی نمیتواند بگوید اگر خدا بداند انجام میدهم.
2- وقتی کسی میگوید: ان شاء اللّه، بدین معنی است که خدا نخواسته یا ما نمیدانیم که خواسته یا نخواسته ولی میدانیم که او به همه چیز علم دارد. پس در چیزی شک داریم و به چیزی علم داریم. و مشکوک غیر از معلوم است.
87- الحديث الثالث و هو السابع و التسعون و المائتان
عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى قَالَ قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ(ع) أَخْبِرْنِي عَنِ الْإِرَادَةِ مِنَ اللَّهِ وَ مِنَ الْخَلْقِ
قَالَ فَقَالَ الْإِرَادَةُ مِنَ الْخَلْقِ الضَّمِيرُ وَ مَا يَبْدُو لَهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ مِنَ الْفِعْلِ وَ أَمَّا مِنَ اللَّهِ تَعَالَى فَإِرَادَتُهُ إِحْدَاثُهُ لا غَيْرُ ذَلِكَ لِأَنَّهُ لا يُرَوِّي وَ لا يَهُمُّ وَ لا يَتَفَكَّرُ وَ هَذِهِ الصِّفَاتُ مَنْفِيَّةٌ عَنْهُ وَ هِيَ صِفَاتُ الْخَلْقِ فَإِرَادَةُ اللَّهِ الْفِعْلُ لا غَيْرُ ذَلِكَ يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ بِلا لَفْظٍ وَ لا نُطْقٍ بِلِسَانٍ وَ لا هِمَّةٍ وَ لا تَفَكُّرٍ وَ لا كَيْفَ لِذَلِكَ كَمَا أَنَّهُ لا كَيْفَ لَهُ
ترجمه: صفوان گوید: به حضرت ابوالحسن علیه السلام عرض كردم، اراده خدا و اراده مخلوق را برایم بیان كنید، فرمود: اراده مخلوق ضمیر و آهنگ درونى او است و آنچه پس از آن از او سر مىزند و اما اراده خداى تعالى همان پدید آوردن اوست نه چیز دیگر، زیرا او نیندیشد و آهنگ نكند و تفكر ننماید، این صفات در او نیست و صفات مخلوق است، پس اراده خدا همان فعل او است نه چیز دیگر، به هر چو خواهد موجود شود گوید «باش پس مىباشد» (موجود شو بلافاصله موجود شود) بدون لفظ و سخن به زبان و آهنگ و تفكر، و اراده خدا چگونگى ندارد چنانکه ذات او چگونگى ندارد.
شرح
يَبْدُو: اي يظهر؛ رويّه: تفكر؛ لا يُرَوِّي: لایتفکر؛ همة: قصد؛ لا يَهُمُّ: لایقصد
اراده در انسان كيفيتی نفسانی است که پس از مقدمات آن پدید میآید.
اما اراده خدای متعال متفاوت از اراده انسان است. اراده انسان پس از مقدمات حادث میشود پس اراده انسان حادث است ولی خدای متعال اراده حادث ندارد.
اراده خدا همان ایجاد و احداث اشیاء است.
از این حدیث شریف میتوان فهمید که اراده فعل خداست نه صفت فعلی و نه صفت ذاتی.
88- الحديث الرّابع و هو الثامن و التسعون و المائتان
عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ أَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ خَلَقَ اللَّهُ الْمَشِيئَةَ بِنَفْسِهَا ثُمَّ خَلَقَ الْأَشْيَاءَ بِالْمَشِيئَةِ
ترجمه: امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند مشیت را به خود مشیت آفرید سپس چیزها را با مشیت آفرید.
