باب واگداری امر دین به پیامبر و امامان

بَابُ التَّفْوِيضِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ إِلَى الْأَئِمَّةِ(ع) فِي أَمْرِ الدِّينِ

و هو الباب الخمسون من كتاب الحجة و فيه عشرة احادیث

در این باب روایاتی مطرح می‌شود که نشان‌دهنده نقش پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و امام علیه‌السلام در تقدیر و تعیین وظایف مومنان در سه حوزه عقیده، اخلاق و رفتار است. این پرسش از گذشته به‌ویژه در عرفان مطرح بوده که آیا نقش پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم تنها آوردن پیام از سوی خدای متعال است همانند پیام‌آوران عرفی که پیام و نامه را به مقصد می‌رسانند و در نتیجه نقش آن‌ها به رسالت به معنی عرفی آن محدود می‌شود یا آن حضرت علاوه بر نقش رسالت نقش ولایت و امامت هم دارد به‌گونه‌ای که تمام حقیقت در قالب پیام الهی در اختیار آن حضرت قرار گرفته است و آن حضرت است که بر اساس حکمت‌ها و مصلحت‌ها تصمیم می‌گیرد پیام را چه‌اندازه و چه‌گونه در اختیار مخاطب‌های مختلف قرار دهد.

البته در این‌که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم هر چه دارد از خدای متعال دارد و خود مانند همه بندگان خدای متعال، عین فقر و وابستگی است، تردیدی نیست؛ هر که هر چه دارد از او دارد و آن‌چه از داشته‌های خود را که اظهار می‌کند به معدات درونی و بیرونی و تصمیم و اختیار آن‌ها هم مربوط است.

احادیث این باب، برای پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و امام علیه‌السلام نه تنها در تفسیر و موقعیت‌شناسی بلکه حق دخالت در همه امور و از همه جهات را بیان می‌کند.

261- الحديث الاول و هو السابع و الثمانون و ستة مائة

عَنْ أَبِي‌إِسْحَاقَ النَّحْوِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي‌عَبْدِاللَّهِ(ع) فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ، فَقَالَ: وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ، ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا، وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ. قَالَ: ثُمَّ قَالَ: وَ إِنَّ نَبِيَّ اللَّهِ فَوَّضَ إِلَى عَلِيٍّ وَ ائْتَمَنَهُ، فَسَلَّمْتُمْ، وَ جَحَدَ النَّاسُ فَوَ اللَّهِ لَنُحِبُّكُمْ أَنْ تَقُولُوا إِذَا قُلْنَا وَ أَنْ تَصْمُتُوا إِذَا صَمَتْنَا، وَ نَحْنُ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا جَعَلَ اللَّهُ لِأَحَدٍ خَيْراً فِي خِلافِ أَمْرِنَا.

ترجمه: ابواسحاق نحوى گويد: بر امام صادق عليه‌السلام وارد شدم و شنيدم مي‌فرمود: خداى عز و جل پيامبرش را به محبت خود تربيت كرد و سپس فرمود: «تو داراى خُلق عظيم هستى» و آن‌گاه کار تادیب و تربیت را به او واگذار كرد و فرمود «هر چه را پيامبر براى شما آورد بگيريد و از هر چه نهی كرد پرهیز کنید» و باز فرمود: «هر كه از رسول خدا اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده است» سپس امام صادق فرمود: پيامبر خدا كار تادیب و تربیت را به على واگذار كرد و او را امين قرار داد، شما (شيعيان) تسليم شديد و بقیه مردم انكار كردند. به‌خدا ما شما را دوست داريم كه هر گاه بگوئيم بگوئيد و هر گاه سكوت كنيم، سكوت كنيد و ما واسطه ميان شما و خداى عز و جل هستيم. خدا براى هيچ كس در مخالفت امر ما خيرى قرار نداده است.

