باب شناخت امام و مراجعه به

بَابُ مَعْرِفَةِ الْإِمَامِ وَ الرَّدِّ إِلَيْهِ

باب شناخت امام و مراجعه به او (باب ششم از کتاب حجت که 14 حدیث دارد)

و هو الباب السابع من كتاب الحجة و فيه أربعة عشر حديثا

36- الحديث الاول و هو الثالث و الستون و اربع مائة

عَنْ أَبِي‌حَمْزَةَ قَالَ قَالَ لِي أَبُوجَعْفَرٍ(ع): إِنَّمَا يَعْبُدُ اللَّهَ مَنْ يَعْرِفُ اللَّهَ، فَأَمَّا مَنْ لا يَعْرِفُ اللَّهَ، فَإِنَّمَا يَعْبُدُهُ هَكَذَا ضَلالًا. قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ: فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ؟ قَالَ: تَصْدِيقُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَصْدِيقُ رَسُولِهِ(ص) وَ مُوَالاةُ عَلِيٍّ(ع) وَ الِائْتِمَامُ بِهِ وَ بِأَئِمَّةِ الْهُدَى(ع) وَ الْبَرَاءَةُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ عَدُوِّهِمْ. هَكَذَا يُعْرَفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.

ترجمه: ابوحمزه گوید: امام باقر علیه‌السلام به من فرمود: همانا خدا را كسى پرستد كه او را بشناسد و اما كسى كه خدا را نشناسد او را این‌گونه (مانند عامه از مردم) گمراهانه مى‌پرسد، عرض كردم قربانت گردم معرفت خدا چیست؟ فرمود: باور داشتن خداى عزوجل و باور داشتن پیامبرش (ص) و دوست داشتن على علیه‌السلام و پیروى از او و از ائمه هدى علیهم‌السلام و بیزارى جستن به‌خداى عزوجل از دشمن ایشان، این چنین شناخته مى‌شود خداى عزوجل.

شرح :از جمله آخر روایت پیداست كه امام علیه‌السلام درجه كامل خداشناسى را براى ابوحمزه بیان فرموده و به همین جهت دوستى حضرت على و پیروى از ائمه خدا را از شرایط خداشناسى قرار داده است، زیرا اعمال و عبادات مسلمان بدون ولایت ثواب ندارد چنان‌که در حدیث 428 گذشت و اگر مقصود امام درجه كامل خداشناسى نبود این شرایط را داخل نمى‌فرمود چنان‌که در باب (ادنى المعرفه) بیان شد و باز در این‌جا هم كه درجه كامل گوئیم، با ملاحظه استعداد و ظرفیت ابوحمزه است و ممكن است براى صحابى دیگرش درجه كامل‌ترى طبق استعداد او بیان می‌فرماید.

شرح‏

1- إِنَّمَا يَعْبُدُ اللَّهَ مَنْ يَعْرِفُ اللَّهَ: عبادت از جهات متعددی فرع معرفت است و تا معرفت نباشد، عبادت تحقق نمی‌یابد:

الف: تا معبود و وجه معبودیت او شناخته نشود، نمی‌توان عبادت او را به‌جا آورد.

ب: تا کمالات معبود شناخته نشود، نمی‌توان فهمید که چرا باید عبادت کرد.

ج: تا رضایت و غایت بودن معبود شناخته نشود، نمی‌توان نوع عبادت شایسته او را به‌جا آورد.

د: علاوه بر این، هدف از عبادت، تقرب به معبود است و این هم فرع شناخت معبود و کمالات اوست و هم فرع شناخت افکار و رفتاری که به تقرب می‌انجامد.

ه: عبادت به‌نوعی ریاضت افکار و رفتار است و تا معرفت‌های متعددی فراهم نشود، نمی‌توان آن ریاضت‌ها را به‌گونه شایسته و مناسب با هدف انجام داد.

و: تا نفس و فقر ذاتی آن شناخته نشود، نه نیازمندی به عبادت را می‌توان دریافت و نه نوع آن را و نه تاثیر آن بر نفس را و تا خدا شناخته نشود هیچ چیزی از جمله نفس قابل شناسایی نیست، زیرا همان‌گونه که وجود موجودات از جمله نفس، فرع و ظلّ وجود خدای متعال است، معرفت موجودات و معرفت به موجودات و نفس نیز فرع معرفت به خدای متعال است.

2- فَأَمَّا مَنْ لا يَعْرِفُ اللَّهَ، فَإِنَّمَا يَعْبُدُهُ هَكَذَا ضَلالاً

نکته اخیر نه تنها در معرفت و عبادت بسیار موثر است بلکه در تحقق عبادت حقیقی نیز سهم بسیاری دارد، زیرا اگر فقر و ذلت نفس شناخته نشود، نمی‌توان جز به صورت، ریاء، کلفت و تفرق حواس ظاهر و باطن عبادت کرد.