شرح مترجم: معنى جمله دوم واضح است ولى درباره جمله اول انظار و اقوال مختلفى از شارحان كافى نقل شده است، مرحوم مجلسى پنج قول در مرآت نقل مىكند، یكى از آن اقوال كه روشنتر به نظر مىرسد قول مرحوم فیض است كه خلاصهاش این است كه مشیت نسبتى بشائى (خداوند) و نسبتى به مشئ (خواسته شده) دارد و از لحاظ اول صفت ذاتى قدیم و عین ذات خداوند است به این معنى است كه ذات خدا مىتواند آنچه خیر و صلاح است اختیار كند بنابراین كلمه «خلق» (آفرید) مجاز است و مراد تحقق و ثبوت مشیت است و انتزاع آن از ذات بارى تعالى اما از لحاظ دوم همان معنى جمله دوم است كه همه چیز را خداوند به مشیت آفریند.
شرح
هر فعلی باید به ذاتی منتهی شود وگرنه به تسلسل میانجامد. مثلا وقتی که میخواهیم کاری انجام دهیم آن را اراده میکنیم و با آن اراده آن را انجام میدهیم. حال اگر اراده ما هم با اراده دیگری بهوجود آید به تسلسل خواهد انجامید. اراده ما پس تحقق مقدمات آن از نفس ما چدید میآید نه از ارادهای دیگر.
مشیت خدای متعال هم همینگونه است. هر کاری که بخواهد انجام بدهد با مشیت انجام میدهد ولی مشیت را با ذات خود ایجاد میکند نه با مشیتی دیگر.
89- الحديث الخامس و هو التاسع و التسعون و المائتان
عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ كُنْتُ فِي مَجْلِسِ أَبِيجَعْفَرٍ(ع) إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ عَمْرُو بْنُ عُبَيْدٍ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَوْلُ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ مَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوى مَا ذَلِكَ الْغَضَبُ فَقَالَ أَبُوجَعْفَرٍ(ع) هُوَ الْعِقَابُ يَا عَمْرُو إِنَّهُ مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ زَالَ مِنْ شَئ إِلَى شَئ فَقَدْ وَصَفَهُ صِفَةَ مَخْلُوقٍ وَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لا يَسْتَفِزُّهُ شَيْءٌ فَيُغَيِّرَهُ
ترجمه: یكى از شیعیان از محضر امام باقر علیه السلام شرفیاب شد كه عمرو بن عبید وارد شد و گفت: قربانت خداى تبارك و تعالى كه فرماید: «هر كه غضب من به او در آید سقوط كند» معنى این غضب چیست؟ فرمود آن كیفر است، اى عمرو كسی كه گمان كند خدا از حالى به حال دیگر در آید او را به صفت مخلوق توصیف نموده است، خداى تعالى را چیزى از جا نكند تا تغییرش دهد (او مخلوق است كه غضب از جایش بكند و تغییرش دهد).
شرح
استفزه: استخفه و ازعجه من مكانه
خدای متعال، تام و فوق تمام است و انفعال و حالت منتظره ندارد وگرنه باید قوه و امکان استعدادی داشته باشد که لازمهاش ترکیب ذات از قوه و فعل خواهد بود.
بر این اساس، هر صفتی که به خدای متعال نسبت داده شود که نشاندهنده انفعال باشد، باید تاویل شود.
غضب و كراهت در جایی است که چیزی بر کسی اثری گذارد که موافق خواست او نباشد. چنین چیزی بر خدای متعال محال است.
