باب افزایش علم ائمه علیهمالسلام در هر شب جمعه
بَابٌ فِي أَنَّ الْأَئِمَّةَ(ع) يَزْدَادُونَ فِي لَيْلَةِ الْجُمُعَةِ
باب افزایش علم ائمه علیهمالسلام در هر شب جمعه
و هو الباب الثانی و الاربعون من كتاب الحجة و فيه ثلاثة احادیث
221- الحديث الاول و هو الثامن و الاربعون و ستة مائة
عَنْ أَبِييَحْيَى الصَّنْعَانِيِّ، عَنْ أَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع)، قَالَ: قَالَ لِي: يَا أَبَا يَحْيَى! إِنَّ لَنَا فِي لَيَالِي الْجُمُعَةِ لَشَأْناً مِنَ الشَّأْنِ، قَالَ قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا ذَاكَ الشَّأْنُ؟ قَالَ: يُؤْذَنُ لِأَرْوَاحِ الْأَنْبِيَاءِ الْمَوْتَى(ع) وَ أَرْوَاحِ الْأَوْصِيَاءِ الْمَوْتَى وَ رُوحِ الْوَصِيِّ الَّذِي بَيْنَ ظَهْرَانَيْكُمْ، يُعْرَجُ بِهَا إِلَى السَّمَاءِ حَتَّى تُوَافِيَ عَرْشَ رَبِّهَا فَتَطُوفَ بِهِ أُسْبُوعاً وَ تُصَلِّيَ عِنْدَ كُلِّ قَائِمَةٍ مِنْ قَوَائِمِ الْعَرْشِ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ تُرَدُّ إِلَى الْأَبْدَانِ الَّتِي كَانَتْ فِيهَا، فَتُصْبِحُ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَوْصِيَاءُ قَدْ مُلِئُوا سُرُوراً وَ يُصْبِحُ الْوَصِيُّ الَّذِي بَيْنَ ظَهْرَانَيْكُمْ وَ قَدْ زِيدَ فِي عِلْمِهِ مِثْلُ جَمِّ الْغَفِيرِ.
ترجمه :ابایحیى صنعانى گوید: امام صادق علیهالسلام به من فرمود: اى ابایحیى براى ما در شبهاى جمعه شأن بزرگى است، عرض كردم قربانت: آن شأن چیست؟ فرمود: به ارواح پیامبران و اوصیاء در گذشته و روح وصیى كه نزد شماست اجازه داده میشود که به آسمان عروج نمایند تا به عرش خدای متعال برسند و هفت دور طواف كنند و نزد هر ركنى از اركان عرش دو ركعت نماز گزارند پس به كالبدهاى پیشین خود بر گردند، چون صبح شود، پیامبران و اوصیاء از شادى سرشار باشند و بر علم آن وصیى كه در میان شماست مقدار زیادى افزوده میشود.
شرح :درباره رفتن و برگشتن روح امامى كه زنده و در بین مردم است علامه مجلسى ره توجیهاتى مىكند و میفرماید: ممكن است مقصود از آن روح در بدن مثالى و یا اصل روح باشد اگر بگوئیم روح در خواب مجسم میشود و یا مقصود تعلق یافتن ارواح مقدس ایشان است به ملاء اعلى و گزاردن نماز بر سبیل استعاره و مجاز است ولى در آخر سخن میفرماید و چه خوب میفرماید: به اینگونه مطالب ایمان اجمالى یافتن بهتر و سالمتر است.
مقصود مجلسى (ره) این است كه ما از این روایت همین قدر میفهمیم كه روح امام با ملاء اعلی ارتباط دارد ولی كیفیت این ارتباط را چون خودشان نفرمودهاند ما نمیدانیم، پس ما به همین مقدار عقیده داریم و بیش از این چیزى از پیش خود نمىگوئیم.