شرح

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ، فَقَالَ: وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ

قانون کلی و عمومی تکوینی حاکم بر سراسر عوالم هستی، تادیب و تربیت و تقرب به خدای متعال است و هیچ موجودی از این قانون کلی و عمومی استثناء نشده و نمی‌شود. هم‌چنان‌که خدای متعال فرمود: إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ ۚ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ؛ حکومت و حکم تنها از اوست، بر اساس توحید که حق محض است، همه کمالات و همه اوصاف و افعال وجودی نیز از اوست: رزق از اوست، محبت منحصر به اوست، توکل منحصر به اوست، خلق منحصر به اوست و همین‌طور حیات، علم، قدرت، خوف، رجاء، تقنین، تشریع، عبادت و هر فعل و و صفی که نسبتی با کمال داشته باشد از او تعالی است که یکی از آن‌ها تعلیم و تربیت و تادیب است. کسی نیست که تعلیم الهی نداشته باشد یا رزق الهی یا تادیب الهی نداشته باشد.

پس همه خلق در اتصاف به اوصاف و کمالات و افعال وجودی با هم اشتراک دارند تفاوت آن‌ها در دو چیز است: 1- تفاوت در استعداد اتصاف به اوصاف و کمالات و افعال و میزان و اندازه آن 2- اتصاف به انواع اوصاف و کمالات و افعال.

استعداد برخی در اتصاف به اوصاف رحمت و جمال الهی و افعال سازگار با آن‌ها بیش‌تر است و استعداد برخی در اتصاف به اوصاف نقمت و جلال بیش‌تر است. به همین نسبت برخی استعداد بیش‌تری برای انجام افعال مناسب با رحمت و جمال دارند و برخی استعداد بیش‌تری برای انجام افعال مناسب با نقمت و جلال.

مقصود از این بیش‌تر بودن استعداد اتصاف به اوصاف و انجام افعال مناسب آن، استعداد ظهور این اوصاف و افعال است نه اصل اتصاف و افعال، زیرا همه موجودات ظهور ذات و صفات بسیط الهی هستند و در نتیجه آیینه نمایش ذات و صفات اویند ولی ذات و صفات در برخی از آن‌ها ظهور بیش‌تری دارد و و در برخی بطون بیش‌تری اما مجموع ظهور و بطون در همه موجودات با هم برابر است اگر چه ممکن است ظهور یکی بر دیگری یا ظهور کمالی از کمالات در ظاهر یکی بیش از دیگری باشد. یکی مظهر علم می‌شود دیگری مظهر کمال دیگری.

حاصل آن‌که خدای متعال همه را تربیت و تادیب می‌کند و کمال می‌بخشد؛ یکی را به لطف و رحمت خود نزدیک می‌سازد و دیگری را به قدرت و جلال خود. اینک پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم تربیت یافته محبت اوست. هم با محبت و از طریق محبت تربیت شده است و هم برای محبت؛ هم مبدأ تربیت محبت است و هم مقصد تربیت. این همان طریق محبت محبوبی است که مصداق: سُبحان الّذی أسری بِعَبده لیلاً؛ ألَم تَرَ إلی رَبِّک؛ وَ لَسَوف یُعطیک رَبُّک فَتَرضی است.

راه‌های تادیب و تربیت

1- راه ریاضت و عبادت 2- راه محبت. راه محبت هم بر دو قسم است: 1- راه محب 2- راه محبوب. راه محبوب همان است که حق تعالی حضرت حبیب خود را صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم تادیب نموده است.

آن حضرت با تادیب از طریق محبت، به درجه‌ای از کمال دست یافت یا درجه‌ای از کمال در او آشکار شد که بر صفات کمالی وجود که همه خُلق‌های بزرگ است، محیط و مسلط گشت و به همین سبب اطاعت خلق از او به‌صورت مطلق و بدون هرگونه شرط و قید واجب شد و خدای متعال درباره او فرمود: وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا و این اعم از آن است که پیامبر پیامی از سوی خدای متعال بیاورد یا از طرف خود حکمتی یا مصلحتی ببیند و به همین سبب اطاعت از آن حضرت، هم‌چون اطاعت از خدای متعال شد چنان‌که حق تعالی فرمود: مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ.