90- الحديث السادس و هو ثلاث مائة
عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ فِي حَدِيثِ الزِّنْدِيقِ الَّذِي سَأَلَ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) فَكَانَ مِنْ سُؤَالِهِ أَنْ قَالَ لَهُ فَلَهُ رِضًا وَ سَخَطٌ
فَقَالَ أَبوعَبْدِاللَّهِ(ع) نَعَمْ وَ لَكِنْ لَيْسَ ذَلِكَ عَلَى مَا يُوجَدُ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ وَ ذَلِكَ أَنَّ الرِّضَا حَالٌ تَدْخُلُ عَلَيْهِ فَتَنْقُلُهُ مِنْ حَالٍ إِلَى حَالٍ لِأَنَّ الْمَخْلُوقَ أَجْوَفُ مُعْتَمِلٌ مُرَكَّبٌ لِلْأَشْيَاءِ فِيهِ مَدْخَلٌ وَ خَالِقُنَا لا مَدْخَلَ لِلْأَشْيَاءِ فِيهِ لِأَنَّهُ وَاحِدٌ وَاحِدِيُّ الذَّاتِ وَاحِدِيُّ الْمَعْنَى فَرِضَاهُ ثَوَابُهُ وَ سَخَطُهُ عِقَابُهُ مِنْ غَيْرِ شَئ يَتَدَاخَلُهُ فَيُهَيِّجُهُ وَ يَنْقُلُهُ مِنْ حَالٍ إِلَى حَالٍ لِأَنَّ ذَلِكَ مِنْ صِفَةِ الْمَخْلُوقِينَ الْعَاجِزِينَ الْمُحْتَاجِينَ
ترجمه: هشام بن حكم گوید: از جمله پرسش زندیق از امام صادق علیه السلام این بود كه: خدا خشنودى و خشم دارد؟ حضرت فرمود آرى ولى خشم و خشنودى او طبق آنچه در مخلوقین پیدا مىشود نیست، زیرا كه خشنودى حالتى است كه به انسان وارد مىشود و او را از حالى به حالى بر مىگرداند چونكه مخلوق تو خالى ساخته شده و به هم آمیخته است، هر چیز در او راه دخولى دارد و خالق ما را راه دخولى بر اشیاء نیست، زیرا او یكتاست، ذاتش یگانه و صفتش یگانه است، پس خرسندى او پاداش او و خشمش كیفرش مىباشد بدون اینكه چیزى در او تأثیر كند و او را برانگیزاند و از حالى به حالى گرداند، زیرا این تغییرات از صفات مخلوقین ناتوان نیازمند است.
شرح
معتمل: مضطرب در کار؛ هاج: ثار و انبعث؛ يهيّجه غيره: يثيره و يبعثه.
رضا عبارت است از موافقت کار با اراده اصیل نه تبعی.
مراتب رضا
1- مبدأئیت خدای متعال برای اشیاء بهگونهای که اشیاء موافق با علم ذاتی او به بهترین وجه صادر شود. این رضا عین ذات اوست.
2- رضا در مرتبه افعال قدسی که همانگونه تحقق مییابند که خدای متعال میخواهد و هیچگونه محدودیت و نقص و شری متوجه آنها نیست.
3- ثواب و پاداش خدای متعال
هر یک از معانی سهگانه رضا نشانی از تغییرپذیری خدای متعال و متاثر شدن او از اشیاء ندارد برخلاف رضای انسان که نشان از تغییر تاثر او از اشیاء است.
91- الحديث السابع و هو الحادي و ثلاث مائة
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ الْمَشِيئَةُ مُحْدَثَةٌ
ترجمه: امام صادق علیه السلام فرمود: مشیت پدید شده است (چنانکه در دو حدیث قبل از قول مرحوم فیض به نقل مجلسى (ره) ذكره شد و آن لحاظ دوم مشیت است كه به مخلوق) نسبت پیدا مىكند.
شرح
مشیت از صفات ذات نیست.
دو قاعده در مورد تفاوت صفات ذات و فعل
1- هر صفتی که به خدا نسبت داده شود و بتوان آن را از او سلب کرد، صفت فعل است مانند اراده و رضا. و هر صفتی را که بتوان به خدا نسبت دارد ولی نتوان از او سلب کرد، صفت ذات است مانند علم و قدرت.
2- هر صفتی که ضد داشته باشد و ضد آن را نیز بتوان به خدای متعال نسبت دارد، صفت فعل است مانند رضا و سخط، اراده و کراهت.
هر صفتی که ضد نداشته باشد یا اگر ضد دارد نتوان ضد آن را به خدای متعال نسبت دارد، صفت ذات است.