شرح
ابويحيى صنعانى گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمود: اى ابايحيى براى ما در شبهاى جمعه شأن بزرگى است. عرض كردم قربانت: آن شأن چيست؟ فرمود: به ارواح پيامبران و اوصيائی که از دنیا رفتهاند و روح وصيى كه در ميان شماست (امام زمان شما) اجازه داده مىشود كه به آسمان بالا روند تا به عرش پروردگارشان برسند و بر گرد عرش خدای متعال هفت دور طواف میكنند و نزد هر ركنى از اركان عرش، دو ركعت نماز میگزارند. آنگاه به كالبدهاى پيشين خود برمیگردند. چون صبح شود، پيامبران و اوصياء از شادى سرشار باشند در حالیکه بر علم آن وصيى كه در ميان شماست، بسیارافزوده شده باشد.
تبیین افزایش علم امامان معصوم در دوره حیات دنیوی آنها
شرح مسأله: از سویی امام معصوم صلواتاللهوسلامهعلیه کامل است و بر اساس روایات متعددی که برخی از آنها توضیح داده شد، علم مربوط به گذشته و حال و آینده را از راههای مختلف از جمله از طریق پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم دریافت کرده است و بنابراین افزایش علم آن حضرت ممکن نیست و از دیگر سو مطابق برخی دیگر از روایات، علم امام در هر جمعه و طبق برخی دیگر در هر روز و شب و هر ساعت در حال افزایش است. اولا این روایات چگونه قابل جمع است و ثانیا افزایشی بودن علم آن حضرات با کمال آنها چگونه سازگار است؟ ضمن بیان نکاتی به تبیین آنچه مطرح شد، میپردازیم:
1- نامتناهی بودن کمالات خدای متعال
شکی نیست که صفات خدای متعال از همه جهات قابل تصور، محدود به هیچ حدی نیست و نامتناهی بودن وصف حقیقی آن است و این وصف در مورد خدای متعال، امری سلبی نیست بلکه به معنی اشتداد، نورانیت، جمال و جلال صرف، محض و مطلق است هر چند کاربرد آن در زبان عرف و مانند آن به معنی سلبی است. به تعبیر فلسفی، حق تعالی فوق مالایتناهی بمالایتناهی است. نه تنها شدیدتر از هر متناهی است بلکه بسیاری از افعال او شدیدتر از هر شئ نامتناهی است. او اولا بالاتر و شدیدتر از هر شئ نامتناهی است ثانیا بالاتر و شدیدتر بودن او بر نامتناهی نیز نامتناهی است. این تعابیر از تنگنای زبان است وگرنه حق مطلب آن است که او تعالی حقیقتی است که دوم ندارد و جا برای اغیار باقی نگذاشته است و هر چه غیر لحاظ میشود، شأنی از شئؤن او و وجهی از وجوه و جلوهای از جلوات اوست نه غیر او. به هر حال کمالات حق تعالی که بدان صفت گفته میشود در همه مراتب وجود یا ظهور، نامتناهی است. هم تعداد کمالات او تعالی نامتناهی است و هم شدت و صرافت هر کدام از کمالات او نامتناهی است.
بر این اساس، دسترسی و وصول به حقیقت هر وصف و کمال خدای متعال برای احدی از بندگان او که جز شئؤن و تجلیات او نیستند، ممکن نیست. اگر موجودات و از جمله انسان کامل و اشرف مخلوقات از ازل تا ابد که نه آغازی دارند نه انجام با سرعتی نامتناهی برای درک، مشاهده و وصول به صفتی از صفات خدای متعال تلاش کنند و خود این تلاش هم نامتناهی باشد، باز هم وصول به حقیقت یکی از صفات و کمالات خدای متعال ممکن نیست. به همین سبب است که نامتناهی بودن سیر همه موجودات مطرح میشود.
2- نامتناهی بودن سیر همه موجودات
با توجه به آنچه در نکته نخست گفته شد، نه توقف برای موجودات ممکن است و نه تکرار. اگر همه خلق بهمنظور شناسایی وصفی از اوصاف و کمالی از کمالات خدای متعال از ازل تا ابد تلاش کنند هرگز به شناخت تام و تمامی که شایسته حق تعالی باشد نخواهند رسید نه آنکه فقط تک تک آنها به چنین مقصود نرسند بلکه مجموع آنها نیز از دستیابی به چنین درک و شهود و وصولی ناتوان خواهند بود.