کسی که معرفت ندارد و به امام صاحب معرفتی هم اقتدا نمی‌کند، عبادتی جز مکاء و تصدیه نخواهد داشت و سرّ این‌که عبادت بدون ولایت و پیروی از امام عارف برحق، اثر قابل‌توجهی ندارد همین است. گاهی چنین عبادتی، کم اثر است و گاهی بی‌اثر و گاهی زیان‌آور.

اگر عبادت به عجب، کبر و تکبر بیانجامد چنان‌که اغلب اهل عبادت همین‌گونه‌اند و خود را طلبکار خدای متعال می‌دانند و دست‌کم خود را بدهکار نمی‌دانند، نه تنها عبادت بی‌اثر بلکه عبادتی است که کم از عناد و استکبار ندارد.

3- فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ؟ قَالَ: تَصْدِيقُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَصْدِيقُ رَسُولِهِ(ص) وَ مُوَالاةُ عَلِيٍّ(ع) وَ الِائْتِمَامُ بِهِ وَ بِأَئِمَّةِ الْهُدَى(ع) وَ الْبَرَاءَةُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ عَدُوِّهِمْ. هَكَذَا يُعْرَفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ

4- تصدیق خدای متعال و ایمان به او و به لوازم وجود و صفات و افعال و اراده او، از نتایج و لوازم معرفت است و از وجود این امور می‌توان به وجود معرفت به اندازه آن‌ها پی‌برد.

آن‌چه در حدیث شریف آمده مبنی بر این معرفت خدای متعال، تصدیق خدا و رسول خدا و جانشینان اوست، تعریف به لوازم است.

5- معرفت و ایمان به خدای متعال مراتب متعددی دارد: الف: مرتبه اجمالی که عموم مردم می‌توانند بدان دست یابند

ب: مرتبه تفصیلی که ویژه خواص است و نه‌تنها عموم مردم از آن بهره‌ای ندارند بلکه نزدیک شدن آن‌ها به حدود و مقدمات آن نیز برایشان زیان‌آور است و مانند عسل برای نوزادان است.

نهی بسیاری که از نزدیک شدن به این‌گونه معارف شده است مانند: قال رسول اللّه صلى‌اللّه‌عليه‌وآله‌وسلم حيث رأى اصحابه يخوضون بعد ان غضب حتى احمرت و جنتاه: أ فبهذا امرتم؟ تضربون كتاب اللّه بعضه ببعض؟ انظروا الى ما امركم اللّه فافعلوا و ما نهيكم عنه فانتهوا

ترجمه: رسول خدا صلى‌اللّه‌عليه‌وآله‌وسلم هنگامی که اصحاب خود را درید که در بحث فرورفته‌اند چنان خشمگین شد که صورتش سرخ شد، فرمود: ایا به چنین کاری امر شده‌اید؟ بخشی از کتاب خدا را با بخشی دیگر مقایسه می‌کنید؟ به آن‌چه خدای متعال بدان امر کرد توجه کنید و بدان عمل کنید و از هر چه نهی نمود، بپرهیزید.

و نیز نهی از نزدیکی شدن به قضا و قدر و این‌که دریای مواج، ژرف و بی‌انتهاست، در واقع نهی عوام که مهارت در شنا و غواصی ندارد از نزدیک شدن به آن است.

ج: هر یک از دو مرتبه یادشده متناسب با میزان عقل و ریاضت انسان‌هاست، به همین سبب در مرتبه اجمالی، تقلید و پیروی از عالم مجاز است ولی در مرتبه دوم مجاز نیست.

سبب این‌که تصدیق و ایمان به خدای متعال، رسولان و جانشین آن‌ها از لوازم تصدیق و ایمان به خداست این است که آن‌ها از اتم لوازم و اشهر آثار خدای متعال است.

همان‌گونه که صفات خدای متعال از ذات او جدا نیست، افعال او نیز از ذاتش جدا نیست.

ملائکه، کتاب‌های آسمانی، پیامبران و جانشین آن‌ها بالاترین درجات افعال خدای متعال و از خواص لوازم صفات اوست.

همان‌گونه که خاتم پیامبران، برخوردار از بالاترین درجه قرب و اتصاف به خدای متعال است، خاتم اولیاء و خاندان مطهر او نیز همین‌گونه است. ازاین‌رو، ایمان و مودت به آن‌ها بخشی و مهم‌ترین رکن ایمان است.

ایمان به پیامبر و خاندان مطهر او سبب می‌شود به‌طور تکوینی و تشریعی راه اتصاف به خدای متعال و تقرب به او هموار گردد.

همان‌گونه که آثار اصل ایمان به مومن برمی‌گردد نه به خدا، آثار ایمان به تفاصیل مراتب عبودیت، نبوت و ولایت نیز به مومن برمی‌گردد نه به پیامبر یا جانشین او.

د: از آن‌جا که نفس و روح انسان، مجرد است، غذای اصلی و اولی آن، باید مجرد باشد و آن اندازه که علم و ایمان بر آن تاثیر دارد و آن را به کمال می‌رساند، هیچ چیز دیگری چنین تاثیری ندارد.