جُمْلَةُ الْقَوْلِ فِی صِفَاتِ الذَّاتِ وَ صِفَاتِ الْفِعْلِ
خلاصه سخن در صفات ذات و صفات فعل
إِنَّ كُلَّ شَیْئَیْنِ وَصَفْتَ اللَّهَ بِهِمَا وَ كَانَا جَمِیعاً فِی الْوُجُودِ فَذَلِكَ صِفَةُ فِعْلٍ وَ تَفْسِیرُ هَذِهِ الْجُمْلَةِ أَنَّكَ تُثْبِتُ فِی الْوُجُودِ مَا یُرِیدُ وَ مَا لَا یُرِیدُ وَ مَا یَرْضَاهُ وَ مَا یُسْخِطُهُ وَ مَا یُحِبُّ وَ مَا یُبْغِضُ فَلَوْ كَانَتِ الْإِرَادَةُ مِنْ صِفَاتِ الذَّاتِ مِثْلِ الْعِلْمِ وَ الْقُدْرَةِ كَانَ مَا لَا یُرِیدُ نَاقِضاً لِتِلْكَ الصِّفَةِ وَ لَوْ كَانَ مَا یُحِبُّ مِنْ صِفَاتِ الذَّاتِ كَانَ مَا یُبْغِضُ نَاقِضاً لِتِلْكَ الصِّفَةِ أَ لَا تَرَى أَنَّا لَا نَجِدُ فِی الْوُجُودِ مَا لَا یَعْلَمُ وَ مَا لَا یَقْدِرُ عَلَیْهِ وَ كَذَلِكَ صِفَاتُ ذَاتِهِ الْأَزَلِیِّ لَسْنَا نَصِفُهُ بِقُدْرَةٍ وَ عَجْزٍ وَ عِلْمٍ وَ جَهْلٍ وَ سَفَهٍ وَ حِكْمَةٍ وَ خَطَإٍ وَ عِزٍّ وَ ذِلَّةٍ وَ یَجُوزُ أَنْ یُقَالَ یُحِبُّ مَنْ أَطَاعَهُ وَ یُبْغِضُ مَنْ عَصَاهُ وَ یُوَالِی مَنْ أَطَاعَهُ وَ یُعَادِی مَنْ عَصَاهُ وَ إِنَّهُ یَرْضَى وَ یَسْخَطُ وَ یُقَالُ فِی الدُّعَاءِ اللَّهُمَّ ارْضَ عَنِّی وَ لَا تَسْخَطْ عَلَیَّ وَ تَوَلَّنِی وَ لَا تُعَادِنِی وَ لَا یَجُوزُ أَنْ یُقَالَ یَقْدِرُ أَنْ یَعْلَمَ وَ لَا یَقْدِرُ أَنْ لَا یَعْلَمَ وَ یَقْدِرُ أَنْ یَمْلِكَ وَ لَا یَقْدِرُ أَنْ لَا یَمْلِكَ وَ یَقْدِرُ أَنْ یَكُونَ عَزِیزاً حَكِیماً وَ لَا یَقْدِرُ أَنْ لَا یَكُونَ عَزِیزاً حَكِیماً وَ یَقْدِرُ أَنْ یَكُونَ جَوَاداً وَ لَا یَقْدِرُ أَنْ لَا یَكُونَ جَوَاداً وَ یَقْدِرُ أَنْ یَكُونَ غَفُوراً وَ لَا یَقْدِرُ أَنْ لَا یَكُونَ غَفُوراً وَ لَا یَجُوزُ أَیْضاً أَنْ یُقَالَ أَرَادَ أَنْ یَكُونَ رَبّاً وَ قَدِیماً وَ عَزِیزاً وَ حَكِیماً وَ مَالِكاً وَ عَالِماً وَ قَادِراً لِأَنَّ هَذِهِ مِنْ صِفَاتِ الذَّاتِ وَ الْإِرَادَةُ مِنْ صِفَاتِ الْفِعْلِ أَ لَا تَرَى أَنَّهُ یُقَالُ أَرَادَ هَذَا وَ لَمْ یُرِدْ هَذَا وَ صِفَاتُ الذَّاتِ تَنْفِی عَنْهُ بِكُلِّ صِفَةٍ مِنْهَا ضِدَّهَا یُقَالُ حَیٌّ وَ عَالِمٌ وَ سَمِیعٌ وَ بَصِیرٌ وَ عَزِیزٌ وَ حَكِیمٌ غَنِیٌّ مَلِكٌ حَلِیمٌ عَدْلٌ كَرِیمٌ فَالْعِلْمُ ضِدُّهُ الْجَهْلُ وَ الْقُدْرَةُ ضِدُّهَا الْعَجْزُ وَ الْحَیَاةُ ضِدُّهَا الْمَوْتُ وَ الْعِزَّةُ ضِدُّهَا الذِّلَّةُ وَ الْحِكْمَةُ ضِدُّهَا الْخَطَأُ وَ ضِدُّ الْحِلْمِ الْعَجَلَةُ وَ الْجَهْلُ وَ ضِدُّ الْعَدْلِ الْجَوْرُ وَ الظُّلْمُ.