به همین سبب است که توقف در هیچ مرتبهای از مراتب عوالم هستی امکانپذیر نخواهد بود و ارتحال از هر عالمی به معنی شناخت تام و تمام آن عالم نیست بلکه به معنی شناخت آن به اندازهای است که برای سیر در عوالم بعد لازم و ضروری است و نیز به معنی غلبه اشتیاق به عالم بعدی بر اشتیاق به عالم موجود است.
علت ارتحال و انتقال از عالم طبیعت به عالم ملکوت نه تمامیت و کمال نفس است نه اهمیت نداشتن عالم طبیعت؛ نه بدین سبب است که نفس به کمال نهایی خود رسیده است و نه بدین سبب که طبیعت برای استکمال نفس چیزی برای عرضه ندارد.
علت مرگ طبیعی دو چیز است: الف- دستیابی انسان به آن اندازه از کمال که برای ادامه حیات در عالم پس از آن لازم و ضروری است نه آن اندازه که وافی و کافی باشد. انسانها آن اندازه در طبیعت زندگی خواهند کرد که برای زندگی پس از طبیعت بدان نیازمند هستند مگر موارد خاص که مقتضای حکمت و مصلحت باشد.
ب- غلبه اشتیاق انسان به عالم بعدی بر اشتیاق به عالم موجود. نفس که از سنخ ملکوت است پس از کسب حداقل امکانات لازم در جهان طبیعت برای ادامه حیات در عالم ملکوت چنان مشتاق رفتن به آن عالم میشود که توقف او در عالم طبیعت ممکن نخواهد بود. این اشتیاق ارتحال به عالم بعدی در همه موجودات و همه انسانها وجود دارد و سبب ارتحال و انتقال آنها به عالم بعدی میشود، خواه بدان علم تفصیلی داشته باشند و خواه نداشته باشند. تفاوت انسانهای عادی با انسانهای کامل و مکمل در همین آگاهانه بودن اشتیاق به ارتحال و انتقال در انسانهای کامل و مکمل و ناآگاهانه بودن آن در انسانهای عادی است.
انتقال از عالم ملکوت به عالم جبروت و از جبروت به عوالم پس از آن نیز همینگونه است. اگر قرار باشد انسان در مرتبهای از مراتب عوالم هستی مثلا طبیعت بماند تا از معرفت به آن و وصول به حقیقت آن اشباع شود و چیزی برای شناختن و وصول و اتصال نداشته باشد، تا ابد هرگز ارتحالی رخ نخواهد داد بدین سبب که هر مرتبهای از مراتب عوالم هستی از جنبههای متعدد نامتناهی ظلی و تبعی است و دستیابی به حقیقت نامتناهی امکانپذیر نیست.
بر این اساس انسان و همه موجودات برای کسب حداقل معرفت و امکانات لازم برای ادامه حیات در عالم بعدی در عالم قبلی مکث دارند و با کسب چنین حداقلی از این عالم ارتحال میکنند و به عالم بعدی وارد میشوند و این مکث برای کسب حداقلهای لازم برای عالم بعدی، در هر عالم اتفاق خواهد افتاد و چون عوالم وجود خواه ما آن را درک کنیم یا درک نکنیم از جهات مختلف کمی، کیفی، شدی و اطواری نامتناهی هستند، نه توقف در هیچ عالمی رخ خواهد داد نه تکراری در معرفت و نه تکراری در التذاذ حاصل از آن. همانگونه که معرفت به امر نامتناهی تکرارپذیر نیست التذاذ از آن هم تکرارپذیر نیست.
3- نامتناهی بودن تقرب انسان کامل و امام معصوم و استمرار حقیقی دَنَا فَتَدَلیَ فَکاَنَ قَابَ قَوْسَینِْ أَوْ أَدْنیَ
اگرچه از آنچه در نکته دوم گفته شد میتوان به این نتیجه رسید که سیر انسان کامل نیز نامتناهی است و در نتیجه توقف و تکرار ندارد ولی به دلیل نقشی که انسان کامل در تحقق عوالم هستی دارد، پرداختن به آن بهطور مستقل سودمند است.