در میان اقسام علوم و ایمان‌ها، هیچ نوع علم و ایمان به مرتبه علم و ایمان به تعینات او به‌ویژه اولین تعین خدای متعال و اسماء حسنای او نمی‌رسد. پیامبر خاتم (ص) و اهل‌بیت مطهر او، همین جایگاه را دارند.

37- الحديث الثانى و هو الرابع و الستون و اربع مائة

حَدَّثَنَا غَيْرُ وَاحِدٍ عَنْ أَحَدِهِمَا(ع) أَنَّهُ قَالَ: لا يَكُونُ الْعَبْدُ مُؤْمِناً حَتَّى يَعْرِفَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْأَئِمَّةَ كُلَّهُمْ وَ إِمَامَ زَمَانِهِ، وَ يَرُدَّ إِلَيْهِ وَ يُسَلِّمَ لَهُ. ثُمَّ قَالَ: كَيْفَ يَعْرِفُ الْآخِرَ وَ هُوَ يَجْهَلُ الْأَوَّلَ

ترجمه: یكى از دو امام باقر و صادق علیه‌السلام فرمود: بنده خدا مؤمن نباشد تا آن‌كه خدا و رسولش و همه ائمه و امام زمانش را بشناسد و در امورش به امام زمانش رجوع كند و تسلیمش باشد، سپس فرمود: چگونه ممكن است كسى امام آخر را (كه امام زمان اوست) بشناسد و امام اول را نشناسد (از این جهت معرفت همه ائمه در ایمان شرط شد كه طریق شناختن همه امامان یكى است و امام لاحق به نص امام سابق شناخته گردد).

شرح‏

وَ يَرُدَّ إِلَيْهِ وَ يُسَلِّمَ لَهُ: پس از مرتبه ایمان به متعلقات یادشده، نوبت به نقش تسلیم عملی در حضور آن‌ها می‌رسد. ایمان بدون التزام عملی فی‌الجمله، شاید ایمان نباشد، یا آثار آن چنان اندک باشد که به حساب نیاید.

كَيْفَ يَعْرِفُ الْآخِرَ وَ هُوَ يَجْهَلُ الْأَوَّلَ: معرفت، ایمان و تصدیق پیامبر فرع معرفت خدای متعال است؛ معرفت به اهل‌بیت آن حضرت نیز فرع معرفت به اوست؛ معرفت به امامان پس از امیرالمومنین، فرع معرفت و تصدیق به آن حضرت است و همین‌طور ایمان به هر امامی مشروط به ایمان و تصدیق امام قبلی است.  

38- الحديث الثالث و هو الخامس و الستون و اربع مائة

عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ(ع): أَخْبِرْنِي عَنْ مَعْرِفَةِ الْإِمَامِ مِنْكُمْ وَاجِبَةٌ عَلَى‏ جَمِيعِ الْخَلْقِ؟ فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَ مُحَمَّداً(ص) إِلَى النَّاسِ أَجْمَعِينَ رَسُولاً وَ حُجَّةً لِلَّهِ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ فِي أَرْضِهِ، فَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ بِمُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ وَ اتَّبَعَهُ وَ صَدَّقَهُ فَإِنَّ مَعْرِفَةَ الْإِمَامِ مِنَّا وَاجِبَةٌ عَلَيْهِ.

وَ مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لَمْ يَتَّبِعْهُ وَ لَمْ يُصَدِّقْهُ وَ يَعْرِفْ حَقَّهُمَا، فَكَيْفَ يَجِبُ عَلَيْهِ مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ وَ هُوَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ يَعْرِفُ حَقَّهُمَا؟

قَالَ قُلْتُ: فَمَا تَقُولُ فِيمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ يُصَدِّقُ رَسُولَهُ فِي جَمِيعِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ يَجِبُ عَلَى أُولَئِكَ حَقُّ مَعْرِفَتِكُمْ؟

قَالَ: نَعَمْ أَ لَيْسَ هَؤُلاءِ يَعْرِفُونَ فُلاناً وَ فُلاناً؟

قُلْتُ بَلَى قَالَ: أَ تَرَى أَنَّ اللَّهَ هُوَ الَّذِي أَوْقَعَ فِي قُلُوبِهِمْ مَعْرِفَةَ هَؤُلاءِ؟

وَ اللَّهِ مَا أَوْقَعَ ذَلِكَ فِي قُلُوبِهِمْ إِلا الشَّيْطَانُ.