وَ إِنَّ نَبِيَّ اللَّهِ فَوَّضَ إِلَى عَلِيٍّ وَ ائْتَمَنَهُ، فَسَلَّمْتُمْ، وَ جَحَدَ النَّاسُ

نسبت تادیب حضرت امیرالمومنین علیه‌السلام نسبت به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم همانند نسبت تادیب پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نسبت به خدای متعال است و همان‌گونه که اطاعت از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به‌طور مطلق واجب است اطاعت از امیرالمومنین صلوات‌الله‌وسلامه‌علیه نیز بدون هرگونه قید و شرطی واجب است خواه امر آن حضرت مستند به سنت پیامبر باشد و خواه نباشد. همین‌گونه است اطاعت از امامان از اهل بیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم که بدون هرگونه قید و شرطی همانند اطاعت از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و خدای متعال واجب است.

فَوَ اللَّهِ لَنُحِبُّكُمْ أَنْ تَقُولُوا إِذَا قُلْنَا وَ أَنْ تَصْمُتُوا إِذَا صَمَتْنَا

وجوب اطاعت مطلق متوقف بر ایمان مطلق است چنان‌که خدای متعال فرمود: فَلا وَ رَبِّکَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّي يُحَکِّمُوکَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً و ایمان مطلق متوقف بر رضایت مطلق و آن‌هم مستلزم تسلیم مطلق است، بدین‌گونه که آن‌چه را امام علیه‌السلام بخواهد، بخواهیم، آن‌چه را نخواهد، نخواهیم؛ آن‌چه را بگوید، بگوییم و آن‌چه را نگوید، نگوییم؛ چنان باشیم که سایه است نسبت به صاحب آن.

وَ نَحْنُ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا جَعَلَ اللَّهُ لِأَحَدٍ خَيْراً فِي خِلافِ أَمْرِنَا.

البته چنین اعتقاد، اخلاق و رفتاری، نتیجه حسن مطلق، طهارت مطلق و صدق و حق محض بودن آن حضرات است و پیداست که در این شرایط، به هر اندازه که کسی از فکر، خُلق و رفتار آن‌ها فاصله بگیرد به‌همان اندازه از حُسن، طهارت، حق و صدق فاصله گرفته است و به همان اندازه با قبح، رجس، کذب و باطل درآمیخته است.

262- الحديث الثانی و هو الثامن و الثمانون و ستة مائة

عَنْ مُوسَى بْنِ أَشْيَمَ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي‌عَبْدِاللَّهِ(ع)، فَسَأَلَهُ رَجُلٌ عَنْ آيَةٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَأَخْبَرَهُ بِهَا، ثُمَّ دَخَلَ عَلَيْهِ دَاخِلٌ، فَسَأَلَهُ عَنْ تِلْكَ الْآيَةِ، فَأَخْبَرَهُ بِخِلافِ مَا أَخْبَرَ بِهِ الْأَوَّلَ، فَدَخَلَنِي مِنْ ذَلِكَ مَا شَاءَ اللَّهُ، حَتَّى كَأَنَّ قَلْبِي يُشْرَحُ بِالسَّكَاكِينِ، فَقُلْتُ فِي نَفْسِي: تَرَكْتُ أَبَا قَتَادَةَ بِالشَّامِ، لا يُخْطِئُ فِي الْوَاوِ وَ شِبْهِهِ وَ جِئْتُ إِلَى هَذَا يُخْطِئُ هَذَا الْخَطَأَ كُلَّهُ، فَبَيْنَا أَنَا كَذَلِكَ إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ آخَرُ، فَسَأَلَهُ عَنْ تِلْكَ الْآيَةِ، فَأَخْبَرَهُ بِخِلافِ مَا أَخْبَرَنِي وَ أَخْبَرَ صَاحِبَيَّ فَسَكَنَتْ نَفْسِي، فَعَلِمْتُ‏ أَنَّ ذَلِكَ مِنْهُ تَقِيَّةٌ، قَالَ: ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيَّ فَقَالَ لِي: يَا ابْنَ أَشْيَمَ! إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَى سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ فَقَالَ: هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ، وَ فَوَّضَ إِلَى نَبِيِّهِ(ص) فَقَالَ: ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا، فَمَا فَوَّضَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَقَدْ فَوَّضَهُ إِلَيْنَا.