عوالم هستی، ظل و فرع و فعل انسان کامل است، ازینرو وجود و دوام و بقاء وجود و کمالات عوالم هستی کاملا وابسته به توجه و عنایت انسان کامل بدان است، همانگونه که وجود و دوام و بقاء صورتهای ذهنی وابسته به توجه و عنایت نفس عالِم است. اگر عالِم لحظهای از آن صورتهای ذهنی غافل باشد یا بدان توجه نداشته باشد، آن صورتها دوام نخواهند داشت، انسان کامل هم همینگونه است که اگر لحظهای از عوالم هستی غافل باشد یا بدانها توجه نداشته باشد، هیچ عالَم و هیچ موجودی در آن لحظه وجود نخواهد داشت، بنابراین نامتناهی بودن سیر انسان کامل معنی و دلیل دیگری هم دارد.
انسان کامل پیوسته از ازل تا ابد که نه آغازی دارد و نه انجامی، توجه حضوری و احاطی به همه عوالم هستی و همه موجودات آن دارد و ورود او به عالَمی یا خروج او از عالَمی، در این مطلب تاثیری ندارد، یعنی انسان کامل پس از ارتحال و انتقال از عالَمی به عالَم دیگر هرگز از عالَم پیشین خارج نشده است چنانکه زمانی که در عالَم پیشین حضور داشته است از عالَم پسین غایب نبوده است. گویی انسان کامل همانند سوزن پرگاری بر آب پیوسته و با سرعت نور و بالاتر از آن باید بچرخد تا دایرهای بر آب، وجود و دوام یابد یا چون آتشگردانی که برای ایجاد و ابقای دایرهای از آتش باید با سرعت معینی بچرخد.
اینگونه تعابیر، در حکم تمثیلاتی است که از سر ناچاری باید بدان توسل جست وگرنه چنانکه بزرگان از اهل معرفت گفتهاند:
ای برون از وهم و قال و قیل من خاک بر فرق من و تمثیل من
4- افزایشی بودن علم و دیگر کمالات همه موجودات در دنیا و آخرت
آنگاه که کمالات حق تعالی نامتناهی بود و سیر همه موجودات نیز بدون استثناء نامتناهی بود، نتیجه این میشود که همه کمالات موجودات نیز حالتی افزایش دارد و در واقع وجود همه موجودات اشتدادی خواهد بود. برای تبیین دقیقتر این نکته باید دو مطلب را که پیشتر مطرح شده، یادآور شود:
الف- مقصود از افزایشی بودن وجود و کمالات موجودات، انکشاف کمالات است نه انضمام آنها بر وجود موجودات.
ب- اشتداد وجود و کمالات موجودات به عالم طبیعت اختصاص ندارد بلکه همه مراتب عوالم هستی را شامل میشود. از آنجا که اشتداد وجود و کمالات به معنی افزایش و انضمام نیست بلکه به معنی رفع حجاب از آنهاست، این کشف و رفع حجاب که همان انکشاف است نه تنها در همه مراتب عوالم هستی تحققپذیر است بلکه تحقق آنها در عوالم فراطبیعی بیش از تحقق در عالم طبیعت است و موجودات هر چه در عوالم فراطبیعی ارتقاء یابند، همانگونه که وجود عوالم هستی اشتداد مییابد، انکشاف وجود و کمالات وجودی آنها نیز شدت پیدا میکند.
بر این اساس رشد و استکمال و اشتدادی که در عالم مثال صعودی تحقق مییابد بینهایت برابر رشد و استکمال و اشتدادی است که در عالم طبیعت تحقق یافته است. همینگونه است نسبت رشد و استکمال و اشتدادی که در عالم آخرت تحقق مییابد که بینهایت برابر رشد و استکمال و اشتدادی است که در عالم برزخ و مثال تحقق یافته است. این سیر اولا تا بینهایت ادامه دارد و ثانیا هر چه انسان و سایر موجودات در عوالم هستی ارتقاء پیدا میکنند رشد و استکمال و اشتداد آنها نیز سرعت و شدت پیدا میکند.
5- کمالات پیامبران و امامان معصوم صلواتاللهعلیهماجمعین در هر مرتبهای از مراتب عوالم هستی متناسب با همان مرتبه از عوالم است: مثلا علم آنها در عالم برزخ، برزخی است و در عالم قیامت، اخروی، در عالم عقل، عقلی، در عالم اسماء، اسمی و در عالم علم و اعیان، عینی و علمی است. در واقع، کمالات پیامبران و امامان معصوم صلواتاللهعلیهماجمعین که در هر عالمی مناسب همان عالم است در هر عالمی نیز با زبان مناسب همان عالم و برای اهل همان عالم قابل بیان است نه با زبان وضعی و قراردادی طبیعی و نه برای انسانها و موجودات عالم طبیعت.