لا وَ اللَّهِ مَا أَلْهَمَ الْمُؤْمِنِينَ حَقَّنَا إِلا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ

ترجمه: زرارة گوید: به امام باقر علیه‌السلام عرض كردم: به من بفرمائید كه آیا معرفت امام از شما خاندان بر تمام خلق واجب است؟ فرمود: خداى عزوجل محمد (ص) را بر تمام مردم به‌عنوان رسول و حجت خدا بر همه خلقش در روى زمین مبعوث فرمود، پس هر كه به خدا و به محمد رسول خدا (ص) ایمان بیاورد و از او پیرویش كند و تصدیقش نماید معرفت امام از ما خاندان بر او واجب است و كسى كه به‌خدا و رسولش ایمان نیاورد و از او پیروى نكند و تصدیقش ننماید و حق خدا و رسولش را نشناسد، چگونه معرفت امام بر او واجب باشد در صورتی كه به خدا و رسولش ایمان نیاورده و حق آن‌ها را نشناخته است؟ (بلكه بر او واجب است اولاً خدا و رسولش را بشناسد و از رسول پیروى كند) عرض كردم: پس چه مى‌فرمایید درباره كسى كه به خدا و رسولش ایمان آورده و پیامبر را نسبت به آن‌چه خدا بر او نازل كرده باور دارد، بر چنین اشخاص حق معرفت شما لازم است؟ فرمود: آرى مگر اینان (عامه و اهل سنت) به فلان و فلان (ابوبكر و عمر) معرفت ندارند؟ عرض كردم: چرا (از سؤال حضرت استفاده مى‌شود كه هر كس به خدا و رسولش ایمان آورد لازم است براى جانشینى پیامبر و حفظ و ترویج شریعت به پیشوائى معتقد شود، چنان‌که اهل سنت هم این قاعده را قبول دارند ولى آن‌ها در تعیین امام و خلیفه اشتباه رفته‌اند) امام فرمود: مگر عقیده دارى كه خدا معرفت فلان و فلان را در دل ایشان انداخته است؟ به‌خدا آن را كسى جز شیطان در دل ایشان نینداخته است، نه به خدا، حق ما را كسى جز خدا به مؤمنین الهام نكند (یعنى اى زراره این را هم بدان كه معرفت ما گوهری است ربانى و توفیقى است الهى كه جز به مردم سالم و پاك فطرت نرسد، چنان‌که پیروى از پیشوایان ناحق عقیده‌ای است شیطانى كه در اثر خبث باطن نصیب افراد دیگرى گردد).

شرح‏

حجیت هر حجتی بر افراد و در نتیجه تکلیف هر فردی به‌اندازه توانایی او در شناخت حجت است. بر این اساس کسی که نتواند حجیت پیامبر (ص) را با وجود معجزات بزرگ بشناسد و در نتیجه به تعالیم آن حضرت مکلف نشود، حجیت امام معصوم از اهل‌بیت او را نمی‌تواند بشناسد و به تعالیم آن‌ها مکلف نمی‌شود.

عقلی که نتواند معجزه را بشناسد، وصیت صاحب معجزه را نیز نمی‌تواند بشناسد. به همین سبب کسی که نتواند به‌خدای متعال، پیامبر (ص) و کتاب آسمانی او ایمان داشته باشد، ایمان به اهل‌بیت (ع) از آن‌ها خواسته نمی‌شود.

اما کسانی که به پیامبر و قرآن ایمان داشته باشند، ایمان به اهل‌بیت (ع) از وظایف آن‌هاست وگرنه مشمول یومن ببعض و یکفر ببعض خواهند شد، زیرا اگر به همه تعالیم قرآن و پیامبر ایمان نداشته باشند، کفر و ایمان را با هم درآمیخته‌اند.

ترکیب کفر و ایمان از روی خودخواهی و عناد به نفاق می‌انجامد و نفاق، فروتر از کفر نیست.

دلیل این‌که سرانجام عناد با برخی از تعالیم قرآن و پیامبر(ع)، نفاق است این است که نفاق عبارت است از تبعیض در ایمان. بدین‌گونه که در ظاهر ایمان دارد ولی در باطن ندارد؛ در واقع منافق، لوازم ایمان و نیز مراتب آن را تجزیه کرده است. ایمان به‌بعض هم از جهتی همین‌گونه است. چنین مومنی متعلقات ایمان را تجزیه کرده است.

پذیرش کتاب و انکار امام، تجزیه در متعلقات ایمان است آن‌هم بدترین و شرورانه‌ترین شکل تبعیض و نفاق.

بدی این نوع از ایمان به بعض این است که یک حقیقت واحد در زمان واحد تجزیه کرده است ولی منافق عرفی یک حقیقت در دو زمان یا در دو مرتبه تجزیه کرده است.

سرّ وقوع تبعیض یک حیثیت در زمان واحد این است که قرآن و امام یک حقیقت جداناشدنی هستند، زیرا قرآن، امام صامت است و امام، کتاب ناطق.

جدا کردن میان قرآن و امام در واقع تبعیض در ایمان به یک حقیقت است. آن‌هم بدترین تبعیض. اگر در این تبعیض، همان جزئی را کنار گذاشتند که ناطق است، در واقع هر دو جزء را کنار گذاشته‌اند، زیرا جزء مورد پذیرش، ناطق نیست و می‌توان هوا و هوس‌های خود را به نام او ارائه کرد.

اگرچه تبعیض در متعلقات ایمان به‌طور کلی نفاق است و بدترین نوع کفر ولی در این نفاق، بین بد و بدتر می‌توان گزینش کرد.