ترجمه: موسي بن اَشيَم گويد: خدمت امام صادق عليه السلام بودم كه مردي درباره‌ آيه‌اي از قرآن پرسيد و حضرت بدو پاسخ داد، سپس مردي وارد شد و همان آيه را پرسيد، حضرت بر خلاف آن‌چه به نفر قبلی فرموده بود، به او پاسخ گفت، از اختلاف‌گويي آن حضرت در دلم آشوبی پدید آمد به‌طوري كه گويا دلم را با كارد مي‌برند. با خود گفتم من ابوقتاده را كه در يك «واو» اشتباه نمي‌كرد، در شام رها كردم و نزد اين مرد آمدم كه چنين اشتباه بزرگي مي‌كند. در آن ميان كه من آن افكار را داشتم، مرد ديگري وارد شد و از همان آيه پرسید. حضرت بر خلاف آن‌چه به من و دو رفيقم گفته بود، به او پاسخ داد. من دلم آرام گرفت، زيرا دانستم اختلاف‌گويي آن حضرت به خاطر تقيه است. سپس آن حضرت به من توجه كرد و فرمود: ای پسر اشيم! خداي عز و جل اختیار را به سليمان بن داود واگذار كرد و فرمود: «اين است عطای ما، با اختیار خودت خواهي ببخش خواهی نگه‌ دار، حسابي بر تو نيست» و اختیار به پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم واگذارد و فرمود: «آن‌چه را رسول براي شما آورد، بگيريد و از آن‌چه منعتان كرد، بازايستيد» و آن‌چه به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم واگذار نمود، به ما واگذار كرده است.

شرح

فَعَلِمْتُ‏ أَنَّ ذَلِكَ مِنْهُ تَقِيَّةٌ

اگرچه ابن اشیم از پاسخ‌های امام علیه‌السلام چنین تلقی کرده است که آن حضرت در مقام تقیه است ولی چنین چیزی نه ضرورت دارد و نه شاهدی بر آن وجود دارد.

البته اگر آیه مورد پرسش ذکر شده بود، ممکن بود، تقیه بودن آن را دریافت. به‌طور کلی اگر آیه مورد پرسش مربوط به عبادات به معنی خاص یا عام بود، احتمال تقیه در پاسخ‌های مختلف بیش‌تر بود ولی اگر آیه یادشده مربوط به عقاید یا اخلاق بود، چنین احتمالی کم‌تر مورد اعتنا می‌بود.

ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيَّ فَقَالَ لِي: يَا ابْنَ أَشْيَمَ! إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَى سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ فَقَالَ: هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ، وَ فَوَّضَ إِلَى نَبِيِّهِ(ص) فَقَالَ: ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا

قطع نظر از موضوع مورد پرسش و به‌طور کلی، احتمال ذو مراتب بودن معارف الهی و نیز ذومراتب بودن فهم مخاطبان قوی‌تر از احتمالات جای‌گزین است و معتبرتر از آن است که نادیده گرفته شود یا با جای‌گزین آن (تقیه) جابه‌جا شود. ادامه روایت و استشهاد به دستور خدای متعال به حضرت سلیمان و نیز استشهاد به وجوب اطاعت مطلق از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، شاهدی بر این مدعاست.

فَمَا فَوَّضَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَقَدْ فَوَّضَهُ إِلَيْنَا.

نقش پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در بیان مراتب مختلف وظایف و معارف الهی برای مراتب مختلف فهم مخاطبان و رعایت حکمت و مصلحت، به اهل بیت آن حضرت واگذار شده است.

263- الحديث الثالث و هو التاسع و الثمانون و ستة مائة

عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَاجَعْفَرٍ وَ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) يَقُولانِ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَى نَبِيِّهِ(ص) أَمْرَ خَلْقِهِ، لِيَنْظُرَ كَيْفَ طَاعَتُهُمْ، ثُمَّ تَلا هَذِهِ الْآيَةَ: ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا.