برخی از کمالات به نفس اختصاص دارد و چون در نفس حیثیت تدبیری لحاظ شده است تا زمانی که نفس به بدن تعلق دارد و به تدبیر بدن میپردازد، آن کمالات را دارد مانند شجاعت و عفت و صفات زیرمجموعه آن. پس از جدایی نفس از بدن، نه کسی شجاع است و نه جبان و متهور، نه عفیف و نه شره و خمود. همچنین است صفات مربوط به قلب، عقل، روح و فراتر از آن.
6- توقف اشتداد وجودی هر مرتبهای از مراتب پیامبر و امام با ارتحال کامل و همه جانبه از مرتبه مناسب با آن از عوالم هستی. مراتب وجودی پیامبر و امام صلواتاللهعلیهماجمعین در هر مرتبهای از مراتب عوالم در صورتی متوقف میشود که آن حضرات بهطور کلی از آن عالم اعراض نمایند مانند توقف اشتداد وجودی بدنی با اعراض از عالم طبیعت و توقف اشتداد وجودی نفسانی با اعراض نفس از بدن و همینطور در مراتب دیگر وجود و عوالم وجود.
اشارهای به برخی لطایف این حدیث شریف
إِنَّ لَنَا فِي لَيَالِي الْجُمُعَةِ لَشَأْناً مِنَ الشَّأْنِ
اشاره به شبهای جمعه به معنی اختصاص نیست و بدین معنی نیست که در غیر از شبهای جمعه و نیز در روزها ارواح انبیاء و اوصیاء صلواتاللهعلیهماجمعین راکد و متوقف هستند.
يُؤْذَنُ لِأَرْوَاحِ الْأَنْبِيَاءِ الْمَوْتَى(ع) وَ أَرْوَاحِ الْأَوْصِيَاءِ الْمَوْتَى وَ رُوحِ الْوَصِيِّ الَّذِي بَيْنَ ظَهْرَانَيْكُمْ، يُعْرَجُ بِهَا إِلَى السَّمَاءِ حَتَّى تُوَافِيَ عَرْشَ رَبِّهَا
عروج و معراج انبیاء و اوصیاء صلواتاللهعلیهماجمعین به افراد خاصی از آنها اختصاص ندارد چنانکه به دوره زندگی آنها در جهان طبیعت نیز اختصاص ندارد. بنابراین وقتی در آیات قرآن و روایات آمده و گفته میشود حضرت پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآلهوسلم به معراج رفتند به معنی اختصاص معراج به آن حضرت نیست بلکه همه پیامبران و اوصیاء آنها صلواتاللهعلیهماجمعین در اصل معراج با هم مشترکند و تفاوت آنها در نوع و مرتبه معراج است و معراج هر پیامبری مرتبه و نوع خاصی از معراج است که ممکن است پیامبران دیگر در آن سهم و نصیبی نداشته باشند. همینگونه است معراج اوصیاء علیهمالسلام. از این حدیث و برخی دیگر فهمیده میشود که معراج عرشی و وصول به عرش خدای متعال میان همه انبیاء و اوصیاء صلواتاللهعلیهماجمعین مشترک است. تفاوت آنها در عبور از عرش و مراتب فراتر از آن است، چنانکه به نظر برخی وصول به مرتبه دنی و تدلی مختص به حضرت ختمی مرتبت و اهل بیت آن حضرت صلیاللهعلیهوآلهوسلم است و به نظر دقیق مرتبه أوأدنی مختص به آن حضرات است.