ترجمه: هر دو صفتى كه بتوانى خدا را به آنها توصیف كنى و هر دو وجود داشته باشد صفت فعل خدایند، توضیح این جمله مختصر این است كه تو در جهان هستى ثابت مىكنى چیزى را كه مىخواهد و چیزى را كه نمىخواهد (مى گوئى آسانى كار بندگانش را مىخواهد و دشوارى آن را نمىخواهد) و چیزى كه خشنودش كند و چیزى كه به خشمش آرد و چیزی كه دوست دارد و چیزی كه مبغوض دارد (اینها همه صفات فعل خدا هستند و اراده هم صفت فعل است)، زیرا اگر اراده مانند علم و قدرت از صفات ذات باشد، «مالایرید» آنچه خدا اراده ندارد ناقض این قول مىباشد و نیز اگر آنچه دوست دارد از صفات ذات باشد، آنچه مبغوض دارد ناقض آن خواهد بود، مگر نمىبینى كه ما در عالم وجود آنچه را خدا نداند و آنچه را كه خدا بر آن قدرت ندارد نمىیابم، همچنین است تمام صفات ذات ازلى او كه ما نمىتوانیم خدا را به قدرت و عجز (و علم و جهل وسفه و نیز حكمت و خطا و عزت) و ذلت وصف كنیم ولى جایز است بگوئیم: اطاعت كنندهاش را دوست دارد و نافرمانش را مبغوض شمارد و اطاعت كننده را یارى كند و با نافرمان دشمنى كند و خدا خشنود شود و خشم كند، در دعا گفته مىشود: خدایا از من راضى باش و بر من خشم مكن مرا یارى كن و با من دشمنى مكن و جایز نیست گفته شود: مىتواند بداند، و نمىتواند نداند مىتواند سلطان باشد و نمىتواند سلطان نباشد، مىتواند عزیز و حكیم باشد و نمىتواند عزیز و حكیم نباشد، مىتواند جواد باشد و نمىتواند كه جواد نباشد، مىتواند آموزنده باشد و نمىتواند آمرزنده نباشد. نیز جایز نیست گفته شود: اراده كرد پروردگار، قدیم، عزیز، حكیم، مالك عالم و قادر باشد، زیرا اینها صفات ذاتند و اراده صفت فعل، مگر نبینى كه گفته مىشود: خدا این را خواست و این را نخواست در صورتیكه در برابر هر صفت ذات ضد آن صفت از خدا نفى مىشود: گفته مىشود: حى، عالم، سمیع، بصیر، عزیز، حكیم، غنى، ملك، حلیم: عدل، كریم. و جهل ضد علم است، عجز ضد قدرت، صوت ضد حیات، ذلت ضد عزت، خطا ضد حكمت، عجله و جهل ضد حلم، ظلم و جور ضد عدل.