ترجمه: رزاره گوید: از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام شنیدم كه فرمودند: خداى عزوجل کار خلق را به پیامبرش واگذار فرمود تا ببیند چگونه اطاعت می‌كنند. سپس این آیه را تلاوت فرمود: «آن‌چه را پیامبر براى شما آورده بگیرید و از آن‌چه منعتان كرده بازایستید

شرح

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَى نَبِيِّهِ(ص) أَمْرَ خَلْقِهِ

ممکن است مقصود از کار و امر خلق معنی محدود و مقید آن باشد، یعنی خدای متعال هدایت خلق و رساندن پیام به آن‌ها را به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم واگذارد و ممکن است مقصود از آن، مطلق امر و کار اعم از تکوین و تشریع باشد چنان‌که در روایات دیگر و نیز زیارت‌نامه‌ها هم‌چون زیارت جامعه کبیره بدان تصریح شده است.

لِيَنْظُرَ كَيْفَ طَاعَتُهُمْ، ثُمَّ تَلا هَذِهِ الْآيَةَ: ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا

واگذار کردن کار خلق به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به‌منظور علم به اندازه اطاعت خلق اشاره به علم فعلی حق تعالی دارد چنان‌که فرمود: لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَخَافُهُ بِالْغَيْبِ (مائده، 94)؛ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ(حدید، 25)، حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنْكُمْ وَ الصَّابِرِينَ وَ نَبْلُوَ أَخْبَارَكُمْ(محمد، 30)

اما سخت‌تر بودن اطاعت از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم از اطاعت خدای متعال چنان‌که برخی گفته‌اند، از دقت لازم برخوردار نیست بلکه بر عکس است و یکی از اسرار وساطت پیامبران علیهم‌السلام برای رساندن پیام خدای متعال به خلق، تسهیل و روان‌سازی اطاعت است نه سخت‌تر شدن آن.

264- الحديث الرابع و هو التسعون و ستة مائة

عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) يَقُولُ لِبَعْضِ أَصْحَابِ قَيْسٍ الْمَاصِرِ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ، فَلَمَّا أَكْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ، قَالَ: إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ. ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَ الدِّينِ وَ الْأُمَّةِ لِيَسُوسَ عِبَادَهُ، فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا، وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) كَانَ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ، لا يَزِلُّ وَ لا يُخْطِئُ فِي شَئ مِمَّا يَسُوسُ بِهِ الْخَلْقَ، فَتَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ. ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ الصَّلاةَ رَكْعَتَيْنِ رَكْعَتَيْنِ، عَشْرَ رَكَعَاتٍ، فَأَضَافَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) إِلَى الرَّكْعَتَيْنِ، رَكْعَتَيْنِ، وَ إِلَى الْمَغْرِبِ، رَكْعَةً، فَصَارَتْ عَدِيلَ الْفَرِيضَةِ، لا يَجُوزُ تَرْكُهُنَّ إِلا فِي سَفَرٍ، وَ أَفْرَدَ الرَّكْعَةَ فِي الْمَغْرِبِ، فَتَرَكَهَا قَائِمَةً فِي السَّفَرِ وَ الْحَضَرِ، فَأَجَازَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ ذَلِكَ كُلَّهُ، فَصَارَتِ الْفَرِيضَةُ سَبْعَ عَشْرَةَ رَكْعَةً. ثُمَّ سَنَّ رَسُولُ اللَّهِ(ص) النَّوَافِلَ أَرْبَعاً وَ ثَلاثِينَ رَكْعَةً، مِثْلَيِ الْفَرِيضَةِ، فَأَجَازَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ ذَلِكَ، وَ الْفَرِيضَةُ وَ النَّافِلَةُ إِحْدَى وَ خَمْسُونَ رَكْعَةً، مِنْهَا رَكْعَتَانِ بَعْدَ الْعَتَمَةِ جَالِساً، تُعَدُّ بِرَكْعَةٍ مَكَانَ الْوَتْرِ؛ وَ فَرَضَ اللَّهُ فِي السَّنَةِ صَوْمَ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ سَنَّ رَسُولُ اللَّهِ(ص) صَوْمَ شَعْبَانَ وَ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ فِي كُلِّ شَهْرٍ مِثْلَيِ الْفَرِيضَةِ، فَأَجَازَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ ذَلِكَ؛ وَ حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْخَمْرَ بِعَيْنِهَا، وَ حَرَّمَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) الْمُسْكِرَ مِنْ كُلِّ شَرَابٍ، فَأَجَازَ اللَّهُ لَهُ ذَلِكَ كُلَّهُ؛ وَ عَافَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) أَشْيَاءَ وَ كَرِهَهَا وَ لَمْ يَنْهَ عَنْهَا نَهْيَ حَرَامٍ، إِنَّمَا نَهَى عَنْهَا نَهْيَ إِعَافَةٍ وَ كَرَاهَةٍ، ثُمَّ رَخَّصَ فِيهَا فَصَارَ الْأَخْذُ بِرُخَصِهِ وَاجِباً عَلَى الْعِبَادِ كَوُجُوبِ مَا يَأْخُذُونَ بِنَهْيِهِ وَ عَزَائِمِهِ، وَ لَمْ يُرَخِّصْ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فِيمَا نَهَاهُمْ عَنْهُ نَهْيَ حَرَامٍ وَ لا فِيمَا أَمَرَ بِهِ أَمْرَ فَرْضٍ لازِمٍ، فَكَثِيرُ الْمُسْكِرِ مِنَ الْأَشْرِبَةِ نَهَاهُمْ عَنْهُ نَهْيَ حَرَامٍ لَمْ يُرَخِّصْ فِيهِ لِأَحَدٍ؛ وَ لَمْ يُرَخِّصْ رَسُولُ اللَّهِ(ص) لِأَحَدٍ تَقْصِيرَ الرَّكْعَتَيْنِ اللَّتَيْنِ ضَمَّهُمَا إِلَى مَا فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَلْ أَلْزَمَهُمْ ذَلِكَ إِلْزَاماً وَاجِباً، لَمْ يُرَخِّصْ لِأَحَدٍ فِي شَئ مِنْ ذَلِكَ إِلا لِلْمُسَافِرِ؛ وَ لَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يُرَخِّصَ شَيْئاً مَا لَمْ يُرَخِّصْهُ رَسُولُ اللَّهِ(ص)، فَوَافَقَ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ(ص) أَمْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَهْيُهُ نَهْيَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ وَ وَجَبَ عَلَى الْعِبَادِ، التَّسْلِيمُ لَهُ كَالتَّسْلِيمِ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى.