فَتَطُوفَ بِهِ أُسْبُوعاً وَ تُصَلِّيَ عِنْدَ كُلِّ قَائِمَةٍ مِنْ قَوَائِمِ الْعَرْشِ رَكْعَتَيْنِ
عبادت آنهم بهگونه متطور و مختلف از جمله حج و نماز در همه عوالم وجود دارد و عبودیت عین هویت و حقیقت همه مخلوقات اعم از انسان و غیر انسان است. تفاوت در عبادت دنیوی با عبادت مثالی و اخروی و فراتر از آن در نوع مناسب با عوالم خاص خود است. نماز دنیوی مجموعه حرکات و سکنات به همراه اذکار و اوراد و نیات است که از سنخ طبیعت و دنیا است و نماز برزخی و مثالی مناسب عالم مثال و برزخ است و همینطور نماز در عوالم فراتر از مثال و برزخ.
تفاوت عبادت در دنیا و عوالم پس از آن عمدتا در دو چیز است:
الف- وجود کلفت، سختی، مزاحمت با سایر کارهای دنیوی در عبادات دنیوی و نبودن کلفت، سختی، مزاحمت با سایر کارهای مثالی و برزخی در عبادات مثالی و برزخی. مثلا کسی که در دنیا به خواندن نماز اشتغال دارد نمیتواند بسیاری از کارهای دنیوی دیگر را همزمان انجام دهد ولی در عوالم پس از طبیعت اینگونه نیست.
ب- تمایز میان عبادت و سایر اعمال انسانی مانند التذاذات در دنیا و عدم تمایز آن در عوالم پس از طبیعت. بههر حال، اولا در همه عوالم، عبادت و نماز و حج و مانند آن وجود دارد، ثانیا عبادات هر عالمی مناسب همان عالم است اگر چه به هنگام بیان آنها به زبان دنیوی، با عبادات عالم طبیعت شباهت پیدا میکند. همچنین است طواف و هفت شوط آن.
فَتُصْبِحُ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَوْصِيَاءُ قَدْ مُلِئُوا سُرُوراً
بدین سبب که عبادات در عوالم فراتر از طبیعت، عین لذت است نه وسیله لذت.
وَ يُصْبِحُ الْوَصِيُّ الَّذِي بَيْنَ ظَهْرَانَيْكُمْ وَ قَدْ زِيدَ فِي عِلْمِهِ مِثْلُ جَمِّ الْغَفِيرِ.
با توجه به آنچه پیشتر گفته شد، افزایش علم و سایر کمالات به نبی و وصی مقید به حیات دنیوی نیست.
222- الحديث الثانی و هو التاسع و الاربعون و ستة مائة
عَنِ الْمُفَضَّلِ قَالَ: قَالَ لِي أَبوعَبْدِاللَّهِ(ع) ذَاتَ يَوْمٍ، وَ كَانَ لا يُكَنِّينِي قَبْلَ ذَلِكَ، يَا أَبَاعَبْدِاللَّهِ! قَالَ: قُلْتُ: لَبَّيْكَ. قَالَ: إِنَّ لَنَا فِي كُلِّ لَيْلَةِ جُمُعَةٍ سُرُوراً. قُلْتُ: زَادَكَ اللَّهُ، وَ مَا ذَاكَ؟ قَالَ: إِذَا كَانَ لَيْلَةُ الْجُمُعَةِ، وَافَى رَسُولُ اللَّهِ(ص) الْعَرْشَ وَ وَافَى الْأَئِمَّةُ(ع) مَعَهُ وَ وَافَيْنَا مَعَهُمْ، فَلا تُرَدُّ أَرْوَاحُنَا إِلَى أَبْدَانِنَا إِلا بِعِلْمٍ مُسْتَفَادٍ وَ لَوْ لا ذَلِكَ لانْفَدْنَا.
ترجمه :مفضل (بن عمر كه كینهاش ابوعبدالله است) گوید: روزى امام صادق علیهالسلام به من فرمود: اى اباعبدالله و تا آن روز مرا بهكینهام نخوانده بود. عرض كردم: لبیك: فرمود: براى ما در هر شب جمعه شادى و سروریست. عرض كردم: خدایش افزایش دهد، آن سرور چیست؟ فرمود: چون شب جمعه شود، پیامبر صلىاللهعلیهوآله به عرش خدا برآید و ائمه علیهمالسلام برآیند و ما نیز با ایشان برآئیم، پس ارواح ما بهبدنهایمان باز نگردد، مگر با علمى (مستفاد) كه استفاده شده باشد و اگر چنین نباشد و اگر چنین نباشد علم ما نابود گردد.