پذیرش کتاب ناطق و ترک کتاب صامت نیز اگر چه نفاق است، ولی امام و کتاب ناطق می‌تواند فقدان تعالیم کتاب صامت را جبران نماید ولی عکس آن ممکن نیست. جنگ صفین یکی از نمونه‌های آن است.

آن‌چه که در انکار امامت رخ داده است، از همین قسم است. کفر ورزیدن به جزئی که جزء دیگر را نیز از اعتبار ساقط می‌کند.

أَ لَيْسَ هَؤُلاءِ يَعْرِفُونَ فُلاناً وَ فُلاناً؟ مقصود از فلان و فلان، امامان باطل و ضلالت است.

أَ تَرَى أَنَّ اللَّهَ هُوَ الَّذِي أَوْقَعَ فِي قُلُوبِهِمْ مَعْرِفَةَ هَؤُلاءِ؟ وَ اللَّهِ مَا أَوْقَعَ ذَلِكَ فِي قُلُوبِهِمْ إِلا الشَّيْطَانُ. لا وَ اللَّهِ مَا أَلْهَمَ الْمُؤْمِنِينَ حَقَّنَا إِلا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.

ایمان از افعال جوانح است. سنخیت میان فعل و فاعل از اصول عقلی گریزناپذیر است که انکار آن به انکار اصل علیت و انکار همه معارف الهی و گرفتاری در سفسطه مطلق می‌شود. پس میان جان و دل و قلب و افعال صادر یا ظاهر از آن‌ها سنخیت وجود دارد.

براین اساس، ممکن نیست هر قلبی هر چیزی را بپذیرد، زیرا میان هر قلبی و هر کاری سنخیت وجود ندارد و هر دلی با انجام کار معینی سنخیت دارد.

پس پذیرش امامان حق، کار قلب‌هایی است که شایستگی ایمان به حق را داشته باشند و پذیرش امامان باطل نیز کار قلب‌هایی است که قابلیت ایمان به باطل را داشته باشند. ازاین‌رو، از طریق شناسایی کارهای قلب می‌توان نوع قابلیت قلب را شناخت.

قلب منافق، مقتضی ایمان به چیزی است که با نفاق سازگار باشد؛ قلب کافر نیز مقتضی ایمان به‌چیزی است که با کفر سازگار باشد و قلب مومن نیز مقتضی ایمان به چیزی است که با ایمان سنخیت داشته باشد.

هم‌چنین از آن‌جا که هر قلبی حیثیت قبول دارد و کاری را می‌طلبد که هم‌سنخ با خود است، انجام کارهای هم‌سنخ آن از طریق فاعل‌های هم‌سنخ انجام می‌شود. همان‌گونه که میان ایمان به امام حق و ایمان به امام باطل تفاوت همه‌جانبه وجود دارد، میان فاعل‌های آن دو نیز تفاوت همه جانبه وجود دارد.

فاعل ایمان به امام حق خدای متعال و از طریق ملائکه رحمت است.

 فاعل ایمان به امام باطل خدای متعال و از طریق ملائکه غضب است.

کارهای باطل مانند ایمان و گرایش به امام باطل از این جهت به شیطان نسبت داده شده است که که توحید فاعلی برای همه آشکار نیست و استناد آن‌ها به خدای متعال برای اکثر مردم موهم خیر و رحمت بودن آن است.

39- الحديث الرابع و هو السادس و الستون و اربع مائة

عَنْ جَابِرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاجَعْفَرٍ(ع) يَقُولُ: إِنَّمَا يَعْرِفُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يَعْبُدُهُ مَنْ عَرَفَ اللَّهَ وَ عَرَفَ إِمَامَهُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ؛ وَ مَنْ لا يَعْرِفِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لا يَعْرِفِ الْإِمَامَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ، فَإِنَّمَا يَعْرِفُ وَ يَعْبُدُ غَيْرَ اللَّهِ هَكَذَا وَ اللَّهِ ضَلالاً

ترجمه: امام باقر علیه‌السلام مى‌فرمود: تنها كسى خداى عزوجل را می‌شناسد و پرستش می‌كند كه هم خدا را بشناسد و هم امام از ما خاندان را و كسى كه خداى عزوجل را نشناسد و امام از ما خاندان را نشناسد غیر خدا را شناخته و عبادت كرده است، این‌چنین (مانند عامه مردم) كه به خدا گمراهند.

شرح‏

در این حدیث شریف، نخست معرفت خدای متعال و پرستش او بر معرفت او متوقف شده است

و در مرتبه بعد، معرفت خدای متعال و پرستش او بر معرفت امام (ع) متوقف شده است.

از آن‌جا که امامت از فروع نبوت است و نبوت از فروع توحید و توحید از فروع شناخت خدای متعال، معرفت به امام، فرع معرفت به خدای متعال است.

پس گویی در نگاه ظاهر و بدوی به این حدیث شریف، دو دور رخ داده است:

1- توقف معرفت و عبادت خدا بر معرفت به او.