ترجمه: فضيل بن يسار گويد: شنيدم امام صادق علیه‌السلام به يكى از ياران قيس ماصر ‌فرمود: به راستى خدا عز و جل پيامبر خود را تربیت کرد و او را به‌بهترین وجه تربیت کرد و چون پرورش او به حد كمال رسيد به او فرمود: إِنَّكَ‌ لَعَلىٰ خُلُقٍ‌ عَظِيمٍ‌ (قلم، 4) سپس امر دين و دنیای امت را به او واگذارد تا بندگان او را تدبير كند و پرورش دهد و فرمود: ما آتاكُمُ‌ اَلرَّسُولُ‌ فَخُذُوهُ‌ وَ ما نَهاكُمْ‌ عَنْهُ‌ فَانْتَهُوا (حشر، 7) و به راستى رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم مسدَد و موفَق و تایید شده از جانب روح القدس بود و در پرورش خلق و تدبير آن‌ها به هيچ وجه لغزش و خطائى نداشت و به آداب خدا تربیت شده و دیگران را تربیت می‌کرد. سپس خداوند عز و جل نماز را به‌صورت دو ركعت دو ركعت در هر وقتى واجب كرد که مجموع نمازهای واجب در پنج وقت، ده ركعت بود و رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به هر کدام دو ركعت (ظهر و عصر و عشاء) و به نماز مغرب يك ركعت افزود و افزوده‌های پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم هم مانند فريضۀ الهى واجب شد و ترك آن‌ها جز در سفر روا نيست و به مغرب همان يك ركعت افزود و آن را در سفر و حضر واجب دانست و خدای متعال همۀ اين افزوده‌های پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را تایید كرد و نماز واجب يوميه هفده ركعت شد. سپس رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نمازهاى نافله را در سى و چهار ركعت، دو برابر فريضه، سنت نهاد و خدا آن را نیز تایید نمود. پس همۀ نمازهای شبانهروزى از فريضه و نافله، پنجاه و يك ركعت شد كه دو ركعت آن بعد از نماز عشاء، نشسته و به جاى يك ركعت است، به‌جای نماز وتر (در صورتى كه به واسطۀ غلبه خواب ترك شود) و خدای متعال در همه سال روزۀ ماه رمضان را واجب كرد و رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم روزۀ ماه شعبان را سنت نهاد و روزۀ سه روز در هر ماه را كه دو برابر فريضه مى‌شود. خدا اين را هم برايش تایید نمود. و خدای عز و جل خصوص خمر (شراب انگور)را حرام كرد و رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم هر نوشیدنی مست‌كننده را حرام كرد و خدا تایید کرد و رسول خدا از چيزهائى كناره گرفت و آن‌ها را بد شمرد ولی حرام ندانست؛ از آن‌ها نهی کرد ولی انجام آن‌ها را مجاز شمرد. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ارتکاب حرام یا ترک واجب را مجاز ندانست، از این‌رو شرب مسکرات را که حرام دانسته بود، برای هیچ کس مجاز ندانست، چنان‌که ترک رکعت‌های دوگانه‌ای را که در نمازهای ظهر و عصر و عشاء، واجب کرده بود، برای هیچ‌کس جز مسافر مجاز ندانست. هیچ کس مجاز نیست به آن‌چه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم رخصت نداده، رخصت دهد، ازاین‌رو امر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم همانند امر خدای متعال است و نهی او مانند نهی خدای متعال است و بر همه بندگان خدا واجب است که همان‌گونه که تسلیم خدای متعال هستند، تسلیم پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نیز باشند.