شرح
این حدیث شریف از چند جهت با حدیث پیشین تفاوت دارد: الف- در حدیث پیشین عروج همه انبیاء و اوصیاء صلواتاللهعلیهماجمعین مطرح شد ولی در این حدیث عروج پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و امامان معصوم از اهل بیت آن حضرت.
ب- در حدیث پیشین، به عروج تعبیر شده بود ولی در این حدیث، به موافات. موافات وصول و دستیابی به تمام و حقیقت چیزی است بنابراین عروج در این حدیث از عروج در حدیث پیشین تامتر است و همینگونه هم باید باشد، زیرا مقام و مرتبه حضرت ختمی مرتبت صلیاللهعلیهوآلهوسلم و اهل بیت آن حضرت با هیچ مقام و مرتبتی قابل مقایسه نیست..
ج- در حدیث پیشین برای بیان افزایش علم امام علیهالسلام با واژه «زیدَ» زیاد شده، تعبیر شد و در این حدیث با واژه مستفاد. بعید نیست که این تعبیر به نقش امام علیهالسلام در دریافت علم از مبدأ اعلی اشاره داشته باشد بدین معنی که استفاده و وهب با هم آمیخته باشد.
د- تفاوت آخر در عبارت وَ لَوْ لاَ ذَلِكَ لَأَنْفَدْنَا است که در حدیث پیشین نبود.
این عبارت معانی متعددی میتواند داشته باشد:
1- اشاره به خلق پیوسته و لحظه به لحظه وجود و کمالات وجودی هر موجودی دارد بهگونهای که اگر وجود و کمالات موجودی در یک لحظه تمدید نشود آن موجود در آن لحظه و لحظات پس از آن دوام نخواهد داشت. همانگونه که دوام وجود هر موجودی متوقف بر افاضه پیوسته حق تعالی است، دوام علم و سایر کمالات آن نیز همینگونه است. پس اگر در لحظهای علم یا هر کمال دیگری، به موجودی افاضه نشود، او علم و کمال نخواهد داشت، زیرا علم و او همانند وجودش مربوط به زمان پیشین است و دوام آن متوقف بر افاضه و تجلی جدید است.
2- توقف در هر مرتبهای از مراتب، مستلزم عدم تحقق در مرتبه پس از آن است و عدم تحقق در هر مرتبهای همان نفاد و نبودن در آن مرتبه است. پس اگر بر وجود، علم و سایر کمالات وجودی کسی پیوسته افزوده نشود، او در یک مرتبه متوقف شده است و به مرتبه بالاتر از آن نرفته است و جای او در مرتبه بالاتر، تهی است و این یعنی او در مرتبه بالاتر معدوم است.
3- چنانکه پیشتر گفته شد، سیر همه موجودات، نامتناهی است. سیر نامتناهی متوقف بر معدات و عوامل نامتناهی است. یکی از آن عوامل معد، علم است. با تحقق علم جدید، سیر جدید تحقق مییابد و با تحقق سیر جدید، علم جدید متحقق میشود به همینگونه سیر نامتناهی ادامه مییابد.
به تعبیر دیگر، اشتداد وجودی انسان به استکمال و اشتداد در کمالات او میانجامد و این بهنوبه خود به اشتداد وجودی میانجامد بدون آنکه این دو اشتداد به دور منتهی شود.
مقصود از علم مستفاد، علمی است که عین ذات یا لنفسه نیست بلکه برگرفته از غیر است. همانگونه که وجود ماسوی الله فیغیره یا لغیره و ربطی است کمالات آنها نیز همینگونه است.
223- الحديث الثالث و هو الخمسون و ستة مائة
عَنْ يُونُسَ أَوِ الْمُفَضَّلِ عَنْ أَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: مَا مِنْ لَيْلَةِ جُمُعَةٍ إِلا وَ لِأَوْلِيَاءِ اللَّهِ فِيهَا سُرُورٌ، قُلْتُ: كَيْفَ ذَلِكَ جُعِلْتُ فِدَاكَ؟ قَالَ: إِذَا كَانَ لَيْلَةُ الْجُمُعَةِ وَافَى رَسُولُ اللَّهِ(ص) الْعَرْشَ وَ وَافَى الْأَئِمَّةُ(ع) وَ وَافَيْتُ مَعَهُمْ، فَمَا أَرْجِعُ إِلا بِعِلْمٍ مُسْتَفَادٍ وَ لَوْ لا ذَلِكَ لَنَفِدَ مَا عِنْدِي.
