باب مشیت و اراده حدیث 6

175- الحديث السادس و هو الخامس و الثمانون و ثلاث مائة

عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي‌نَصْرٍ قَالَ: قَالَ أَبُوالْحَسَنِ الرِّضَا(ع): قَالَ اللَّهُ: يَا ابْنَ آدَمَ بِمَشِيئَتِي كُنْتَ أَنْتَ الَّذِي تَشَاءُ لِنَفْسِكَ مَا تَشَاءُ، وَ بِقُوَّتِي أَدَّيْتَ فَرَائِضِي، وَ بِنِعْمَتِي قَوِيتَ عَلَى مَعْصِيَتِي، جَعَلْتُكَ سَمِيعاً بَصِيراً قَوِيّاً؛ مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ، وَ مَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ، وَ ذَاكَ أَنِّي أَوْلَى بِحَسَنَاتِكَ مِنْكَ، وَ أَنْتَ أَوْلَى بِسَيِّئَاتِكَ مِنِّي، وَ ذَاكَ أَنَّنِي لا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْأَلُونَ.

ترجمه: اما رضا علیه السلام فرمود: خداى تعالى فرماید: اى پسر آدم به خواست من است كه تو هر چه براى خودخواهى توانى خواست و به نیروى من است كه واجبات می‌دهى و به نعمت من است كه بر نافرمانیم توانا می‌شوى. من تو را شنوا، بینا، توانا ساختم، هر نیكى كه به تو رسد از جانب خداست و هر بدى كه به تو رسد از خدا تو است و این براى آن است كه من به كارهاى نیك تو از خودت سزاوارتر و تو به كارهاى زشت از من سزاوارترى و علت این آن است كه من از آن‌چه می‌كنم باز خواست نشوم ولى مردم بازخواست شوند.

شرح مترجم: انسان با نیرو و نعمتی كه خدا به او عطا فرمود راه مى‌رود و مى‌بیند و مى‌شنود ولى با اختیار خود گاهى راه مسجد و زمانى طریق میخانه مى‌سپارد و در هر صورت نیروى گام بر داشتنش از خداست ولى باید انسان رفتنش را به‌خدا نسبت دهد و میخانه رفتنش از نظر این‌كه نیرو و قدرت از خداست و آن نیرو را براى صرف در راه طاعت به او داده و بدان امر فرموده است ولى بنده آن را از راه مستقیم خود منحرف كرده و در راه طاعت به او داده و بدان امر فرموده است ولى بنده آن را از راه مستقیم خود منحرف كرده و در راهی كه او نهى فرموده مصرف كرده است پس سزاوار است كه به خود او انتساب یابد سپس به‌طور تفریع یا تعطیل مى‌فرماید «من از آن‌چه مى‌كنم باز خواست نمى‌شوم و مردم بازخواست شوند»، زیرا آن‌چه او كرده خلقت بنده و اعطاء قدرت و اختیار است نسبت به وى كه همه خیر است و احسان و نباید از آن بازخواست نمود ولى آن‌چه بنده نافرمان بجا آورده صبركردن نعمت منعم و خالق خویش است در راه خلاف رضاى او و ناسپاسى كفران نسبت به وى كه عقلا موجب بازخواست و سؤال است.

شرح

حاصل حدیث شریف، تبیین فقر وجودی خلق است که با بیان فروعی آن را تبیین نموده است:

1- يَا ابْنَ آدَمَ بِمَشِيئَتِي كُنْتَ أَنْتَ الَّذِي تَشَاءُ لِنَفْسِكَ مَا تَشَاءُ: افعال انسان به عنوان نمونه‌ای از موجودات عالم، به علم مشیت حق تعالی تحقق یافته و می‌یابد. چیزی وجود نیافته و نمی‌یابد که در علم حق تعالی نباشد یا متعلق مشیت او قرار نداشته باشد.

اگر چه فراز یادشده به بیان تعلق افعال انسان به حق تعالی پرداخته ولی به دلایلی این حکم فراگیر است، زیرا اولاً تنها انسان است که اختیار او مورد اتفاق همه قائلان به اختیار است و کم‌تر کسی است که انسان را مختار نداند و غیر انسان را مختار بداند. وقتی افعال انسان که موجود مختار است مستند به مشیت خدای متعال باشد، افعال سایر موجودات که از اختیار هم برخوردار نیستند، قطعا مستند به خدای متعال خودهد بود.

ثانیاً ملاک و علت استناد افعال انسان به حق تعالی این است که انسان فعل خدای متعال است و او بر انسان ولایت و احاطه تکوینی دارد. از آن‌جا که این حکم عام و فراگیر است و حق تعالی فاعل همه موجودات است و بر همه آن‌ها ولایت و احاطه تکوینی دارد، پس همه آن‌چه که در عالم هستی وجود دارد خواه عالم ذهن و خواه عالم عین، با استناد به مشیت و اراده خدای متعال تحقق یافته است.