شرح

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ، فَلَمَّا أَكْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ

چنان‌که گفته شد، همه افعال و صفات، مستند به خدای متعال است، خواه کارهای بزرگ مانند آقرینش زمین و آسمان باشد خواه مانند کشاورزی و خنداندن و گریاندن. بر این اساس تربیت همه انسان‌ها بلکه همه موجودات مستند به خدای متعال است و هیچ کس جز او تعالی در آن نقشی ندارد و تنها اوست که فاعل حقیقی و قریب است. سایر موجودات اگر در هر فعلی از افعال و از جمله تعلیم و تربیت تاثیر داشته باشند، در حکم مُعدّ، مجری و مجلا هستند نه بیش‌تر.

تفاوت انسان‌ها و نیز سایر موجودات با هم در دو جهت است: 1- تفاوت در استعداد و قابلیت هر کدام با هم‌دیگر 2- تفاوت در معدات، مجاری و مجالی.

تفاوت در استعدادها که از لوازم جدایی‌ناپذیر ذات، حقیقت و وجود هر موجودی است بلکه عین آن‌ها در همه مراتب وجودی از مرتبه وجود علمی موجودات تا مرتبه ماده و طبیعت است و عامل مهم و سرنوشت‌سازی برای ظهور تفاوت‌ها ذاتی، وصفی و فعل هر یک از موجودات است.

به عنوان مثال همه گیاهان و حیوانات و انسان‌هایی که در کره زمین زندگی می‌کنند، از انرژی خورشید، آب و هوای آن به‌گونه مشترک استفاده می‌کنند ولی در عین حال، یکی انسان است و دیگری اسب، یکی خربزه است و دیگری هندوانه ابوجهل.

تفاوت در معدات، مجاری و مجالی نیز در موجودات تاثیر بسزایی دارد اگرچه تاثیر آن مانند تاثیر عامل نخست یعنی استعداد و قابلیت نیست. چه بسیار انسان‌هایی که اگر حضور انسان کامل یا مکملی را درک کنند به‌ چنان کمالی دست یابند که تصور آن هم دشوار باشد و البته چنین نیست که هر که انسان کامل یا مکملی را درک کند، این‌گونه باشد بلکه عکس آن هم ممکن است و بسا انسانی بدین سبب که حضور انسان کامل یا مکمل را درک کرده است به چنان شقاوتی گرفتار شود که تصور آن هم دشوار باشد. در تاریخ کسانی که استعداد ابوجهل، ابن ملجم، یزید و شمر شدن داشته باشند، کم نبوده و نیستند ولی آن‌که اشقی الاولین و الآخرین شده است و تمام استعداد او به فعلیت رسیده است یا منکشف شده است آن ابوجهلی که حضور حضرت خاتم پیامبران صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را درک کرده است. ابن ملجم و یزید و شمر لعنة‌الله‌علیهم‌اجمعین نیز همین‌گونه است.