2- توقف معرفت و عبادت خدای متعال بر معرفت به امام در حالی‌که معرفت به امام متوقف بر معرفت به خدای متعال است.

توضیح رفع دور این است که معرفت به خدای متعال مانند همه کمالات وجودی، مانند اصل وجود و ظهورات آن امری تشکیکی و دارای مراتب است. در این صورت، مانعی ندارد که برخی از مراتب معرفت به خدای متعال بر برخی دیگر از مراتب آن توقف داشته باشد و نیز برخی از مراتب معرفت به خدای متعال بر برخی از مراتب معرفت به امام توقف داشته باشد و بالعکس.

40- الحديث الخامس و هو السابع و الستون و اربع مائة

عَنْ ذَرِيحٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) عَنِ الْأَئِمَّةِ بَعْدَ النَّبِيِّ(ص)؟ فَقَالَ: كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) إِمَاماً ثُمَّ كَانَ الْحَسَنُ(ع) إِمَاماً ثُمَّ كَانَ الْحُسَيْنُ(ع) إِمَاماً ثُمَّ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ إِمَاماً ثُمَّ كَانَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ إِمَاماً؛ مَنْ أَنْكَرَ ذَلِكَ كَانَ كَمَنْ أَنْكَرَ مَعْرِفَةَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ مَعْرِفَةَ رَسُولِهِ(ص).

ثُمَّ قَالَ قُلْتُ: ثُمَّ أَنْتَ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَأَعَدْتُهَا عَلَيْهِ ثَلاثَ مَرَّاتٍ فَقَالَ لِي إِنِّي إِنَّمَا حَدَّثْتُكَ لِتَكُونَ مِنْ شُهَدَاءِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِي أَرْضِهِ

ترجمه: ذریح گوید: از امام صادق علیه‌السلام درباره امامان بعد از پیامبر (ص) پرسیدم، فرمود: امیرالمؤمنین علیه‌السلام امام است و سپس حسن امام است و سپس حسین امام است و سپس على بن الحسین امام است و سپس محمد بن على امام است، هر كه منكر اینان شود، مانند كسى است كه معرفت خداى تبارك تعالى و معرفت رسولش (ص) را منكر شده است. عرض كردم قربانت گردم و سپس شما امامید؟ این سخن را سه مرتبه تكرار كردم فرمود: من این مطلب را تنها براى این به تو گفتم كه از گواهان خداى تبارك و تعالى در زمینش باشى (یعنى تا خودت بدانى و به اهلش برسانى و از نااهلان پوشیده دارى یا براى این‌كه نزد خدا گواه باشى كه من تبلیغ كردم و وظیفه خود را انجام دادم).

جای‌گاه ذریح

عن ذريح المحاربى قال: قلت لابى‌عبداللّه عليه السلام بالمدينة ما تقول فى احاديث جابر؟ قال: تلقانى بمكة، قال: فلقيته بمكة قال تلقانى به منى، قال فلقيته فى المنى فقال لى: ما تصنع باحاديث جابر؟

اله عن احاديث جابر فانها اذا وقعت الى السفلة اذاعوها. ؟؟؟؟؟

عن ذريح: قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن جابر و ما روى فلم يجبنى فسألته الثانية فقال: يا ذريح دع ذكر جابر فان السفلة اذا سمعوا شنعوا، و قال اذاعوا.

لكن روى الصدوق فى الصحيح عن عبداللّه بن سنان قال: اتيت أباعبداللّه عليه السلام فقلت: جعلنى اللّه فداك، قول اللّه عز و جل: لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ (حج، 29)، قال: اخذ الشارب و قص الاظفار و ما اشبه ذلك. قال: قلت: جعلت فداك فان ذريح المحاربى‏ حدثنى عنك انك قلت لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ لقاء الامام وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ تلك المناسك، قال:

صدق ذريح و صدقت، ان للقران ظاهرا و باطنا و من يحتمل ما يحتمل ذريح؟

شرح‏

مَنْ أَنْكَرَ ذَلِكَ كَانَ كَمَنْ أَنْكَرَ مَعْرِفَةَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ مَعْرِفَةَ رَسُولِهِ(ص): همان‌گونه که در حدیث پیش گفته شد، معرفت خدای متعال بر معرفت امام مبتنی است، ازاین‌رو، اگر کسی امام را انکار کند، خدا را انکار کرده است.

در این حدیث شریف علاوه بر آن‌چه در حدیث قبلی گفته شد، به این نکته تصریح شده است که کسی که امام را امام کند پیامبر را نیز انکار کرده است و لازمه‌اش این است که معرفت پیامبر نیز متوقف بر معرفت و تصدیق امام است.

پیش از بیان نکاتی در این زمینه، باید به نکته پیش‌گفته اشاره کرد که با توجه به مراتب متعدد معرفت به خدای متعال، پیامبر(ص) و امام (ع) برخی از مراتب معرفت متوقف بر برخی از مراتب دیگری است.