ترجمه :امام صادق علیهالسلام فرمود: شب جمعهاى نباشد، جز اینكه براى اولیاء الله در آن شب سروریست. راوى گوید عرض كردم: قربانت گردم آن سرور چیست؟ فرمود: چون شب جمعه شود، پیامبر صلىاللهعلیهوآله و ائمه علیهالسلام به عرش برآیند و من هم با ایشان برآیم و جز این نباشد كه با علم استفاده شده برگردم و اگر چنین نبود، آنچه نزدم هست نابود مىشد.
شرح
مَا مِنْ لَيْلَةِ جُمُعَةٍ إِلا وَ لِأَوْلِيَاءِ اللَّهِ فِيهَا سُرُورٌ
اولیاء خدای متعال مانند همه خلق جنبههای متعددی دارند مانند جنبه طبیعت، نفس، قلب روح و مانند آن.
تفاوت اولیاء الله صلواتاللهعلیهماجمعین با سایر خلق در این است که همه جنبههای وجودی اولیاء، بالفعل، تفصیلی و اعتدالی است در حالیکه در سایر خلق اینگونه نیست. بر این اساس غم و اندوه و سرور و شادی اولیاء الله صلواتاللهعلیهماجمعین با توجه به جنبههای وجودی مربوط به غم و اندوه و سرور و شادی، پیوسته و دائمی است در حالی که در سایر خلق اینگونه نیست. نه غم آنها پیوسته است و نه شادی آنها، زیرا نه طبیعت آنها از همه جهات بالفعل است بنابراین عوامل بسیاری که میتواند سبب غم و شادی طبیعی شود، بر آنها موثر نیست و نه نفس آنها و مراتب فراتر آنها بالفعل است تا غم و شادی آنها پیوسته باشد. اما اولیاء الله صلواتاللهعلیهماجمعین به دلیل فعلیت، تفصیل و اعتدال در هر مرتبهای، تا زمانی که آن فعلیت باقی باشد، غم شادی آنها نیز باقی است.
با توجه به آنچه گفته شد، تا زمانی که اولیاء الله صلواتاللهعلیهماجمعین در جهان طبیعت زندگی میکنند و نفس و بدن آنها احکام طبیعی و نفسانی دارند، با ظهور هر عاملی برای غم و شادی، آنها از آن تاثیر میپذیرند و چون جنبههای وجودی آنها که در طبیعت ناظر به غم و شادی است تا در این جهان حضور دارند، بالفعل و تفصیلی است، غم و شادی آنها دائمی و پیوسته است.
اشاره به سرور اولیاءالله صلواتاللهعلیهماجمعین در شب جمعه، اشاره به یکی از مصادیق آن است نه نشاندهنده انحصار مصادیق و نام نبردن از اندوه آنها به معنی نفی غم و اندوه از آنان نیست چنانکه مکرر نقل شده است که حضرت ختمی مرتبت صلیاللهعلیهوآلهوسلم به مناسبتهای متعدد و بهظاهر کم اهمیت اشک ریخته است. علت نام نبردن از غم و اندوه پیوسته اولیاءالله صلواتاللهعلیهماجمعین، تسهیل در زندگی خلق است چنانکه بعثت و شریعت به همین منظور است.
دنباله حدیث در شرح احادیث گذشته توضیح داده شد. >آمار بازدید
پیوندها
آخرین مطالب
- شرح جلد نهم اسفار
- شرح جلد هشتم اسفار
- شرح جلد هفتم اسفار سید مرتضی حسینی شاهرودی
- شرح جلد ششم اسفار سید مرتضی حسینی شاهرودی
- شرح جلد سوم اسفار سید مرتضی حسینی شاهرودی
- شرح جلد دوم اسفار سیدمرتضی حسینی شاهرودی
- شرح جلد اول اسفار از سید مرتضی حسینی شاهرودی
- شرح اسفار جلد هشتم باب هفتم: حالات نفس ناطقه از جهت ارتباط با طبیعت