عکس آن‌هم به‌همین صورت ممکن است. کسانی که استعداد رسیدن به درجات عالی قرب به خدای متعال و سعادت فراطبیعی داشته و دارند، بسیار بوده و هستند ولی آنان که به درک حضور انسان کامل و مکمل مفتخر شده‌اند به قرب و سعادتی رسیده‌ و می‌رسند که بسا تصور آن هم دشوار باشد.

امتیار پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بر دیگران به هر دو جهت یادشده است؛ هم استعداد بی‌مانندی دارد که با هیچ انسان یا فرشته مقربی قابل مقایسه نیست و همه موجودات عالم هستی از طبیعت و ماوراءطبیعت، در حکم سایه او هستند و هم معلم و مربی او به‌گونه عیان و آشکار خدای متعال است و همان‌گونه که ذات خدای متعال، مصداق کریمه لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ(شوری، 11) است، وصف او نیز همین‌گونه است و البته هم فعل او نیز مصداق کریمه یادشده است. خدای متعال پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را تربیت کرد و به‌خوبی هم تربیت کرد و البته غیر از این ممکن هم نبود. او تعالی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را تربیت کرد آن‌هم بی‌واسطه و بدون مجاری و مجالی طبیعی و فراطبیعی.

اگرچه خدای متعال همه را تربیت می‌کند ولی اولا متناسب با استعداد هر موجودی و ثانیا از طریق مجاری و مجالی طبیعی و فراطبیعی و البته نتیجه این دو تربیت با هم برابر نخواهد بود. هر مجرا و مجلایی با توجه به محدودیت استعداد و قابلیت خود، جریان و تجلی رحمت خدای متعال را محدود می‌سازد همان‌گونه که روزنه‌های کوچک و بزرک به اندازه قابلیت خود مسیر تابش نو در اتاق را فراهم می‌کنند و به اندازه خود اجازه ورود نور را می‌دهند.

نتیجه تربیت الهی این شد که تربیت شده دست باکفایت خدای متعال به مرتبه توصیف به إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ رسید که بالاتر از آن در دنیا و طبیعت وجود ندارد. این مرتبه در دنیا و طبیعت عبارت است از اجتماع همه کمالات ظاهری و باطنی در وجود مبارک حضرت خاتم‌الانبیاء صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم که در عوالم اخروی و فراطبیعی به صورت مقام محمود و قرب أوأدنی ظاهر می‌شود.

ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَ الدِّينِ وَ الْأُمَّةِ لِيَسُوسَ عِبَادَهُ، فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا

کسی که این درجه از کمال در او ظاهر شده باشد، اصل و اساس آفرینش خلق در همه مراتب و غایت قصوای همه موجودات در سیر بازگشت به خدای متعال است، ازاین‌رو همه خلق در وجود و کمال و استکمال خود وابسته و نیازمند به آن حضرت بوده و هستند و به همین سبب باید تسلیم فرامین واجب و مستحب آن حضرت باشند و راهی برای دست‌یابی به کمال و سعادت که بدون عوارض باشد جز ایمان و اطاعت از آن حضرت وجود ندارد. چنان‌که خدای متعال که ربّ، مالک و خالق انسان‌هاست دستور داد که: آن‌چه را رسول خدا برای شما آورده، بگیرید (و اجرا کنید) و از آن‌چه نهی کرده، خودداری نمایید.

وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) كَانَ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ، لا يَزِلُّ وَ لا يُخْطِئُ فِي شَئ مِمَّا يَسُوسُ بِهِ الْخَلْقَ، فَتَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ

سدّ: محکم بستن سوراخ، گرفتن روزنه و شکاف، به این جهت به مانعی که با آن جلوی آب را می‌گیرند، سد گفته می‌شود که مانعی محکم برای حرکت آب ایجاد می‌کند و موجب بسته شدن مسیر آن می‌شود.

قول سدید در کریمه ﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدِيداً، به معنای سخن استوار و محکم است.