امام دو حیثیت کلی دارد: 1- حیثیت تکوینی 2- حیثیت تشریعی

از جهت تکوین چنان‌که هم روایات بسیاری در این زمینه وجود دارد و هم دیدگاه‌های عرفانی عمیقی وجود دارد، نقش امام که انسان کامل است، در سیر نزول، وساطت در تنزل تجلیات و افعال خدای متعال است، به‌گونه‌ای که اگر انسان کامل که اولین تعین ذات خدای متعال و اولین مخلوق در عوالم وجود است، نباشد، هیچ موجودی به‌وجود نخواهد آمد و در نتیجه هیچ خلقی وجود نخواهد داشت.

اگر خلقی وجود نداشته باشد، دو نوع معرفت وجود نخواهد یافت: 1- علم تفصیلی فعلی خدای متعال وجود نخواهد یافت، زیرا این علم، فرع وجود تفصیلی افعال خدای متعال است و وجود تفصیلی افعال خدای متعال متوقف بر وجود انسان کامل در اولین مرتبه از فاعلیت خدای متعال است. 2- معرفت خلق و انسان به خدای متعال، هم بدین سبب که خلقی نیست تا خدای متعال را بشناسد و هم خلقی نیست تا خدای متعال در صورت آن‌ها و برای ظاهر شود.

پس اگر کسی وجود تکوینی امام را انکار کند در واقع دو نوع معرفت مربوط به خدای متعال را انکار کرده است.

هم‌چنین، امام در تکوین، نور حضرت خاتم (ص) و تفصیل وجود آن حضرت است. انکار امام به معنی انکار نور و وجود تفصیلی آن حضرت است.

امام از حیثیت تشریع، حافظ دین، مفسر ظاهر و باطن دین و جانشین پیامبر (ص) است.

دین عبارت است از تفصیل مراتب عقلی، خلقی و رفتاری پیامبر (ص)، بنابراین شناخت دین به معنی شناخت مراتب تفصیلی عقلی، خلقی و رفتاری پیامبر (ص) است و چون یا دین تنها از طریق تفسیر امام معصوم ممکن است و یا بهترین فهم دین تنها از این طریق ممکن است، ازاین‌رو، انکار امام به معنی انکار دین یا محرومیت از معرفت دین خواهد بود و چون معرفت به دین پیوند دقیقی با معرفت پیامبر دارد، انکار امام با نفی معرفت از پیامبر خواهد انجامید.

انکار یا محرومیت از معرفت به پیامبر یا سبب محرومیت از معرفت خدای متعال می‌شود، زیرا معرفت به خدای متعال آن‌گونه که در قرآن و سخنان پیامبر معصوم (ص) ظاهر شده است در هیچ فهم بشری به آن دقت و تفصیل و برائت از نقصان نیامده است. به‌عنوان شاهد، بسیاری از دقایق وجوه معرفت به خدای متعال که در عرفان مطرح شده است اولا و اساساً متخذ از قرآن و سنت معصوم است.

یا دست‌کم سبب محرومیت از مرتبه‌ای از مراتب معرفت به خدای متعال خواهد شد.

علاوه بر این، بسیاری از تفاصیل معارف دینی در هستی‌شناسی، جهان‌شناسی و مراتب نزولی و صعودی عوالم هستی، متخذ از سخنان امامان معصوم است و در نتیجه انکار آن‌ها سبب محرومیت از این‌گونه معارف می‌شود.

اگر چه مکاشفات عرفانی برای معرفت به مراتب یادشده بسی سودمند است ولی نقصان، محدودیت و خطاپذیری آن‌ها سبب می‌شود که هیچ منبع دیگری برای شناخت مراتب یادشده جز تعالیم امامان معصوم وجود نداشته باشد.

نفی این معرفت‌ها، دست‌کم نفی مرتبه‌ای از مراتب معرفت به خدا و اسماء و افعال خدای متعال است.

فَقَالَ لِي إِنِّي إِنَّمَا حَدَّثْتُكَ لِتَكُونَ مِنْ شُهَدَاءِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِي أَرْضِهِ

آن‌چه را از معرفت به امامان (ع) برای تو گفتم برای این است که از شهادت‌دهندگان حقیقی توحید شوی و مصداق کریمه: شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ (آل عمران، 18).

ذریح که از امامت آن حضرت پرسید و سه‌بار تکرار کرد ولی حضرت بدان پاسخ نداد بدین سبب است که ذریح باید دریابد که معرفت‌های یادشده صرفا از طریق امام صادق (ع) برای او بازگو می‌شود و بنابراین بر اساس همین روایت شریف، اگر معرفت به آن حضرت نباشد، معرفت به امامان پیش از او نیز تحقق نخواهد یافت.

41- الحديث السادس و هو الثامن و الستون و اربع مائة

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي‌لَيْلَى عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي‌عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: إِنَّكُمْ لا تَكُونُونَ صَالِحِينَ حَتَّى تَعْرِفُوا، وَ لا تَعْرِفُوا حَتَّى تُصَدِّقُوا، وَ لا تُصَدِّقُوا حَتَّى تُسَلِّمُوا أَبْوَاباً أَرْبَعَةً لا يَصْلُحُ أَوَّلُهَا إِلا بِآخِرِهَا، ضَلَّ أَصْحَابُ الثَّلاثَةِ وَ تَاهُوا تَيْهاً بَعِيداً.