ثالثاً تنها انسان است که مرتبه خلافت در علم و قدرت و مشیت سایر کمالات حق تعالی را دارد. پس اگر قابل تصور باشد که موجودی با مشیت و قدرت خود کاری انجام دهد باید او انسان باشد. حال که انسان با داشتن جامعیت وجود و خلافت صفاتی، در همه کارهای خود مستند به مشیت حق تعالی است، سایر موجودات در ذات و صفات و آثار خود قطعا به حق تعالی مستند خواهند بود.

2- وَ بِقُوَّتِي أَدَّيْتَ فَرَائِضِي، وَ بِنِعْمَتِي قَوِيتَ عَلَى مَعْصِيَتِي، جَعَلْتُكَ سَمِيعاً بَصِيراً قَوِيّاً:

همان‌گونه که همه افعال انسان و غیر انسان از جمله مشیت آن‌ها مستند به مشیت حق تعالی است، همه آن‌چه که از انسان و غیر انسان ناشی از قدرت است به قدرت خدای متعال مستند است.

اگر چه همه صفات خدای متعال عین هم و عین ذات او هستند ولی در مراتب تعینات به‌ویژه در مرتبه وجود طبیعی، هر فعلی به فاعل و مبدأ خاصی مستند است. به همین سبب مشیت موجودات به مشیت خدای متعال، علم آن‌ها به علم او، قدرت آن‌ها به قدرت او، حیات آن‌ها به حیات او و اراده آن‌ها به اراده او استناد دارد.

هر فعلی که از هر موجودی صادر می‌شود، خواه انسان و خواه غیر انسان، به خدای متعال استناد دارد

هر فعلی خواه انجام فرائض و خواه انجام معاصی که از انسان و غیرانسان سر می‌زند، مستند به خدای متعال است.

دلیل آن این است که قدرت و مشیت و اراده حق تعالی نه تنها در ذات و صفات و آثار همه موجودات نافذ است و سریان دارد آن‌هم نه از سنخ سریان مادّی در مادیات به‌گونه‌ای که دو چیز با هم چنان مخلوط شده باشند که جدایی و تمییز آن‌ها از همم ممکن نباشد، بلکه چنان در اشیاء نافذ و ساری است که اگر بر فرض محال، حق تعالی از آن‌ها جدا گردد، چیزی برای آن‌ها باقی نمی‌ماند. وحدت، بساطت، صمدیت و احاطه قیومی حق تعالی بر اشیاء مستلزم همین امر است.

استناد انسان و افعال او به حق تعالی مستلزم سلب قدرت از انسان و جبری شدن صدور افعال از انسان نیست که در جای خود (باب جبر و قدر) گفته خواهد شد.

3- مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ، وَ مَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ:

در عین حال که همه وجود و صفات و افعال انسان و غیر انسان مستند به خدای متعال است، ولی استناد خیرات و شرور به خدای متعال همسان نیست، بلکه هر خیر و کمال و حُسنی به حق تعالی استناد دارد نه به غیر او و هر شری و نقص سیئه‌ای به انسان و غیر انسان نسبت دارد نه به خدای متعال.

زیرا آن‌چه از حق تعالی صادر می‌شود مسانخ و ملائم اوست و او عین حقیقت، کمال و خیر است، پس به‌حکم سنخیت میان فاعل و فعل، باطل، نقص و شر ممکن نیست از او صادر شود.

انسان و سایر موجودات به‌حکم فقر و عدم ذاتی اگر از حیث ذات نگریسته شود، با شرّ و نقص و سیئه ملائم و مسانخ است، پس قطع نظر از استناد او به خدای متعال، جز عدم و شر چیزی نیست.

اگر چیزی از انسان سر می‌زند هم نسبتی به او دارد، زیرا عقلاً و عرفاً فعل اوست نه فعل غیر او؛ و هم نسبتی به حق تعالی دارد چون انسان قطع نظر از استناد به حق تعالی چیزی نیست تا فعلی به او استناد یابد. تنها عدم محض است که ممکن است به چیزی بدون لحاظ استناد آن به حق تعالی نسبت داشته باشد.

پس آن‌چه از حق تعالی صادر می‌شوند، جز خیر و وجود نیست و آن‌چه از انسان صادر می‌شود نیز جز شر و عدم نیست.

در عین حال، با این‌که حق تعالی افعال بالذات دارد که همان خیر و وجود است و انسان نیز مستندات بالذات دارد که همان عدم شرّ است، ولی هر کدام افعال و مستندات بالعرض هم دارد که مقابل افعال و مستندات بالذات آن‌هاست.