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لا يَقْبَلُ إِلا الْعَمَلَ الصَّالِحَ وَ لا يَقْبَلُ اللَّهُ إِلا الْوَفَاءَ بِالشُّرُوطِ وَ الْعُهُودِ، فَمَنْ وَفَى لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِشَرْطِهِ وَ اسْتَعْمَلَ مَا وَصَفَ فِي عَهْدِهِ، نَالَ مَا عِنْدَهُ وَ اسْتَكْمَلَ مَا وَعَدَهُ.

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَخْبَرَ الْعِبَادَ بِطُرُقِ الْهُدَى وَ شَرَعَ لَهُمْ فِيهَا الْمَنَارَ وَ أَخْبَرَهُمْ كَيْفَ يَسْلُكُونَ فَقَالَ: وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى؛ وَ قَالَ: إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ، فَمَنِ إتقّی اللَّهَ فِيمَا أَمَرَهُ لَقِيَ اللَّهَ مُؤْمِناً بِمَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ(ص).

هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ فَاتَ قَوْمٌ وَ مَاتُوا قَبْلَ أَنْ يَهْتَدُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ أَشْرَكُوا مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ.

إِنَّهُ مَنْ أَتَى الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا اهْتَدَى وَ مَنْ أَخَذَ فِي غَيْرِهَا سَلَكَ طَرِيقَ الرَّدَى.

وَصَلَ اللَّهُ طَاعَةَ وَلِيِّ أَمْرِهِ بِطَاعَةِ رَسُولِهِ وَ طَاعَةَ رَسُولِهِ بِطَاعَتِهِ، فَمَنْ تَرَكَ طَاعَةَ وُلاةِ الْأَمْرِ لَمْ يُطِعِ اللَّهَ وَ لا رَسُولَهُ

وَ هُوَ الْإِقْرَارُ بِمَا أُنْزِلَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ الْتَمِسُوا الْبُيُوتَ الَّتِي أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ.

فَإِنَّهُ أَخْبَرَكُمْ أَنَّهُمْ رِجَالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلاةِ وَ إِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ. (نور، 36-37)

إِنَّ اللَّهَ قَدِ اسْتَخْلَصَ الرُّسُلَ لِأَمْرِهِ ثُمَّ اسْتَخْلَصَهُمْ مُصَدِّقِينَ بِذَلِكَ فِي نُذُرِهِ فَقَالَ: وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلا خَلا فِيها نَذِيرٌ. (فاطر، 24)

تَاهَ مَنْ جَهِلَ وَ اهْتَدَى مَنْ أَبْصَرَ وَ عَقَلَ.

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: فَآن‌ها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ. (حج، 46)

وَ كَيْفَ يَهْتَدِي مَنْ لَمْ يُبْصِرْ؟ وَ كَيْفَ يُبْصِرُ مَنْ لَمْ يَتَدَبَّرْ؟ اتَّبِعُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ أَهْلَ بَيْتِهِ وَ أَقِرُّوا بِمَا نَزَلَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اتَّبِعُوا آثَارَ الْهُدَى.

فَإِنَّهُمْ عَلامَاتُ الْأَمَانَةِ وَ التُّقَى.

وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَوْ أَنْكَرَ رَجُلٌ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ(ع) وَ أَقَرَّ به من سِوَاهُ مِنَ الرُّسُلِ لَمْ يُؤْمِنْ.

اقْتَصُّوا الطَّرِيقَ بِالْتِمَاسِ الْمَنَارِ وَ الْتَمِسُوا مِنْ وَرَاءِ الْحُجُبِ الْآثَارَ تَسْتَكْمِلُوا أَمْرَ دِينِكُمْ وَ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ

ترجمه :امام صادق علیه‌السلام فرمود: شما صالح نباشید جز این‌كه معرفت پیدا كنید و معرفت نیابید جز این‌كه تصدیق كنید و تصدیق نكنید جز این‌كه تسلیم باشید. هر چهار درب (تسلیم و تصدیق و معرفت و صلاح) را بكوبید كه نخستین آن‌ها جز با همراهى آخرشان شایسته نگردد، كسانی كه همراه سه درب باشند گمراه گشته و در بیراهى دورى افتاده‌اند. خداى تبارك و تعالى جز عمل صالح نپذیرد و جز وفاء به شروط و پیمان‌ها را نپذیرد كسى كه شرطش را با خداى عزوجل وفا كند و آن‌چه خدا در پیمانش بیان كرده به‌كار بندد به آن‌چه نزد خداست برسد و وعده خدا را كاملاً دریابد. خداى تبارك و تعالى بندگانش را به راه‌هاى هدایت خبر داده و براى ایشان در آن راه‌ها چراغ‌هاى بلند قرار داده و به آن&z